اوضاع سیاسی شیلی ، هندوراس و بولیوی در سال ۲۰۲۵/ وفا مهرپرور


23-12-2025
بخش خبر و تحلیل خبر
28 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

اوضاع سیاسی شیلی ، هندوراس و بولیوی در سال ۲۰۲۵

وفا مهرپرور

در این مقاله یک پرسه ای خواهیم زد در این سه کشور بحرانی و  سه نقطه در آمریکای لاتین :شیلی، هندوراس و بولیوی و تحولات سیاسی  در این سه نقطه جوشان را  بررسی می کنیم

آمریکای لاتین ،آن قاره‌ٔ مه گرفته از تاریخ و عدالت ناتمام ،باز در حال تحولات  سیاسی جدیدی هست.

موجی جدید در راه است ، موجی که ممکن‌است‌ ایدئولوژی ها ورشکسته قدیمی را بشکند، یا آن‌ها را،دوباره به زندان تثبیت ببندد. در این سه کشور، وضعیت متفاوت است ؛ اما در پس تفاوت‌ها، یک نکته مشترک: خستگی عمیق اجتماعی؛ بی‌اعتمادی به نظامیان سیاسی پیشین؛ و عطش برای امنیت، نان و امید.در شیلی، پس از سال‌ها آرامش نسبی،یا دست‌کم امید نسبی ، مساله امنیت و مهاجرت غیرقانونی، به ترس مردم بدل شد. گنگ‌های تبهکار، خشونت‌های ناگهانی، آدم‌ربایی، جنایت‌هایی که پیش‌تر در کشورهایی دیگر مرسوم بود، اما در شیلی عجیب به نظر می‌رسید ،همه و همه دیوار اطمینان را ترک داده بودند. و این ترس بود که انتخاب را جابه‌جا کرد: دیگر بحثِ پیشرفت اجتماعی یا عدالت توزیعی نبود؛ بحث امنیت بود، خط فقر نبود، خط ترس بود.  نتیجه؟ در انتخابات ۱۴ نوامبر ۲۰۲۵، آرایش قدرت جابه‌جا شد: José Antonio Kast چهرهٔ راست افراطی، با شعار “امنیت”، “کنترل مهاجرت” و “دستکاری ساختار اجتماعی” ،از پس سه بار شکست، این‌بار با شانس واقعی به دور دوم رفت. او در برابر Jeannette Jara ایستاده است؛ زنی از چپ سنتی، با پیشینه کارگری و وعده عدالت اجتماعی. انتخاب میان فردایی که می‌تواند دیوار بکشد یا فردایی که بخواهد امنیت را همراه با عدالت معنا کند ،و این، خودِ تراژدی یا سرنوشت یک ملت است.  جنبش مشابهی در هندوراس نیز دیده می‌شود، اگرچه با هیبتی متفاوت ،و صد البته با دخالت‌هایی زخم‌خورده از بیرون. انتخابات ۳۰ نوامبر ۲۰۲5 در هندوراس چنان به تساوی کشیده شد که شمارش آرا معلق ماند؛ در میان شک و شبهه، دخالت آشکار Donald J. Trump در حمایت از Nasry Asfura محافظه‌کار راست جنجال آفرید.  در لحظه‌ای، آرای به‌ظاهر برابری که رقم می‌زدند سرنوشت کشور را، پایگاه مردمی فرو ریخت؛ اعتماد عمومی به ساز و کار انتخاباتی ، که پیش از این هم شکننده بود ،و باز حس قدیمی «دخالت خارجی» دوباره جان گرفت. رقابتی میان راست سنتی، راست میانه و چپ اندک باقی‌مانده شکل گرفت؛ و مردمی که برای تغییر پای صندوق آمدند، اینک با دلهره ــ دلهره از آینده، دلهره از تثبیت قدرتی که بتواند از بیرون هدایت شود ،روبه‌رو شدند.  و در بولیوی، سرنوشت سیاسی را نه تنها انتخابات، بلکه فروپاشی اقتصادی و ناکامی طولانی ساختارهای چپ‌گرای حاکم رقم زد. Rodrigo Paz، نامزد میانه‌رو از جناح راست میانه و زاده بستر اقتصادی، با کسب ۵۴.۵٪ آرا در دور دوم انتخابات ۱۹ اکتبر ۲۰۲۵ — در مقابل Jorge “Tuto” Quiroga پیروز شد. این نتیجه، نه صرفاً شکست یک فرد، که شکست تقریباً دو دهه تسلط Movimiento al Socialismo (MAS) بر ساختار دولت بود؛ حکومتی که با وعده عدالت، ملی‌سازی منابع و رفاه برای اکثریت آمده بود، اما از بستر بحران اقتصادی ،تورم بالا، کمبود ارز خارجی، نقص در واردات دارو و کالاهای ضروری، و کسری بودجه فروریخت.  پاز در سخنرانی تحلیفش گفت: «بولیوی دوباره به جهان می‌پیوندد … دیگر هیچ ایدهٔ ایدئولوژیک نخواهد گذاشت نان روی سفرهٔ مردم سوخت شود» — جمله‌ای ساده، اما بار معنایی سنگینی داشت؛ اعلام بازگشت راست میانه به سیاست‌گذاری اقتصادی، کنار گذاشتن نرخ ثابت ارز، حذف یارانه گسترده سوخت و گام به سوی بازار آزاد، حتی اگر زیر سایه بدهی و کمبود بماند.  در همین حال، خشم و ناامیدی مردمی که زیر بار تورم و گرانی کمر خم کرده بودند، شکاف در جناح چپ سنتی را عمیق‌تر کرد. معترضان، راه‌بندان و درگیری با نیروهای امنیتی — مخصوصاً در مناطق روستایی و بومی — بار دیگر خبرساز شدند: گروه‌هایی که هنوز امید داشتند به زنده ماندن شعارهای عدالت و استقلال.  چرا این تحولات اهمیت دارند؟

چون هر سه کشور ،- هرچند متفاوت در تاریخ و بافت اجتماعی ، در سال ۲۰۲۵ با یک بیماری مشترک روبرو شدند: فروپاشی اعتماد. اعتماد به حکومت رأی‌دهندگان، اعتماد به وعده‌ها، اعتماد به امنیت، اعتماد به ساختار. و در برابر این فروپاشی، همه چیز معنا پیدا می‌کند: هر گلوله، هر وعدهٔ دیوار ؛ هر شعار علیه مهاجر؛ هر وعدهٔ نجات از سوی راست میانه؛ همه بر بستر هراس، ناامیدی و گاهی خشم.

چون آن‌چه اکنون در آمریکای لاتین در جریان است، صرفاً جابه‌جایی قدرت نیست؛ بلکه آزمونی است برای بازتعریف رابطه دولت و مردم: آیا دولت خواهد توانست از پشت میزهای گرم تصمیم‌گیری، دشواری سفرهٔ مردم را ببیند؟ آیا غرور ملی — ملی‌گرایی امنیتی یا بازار باز ،به تنهایی کافی است؟ یا دوباره مردم را به یأس و اعتراض خواهد کشاند؟چون این تحولات، اگر به سمت تندروی برود، ممکن است زمینه‌ساز بازگشت سیاست‌های سرکوب، کاهش حقوق شهروندی، محدود کردن آزادی مطبوعات و تضعیف نهادهای مدنی شود. در بولیوی، پس از سال‌ها حکومت چپ، ساختار رسانه تا آن حد به کنترل درآمده بود که شاخص آزادی مطبوعات رو به وخامت گذاشته بود.  و سرِآخر، چون این کشورها ،شیلی، هندوراس، بولیوی — هر کدام به سهم خود، می‌توانند نقطه کلیدی در پازل آمریکای لاتین باشند؛ نه تنها به لحاظ سیاست داخلی، بلکه در تعامل با جهان، روابط بین‌المللی، سیاست‌های اقتصادی و معادلات منطقه‌ای. جهشی به راست یا میانه‌رو، یعنی بازتنظیم مسیر:

بازگشت به روابط نزدیک‌تر با غرب، یا ادامه سلطه ایدئولوژی‌های بومی ،-چپ. بولیوی با پاز وعده داده بازگشت به بازار آزاد و روابط جدید با ایالات متحده -نشانه‌ای آشکار است.  در سال ۲۰۲۵،شیلی ،کشوری که روزگاری به‌واسطهٔ ثبات نسبی و روند تدریجی دموکراسی شناخته می‌شد ،در آستانهٔ یکی از قطعی‌ترین لحظات تاریخ سیاسی خود ایستاده است. انتخاباتی که در آن، همچون دیگر کشورهای منطقه، اما با شکل و ساختار مخصوص به خود، دامنهٔ ناامیدی و امید را در هم آمیخته است. مردمی که سال‌ها به وعده‌های بازتوزیع عدالت گوش سپرده بودند، اینک با ترسی تازه سر بر بالین می‌گذارند: ترسی از جرم، از مهاجران، از خیابانی که ناگهان ،به قول بسیاری ،دیگر امن نیست. و این ترس، زیربنای تغییراتی است که شاید سرنوشتِ شیلی را ،دوباره دستخوش بازگشت به راست، به قانون آهنین و به سیاستی سخت کند.آنچه انتخابات ۱۶ نوامبر ۲۰۲۵ برملا ساخت، نه فقط تقابل سنتی چپ و راست، بلکه تضادی بود میان دو دغدغهٔ اساسی: آن سوی «عدالت اجتماعی، رفاه، برابری» قرار داشت؛ و آن سوی «امنیت، نظم، بستنِ درها بر مهاجران و جنایت». نامزد چپ، Jeannette Jara -زنی با پس‌زمینهٔ کارگری و سابقه در وزارت کار در دولت پیشین ،نمایندهٔ امید به بازتوزیع، به کاهش بار اقتصادی، به خانه برای فقرا، به سیاستی که بیداد معیشت را دفن کند.   نامزد راستِ افراطی اما José Antonio Kast بود؛ مردی با زبان تندِ “دست آهنین”، وعدهٔ دیوار و دیوارکشی در مرزهای شمالی، اخراج مهاجران غیرمجاز، سخت‌گیری بر قاچاقچیان، و کاهش شدید هزینه‌های دولتی.  نتایج ،در دور اول — Jara با حدود ۲۷٪ رأی جلو افتاد، Kast با تقریباً ۲۴٪.   اما محاسبات ساده نبودند: دستکم نیمی از رأی‌دهندگان به نامزدهای راست میانه یا راست افراطی دیگر (که خودشان ۳۰–۳۵٪ آرا را گرفتند) اکنون در صف دوم بودند. این یعنی شانس واقعی برای Kast شانس بازگشت راست افراطی به قدرت، شاید برای نخستین بار پس از دوران تاریکِ دیکتاتوری.  اما این تغییر قیمتی بود قیمتی بر تن جامعه با رویکردی که کمابیش می‌توان آن را واکنش به شکست وعده‌ها خواند. برای چهار سال، دولت پیش از این تلاش کرده بود مسیر اجتماعی کردن، رفاه، آزادی و دموکراسی گسترده را ادامه دهد. اما هنگامی که خشونت خیابانی با گروگان‌گیری‌ها، آدم‌ربایی‌ها، جرایم سازمان‌یافته مرتبط با باندهای مهاجرِ قاچاق و گروه‌هایی مانند Tren de Aragua سر برکشید، امید به عدالت نتوانست ترس از ناامنی را مهار کند.  در این لحظه، برای بسیاری، عدالتِ اقتصادی، سربسته ماند؛ خانه برای فقرا، حقوق بیشتر، کاهش هزینه‌ها — همه عقب نشستند در برابر نیاز فوری به امنیت، به خیابانی که وقتی بیرون می‌رود، هراس بازگشت دارد. نامزد راست، با زبانی ساده اما برق‌آلود، گفت: «اول قانون. اول امنیت. اول شیلیایی‌ها». او پیشنهاد کرد دیوارها، فنس‌ها، موانع مرزی. قول داد دزدها، قاچاقچیان و کسانی که «خطرند» را بیرون کند.  این بازگشتِ راست ،اما نه راست معتدل، بلکه راست تند ، در بستر جهانی نیز رخ داده: نسیمی از تغییرات مشابه در کشورهای دیگر آمریکای لاتین در جریان است؛ موجی که پس از خستگی از وعده‌ها و تجربهٔ بحران‌ها، بر موج ترس سوار می‌شود.  اما این فقط سیاست نیست؛ این یک زخم عمیق اجتماعی است. نسلی از جوانان، کارگران مهاجر، کسانی که همه چیزشان را گذاشته‌اند تا شهروند شیلی شوند، حالا در سایهٔ بی‌اعتمادی و نفرت‌پراکنی قرار دارند. بعضی می‌گویند: «اگر دیوارها ما را جدا کنند، ما داغ می‌شویم.» بعضی دیگر با ترس، به آینده نگاه می‌کنند؛ آینده‌ای که ممکن است در آن، آزادی، همبستگی، گفتمان ، به قیمت «امنیت» قربانی شود.و از آن سوی، کسانی هستند که می‌گویند «دستی آهنین لازم است». آن‌ها خسته‌اند از انتظار، از جرم، از حسِ ناامنی. آن‌ها پول ندارند برای مهاجرت، برای خانه، برای رویای بهتر. آن‌ها می‌خواهند دیروزشان برگردد: دیروز ساده‌تر، قابل فهم‌تر، قابل کنترل‌تر.در این شکاف میان امید و ترس، میان عدالت و امنیت ،شیلی ایستاده است. انتخابات همین است: صداهای ناهمگون آدم‌های ناهمگون. نگاه به خیابان‌های تاریک، به چهرهٔ مهاجران، به آمار جرم، به ترس از فردا. و انبوهی از ناگفته‌ها؛ عدالت گرفته بود، و حالا شاید نظم بدیهی زندگی هم گرفته شود ،اما آیا تضمینی برای آرامش است؟برای ادامه تحلیل درباره‌ی ۲۰۲۵ در شیلی ،بی آن‌که بخش‌ها جدا شوند، قلم را در هم بشکنم و پیوسته پیش بروم، این‌گونه می‌نویسم:

شیلی در پائیز ۲۰۲۵، انگار زیر بار سنگینی روزگار خمیده بود. خشونت، جرم سازمان‌یافته، آدم‌ربایی، جنایت‌هایی که بی‌هشدار به خیابان‌ها، محله‌ها، مترو و خانه‌ها نفوذ کرد، تصویری را از «امنیت» متزلزل پیش چشم مردم ساخت. هرچند به لحاظ آماری کشور شاید همچنان از بسیاری نقاط جهان امن‌تر بود، اما آن‌چه مهم بود ،احساس ،بود: ترس. و وقتی ترس بر زندگی روزمره سایه می‌افکند، سیاست ناگزیر رنگ اضطرار می‌گیرد. در چنین فضایی، مهاجرت به‌ویژه از کشورهای بحران‌زده به شیلی به‌ویژه مهاجران ونزوئلایی — به سوژه‌ی آسانی بدل گشت برای کسانی که می‌خواستند از ناامنی به سادگی «دشمن» بسازند.  در انتخابات ۱۶ نوامبر ۲۰۲۵، مردم با خستگی، با ترس، با ناامیدی یا شاید با امیدی نه چندان روشن، وارد صندوق‌ها شدند. نتیجه نخستین دور، با فاصله‌ای اندک اما گویِ معنادار، به نفع Jeannette Jara (۲۷٪) و José Antonio Kast (۲۴٪) رقم خورد.   اما این تنها آغاز ماجرا بود: تقریباً ۷۰٪ آرای باقیمانده به نامزدها و احزاب راست یا راست میانه تعلق داشت، و بدین ترتیب برای دور دوم، دست راست به‌طرزی قاطع متحد شد تا مسیر را برای Kast هموار کند.  کست، با زبانی سخت، با وعده‌ی «دست‌آهنین»، »امنیت»، «کنترل مهاجرت»، «مرزهای بسته» و «قانون مطلق»، بازگشتی را نوید داد — بازگشتی به سیاست سرکوب و نظم اجباری. طرح‌هایی برای دیوار در مرز شمالی، اخراج مهاجران غیرقانونی، مبارزه با باندهای جنایتکار، سخت‌گیری بر قاچاق، کاهش نقش دولت در رفاه اجتماعی.  اما این بازگشت به راستِ تند ،بازتاب شکست پروژه‌ی امید و بازتوزیع در ذهن بخشی از جامعه بود. جامعه‌ای که وعده‌ها را دیده بود: عدالت اجتماعی، کاهش شکاف طبقاتی، سیاست رفاهی، امید به آینده‌ای بهتر. پروژه‌ای که پس از بحران‌های اجتماعی، تلاش برای بازنویسی قانون اساسی، اعتراضات و وعده‌ی «تغییر ساختاری» پدید آمده بود ،اما اکنون، وقتی امنیت، خیابان، زندگی روزمره تهدید می‌شد، همان وعده‌ها ناگهان کوچک، دور و بی‌معنا جلوه می‌کردند. در این بستر، مردم ،نه لزوماً به خاطر ایدئولوژی، بلکه به دلیل ترس و خستگی ،به دنبال چیزی ساده، واضح، ملموس: آرامش، امنیت، قانون. و این، چه بخواهیم، چه نخواهیم، بازتعریفی بود از هویت سیاسی شیلی. بازگشتی بود به شکاف نوینی: شکافی میان کسانی که هنوز به رؤیای عدالت و همبستگی پایبندند، و کسانی که امنیت و بقا را مقدم می‌دانند.  اما همه چیز سیاه و سفید نیست. حتی چهره‌ی راست افراطی ،با تمام پوسته و شعارش ،با واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی درگیر است؛ رکود اقتصادی، نرخ بیکاری بالا، کاهش سرمایه‌گذاری، بی‌اعتمادی به نهادها. وقتی معیشت، اشتغال، زندگی روزمره شکننده شود، دعوا دیگر بر سر ایدئولوژی نیست؛ بر سر بقا است. و کسی که بتواند امید را نشان دهد ،حتی با چهره‌ای سخت ،برای عده‌ای جذاب خواهد بود.  در دور دوم اما معادله پیچیده‌تر است: نه فقط انتخاب میان راست و چپ، بلکه انتخاب میان دو گفتمان ،یکی گفتمان امنیت و نظم فوری، دیگری گفتمان عدالت، رفاه، همبستگی ،با مخاطرات و امیدهایی متفاوت. اگر کست پیروز شود، شیلی وارد دوره‌ای می‌شود که ممکن است آزادی‌های مدنی، حقوق مهاجران، سیاست رفاهی و تمرکز بر نابرابری عقب بنشیند؛ اگر جارا بتواند مقاومت کند، شاید هنوز جای نفس برای آن رؤیای نیمه‌تمام عدالت و تغییر بماند.  و اما پرسش نهایی: این بازگشت به راست ،آیا صرفاً واکنشی گذرا به بحران امنیت و مهاجرت است، یا نشانه‌ی زوال بلندمدت اعتماد به پروژه‌های جمعی و سرمایه‌گذاری در عدالت اجتماعی؟ آیا ترس امروز، فردا را تیره‌تر خواهد کرد یا وسیله‌ای خواهد بود برای بازسازی سیاستی که دوباره به مردم گوش بدهد؟در این وضعیت شکننده، امید به آن است که بحران ،هرچند تلخ و دردناک ،بتواند زخم را عریان کند، و جامعه را به شکوفایی دوباره فراخواند؛ اگر نه با شعار، با عمل، با فهمی نو از عدالت و امنیت؛ با پذیرفتن سختی امروز برای فردای روشن‌تر. اما آیا چنین فردایی ممکن است، وقتی زخم‌ها هنوز تازه‌اند؟ این سوال را زمان پاسخ خواهد داد.در آن روزهای پس از اعلام نتایج ابتدایی، هندوراس شبیه خانه‌ای بود که درِ چوبی‌اش را نیمه‌باز گذاشته باشند؛ باد از هر طرف می‌وزید و هرکس چیزی در گوش دیگری می‌گفت، گاهی آرام، گاهی هراسان. هیچ‌کس مطمئن نبود چه می‌گذرد، فقط می‌دید که کشور روی طنابی نازک قدم برمی‌دارد. از یک طرف، همان چهره‌های قدیمی که وعده ثبات می‌دادند؛ از آن طرف، کسانی که هنوز باور داشتند شاید امکان دارد چرخه معیوب چند دهه‌ای بشکند. اما آنچه سایه انداخت، نه وعده‌ها بود، نه برنامه‌ها؛ ترس بود. همان ترسی که در چشمان مغازه‌دارهای خسته، راننده‌های تاکسی، و زنان خانه‌دار پیداست وقتی حس می‌کنند آینده دارد از دستشان لیز می‌خورد.شمارش آرا که به کندی می‌گذشت، مثل زخمی بود که هر لحظه نمکش را بیشتر می‌کردند. مردم به موبایل‌ها چسبیده، هر بروزرسانی را مثل آبی که در بیابان ریخته باشند، دنبال می‌کردند؛ اما آبی نبود. خبر بود، ضدخبر بود، حرف سپاهیان سابق، زمزمهٔ تحلیل‌گران، پیام‌های تهییج‌کننده و هشدارهای کسانی که پشت مرزهای کشور نشسته، نتیجه را مثل فیلم مسابقه تماشا می‌کردند. گاهی ازفورا جلو می‌افتاد، گاهی نصرالله. اما هیچ‌وقت آن فاصله‌ای ایجاد نشد که خیال کسی را راحت کند؛ انگار خودِ انتخابات از ترسِ انتخاب شدن می‌لرزید.

در محله‌های فقیر، همان‌هایی که سال‌هاست تنها سهمشان از دولت، سایه‌ای است که گاهی بالای سرشان هست، گاهی نیست، مردها می‌گفتند «آدم شک می‌کنه»، زن‌ها می‌گفتند «نتیجه هرچی باشه، زندگی ما که بهتر نمی‌شه»، جوان‌ها هم که بیشترشان آرزوهایشان را در کیف کوچکی بسته و در ذهن به خاک آمریکا دوخته‌اند، می‌گفتند «این‌ها بازی بزرگاست». نمی‌شد با قاطعیت گفت اشتباه می‌کنند. هندوراس سال‌هاست میان دست‌های همان چهره‌ها دست‌به‌دست شده، و هر دست هم چیزی را از آن کم کرده: امنیت، کار، امید.اما مسئله فقط انتخابات نبود؛ زیر پوست شهر چیز دیگری جریان داشت. خشونت سازمان‌یافته مثل مه غلیظی از کوه‌ها پایین آمده و در کوچه‌ها جا خشک کرده بود. کارتل‌ها بی‌پرده‌تر از همیشه نمایش قدرت می‌دادند، و پلیس، خسته، کم‌تجهیز، نیمه‌فاسد، بیشتر شبیه شاهد خاموش صحنه بود تا نیرویی برای مقابله. مردم می‌دانستند هر

رئیس‌جمهوری که بیاید، با غول‌هایی روبه‌رو می‌شود که تنها با حرف از پا نمی‌افتند. همین واقعیت تلخ، باعث می‌شد بعضی‌ها به محافظه‌کاران تمایل پیدا کنند؛ مثل آدمی که خانه‌اش آتش گرفته و به هر آتشفشانی پناه می‌برد تا فقط آتش کمتر بسوزاند.

در میان این بی‌اعتمادی، حمایت آشکار چهره‌های خارجی از برخی نامزدها، نمک بود بر زخم روایت تقلب. گاهی آن حمایت‌ها، بیشتر از آنکه وزن بیاورد، بدگمانی را عمیق‌تر می‌کرد. مردم احساس می‌کردند کشورشان بار دیگر صحنه‌ای شده برای رقابت قدرت‌های دیگر؛ و این حس بی‌پناهی را تشدید می‌کرد. این‌که هرگز خودِ مردم تعیین‌کنندهٔ بازی نیستند، بلکه فقط مترسک‌های بی‌صدا در وسط مزرعهٔ سیاست‌اند.و در این میان، حزب حاکم که با وعدهٔ دگرگونی آمده بود، زیر بار انتظارات فروریخت. فقر کاهش نیافت، مهاجرت کمتر نشد، خشونت فروکش نکرد. آن‌ها که روزی پرچم امید را آورده بودند، هیبت آن پرچم را از دست دادند، و حالا مردم می‌گفتند «اگر آن‌ها نتوانستند، دیگر چه کسی؟». اما همین ناامیدیِ جان‌فرسا، در سکوت، راه را برای بازگشت محافظه‌کاران باز کرد. نه از سر عشق به ایدئولوژی، نه از سر اعتماد به وعده‌های تازه؛ بلکه چون انسان وقتی در تاریکی گم می‌شود، حتی نور چراغ‌قوه‌ای لرزان را هم غنیمت می‌داند.

کشور، در روزهای پس از رأی‌گیری، بوی بی‌قراری می‌داد. مغازه‌ها زودتر از همیشه می‌بستند، مدارس با احتیاط فعالیت می‌کردند، خیابان‌ها نیمه‌خاموش بودند. نه جشن، نه عزاداری، فقط انتظار. و انتظار همیشه وحشتناک‌تر از نتیجه است. دستۀ حکومت آینده در هوا معلق مانده بود، و هر گروهی آماده بود که اگر نتیجه بر خلاف میلش رقم خورد، خیابان را انتخاب کند. هندوراس، انگار در آستانهٔ لرزشی ایستاده بود که شاید شدت نگیرد، شاید هم از کنترل خارج شود.اگر بخواهیم از بیرون نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم این انتخابات آزمونی بود برای بلوغ دموکراسی کشور. اما از درون، برای مردم، این فقط حرف است. مردم درد خود را دارند: شکمِ خالی، ترس از خشونت، کابوس مهاجرت، بی‌پناهی. و این دردهاست که سیاست را شکل می‌دهد، نه بالعکس. حالا هندوراسِ ۲۰۲۵ مثل انسانی ایستاده وسط جاده‌ای مه‌آلود؛ نه می‌تواند برگردد، نه می‌داند جلو رفتن به کجا می‌انجامد. تنها چیزی که روشن است، این است که انتخابات تمام نشده؛ نه روی کاغذ، نه در ذهن مردم. و شاید پایانِ واقعی، مدت‌ها طول بکشد تا پیدا شود ،اگر اصلاً پیدا شودبولیویِ ۲۰۲۵ ،آن سرزمینِ آند سرخ که گویی در میرایی دردناک از رؤیاهای دو دهه گذشته خفته بود ،ناگهان با تردیدی سهمگین بیدار شد. آنچه رخ داد، نه صرفاً یک انتخابات، که زلزله‌ای بود که خاک زیر پای «چپ» را رفت؛ خاکی که با وعدهٔ عدالت و سوسیالیسم سیراب شده بود، اما حالا ترک برداشته بود.در بهار همان سال، بحران اقتصادی، تورم سرسام‌آور، کمیابی دلار، کمبود سوخت و کالاهای اساسی، زندگی را به خفگی کشیده بود. قیمت نان، گوشت، حمل‌ونقل، هرچه بود، بالا رفته و سفره‌های سادهٔ طبقهٔ کارگر و روستایی به توده‌ای از نگرانی بدل شده بود. دولت وقت، Movimiento al Socialismo (MAS) به رهبری Luis Arce تلاش کرد با کنترل قیمت‌ها و سیاست‌های موقتی، شعلهٔ خشم را خاموش کند — اما توانش کم بود و گرسنگی و استیصال مردم هر روز بیشتر می‌شد.  وقتی انتخابات عمومی ۱۷ آگوست ۲۰۲۵ رسید، خشم و ناامیدی خودش را در صندوق رأی نشان داد. MAS، پس از تقریباً بیست سال حکومت پیوسته، با نتیجه‌ای تحقیرآمیز مواجه شد. نامزد رسمی‌شان، Eduardo del Castillo، حتی به سهمی اندک — در حد سه درصد آرا — رضایت داد؛ چیزی که هیچ‌گاه در حافظهٔ سیاسی بولیوی دیده نشده بود.  به این ترتیب، برای نخستین‌بار در تاریخ معاصر بولیوی، دو رقیب راست‌گرا ،یکی میانه‌رو، دیگری محافظه‌کار ،به مرحلهٔ نهایی رسیدند. Rodrigo Paz، سناتور میانه‌رو از حزب دموکرات‌مسیحی، با وعدهٔ احیای اقتصاد و بازکردن درها به روی جهان بیرون، و Jorge “Tuto” Quiroga، سیاستمدار محافظه‌کار و راست‌گرای سابق که بازگشت به بازار آزاد و سیاست‌های ریاضتی را نوید می‌داد.  روز ۱۹ اکتبر ۲۰۲۵، زمانی که بولیوی برای دومین دور رأی‌گیری گرد هم آمد، خبری بود در بوی پایان حکومتی طولانی: رافلولت. نتایج نه چندان دور از انتظار، اما تلخ ،پیروزی قاطع رودریگو پاز با حدود ۵۴–۵۵٪ آرا در برابر کیروگا.  این پیروزی ،اگر به‌معنای آغاز فصل تازه‌ای بود ،در عین حال تلخ‌ترین شکست برای جناح چپ بود. MAS، که زمانی نماد جنبش سوسیالیستی در آمریکای لاتین بود، از جایگاه رهبری سیاسی کشور رانده شد؛ اکثریت مطلق در مجلس از دست رفت و تنها دو کرسی در مجلس نمایندگان باقی ماند ،درحالی‌که مجلس سنا برای اولین بار در دست راست قرار گرفت.  اما نه تنها ساختار سیاسی تغییر کرد؛ فضای اجتماعی و روانی جامعه هم دگرگون شد. مردم دیگر از «عدالت توزیعی»، «ملی‌سازی منابع»، «خودکفایی» سخن نمی‌گفتند؛ بلکه از «ثبات»، «بازار باز»، «سرمایه‌گذاری خصوصی»، «ثبات اقتصادی» حرف می‌زدند. نگران نبودند که حزبی بیاید و انقلاب کند؛ بلکه از کشور می‌خواستند که نجات پیدا کند ،از تورم، از صف سوخت، از رکود.  رودریگو پاز در روز تحلیفش با جدیتی محتاطانه گفت که بولیوی را «به جهان بازخواهد کرد»، وعده داد یارانه‌های گسترده سوخت و سیاست قیمت ثابت ارز ،که بستر مشکلات بود ،را کنار بگذارد و سیاستی اقتصادی مبتنی بر بخش خصوصی و سرمایه‌گذاری خارجی در پیش گیرد.  اما این تغییر فقط تقعر سیاسی نبود: بلکه نشانهٔ فروپاشی امیدی بود که دو دهه ساخت رفته بود. اقلیت‌هایی که زمانی به MAS دل بسته بودند ،کارگران، روستائیان، اقوام بومی ،حالا بین گزینه‌ای قرار گرفتند که نه از فردایشان می‌پرسد، نه از وعده اش. آن‌ها رأی دادند چون دیگر گزینه‌ای نداشتند؛ چون گرسنگی، جیره‌بندی سوخت، کمبود دلار و تورم، سایه‌ای بود که هر روز بر سرشان سنگینی می‌کرد.بولیوی ۲۰۲۵، اما فقط قصهٔ پایان یک حزب نبود ،قصهٔ پایان یک رویا. اگر این دولت جدید بتواند اقتصاد را روی ریل ببرد، شاید فرصت دوباره‌ای باشد؛ اما اگر شکست بخورد ،همان مردم خسته‌تر، همان ناامیدی عمیق‌تر.بولیویِ پس از اکتبر، همان‌طور که اسناد رسمی و گزارش‌های نهادهای بین‌المللی هم تأیید می‌کنند، فقط با جابه‌جایی سکان قدرت روبه‌رو نشد؛ بلکه با لرزشی آرام اما عمیق در بطن جامعه. این لرزش، در هفته‌های پس از تحلیف هم ادامه یافت، مثل نفسی که از گلوی جامعه بیرون می‌آمد اما هنوز بوی اضطراب می‌داد. دولت تازه‌نفس رودریگو پاز، با آن لبخند محتاطانه و نگاه محاسبه‌گر، وارد صحنه‌ای شد که نه فقط از آنِ خودش بود و نه به‌سادگی می‌شد از زیر سایهٔ دو دههٔ چپ بیرون کشید. «باز کردن درهای اقتصاد» عبارتی بود که مدام در سخنرانی‌ها تکرار می‌کرد، اما پشت این عبارت انباشتی از بیم و امید خوابیده بود؛ زیرا مردم دقیقاً می‌دانستند که باز شدن درها یعنی هم ورود سرمایه و هم هجوم سختی‌های کوتاه‌مدت.در روزهای نخست، اصلاحات ارزی معرفی شد و نرخ رسمیِ کنترل‌شده،-که سال‌ها بسیاری از مشکلات را در زیرزمین پنهان کرده بود، به سمت حقیقت بازار رها شد. بازگشت دلار به سطح واقعی، بهای سنگینی داشت: قیمت سوخت بالا رفت، خدمات حمل‌ونقل گران شد، و آن خانواده‌های طبقهٔ کارگر که حتی پیش‌تر هم از بازار عقب مانده بودند، حالا برای نفس کشیدن باید حساب و کتاب تازه‌ای یاد می‌گرفتند. دولت وعده می‌داد که «درد موقت است»، که «ثبات به دنبال خواهد آمد»، اما مردم این وعده را بارها از زبان دولت‌های دیگر شنیده بودند. این بار مسئله این نبود که چه می‌گویند؛ اینکه آیا ظرفیت تحققش را دارند مهم‌تر بود.دراین‌میان، MAS هرچند شکست خورده بود، اما ناپدید نشد. در شهرهای کوهستانی، در محله‌های فقیرنشین ال‌آلتو، زمزمه‌هایی از بازگشت دوباره بلند بود. نه بازگشت فوری به قدرت، که بازگشت به عنوان نیروی اعتراض. همان مردمی که روزگاری در سایهٔ عظمت مورالس و بعدها آرسه، به تکیه‌گاهی سیاسی دل بسته بودند، اکنون با ترکیبی از خشم و اندوه به خیابان‌ها می‌آمدند و برای اولین‌بار، دولت جدید را نه «امید»، که «امتحان» می‌دیدند. و این، برای هر قدرت تازه‌کار، خطرناک است: مردمی که امید ندارند، اما هنوز انرژی دارند.اقتصاد بولیوی در سال ۲۰۲۵ و ۲۰۲۶، همان‌طور که تحلیل‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول اشاره داشت، در مسیر اصلاح ساختاری قرار گرفت. سرمایه‌گذاران خارجی،خصوصاً در حوزهٔ لیتیوم، آن مادهٔ خامِ قرن جدید،به دولت نزدیک شدند. لیتیوم بولیوی، میراثی استراتژیک از دل نمکزارهای سالار دویونی، همچنان برگ برنده‌ای بود که هیچ دولتی نمی‌توانست از آن بگذرد. اما مدیریت این ثروت، چالش سیاسی بزرگی بود: آیا دولت جدید می‌خواست آن را همچنان در کنترل دولت نگه دارد یا به‌سوی مشارکت گستردهٔ خارجی برود؟ پاز به مشارکت خارجی گرایش داشت، اما هر گامی که برمی‌داشت، با مقاومت گروه‌های بومی و اتحادیه‌های کارگری روبه‌رو می‌شد که این منابع را «شیرهٔ جان زمین» می‌دانستند و بیم داشتند دوباره قربانی یک خصوصی‌سازی دیگر شوند.در مجلس جدید که اکثریت با احزاب راست و راست‌میانه بود، فضای رقابت بیشتر به سوی تکنوکرات‌ها می‌چرخید؛ افرادی که کمتر شعار می‌دادند و بیشتر از نمودار و مدل اقتصادی حرف می‌زدند. اما این زبان برای بسیاری از مردم گویا نبود. آن‌ها فروپاشی تورم را نمی‌خواستند؛ می‌خواستند قیمت نان امشب بالا نرود. این فاصله میان زبان دولت و زبان جامعه، همان شکافی بود که ممکن بود به بحرانی سیاسی در سال‌های بعد منجر شود.در میان این کشمکش‌ها، یک تغییر ظریف در روابط خارجی بولیوی هم رخ داد. دولت پاز، برخلاف دولت پیشین که به بلوک چپ منطقه نزدیک بود، خطوط تازه‌ای با آمریکا، اتحادیه اروپا و حتی بخش خصوصی چندملیتی باز کرد. این تغییر جهت، اگرچه امکان جذب سرمایه و فناوری را بیشتر می‌کرد، اما ریسک دیگری داشت: جایگاه بولیوی را در میان کشورهای همسو با چپ—از جمله مکزیک و کلمبیا—تضعیف می‌کرد و به‌نوعی نقشهٔ سیاسی منطقه را دوباره رنگ می‌زد. در آمریکای لاتین، این تغییر جهات ناگهانی معمولاً با واکنش‌های شدیدی از سوی گروه‌های داخلی همراه می‌شود؛ زیرا حافظهٔ جمعی منطقه آکنده از بی‌اعتمادی به سیاست‌های خارجی بوده است.اما شاید مهم‌ترین مسئله، نه سیاست خارجی بود و نه حتی اصلاحات اقتصادی؛ بلکه مسئلهٔ زمان بود. دولت پاز زمان زیادی برای اثبات خود نداشت. تورم، سقوط ارزش پول، بحران سوخت و گرانی، هر روز از او مهلت می‌گرفت. و در دوردست، سایهٔ انتخاباتی دیگر چون ابری خاکستری دیده می‌شد. مردم، نه به عشق دولت جدید رأی داده بودند و نه از سر اعتماد؛ رأی‌شان بیشتر نوعی خستگی از گذشته بود. و این خستگی اگر درمان نشود، به عصیان تبدیل می‌شود.

بولیویِ ۲۰۲۵ حالا در جایی ایستاده که میان گذشته و آینده معلق است. نه دیگر امیدهای دوران مورالس را دارد و نه هنوز دستش به ثبات تازه‌ای رسیده. در این حدفاصل شکننده، هر لغزش کوچکی می‌تواند به بازگشت دوبارهٔ آشوب یا چرخش دیگری در قدرت بینجامد. پرسش اصلی این است: آیا دولت پاز می‌تواند پیش از آن‌که صبر جامعه تمام شود، اقتصاد را از اتاق مراقبت بیرون بیاورد؟

تا پاسخ روشن شود، بولیوی همچنان کشوری است که در لابلای کوه‌ها و نمکزارهای سفیدش، نفسی آرام اما نگران می‌کشد؛ کشوری که از رؤیاهای دیروز خسته است و از فردای نامعلوم می‌ترسد

و این است زخمِ بولیوی امروز: سرنوشت‌اش دیگر نه در شعار عدالت، که در محاسبهٔ قیمت دلار نهفته است؛ و نه در نامزد جوان، که در آخرین قیمت نان و بنزین. زمان نشان خواهد داد این جهش به راست، رستگاری بود یا دفنِ دوبارهٔ امید.در سال ۲۰۲۵، نقش ایالات متحده در آمریکای لاتین دوباره با شدت و ظرافتی ویژه آشکار شد، به‌ویژه در شیلی، هندوراس و بولیوی. دولت ترامپ، با بازخوانی مفهوم دیرپای «دکترین مونرو» و تأکید بر اولویت دادن منافع آمریکا، تلاش کرد نفوذ خود را در این کشورها بازسازی کند. سیاست خارجی واشنگتن در این دوره بر امنیت، کنترل مهاجرت، مقابله با قاچاق و حفظ بازارهای اقتصادی متمرکز بود و نشان می‌داد که آمریکا به‌هیچ‌وجه قصد ندارد عرصهٔ قاره را ترک کند. ابزار این نفوذ، ترکیبی از فشار دیپلماتیک، اقتصادی، سرمایه‌گذاری و حتی مداخلات آشکار بود.در هندوراس، مداخله آمریکا بیش از دیگر کشورها نمایان بود. ترامپ آشکارا حمایت خود را از نامزد راست‌گرای محافظه‌کار، Nasry Asfura، اعلام کرد و همزمان تهدید کرد که در صورت شکست او، کمک‌های مالی آمریکا به این کشور کاهش خواهد یافت. چنین فشار مالی و سیاسی، عملاً مسیر انتخابات را تحت تأثیر قرار داد و نشان داد که واشنگتن از هر ابزار ممکن برای جهت‌دهی به تحولات سیاسی بهره می‌برد. علاوه بر این، سیاست‌های ضد مهاجرت و مبارزه با مواد مخدر که محور اصلی استراتژی ترامپ بود، بهانه‌ای برای فشار بر دولت‌های چپ و سوق دادن کشور به سمت راست شد. هندوراس ۲۰۲۵ کشوری بود که سیاست و اقتصادش، به‌طور مستقیم زیر نظر قدرتی فراتر از مرزهایش قرار داشت و مردمش میان فشار داخلی و خارجی گیر افتاده بودند.در بولیوی، نقش آمریکا کمتر آشکار و بیشتر پنهان و ساختاری بود. پس از سقوط دولت چپ Movimiento al Socialismo و روی کار آمدن رودریگو پاز، بازگشت به روابط دیپلماتیک با واشنگتن و بازگشایی همکاری‌های اقتصادی و امنیتی نشانه‌هایی از بازتنظیم جهت سیاست کشور بود. فشارهای آمریکا بر سیاست منابع طبیعی، سرمایه‌گذاری خارجی و همکاری ضد مواد مخدر، نشان داد که حتی بدون مداخله مستقیم انتخاباتی، واشنگتن در تعیین مسیر اقتصاد و سیاست کلان بولیوی فعال است. بازتنظیم روابط، کاهش نفوذ چین و بازگشت سیاست‌های بازارگرا، همزمان فرصت‌ها و خطرات تازه‌ای برای استقلال سیاسی و اقتصادی بولیوی ایجاد کرد.شیلی اما عرصه‌ای متفاوت بود؛ آمریکا در این کشور کمتر به مداخله مستقیم پرداخت و بیشتر از ابزار نفوذ نرم بهره برد. تجارت، سرمایه‌گذاری، همکاری اقتصادی و امنیتی، محورهای اصلی بودند و واشنگتن با حفظ ثبات اقتصادی و بازار آزاد، تلاش کرد بر جهت‌گیری دولت و سیاست‌های داخلی کشور تأثیر بگذارد. فشار نرم و رقابت با نفوذ چین، بخشی از استراتژی آمریکا برای اطمینان از حضور مؤثر در منطقه بود.در کل، آمریکای لاتین ۲۰۲۵ صحنه‌ای بود که سیاست‌ها و مداخلات ترامپ و دولت آمریکا بر اقتصاد، امنیت و روندهای سیاسی کشورها اثر گذاشت. از فشار آشکار در هندوراس تا بازتنظیم روابط در بولیوی و نفوذ نرم در شیلی، این کشورها در حالی با بحران‌ها و فرصت‌های داخلی دست‌وپنجه نرم می‌کردند که نگاه قدرتمند واشنگتن همیشه در پس‌زمینه حاضر بود. این نفوذ، در عین حال که ممکن است امکاناتی برای خروج از بحران فراهم کند، خطر وابستگی و کاهش استقلال سیاسی را نیز به همراه دارد و نشان می‌دهد که در این دوره آمریکای لاتین نه فقط میدان بازی داخلی، بلکه صحنه‌ای برای آزمون سیاست‌های آمریکا نیز بوده است.آنچه در ۲۰۲۵ رخ داد، بیش از تغییرِ ساده در قدرت بود؛ نشان از سیاستی‌ست که نه از پشت پرده، که با چراغ خاموش (و گاه با نور خیره‌کننده) وارد بازی سیاسی کشورها می‌شود، دولتی که گویی نه ملت را مخاطب گرفته است، بلکه بازار، امنیت و نظم را — با قیمتِ برچیدن امید. ترامپ، با باز کردن زبان تهدید و وعده ـــ «کمک هست، اگر متحد باشی»، «اگر نتیجه جور نَدَ شد، قیمت خواهی داد» ـــ تلاش کرد تا آن‌چه به باورش «منافع آمریکا در حیاط خلوتش» است را تثبیت کند.اصلی‌ترین میدان این دخالت، هندوراس بود. در آن کشور ۳۰ نوامبر ۲۰۲۵، وقتی مردم به پای صندوق رفتند، نه فقط برای انتخاب رئیس‌جمهور، که برای انتخاب میان مسیر آینده‌شان رأی می‌دادند؛ اما صدای دیگری هم از واشنگتن می‌آمد، بلند، تهدیدآمیز و مقتدر. ترامپ آشکارا از نامزد راست‌گرای محافظه‌کار، Nasry Asfura، حمایت کرد، وعده داد اگر نتیجه بر خلاف میل او رقم بخورد، کمک‌های اقتصادی و امنیتی آمریکا کاهش خواهد یافت.   او حتی پیش از پایان رأی‌گیری، عفو برای رئیس‌جمهور سابق را — Juan Orlando Hernández صادر کرد؛ مردی که در ایالات متحده به جرم قاچاق مواد مخدر محکوم شده بود.  واکنش‌ها تند بود: رقیب او، Salvador Nasralla، گفته بود که این مداخله ضربه زشت و تعیین‌کننده‌ای به شانسش زد — شبیه آن که ببیند داور، وسط بازی، تیمی را نردبان کند و توپ را دست او بدهد.   دولت و بخش بزرگی از جامعه مدنی نهادهایی مثل Center for Economic and Policy Research (CEPR) دخالت آمریکا در انتخابات را نقض قوانین بین‌المللی خواندند و هشدار دادند که این نوع فشارها مشروعیت نتایج را زیر سؤال می‌برد.  وقتی شمارش آرا متوقف شد، وقتی وب‌سایت رسمی انتخابات خاموش شد، وقتی ۱۰–۱۵ درصد آرا «نقص» داشتند، و وقتی هر نتیجه‌ای ممکن می‌نمود ،آن‌وقت بود که روشن شد دخالت چنین قدرتی نه فقط بر نتیجه، که بر اعتماد عمومی نیز اثر می‌گذارد. کسی نمی‌دانست پایان این انتخابات چگونه رقم خواهد خورد؛ اما همه می‌دانستند که پیش از هر چیز، دموکراسی شکننده‌تر شده است.  در بولیوی هم حضور آمریکا اگر نه به شکل آشکار انتخابات اما به شکل بازتنظیم دیپلماتیک و اقتصادی محسوس بود. با سقوط حکومت Movimiento al Socialismo (MAS) و روی کار آمدن Rodrigo Paz در اکتبر ۲۰۲۵، دولت جدید به سرعت پنجره‌ای به غرب به آمریکا و سرمایه‌گذاران بین‌المللی گشود. این بازگشت نشانهٔ بازنگری در سیاست منابع طبیعی، بازار آزاد و همکاری اقتصادی با غرب بود؛ جهشی بود از سیاست «انزوای چندجانبه و ملی‌سازی» به «گشودگی و همکاری بین‌المللی». اگرچه گزارش مشخص و موثقی درباره حمایت علنی واشنگتن از دولت جدید منتشر نشده، اما زمینهٔ این بازتنظیم — اقتصادی، دیپلماتیک، امنیتی — دقیقاً با منافع آمریکا هماهنگ است: ثبات، بازار باز، منابع طبیعی و کنترل سود سیاسی بر تحولات منطقه.در شیلی، اما صحنه متفاوت بود؛ کمتر انتخابات، بیشتر سیاست «نرم» و «اقتصادی». آمریکا، به واسطه روابط اقتصادی ـ تجاری گسترده با شیلی، خواهان ثبات کشور بود. کنترل بازار، امنیت سرمایه، ثبات سیاسی ‌ـ از این زاویه، مداخله به‌صورت مستقیم نه ضروری بود. اما وقتی ترس از ناامنی و موج مهاجرت بالا گرفت؛ وقتی بازار و اقتصاد برای طبقه متوسط و پایین شکننده شدند، واشنگتن با منطق امنیت و سرمایه وارد شد: پیشنهاد همکاری‌های امنیتی، سرمایه‌گذاری خارجی، فشار بر سیاست‌های مهاجرتی و تقویت راست میانه یا راست محافظه‌کار.این سه مسیر ،فشار علنی و مداخله سیاسی در هندوراس، بازتنظیم اقتصادی و دیپلماتیک در بولیوی، و نفوذ نرم و اقتصادی در شیلی ،نشان می‌دهد که سیاست آمریکا در ۲۰۲۵ نه صرفاً یک استراتژی منطقه‌ای، که یک پروژه جامع بود: پروژهٔ بازپس‌گیری نفوذ در آمریکای لاتین، با ابزار متفاوت برای هر کشور، با چشم به بازار، امنیت و ثبات.اما آن‌چه پیچیده است، تأثیر روانی و ساختاری این مداخلات است. وقتی یک قدرت بیرونی با زورِ دلار، رسانه، سیاست و تهدید وارد می‌شود خواه انتخابات باشد، خواه اقتصاد — جامعه حتی اگر رأی دهد، اعتمادش ترک می‌خورد؛ تار و پود تعلق، هویت، و امید کهنه می‌شود. دموکراسی هولناک می‌شود، انتخاب معنا ندارد، چون نمی‌دانی آیا رأی‌ات برای توست ،یا برای کسی که سکه را در هوا گرفته است.و پرسش بزرگ این است: وقتی سیاست به بهایی فروخته می‌شود که مردم باید آن را پرداخت کنند ،نه در دفتر رأی، که در سفره‌شان، در امنیت خیابان، در فردای فرزندان‌شان آیا آن کشور هنوز کشور مردم است؟ یا زمین بازی کسانی که قدرت و دلار دارند؟آمریکای لاتین ۲۰۲۵، نه فقط صحنه تغییر قدرت، که عرصه‌ای از زخم تاریخی بود؛ زخم‌هایی که بر پیکر ملت‌ها نشسته، اما این بار با امضای خارجی می‌خواهد التیام یابد. شاید تسکین بگیرد، شاید دوباره خون بیاید. و آن‌چه باقی می‌ماند ــ شکاف بین مردم و حکمرانی، بین واقعیت و وعده، بین آزادی و بازار.

 

انتخابات  در این سه کشور :

سیستم‌های انتخاباتی در شیلی، هندوراس و بولیوی، هر کدام دارای ساختاری نسبی از دموکراسی هستند، اما شکنندگی نهادی و ضعف اعتماد عمومی، آنها را در برابر فشارهای خارجی آسیب‌پذیر کرده است. در شیلی، سرمایه‌گذاری و روابط اقتصادی با چین، فشار نرم اقتصادی ایجاد می‌کند که دولت‌ها را وادار به حفظ ثبات و سیاست‌های بازارگرا می‌کند. این فشارها بیشتر ساختاری و بلندمدت‌اند و به صورت مستقیم در نتایج رأی‌دهی دخالت نمی‌کنند، اما سیاستمداران را به سمت گزینه‌های محافظه‌کار یا میانه‌رو سوق می‌دهند. در بولیوی، حضور چین در پروژه‌های معدنی و سرمایه‌گذاری زیرساختی، به جریان‌های سیاسی امکان می‌دهد از گزینه‌های اقتصادی جایگزین برای مقابله با فشارهای آمریکا بهره بگیرند، اما جریان راست‌گرا که در ۲۰۲۵ قدرت را در دست دارد، با رویکرد همسو با واشنگتن، حضور چین را محدود کرده و نفوذ آن بیشتر به حوزه اقتصاد محدود شده است.در هندوراس اما شرایط پیچیده‌تر است: ضعف نهادهای انتخاباتی، تاریخ کودتاها و بحران‌های امنیتی، زمینه را برای دخالت آشکار و مستقیم آمریکا فراهم کرده است. حمایت علنی ترامپ از یک نامزد در انتخابات ۲۰۲۵، نشان داد حتی سیستم‌های انتخاباتی رسمی هم می‌توانند در معرض نفوذ سیاسی خارجی قرار بگیرند. چین نیز در این کشور تلاش کرده است نقش اقتصادی و دیپلماتیک خود را گسترش دهد، اما شواهد دخالت مستقیم آن در رأی‌گیری محدود و عمدتاً غیرآشکار است؛ تمرکز چین بیشتر بر سرمایه و بازار است، نه سیاست کوتاه‌مدت.نتیجه این تحلیل این است که انتخابات در این سه کشور هم میدان رقابت داخلی و هم صحنه‌ای برای بازی قدرت خارجی هستند. آمریکا با فشار سیاسی، امنیتی و مالی، نفوذی آشکار و کوتاه‌مدت دارد، در حالی که چین با ابزار سرمایه، پروژه‌های زیرساختی و قراردادهای اقتصادی، نفوذی طولانی‌مدت و زیرپوستی ایجاد می‌کند. در چنین شرایطی، حتی انتخابات دموکراتیک هم به نوعی بازتابی از روابط قدرت بین بازیگران داخلی و خارجی است و مشروعیت جریان‌ها و تصمیمات مردم، به شدت متاثر از این فشارهاست.شیلی در سال ۲۰۲۵ همچنان در مسیر پیچیده‌ای از ثبات سیاسی و فشارهای اقتصادی حرکت می‌کند. سیستم انتخاباتی آن بر پایه رأی عمومی برای ریاست جمهوری و پارلمان استوار است، اما شکاف عمیق میان آرمان‌ها و زندگی روزمره مردم، نارضایتی عمومی، بی‌اعتمادی تاریخی و ترس از بی‌ثباتی، زمینه را برای رقابت شدید سیاسی فراهم کرده است. روابط اقتصادی با چین، به‌ویژه در زمینه صادرات مس و منابع معدنی، دولت شیلی را به سوی سیاست‌های بازارگرا و ثبات اقتصادی سوق داده است، و این فشار اقتصادی به‌طور تلویحی رفتار سیاستمداران و جهت‌گیری انتخاباتی آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در مقابل، فشارها و انتظارات آمریکا، با ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک، نوعی تعادل و رقابت در سیاست داخلی ایجاد کرده که باعث شده جناح‌های راست و میانه‌رو توانایی تثبیت موقعیت خود را پیدا کنند، در حالی که جریان‌های چپ هنوز برای بازیابی مشروعیت و اعتماد عمومی تلاش می‌کنند.در هندوراس، تاریخ پیچیده‌ای از کودتاها و بی‌ثباتی سیاسی وجود دارد. سیستم انتخاباتی رسمی ساده به نظر می‌رسد، اما ضعف نهادها، تاریخ کودتاهای متعدد و بحران‌های امنیتی، زمینه را برای دخالت مستقیم آمریکا فراهم کرده است. انتخابات ۲۰۲۵ نمونه‌ای بارز از این تأثیر است؛ حمایت علنی ترامپ از یک نامزد، فشار سیاسی و تبلیغاتی آشکار ایجاد کرد که مشروعیت انتخابات را زیر سؤال برد. چین در این کشور بیشتر به شکل اقتصادی و دیپلماتیک حضور دارد، پروژه‌های زیرساختی و سرمایه‌گذاری‌های چین زمینهٔ رقابت ایدئولوژیک بین جناح‌های سیاسی چین‌دوست و چین‌منتقد را تقویت کرده است، اما شواهد دخالت مستقیم آن در رأی‌گیری محدود و غیرآشکار است. همچنین حضور مهاجران، فشار بر بازار کار و خدمات اجتماعی، و تأثیر کارتل‌های مواد مخدر و جرایم سازمان‌یافته، به‌ویژه در مناطق شهری و حاشیه‌ای، جریان‌های سیاسی را تحت فشار قرار داده و به جناح‌های راست و محافظه‌کار امکان داده با وعده امنیت و ثبات، جایگاه خود را تقویت کنند.بولیوی با تاریخ پیچیده‌ای از بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبه‌روست و سیستم انتخاباتی آن با روش دو دوره ای ریاست جمهوری و ترکیب نمایندگی تناسبی، فرصتی برای رقابت واقعی فراهم می‌کند. اما ضعف جریان چپ و ناکامی در حل مشکلات اقتصادی، فساد و نابرابری باعث شد در انتخابات ۲۰۲۵ جناح راست‌گرا دست بالا را پیدا کند. حضور چین در پروژه‌های زیرساختی و استخراج منابع طبیعی، به دولت‌های مختلف امکان می‌دهد از گزینه‌های اقتصادی جایگزین برای مقابله با فشار آمریکا بهره بگیرند، ولی جریان راست تمایل دارد با همسویی با آمریکا نفوذ چین را محدود کند. بحران امنیتی ناشی از کارتل‌ها و ضعف جریان چپ در ارائه راهکارهای ملموس اقتصادی و اجتماعی، همراه با فشارهای ناشی از مهاجرت داخلی و خارجی، به تقویت جریان راست انجامیده است و نشان می‌دهد انتخابات، در پس پرده، بازتابی از تعامل قدرت داخلی و خارجی است.در مجموع، این سه کشور نشان می‌دهند که سیستم‌های انتخاباتی صرفاً چارچوب قانونی نیستند؛ آنها تحت تأثیر نیروهای داخلی و خارجی قرار دارند. آمریکا با نفوذ سیاسی، امنیتی و ایدئولوژیک، توانسته فشار مستقیم و کوتاه‌مدت بر انتخابات و جریان‌های سیاسی وارد کند، در حالی که چین با سرمایه‌گذاری، بازار و پروژه‌های بلندمدت، نفوذی زیرپوستی و ساختاری ایجاد کرده است. فشارهای اجتماعی، حضور کارتل‌ها، مهاجرت و ناکارآمدی جریان‌های چپ، زمینه را برای تقویت جناح‌های راست فراهم کرده و نشان می‌دهد که انتخابات در این کشورها هم عرصه رقابت داخلی و هم میدان بازی قدرت خارجی است. پرسشی که باقی می‌ماند این است که آیا کشورها خواهند توانست نظام انتخاباتی‌شان را آنچنان تقویت کنند که انتخابات واقعاً ابزاری برای تصمیم مردم باشد، یا صندوق رأی تنها صحنه‌ای برای نمایش رقابت قدرت بین بازیگران داخلی و خارجی باقی خواهد ماند.

 

جعمبندی

سال ۲۰۲۵ برای آمریکای لاتین، صحنه‌ای بود که هم امید و هم اضطراب در آن جریان داشت. در شیلی، بحران‌های اقتصادی و اجتماعی به‌جایی رسیده بود که اصلاحات سیاسی، حتی با وعدهٔ عدالت و برابری، در برابر دیوار خستگی و بی‌اعتمادی مردم شکست می‌خورد. تورم بالا، خشونت سازمان‌یافته و شکاف میان دولت و جامعه، فضای سیاسی را سنگین و نفس‌گیر کرده بود؛ جامعه‌ای که نه به دنبال آرمان‌های بزرگ، که صرفاً به دنبال امکان ادامهٔ زندگی روزمره بود. مردم می‌خواستند آرامش و امنیتی نسبی داشته باشند و بس. سیاستمداران جوانی مانند بوریک تلاش کردند میان خواست اصلاحات و مقاومت محافظه‌کاران تعادل ایجاد کنند، اما هر قدمی که برمی‌داشتند، گویی در گل گذشته فرو می‌رفتند؛ این گل همان زخم‌هایی بود که دهه‌ها بر جامعه شیلی باقی مانده بود. در این فضا، نقش آمریکا نیز محسوس بود، اما کمتر به شکل مداخله مستقیم و بیشتر به شکل نفوذ نرم، اقتصادی و امنیتی ظاهر می‌شد. واشنگتن به عنوان شریک اقتصادی و تجاری مهم، با سرمایه‌گذاری، همکاری امنیتی و فشارهای نرم، سعی می‌کرد جهت‌گیری دولت و سیاست‌های داخلی را به سوی ثبات و بازار آزاد هدایت کند، و در عین حال با رقابت چین در منطقه مقابله کند. این نوع نفوذ نرم و اقتصادی نشان می‌دهد که آمریکا در شیلی ۲۰۲۵ بیش از هر چیز خواهان حفظ تعادل و کنترل آیندهٔ سیاسی و اقتصادی کشور بود، بدون آنکه مستقیماً وارد انتخابات شود.در هندوراس، داستان تفاوتی آشکار داشت. سیاست آمریکا با حضور ترامپ مستقیم و بی‌پرده در انتخابات این کشور دیده شد. او حمایت خود را از نامزد راست‌گرای محافظه‌کار، Nasry Asfura، اعلام کرد و تهدید نمود که در صورت شکست او، کمک‌های اقتصادی آمریکا کاهش خواهد یافت. چنین فشار آشکار، هم مسیر انتخابات و هم اعتماد عمومی را تحت تأثیر قرار داد و نشان داد که مداخله خارجی چگونه می‌تواند دموکراسی شکننده یک کشور را به چالش بکشد. دولت و جامعه مدنی، این دخالت را نقض قوانین بین‌المللی و تهدید مشروعیت انتخابات دانستند، اما واقعیت این بود که نفوذ آمریکا، ترکیبی از وعده و تهدید، به‌طور مستقیم بر نتایج و فضای سیاسی کشور اثر گذاشت. سیاست‌های ضد مهاجرت و مقابله با قاچاق مواد مخدر محور دیگر دخالت بود که به عنوان بهانه‌ای برای فشار بر دولت‌های چپ و سوق دادن کشور به سمت راست عمل می‌کرد. در چنین فضایی، مردم هندوراس نه تنها برای انتخاب رئیس‌جمهور، بلکه برای حفظ استقلال سیاسی و تعیین مسیر آیندهٔ کشورشان، تحت فشار دوگانه داخلی و خارجی قرار داشتند.بولیوی در این سال صحنه‌ای متفاوت ارائه داد. پس از پایان سلطه دو دهه‌ای حزب Movimiento al Socialismo و روی کار آمدن رودریگو پاز، دولت جدید به سرعت مسیر بازگشت به روابط دیپلماتیک و اقتصادی با آمریکا را باز کرد. این بازتنظیم روابط، که شامل همکاری در حوزه سرمایه‌گذاری، بازار و سیاست منابع طبیعی می‌شد، با منافع آمریکا هم‌راستا بود. آمریکا با ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی، به دنبال تثبیت نفوذ و کاهش تأثیر چین و بلوک‌های چپ در بولیوی بود. هرچند مداخله به شکل آشکار انتخابات نبود، اما بازسازی رابطه، فشار بر سیاست منابع و گرایش به اقتصاد بازارگرا، نشان می‌دهد که واشنگتن در تعیین مسیر کلان کشور فعال بوده است. این بازتنظیم برای مردم بولیوی فرصتی برای کاهش بحران اقتصادی و اجتماعی فراهم می‌کرد، اما همزمان خطر وابستگی و کاهش استقلال سیاسی را نیز به همراه داشت.اگر نگاهی جامع به این سه کشور بیندازیم، درمی‌یابیم که آمریکای لاتین ۲۰۲۵ صحنه‌ای بود که سیاست داخلی و مداخلات خارجی با هم تنیده شدند. در شیلی، نفوذ نرم آمریکا بر اقتصاد و امنیت کشور تأکید داشت؛ در بولیوی، بازتنظیم رابطه و فشارهای ساختاری مشهود بود؛ و در هندوراس، مداخله مستقیم و آشکار در انتخابات، نتایج و اعتماد عمومی را دچار تزلزل می‌کرد. ترامپ با شعار «America First» و بازگرداندن دکترین مونرو، نشان داد که قصد ندارد این منطقه را ترک کند، بلکه با ترکیبی از زور، دلار، دیپلماسی و سرمایه، آن را به شکل جدیدی تحت نفوذ خود درآورد.اما مسئله تنها نتیجهٔ انتخابات یا سیاست اقتصادی نبود؛ پیامد روانی و ساختاری این دخالت‌ها نیز بسیار مهم بود. وقتی یک قدرت خارجی با ابزارهای مختلف بر سیاست، اقتصاد و امنیت کشور اثر می‌گذارد، اعتماد عمومی تحت فشار قرار می‌گیرد و فاصله میان مردم و دولت افزایش می‌یابد. دموکراسی، در این شرایط، دیگر انتخابی آزاد و مستقل نیست، بلکه بازتابی از نفوذ خارجی و تعادل شکننده‌ای است که بر جامعه تحمیل شده است. آمریکای لاتین ۲۰۲۵، در این منظر، نه فقط میدان مبارزهٔ قدرت داخلی، که صحنه‌ای برای آزمون سیاست‌ها و ابزارهای آمریکا بود؛ جایی که ملت‌ها میان امید و فشار، میان استقلال و وابستگی، و میان آیندهٔ روشن و تکرار بحران‌های گذشته، سرگردان بودند.جمع‌بندی این تجربه نشان می‌دهد که شیلی، هندوراس و بولیوی هر یک مسیر متفاوتی را طی می‌کردند، اما همه تحت تأثیر عوامل مشابهی قرار داشتند: بحران اقتصادی، نابرابری اجتماعی، خشونت و ناامنی، و نفوذ خارجی. در هر سه کشور، مردم در جست‌وجوی ثبات و امکان زندگی روزمره بودند، اما چشم‌انداز سیاسی و اقتصادی آن‌ها همواره با نیروهای خارجی و داخلی پیچیده شده بود. سیاست ۲۰۲۵ در آمریکای لاتین، علاوه بر نشان دادن پایان عصر شعارهای بزرگ و ایدئولوژی صرف، بیانگر ورود به دورانی از واقع‌گرایی تلخ بود؛ دورانی که در آن دولت‌ها باید میان وعده‌ها و واقعیت‌ها، میان استقلال و فشار خارجی، و میان امنیت و آزادی، تعادل پیدا کنند. و شاید تنها چیزی که در این سه کشور به شکلی محسوس باقی ماند، خستگی جمعی مردم و نیاز مبرم آن‌ها به حکمرانی عملی، امن و قابل اعتماد بود؛ حکمرانی‌ای که نه تنها وعدهٔ اصلاحات بدهد، بلکه توان مدیریت زندگی واقعی مردم را داشته باشد.

منابع:

 

  1. International Monetary Fund (IMF). 2025. Bolivia: 2025 Article IV Consultation – Press Release; Staff Report; and Statement by the Executive Director for Bolivia. IMF Staff Country Reports 2025, 116
  2. IMF. 2025. Bolivia: 2024 Article IV Consultation – Press Release; Staff Report; and Statement by the Executive Director for Bolivia. IMF Staff Country Reports 2025, 034
  3. International Monetary Fund Departmental Papers. 2024. Paul M. Bisca et al. “Violent Crime and Insecurity in Latin America and the Caribbean: A Macroeconomic Perspective.” Departmental Papers 2024, 009
  4. Policy Changes and Growth Slowdown: Assessing the Lost Decade of the Latin American Miracle — Emiliano Toni, Pablo Paniagua & Patricio Órdenes. 2024. این مقاله با روش‌های آماری بررسی می‌کند که چرا رشد اقتصادی منطقه لاتین (و به‌ویژه کشورهایی مثل Chile) پس از دورهٔ رونق کامودیتی‌ها کاهش یافته است. 
  5. The Crisis Simulator for Bolivia (KISr-p): An Empirically Grounded Modeling Framework Ricardo Alonzo Fernández Salguero. 2025. چارچوبی مدرن برای مدل‌سازی سیاست‌های کلان در شرایط بحران ساختاری در بولیوی. 
  6. The Globalization–Inequality Nexus: A Comparative Study of Developed and Developing Countries — Md Shah Naoaj. 2023. مطالعه‌ای مقایسه‌ای درباره تأثیر جهانی‌سازی بر نابرابری در کشورهای مختلف، با تمرکز بر کشورهای در حال توسعه. این مقاله می‌تواند در تحلیل اثرات باز شدن اقتصاد بولیوی یا تغییر سیاست‌های اقتصادی معنا پیدا کند. 
  7. Scarfi, Juan Pablo. 2023. “TheMonroe Doctrine in the Americas: Towards a Hemispheric Intellectual History.” Diplomatic History 47 (5): 738–763
  8. ‏     Anonymous / Institutional) 2025. “The Consequences of CIA‑Sponsored Regime Change in Latin America.” European Journal of Political Economy 80 (December 2023): 102452
  9. Kutz, Simon, and Scott Pierce. “United States Intervention in Latin America: Effects on Democracy During the Cold War.” Journal of Student Research, v.12 n.4 (date)
  10. Anonymous / Institutional) 2006. “Re‑Shaping the ‘Monroe Doctrine’.” Washington University Global Studies Journal
  11. Anonymous / Institutional) “U.S.–Latin America.” CIA-Oxford‑Columbia Policy Paper (early 2000s). 
  12. Grace Livingstone. 2009. America’s Backyard: The United States and Latin America from the Monroe Doctrine to the War on Terror. (کتاب — تحلیل تاریخی و سیاسی روابط آمریکا و آمریکای لاتین) 
  13. Toni, Emiliano; Paniagua, Pablo; Órdenes, Patricio. 2024. “Policy Changes and Growth Slowdown: Assessing the Lost Decade of the Latin American Miracle.” arXiv preprint (July 2, 2024). بررسی تجربی این است که چرا پس از رونق کامودیتی‌ها، رشد اقتصادی کشورهای منطقه از جمله شیلی کند شد. 
  14. Cárdenas, Juan Pablo; Vidal, Gerardo; Olivares, Gastón. 2014. “Complexity, Selectivity and Asymmetry in the Conformation of the Power Phenomenon: Analysis of Chilean Society.” arXiv preprint. این مقاله ساختار اجتماعی ـ اقتصادی قدرت در شیلی را با نظریه شبکه‌های پیچیده تحلیل می‌کند؛ مفید برای فهم نابرابری و توزیع قدرت در شیلی. 
  15. Riquelme, Fabián; González‑Cantergiani, Pablo; Godoy, Gabriel. 2018. “Voting Power of Political Parties in the Senate of Chile during the Whole Binomial System Period: 1990–2017.” arXiv preprint. اگر بخواهی درک کنی چرا شیلی امروز با بحران اعتماد و نارضایتی روبه‌روست، این تحلیل نهادهای انتخاباتی و ساختار تصمیم‌گیری در گذشته می‌تواند کمک کند. 
  16. Thiers, Consuelo. 2025. “Political Leaders’ Role in Latin American Foreign Policy: A Systematic Review.” Uluslararası İlişkiler Dergisi (2025, 1: 1–17). مروری بر نقش رهبران سیاسی در سیاست خارجی کشورهای آمریکای لاتین — این مقاله پایه‌ای است برای فهم مداخلات بین‌المللی و تأثیر سیاست خارجی بر وضعیت داخلی کشورهای منطقه. 
  17. Henao, Carolina; Gutiérrez, Jenny Paola Lis. 2025. “Impact of the economic, political and social environment on per capita scientific production: a comparison of Asia-Pacific and Latin America and the Caribbean.” Salud, Ciencia y Tecnología – Serie de Conferencias. این مقاله نشان می‌دهد چگونه عوامل مانند امنیت، آزادی و محیط سیاسی ـ اجتماعی، بر تولید علمی در کشورهای لاتین تأثیر دارند — نکته‌ای مهم برای تحلیل کلی اجتماعی و توسعه انسانی. 
  18. The Politics of Latin American Development, 3rd Edition. Gary W. Wynia. (1990) — گرچه قدیمی‌تر است، اما چارچوبی نظری ـ تاریخی برای درک تعامل سیاست، اقتصاد و توسعه در کشورهای آمریکای لاتین فراهم می‌کند؛ بسیار مناسب به عنوان پس‌زمینه تاریخی و مقایسه ساختاری. 
  19. Latin America’s Political Economy of the Possible: Beyond Good Revolutionaries and Free‑Marketeers. Javier Santiso (2006). کتابی تحلیلی که پارادایم‌های مختلف توسعه و سیاست در آمریکای لاتین را بررسی می‌کند ،مفید برای تحلیل جهت‌گیری‌های دولت‌ها و تأثیرات ساختاری بر اقتصاد و جامعه. 
  20. Political Crises, Social Conflict And Economic Development: The Political Economy of the Andean Region. Andrés Solimano (2005). این مطالعه تاریخی ـ مقایسه‌ای روی بولیوی و سایر کشورهای آند بررسی می‌کند چگونه بحران سیاسی و تعارضات اجتماعی بر توسعه اقتصادی تأثیر گذاشته‌اند — بسیار کمک می‌کند تا درک بهتری از ریشه‌های مشکلات فعلی پیدا شود. 
  21. Council on Foreign Relations (CFR). 2025. “China’s Growing Influence in Latin America.” Review/Backgrounder
    • China Development Bank & Export‑Import Bank of China. (via coverage in CFR & EnergyHorizon). “Chinese investment and lending in Latin‑American infrastructure and resource sectors (20052025). 
  22. The Hegemonic Transition in Latin America: To What Extent is China Challenging US’s Hegemony? — Maiza & Larrarte & Bustillo & Mesanza. 2025. All Azimuth, 14 (2): 273‑294. بررسی تغییر توازن قدرت بین آمریکا و چین در آمریکای لاتین. 
  23. The Anaconda and the Dragon: institutional collaboration between Latin America and China — Cortes, Julian D. 2021. arXiv. تحلیل همکاری نهادی، اقتصادی و علمی چینلاتین‌آمریکا. 
  24. Mapping Election Polarization and Competitiveness using Election Results — Navarrete, Carlos; Macedo, Mariana; Stojkoski, Viktor; Parada‑Contzen, Marcela; Martínez, Christopher A. 2023. arXiv. مدل تحلیلی برای سنجش رقابت و قطبی‌شدن انتخابات در کشورهای مختلف شامل لاتین‌آمریکا. 
  25. اخبار معتبر و گزارشات ۲۰۲۵ مرتبط با انتخابات و نفوذ خارجی:«Trump‑backed Asfura keeps slim lead in Honduras election as US keeps close watch.” Reuters, December 5, 2025.  «Trump strategy document revives Monroe Doctrine, slams Europe.” Reuters, December 5, 2025.  «Bolivia’s first conservative president in 20 years promises warmer US ties.” Associated Press, 2025. (در مورد دولت جدید در بولیوی و بازتنظیم روابط با آمریکا). 
  26. Backgrounder CFR The Hegemonic Transition کمک می‌کنند تا چارچوب نظری و و مقالات تحلیلی مانند نقش ژئوپلیتیکی چین و آمریکا در لاتین‌آمریکا را بفهمیم — نه صرفاً به‌عنوان بازیگران اقتصادی، بلکه به‌عنوان قدرت‌هایی که بر سیاست، قراردادها، سرمایه‌گذاری و جهت‌گیری کشورها تأثیر می‌گذارند.

وفا مهر پرور

۲دسامبر ۲۰۲۵

اسم
نظر ...