وحشت رسانه از رفورماتور داخلی، معامله با افراطی خارجی: تضاد آشکار سیاست و قدرت/امیر آذر
17-11-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
14 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
وحشت رسانه از رفورماتور داخلی، معامله با افراطی خارجی: تضاد آشکار سیاست و قدرت
امیر آذر
مقدمه
در جامعهای که خود را مهد دموکراسی و آزادی میخواند، واقعیت آن است که دموکراسی تنها در صورتی واقعی است که قدرت در دست کسانی باشد که واقعاً تولید و زندگی را به حرکت در میآورند، نه در دست سرمایهداران، سیاستمداران حرفهای و رسانههای متمرکز. ایالات متحده، این قدرت عظیم امپریالیستی، از یازده سپتامبر به بعد تصویر جهان را بازسازی کرده است، به گونهای که خشونت و تجاوز خود را مشروع، و هر آنچه از خارج یا حتی از درون جامعه به نظر تهدید میآید، غیرمشروع و خطرناک جلوه دهد. مسلمانان داخلی، حتی اگر شهروندان عادی و بخشی از تودههای کارگر و متوسط باشند، در این روایتسازی به تهدید تبدیل میشوند، در حالی که سیاستهای تجاوزکارانه آمریکا در خاورمیانه، آفریقا و آسیای جنوبی، با میلیونها قربانی، دهها هزار ویرانی و نابودی زیرساختها، نه تنها بازخواست نمیشوند، بلکه به عنوان دفاع و مشروعیت ملی توجیه میگردند. در این تضاد آشکار، نهادهای سیاسی و رسانهای نقش ابزارهای قدرتمند سلطه را ایفا میکنند؛ آنها مردم را به تماشاگران تغییرات ظاهری و نمادین تبدیل کردهاند، بدون آنکه بتوانند در فرآیند واقعی تصمیمگیری و کنترل منابع مشارکت کنند. دموکراسی در این چارچوب چیزی جز نمایشی از اراده مردم نیست، پلاستیکی و صوری، و تنها همان جنبههایی از مشارکت را نشان میدهد که تهدیدی برای سرمایه و هژمونی طبقه حاکم ایجاد نکند. انتخاب زهران ممدانی به عنوان شهردار نیویورک، اگرچه در ظاهر تغییر نسلی و هویتی را نشان میدهد، در واقع نمادی از همان نمایش کنترل شده است: رسانهها او را به عنوان سوسیالیست و چپ معرفی میکنند، در حالی که سیاستهای او در چارچوب سرمایهداری، با هدف بهبود محدود شرایط شهری و کنترل اجتماعی، حرکت میکند و هیچ تغییری بنیادی در ساختار سرمایه و قدرت ایجاد نمیکند. این انتخاب، نمونهای از آن است که چگونه نخبگان سرمایهداری با بازنمایی ظاهری تغییر، تودهها را فریب میدهند و تصویر تغییر را بدون تغییر واقعی ارائه میکنند.
از منظر شورایی، این وضعیت نه تنها هشدار دهنده، بلکه آموزنده است. تجربه محدود در سطح شهری، حتی در چارچوب سرمایهداری، نشان میدهد که امکان ایجاد فضاهای شورایی، کنترل منابع و تجربه واقعی تصمیمگیری مردم وجود دارد، اگر تودهها سازماندهی شوند و اراده جمعی خود را به حرکت درآورند. این تجربه، آغاز نقد عملی ساختارهای سرمایهداری و امپریالیستی است؛ نقدی که نشان میدهد دموکراسی واقعی و افقی تنها زمانی محقق میشود که مردم قدرت واقعی خود را تجربه کنند و نهادهای نمایشی نتوانند اراده جمعی آنان را مهار کنند.بنابراین، پیش از ورود به جزئیات این تحلیل، باید اذعان داشت که هرگونه مطالعه درباره سیاست داخلی و خارجی آمریکا، رسانهها و انتخابهای مدیریتی، بدون درک تضاد میان روایت و واقعیت، میان قدرت متمرکز و اراده تودهها، ناقص خواهد بود. این مقدمه، به منزله یک هشدار و نقطه شروع است: هشدار نسبت به نمایشهای دموکراتیک و مشروعیتهای رسانهای، و نقطه آغاز برای تفکر درباره امکان دموکراسی افقی واقعی، شورایی و مبتنی بر تجربه واقعی مردم، حتی در دل یک نظام سرمایهداری پرقدرت و امپریالیستی.
بخش اول: تضاد روایت و واقعیت
تاریخ معاصر آمریکا نشان میدهد که قدرتهای رسمی، رسانهها و جریانهای سرمایهداری چگونه با روایتسازی و برجستهسازی اختلافات هویتی و مذهبی جامعه را هدایت میکنند. یازده سپتامبر، اگرچه حادثهای تراژیک بود، بهعنوان ابزاری برای مشروعیتبخشی به سیاستهای نظامی و امنیتی داخلی و خارجی تبدیل شد. رسانهها مسلمانان داخلی را بهعنوان تهدید معرفی کردند، در حالی که سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، آسیای جنوبی و آفریقا، همواره با استانداردهای دوگانه اداره شده است؛ خشونت نظامی گسترده، تجاوز و حمایت از رژیمها و گروههای خشونتپیشه، عملاً بدون نقد جدی باقی مانده است.انتخاب زهران ممدانی به عنوان شهردار نیویورک در این چارچوب، نه صرفاً به دلیل پسزمینه دینی یا قومی، بلکه به دلیل نمادین بودن چرخش نسلی و سیاسی در یک شهر بزرگ برجسته شد. رسانهها او را به عنوان «سوسیالیست» یا «دموکراتیک سوسیالیست» معرفی کردند، اما واقعیت این است که برنامههای او در چهارچوب سرمایهداری آمریکایی و با هدف «بهبود شرایط زندگی در سیستم موجود» شکل گرفتهاند؛ او از ظرفیتهای موجود نظام سرمایهداری برای افزایش دستمزد پایه، کنترل اجارهبها و توسعه خدمات عمومی بهره میبرد و نه قصد بازسازی بنیادی ساختار اقتصادی را دارد.
این برجستهسازی سوسیالیستی، بخشی از یک پروژه بزرگتر است که هدف آن ایجاد تصویر چپنمای قابل کنترل برای آمریکا و جهان است؛ الگویی که از نظر رسانهای و سیاسی جذاب باشد، اما ساختار قدرت سرمایهداری را به چالش واقعی نکشد.
بخش دوم: سیاست داخلی، سرمایهداری و دموکراسی افقی
از منظر کمونیسم شورایی، دموکراسی واقعی نه در انتخابات محدود و نهادهای نمایشی، بلکه در قدرت مستقیم مردم برای تصمیمگیری و کنترل منابع معنا پیدا میکند. نظامهای سرمایهداری، حتی وقتی با وعدههایی چون افزایش دستمزد یا خدمات عمومی همراه باشند، همچنان ساختار قدرت را در اختیار سرمایه و نخبگان نگه میدارند و هرگونه تجربه شورایی واقعی را محدود میکنند.
تجربه زهران ممدانی، اگرچه تغییرات جزئی در سطح شهری ایجاد میکند، اما نمیتواند فراتر از چارچوب قانونی و اقتصادی سرمایهداری آمریکایی پیش برود. او از سیستم موجود استفاده میکند تا به اهداف ملموس انتخاباتی برسد، و این همان چیزی است که رسانهها و نخبگان غربی به آن «نماد سوسیالیسم» میگویند، در حالی که در عمل هیچ تهدید ساختاری به سرمایهداری یا هژمونی امپریالیستی ایجاد نمیشود.این واقعیت، تضاد بین روایت رسانهای و واقعیت عملی را نشان میدهد: از یک سو، تصویر «شهردار مسلمان و سوسیالیست» برجسته میشود، و از سوی دیگر، سیاست واقعی او همسو با سیستم سرمایهداری آمریکایی است. چنین تضادی، نمونهای از مدیریت هوشمند افکار عمومی توسط نهادهای قدرت است: نشان دادن تغییر ظاهری برای مردم، بدون تغییر بنیادی در ساختار قدرت.
بخش سوم: سیاست خارجی و دوگانگی اخلاقی
همزمان با تمرکز رسانهها بر «تهدید مسلمان داخلی»، آمریکا در سطح بینالمللی با گروهها و رژیمهایی تعامل میکند که در بسیاری از نقاط جهان، خشونت گسترده علیه مردم اعمال کردهاند. این گروهها و چهرهها، که در شرایط دیگر به عنوان «تروریست» معرفی میشدند، زمانی که مطابق منافع ژئوپولیتیکی و اقتصادی آمریکا عمل میکنند، به شرکای استراتژیک تبدیل میشوند.این دوگانگی آشکار نشان میدهد که تعریف «تهدید» و «اخلاق» در سیاست آمریکا کاملاً مشروط به منافع سرمایه و هژمونی جهانی است، نه به عدالت یا حقوق انسانی. این واقعیت، از منظر شورایی، اهمیت دموکراسی افقی و کنترل مردم بر قدرت را برجسته میکند: تنها وقتی مردم واقعی کنترل تصمیمات اقتصادی و سیاسی را در دست بگیرند، امکان نقد و مقابله با این تناقضها و سیاستهای دوگانه فراهم میشود.جمعبندی این تحلیل نشان میدهد که آمریکا از یک سو، رسانهها و ساختارهای سیاسی خود را بهگونهای سازماندهی کرده است که ترس از مسلمانان داخلی و برجستهسازی اختلافات هویتی را به ابزار کنترل و مشروعیتبخشی سیاستها تبدیل کند و از سوی دیگر، در سطح بینالمللی با گروهها و رژیمهایی تعامل میکند که از منظر حقوق بشر و عدالت اجتماعی، رفتارهایی ضدانسانی و خشونتآمیز داشتهاند. این تضاد آشکار نه تنها یک پارادوکس اخلاقی است، بلکه نمایانگر نقض بنیادی دموکراسی رسمی و محدودیت تجربه واقعی مشارکت مردم است.تجربه زهران ممدانی، هرچند محدود به سطح شهری و در چارچوب سرمایهداری آمریکایی است، نشاندهندهٔ امکان ایجاد فضاهای محدود شورایی و افقی در نظامهای پیچیده و متمرکز قدرت است. این تجربه، آموزنده است زیرا به مردم نشان میدهد که حتی در درون ساختارهای سرمایهداری، امکان دسترسی به منابع عمومی، مدیریت جمعی و تجربه واقعی تصمیمگیری وجود دارد، اگر تودهها سازماندهی شوند و اراده جمعی خود را به حرکت درآورند.پیامدهای بلندمدت این تجربه، چه در داخل آمریکا و چه در سطح بینالمللی، قابل توجه است. در داخل، افزایش تجربههای محدود شورایی میتواند آگاهی مردم را نسبت به سیاستها و تضادهای اخلاقی دولت و رسانهها افزایش دهد، و به تدریج پایههای یک دموکراسی واقعی و افقی را تقویت کند. در سطح جهانی، چنین تجربهای میتواند موجب شود که مردم آمریکا و دیگر کشورهای غربی نسبت به سیاستهای امپریالیستی حساستر شوند، دوگانگی میان اخلاق داخلی و خارجی را درک کنند و فشار اجتماعی بر نخبگان و دولتها برای رعایت عدالت و حقوق انسانی افزایش یابد.از منظر کمونیسم شورایی، این فرآیند، فرصتی برای شکلدهی به نظامهای دموکراتیک افقی و کنترل واقعی مردم بر قدرت و منابع فراهم میکند. تجربه محدود در یک شهر بزرگ، مانند نیویورک، میتواند الگویی برای سایر جوامع شهری و ملی باشد و نشان دهد که حتی در چارچوب ساختارهای سرمایهداری، امکان ایجاد شبکههای تصمیمگیری افقی و کاهش تسلط نخبگان وجود دارد. این مسیر، نیازمند سازماندهی تودهها، آموزش سیاسی مستمر، و تعهد به مشارکت فعال و جمعی است؛ یعنی همان ابزاری که نظامهای سرمایهداری و امپریالیستی همواره در تلاش بودهاند محدودش کنند.در نهایت، تحلیل تجربه زهران ممدانی، رسانهها، و سیاست خارجی آمریکا، نشاندهندهٔ یک حقیقت بنیادین است: دموکراسی واقعی و افقی تنها زمانی محقق میشود که مردم قدرت واقعی خود را تجربه کنند و نهادهای نمایشی نتوانند اراده جمعی آنان را مهار کنند. هرچند تغییرات محدود شهری و مدیریتی، مانند شهرداری ممدانی، هنوز تغییری بنیادی در ساختار جهانی قدرت ایجاد نمیکند، اما یک آزمایش عملی و یک نقطه امید برای آینده است. این تجربه به ما نشان میدهد که امکان خلق فضاهای شورایی واقعی، نقد دوگانههای اخلاقی و کنترل سرمایه، و پیگیری عدالت اجتماعی وجود دارد و مردم میتوانند با آگاهی، سازماندهی و اراده جمعی، حتی در محدودترین شرایط، تجربهای ملموس از دموکراسی واقعی داشته باشند.به این ترتیب، مقاله به یک جمعبندی میرسد: تضاد میان روایتها و واقعیتها، میان سیاست داخلی و خارجی، و میان شعارهای دموکراسی و تجربه واقعی مردم، همواره حضور دارد؛ اما حتی در دل این تضاد، امکان تجربه شورایی و افقی وجود دارد که میتواند نقطه آغاز تغییرات بنیادین و الگویی برای عدالت اجتماعی و سیاسی جهانی باشد.
امیر آذر
۱۰نوامبر ۲۰۲۵