یلدای ما/کاوه دادگری


22-12-2025
بخش هنر و زندگی
31 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

یلدای ما

یلدا شبی
گیسوان بلند شب را
با زنجیره‌ای از روزهای سپری شده 
در هم بافتم.
سیاهی شب 
هم‌چون آغشته‌های شبق‌گون همه‌ی یلداها
در تارتار گیسوان این شب هم‌تایان
در هم آمیخت
و قصه‌های ناگفته
در پیچ پیچ پچ‌پچه‌های همواره
در جریان بود.

در دوردست ها
شب دوزخیان زمین
هماره بود و من
آفتاب را به خانه می‌آوردم
تا سرمای درون را
با شراب خمخانه‌های همه‌ی جهان
با دوزخ مردمانم
بسوزانم.

کلام من،
دیرهنگام به سویتان می آید
آن‌گاه که برف‌های بی‌قرار
هم‌چون اسبان از کمند گریخته
دامنه ها را رها می‌کنند
و بهاران در جویبارهای سراشیب 
سرودهای سرکشانه می‌خوانند.
در دیرگاهی یلدایتان 
فریاد می کشم
و ترانه‌ی آزادی را
وثیقه‌ی راهتان می کنم.
و آن‌گاه که ماه
لنگرگاه مهتابی‌اش را بر بامتان می‌گستراند،
بر خدنگ راهوار اسب‌های همه‌ی عالم
نهیب می‌زنم،
تا خروششان
تیزابه‌های دریاها را
بر مرداب‌های ساکن و تیره‌ی نامردمان
جاری سازد.
و آفتابی دوباره 
در انتهای یلدای فرخنده جشن آخر،
بر بامدادتان برتابد.
17 دسامبر 2013 /26 آذر 1392

کاوه دادگری

 

اسم
نظر ...