چپِ نوینِ آمریکای لاتین نظام‌های (نا)عادلانه / آندرس رابینوویچ


18-11-2025
بخش انقلابها و جنبشها
11 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

چپِ نوینِ آمریکای لاتین

نظام‌های (نا)عادلانه

آندرس رابینوویچ

برگردان:شوراها

La nueva izquierda latinoamericana – Palabras propias

مقدمه

پیش از سخن‌گفتن دربارهٔ «چپِ نوینِ آمریکای لاتین»، لازم است روشن کنیم که نام‌گذاری این جریان هنوز در میان متخصصان محلِ بحث است، زیرا رویکردهای گوناگونی وجود دارد و همهٔ آن‌ها با یکدیگر هم‌نظر نیستند. برای هدف این ماژول، نامِ «چپِ نوینِ آمریکای لاتین» (NIE) به مجموعهٔ جنبش‌های اجتماعی و دولت‌های کشورهای آمریکای لاتین اشاره دارد که در فاصلهٔ سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۹ زمام‌دار بودند و سیاست‌هایشان بر شمولیتِ گروه‌های اقلیت ــ چه قومی، چه طبقاتی، چه جنسیتی و… ــ متمرکز بود.

از سه واژهٔ تشکیل‌دهندهٔ این عنوان، «آمریکای لاتین» احتمالاً کمترین نیاز را به توضیح دارد زیرا به یک فضای جغرافیایی‌ـ‌فرهنگی اشاره می‌کند. اما «نوین» و «چپ» نیازمند زمینه‌سازی مفهومی هستند.

چپ در آمریکای لاتین

به‌گفتهٔ متیو کلیری، پژوهشگر این حوزه، احزاب چپ در آمریکای لاتین، به‌طور کلی، هم در احزاب سیاسی رسمی و هم در جنبش‌های اجتماعیِ برخاسته از بستر جامعه ریشه دارند. وجهِ مشترک در هر دو این بود که چه احزاب و چه سازمان‌های اجتماعی، با نیروهای سنتیِ نخبه‌گرا در تقابل قرار می‌گرفتند و اهدافی انقلابی یا تحول‌خواهانه برای دگرگونی وضع موجود داشتند.

در مورد احزاب رسمی، «چپ» از دههٔ ۱۹۳۰ به بعد معمولاً میان احزاب کمونیست و احزاب سوسیالیست دوپاره بوده است. بااین‌حال این دو جریان در شیوهٔ دستیابی به دگرگونی‌های مطلوب اختلاف داشتند:
ـ سوسیالیست‌ها راهبرد اصلاح‌گرایی را پذیرفتند؛ یعنی انباشت تدریجی اصلاحات و چشم‌پوشی از هرگونه چشم‌اندازِ استفاده از خشونت برای تغییر جامعه.

ـ کمونیست‌ها، در مقابل، تابع دستورهای متغیر «انترناسیونال کمونیست» بودند و از به‌کارگیری خشونتِ مسلحانه برای کسب قدرت حمایت می‌کردند.

البته باید تأکید کرد که این تمایز میان کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها در کشورهای مختلف آمریکای لاتین به‌شکل‌های نامتوازن و متفاوتی بروز یافته است. این کلی‌گویی تنها برای ترسیم چشم‌اندازی عمومی است، وگرنه هر کشور وضعیت خاص خود را داشته است.

در طول تاریخ، احزاب چپ معمولاً به‌عنوان مدافع منافعِ طبقات محروم در ساختارهای الیگارشیک شناخته شده‌اند. از این‌رو، جنبش‌های کارگری، کارگران کشاورزی یا دهقانان، بخش‌هایی از طبقات متوسط و پایین، و پیشه‌وران اهمیت می‌یابند. برای نمونه، عنصر دهقانی در سال‌های آغازینِ سوسیالیسمِ برزیل و کلمبیا حضور پررنگ داشت؛ ترکیب کارگر ــ دهقان در سوسیالیسمِ پرو و بولیوی دیده می‌شود؛ و در کشورهای آمریکای مرکزی، مکزیک، اکوادور، اروگوئه و ونزوئلا، مشارکتِ قشرهای متوسط قوی‌تر بوده است. ورود مهاجران اروپایی نیز سازمان‌یابی کارگران را تقویت کرد، طوری‌که در برخی کشورها، مانند آرژانتین، گرایش‌های سوسیالیستی بیشتر رنگ‌وبوی کارگری داشت تا دهقانی.

Che Guevara y Fidel Castro, dos figuras centrales de la Revolución Cubana

(عکس) چگوارا و فیدل کاسترو، دو چهرهٔ محوری انقلاب کوبا / آلبرتو کوردا

اگرچه رخدادهای بسیاری در سدهٔ بیستم را می‌توان «چپ‌گرا» دانست، مهم‌ترینِ آن‌ها عبارت‌اند از:

ـ انقلاب مکزیک در آغاز قرن (۱۹۱۰–۱۹۲۰) با شعار «زمین و آزادی»؛

ـ مبارزهٔ چریکی آگوستو ساندینو علیه نیروهای اشغال‌گر آمریکا در نیکاراگوئه (۱۹۲۷–۱۹۳۳)؛

ـ خیزش بولیوی در ۱۹۵۲، که در آن کارگرانِ سازمان‌یافته به رهبری معدنچی نامدار، لخین، نقش برجسته‌ای داشتند و

 فرایندی انقلابی آغاز شد؛ شخصیتی چون ویکتور پاس استنسورو قدرت را به دست گرفت و دهقانان نیز بعدها وارد

فرآیند شدند؛

- و پرونیسم در آرژانتین (۱۹۴۵–۱۹۵۵)، پدیده‌ای پوپولیستی که به طبقات فرودست خودآگاهی نسبت به کرامت و توان جمعی‌شان بخشید.

بااین‌همه، مهم‌ترین نقطهٔ عطف چپ در آمریکای لاتین، انقلاب کوبا در ۱۹۵۹ است. هدف آن، فراتر از سرنگونیِ دیکتاتور فولخنسو باتیستا، دگرگون‌سازیِ جامعه به‌نفع اکثریت مردم بود؛ نخست در کوبا و سپس در سراسر آمریکای لاتین.
به‌گفتهٔ خولیو گارسیا، مهم‌ترین نقش انقلاب کوبا آن بود که الگویی از پایداری و مقاومت را به جهان عرضه کرد؛ نه فقط با نشان‌دادن امکانِ وجود بدیلی برای سرمایه‌داری، بلکه مهم‌تر از آن با تثبیت خود به‌عنوان نیرویی برای ترویج و گسترش اندیشهٔ نوینِ انقلابی. بنابراین، تجربهٔ کوبا نقشی مرکزی در پیدایش و تثبیت چپ در آمریکای لاتین داشت.

چپ نوین آمریکای لاتین

پیش‌تر، مرور کلی بر تاریخچهٔ چپ در آمریکای لاتین انجام شد. اکنون نوبت بررسی واژهٔ دیگر در عنوان است: «نوین». با اصطلاح «چپ کهنه» یا «قدیمی» در آمریکای لاتین، به وقایعی اشاره می‌شود که پیش از فروپاشی بلوک سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی رخ داده‌اند. از زمان انقلاب کوبا (دههٔ ۱۹۶۰)، گروه‌های مختلف مسلح چپ در آمریکای لاتین ظهور کردند. برای نمونه، در شیلی، حزب سوسیالیست «اتحاد مردمی» در سال ۱۹۷۰ به‌طور دموکراتیک به قدرت رسید. با این حال، پس از کودتاهای نظامی در کشورهای مختلف منطقه در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، آنچه به‌عنوان «چپ کهنه» شناخته می‌شد به پایان رسید.

دههٔ ۱۹۹۰ با گرایش راست‌گرایانهٔ احزاب اصلاح‌طلب، ملی‌ـ‌پوپولیست و سوسیال‌دموکرات مشخص شد؛ گرایشی که با سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال که از اواخر دههٔ ۱۹۸۰ در منطقه مستقر شد، آشکار گردید )نمونه‌ها: سالیناس د گورتاری در مکزیک،  menem در آرژانتین و دولت‌های ائتلافی در شیلی نمونه هایی از این موضوع هستند). پیامدهای مخرب سیاست‌های نئولیبرال زمینه‌ساز ظهور احزاب ملی‌ـ‌پوپولیست شد که بعدها تحت عنوان «چپ نوین» شناخته شدند. یکی از آثار جانبی مهم ورود نئولیبرالیسم به آمریکای لاتین، تضعیف سازمان‌های اجتماعی چپ بود که به‌ویژه در کاهش قدرت اتحادیه‌های کارگری مشهود بود. ترکیب این کاهش قدرت اتحادیه‌ها و جنبش‌های اجتماعی با سیاست‌های ریاضتی اقتصادی نئولیبرال، بستری فراهم آورد برای ناکامی‌های متعدد دولت‌های نئولیبرال در بیشتر کشورهای منطقه در اواخر دههٔ ۱۹۹۰ و اوایل دههٔ ۲۰۰۰.

در سطح جهانی نیز، ظهور چپ نوین همزمان با جهانی‌شدن گسترده‌تر، پیشرفت‌های قابل توجه در فناوری و تولید و، مهم‌تر از همه، تسلط نئولیبرالیسم به‌عنوان نظام اقتصادی و سیاسی بود. بحران‌های مالی، که غالباً ناشی از وابستگی کشورهای آمریکای لاتین به صندوق بین‌المللی پول و بدهی‌های خارجی بود، نیز نقش برجسته‌ای در این دوره ایفا کردند.

اگرچه شکست سیاست‌های نئولیبرال دههٔ ۱۹۹۰ عامل عمومی شکل‌گیری شرایط برای ظهور چپ نوین بود، عوامل خاص شامل بحران‌های اقتصادی دههٔ ۱۹۹۰، تأثیر جنبش‌های جهانی مانند اعتراضات سیاتل، بی‌اعتباری احزاب سنتی و حمایت گستردهٔ کارگران و زحمتکشان از احزاب ملی‌ـ‌پوپولیست جدید چپ نوین بود. بنابراین زمینه‌ای که چپ نوین در آن ظهور کرد با کاهش نقش مستقیم نیروهای نظامی به‌عنوان ابزار کنترل (پایان دیکتاتوری‌های نظامی)، افزایش شمار و مشارکت سیاسی احزاب جدید و بازسازی ارزش‌های دموکراتیک مشخص می‌شود.

نمایندگان و ویژگی‌های چپ نوین آمریکای لاتین

یکی از نخستین نمایندگان چپ نوین آمریکای لاتین، جنبش زاپاتیستا در مکزیک (EZLN) بود که در سال ۱۹۹۴ علیه دولت مکزیک مسلح شد و زمین‌هایی در جنوب کشور را تصرف کرد تا خودمختاری اداره کند. با این حال، همهٔ نمایندگان چپ نوین صرفاً از طریق قیام مسلحانه عمل نکردند. برخی از آن‌ها به‌طور دموکراتیک به قدرت رسیدند. نمونه‌هایی از این افراد عبارت‌اند از:

  • اِوو مورالس در بولیوی )۲۰۰۶۲۰۱۹(
  • رافائل کُرِئا در اکوادور )۲۰۰۷۲۰۱۷(
  • جنبش اجتماعی پیکتروس و روسای‌جمهور نستور و کریستینا کیرشنر در آرژانتین )۲۰۰۳۲۰۱۵(
  • هوگو چاوز در ونزوئلا )۱۹۹۹۲۰۱۳)
  • لولا دا سیلوا در برزیل )۲۰۰۳۲۰۱۱)
  • پپه موجیکا در اروگوئه )۲۰۱۰۲۰۱۵(

اگرچه میان جنبش‌های اجتماعی و رؤسای جمهور یادشده تفاوت‌هایی وجود دارد، ویژگی‌های اصلی چپ نوین شامل موارد زیر است:

  1. عدم توسل به خشونت و استفاده از روش‌های دموکراتیک برای رسیدن به قدرت،
  2. داشتن ماهیتی چندوجهی‌تر نسبت به احزاب سنتی و مشارکت گروه‌های اجتماعی مختلف،
  3. تقویت دموکراسی مشارکتی،
  4. اتخاذ رویکردی معتدل‌تر در روابط با جهان (کوشش برای عمل در چارچوب سیستم موجود)،
  5. گنجاندن مسائل نژاد، جنسیت و قومیت در دستورکار سیاسی، فراتر از محوریت صرفاً طبقاتی.

Exponentes de la Nueva Izquierda Latinoamericana

De izquierda a derecha: Rafael Correa (Ecuador), Evo Morales (Bolivia), Néstor Kirchner (Argentina), Cristina Fernández de Kirchner (Argentina), Ignacio Lula Da Silva (Brasil), no identificado, Hugo Chávez (Venezuela). Presidencia de la N. Argentina

متن اصلی

خطابه‌ای که در ادامه می‌خوانید، توسط هوگو چاوز، رئیس‌جمهور وقت ونزوئلا، در مراسم افتتاحیهٔ دوازدهمین اجلاس سران گروه پانزده (G-15) در تاریخ ۲۸ فوریه ۲۰۰۴ ایراد شده است.
کشورهای عضو G-15 شامل آرژانتین، برزیل، شیلی، کلمبیا، مکزیک، پرو و ونزوئلا و چند کشور دیگر هستند. هدف این گروه، تقویت ایدهٔ برادری میان کشورهای جنوب آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین است. از جمله پروژه‌های مهم این گروه می‌توان به تأسیس دانشگاه جنوب، بانک جنوب و شبکهٔ تلویزیونی جنوب (TeleSur) اشاره کرد، و همچنین ایجاد اتحادیه‌ای برای کشورهای بدهکار به منظور تبادل ایده‌ها و استراتژی‌ها در جهت مدیریت صحیح پرداخت بدهی‌های خارجی.

خطابه کامل رئیس‌جمهور هوگو چاوز در افتتاحیهٔ اجلاس G-15

۲۸ فوریه ۲۰۰۴

(عکس) رئیس‌جمهور ونزوئلا هوگو چاوز (سمت راست) در کنار همتای آرژانتینی خود نستور کیرشنر در سال ۲۰۰۴

«به این سرزمین خوش‌آمدید، سرزمینی که با آب‌های اقیانوس اطلس و دریای کارائیب شسته شده و توسط رودخانهٔ شکوهمند اورینوکو درهم‌تنیده است! سرزمینی که با برف‌های همیشگی رشته‌کوه‌های آند تاج‌گذاری شده… سرزمینی که با جادوی بی‌پایان جنگل آمازون و آوازهای باستانی‌اش مبهوت‌کننده است… خوش‌آمدید به ونزوئلا، سرزمینی که مردمی میهن‌پرست بار دیگر آن را از نو بازپس گرفته‌اند»

«به این سرزمین خوش‌آمدید، سرزمینی که با آب‌های اقیانوس اطلس و دریای کارائیب شسته شده و توسط رودخانهٔ شکوهمند اورینوکو درهم‌تنیده است! سرزمینی که با برف‌های همیشگی رشته‌کوه‌های آند تاج‌گذاری شده… سرزمینی که با جادوی بی‌پایان جنگل آمازون و آوازهای باستانی آن مبهوت‌کننده است… خوش‌آمدید به ونزوئلا، سرزمینی که مردمی میهن‌پرست بار دیگر آن را بازپس گرفته‌اند

Retrato de Simón Bolívar (Arturo Michelana, 1895)

)تصویر سیمون بولیوار، آرتورو میشلانا، ۱۸۹۵(

«پرچم‌های سیمون بولیوار، رهایی‌بخش بزرگ، که نامش در این پهنه‌ها جاودانه شده است! به گفتهٔ پابلو نرودا در «سرود برای بولیوار»:

ای پدر ما که در زمین، در آب و در هوا هستی

در تمامی عرض جغرافیایی گسترده و خاموش ما، همه‌چیز نام تو را دارد

پدر در خانهٔ ما: نام خانوادگی تو نیشکر را به شیرینی می‌رساند

قلعِ بولیوار درخششی بولیواری دارد، پرندهٔ بولیوار بر آتشفشان بولیوار، سیب‌زمینی، نمک، سایه‌های ویژه، جریان‌ها،

رگه‌های سنگ فسفری، همهٔ آنچه متعلق به ماست از زندگی خاموش تو می‌آید

میراث تو، رودها، دشت‌ها، مناره‌ها بود؛ میراث تو نان روزانهٔ ماست، پدر

بله، آقایان: بولیوار، آن «دون کیشوت بی‌دیوانگی» (چنان‌که ناپلئون بناپارت پیش‌تر به فرانسسکو د میراندا، انسان جهانی کاراکاس گفته بود)، کسی که در همین سرزمین‌های آمریکای جنوبی تلاش کرد جمهوری‌های نوپا را به اتحادیه‌ای واحد، قوی و آزاد تبدیل کند. در نامهٔ جاماییکا در سال ۱۸۱۵، او دربارهٔ تنگهٔ پاناما و ایدهٔ برگزاری کنگرهٔ آنفیکتیونیک می‌نویسد:

«امیدوارم روزی توفیق یابیم در آنجا کنگره‌ای باشکوه از نمایندگان جمهوری‌ها، پادشاهی‌ها و امپراتوری‌ها برگزار کنیم تا دربارهٔ منافع عالی صلح و جنگ با کشورهای سه قارهٔ دیگر جهان به بحث و تبادل نظر بپردازیم.»

بولیوار به‌عنوان یک رهبر ضدامپریالیست در همان چشم‌انداز تاریخی جای می‌گیرد که ۱۴۰ سال بعد، در کنفرانس باندونگ در آوریل ۱۹۵۵ به شکل واقعی درآمد. با الهام از نهرو، تی‌تو و ناصر، گروهی از رهبران مهم گرد هم آمدند تا چالش‌های بزرگ را مواجه شوند. در این کنفرانس، رهبران تمایل خود را برای عدم دخالت در تقابل شرق و غرب و همکاری برای توسعهٔ ملی اعلام کردند. این نخستین نقطهٔ عطف کلیدی بود: اولین کنفرانس آفرو-آسیایی، پیش‌درآمد مستقیم جنبش غیرمتعهدها، با حضور ۲۹ رئیس‌جمهور. می‌توان گفت که در آنجا «آگاهی جنوب» متولد شد.

در سال ۱۹۸۹ در بلگراد، در چارچوب نشست گروه غیرمتعهدها، «گروه پانزده» شکل گرفت تا همکاری جنوب-جنوب تقویت شود. در سال ۱۹۹۰، کمیسیون جنوب پیشنهاد راهبردی خود را با عنوان «چالش برای جنوب» ارائه داد. و سپس… سپس طوفان آمد؛ طوفان با سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد؛ قطبیت یک‌جانبه پدید آمد و، به گفتهٔ جوزف استیگلیتز، «دههٔ خوشحال ۹۰» آغاز شد.

در طوفان نئولیبرالیسم، تمام آن مبارزات، ایده‌ها و پیشنهادها غرق شدند و جهان شاهد «پایان تاریخ» و سرود پیروزی جهانی‌سازی نئولیبرال شد. جهانی‌سازی که امروزه، علاوه بر واقعیت عینی، به ابزاری برای دستکاری تبدیل شده و می‌خواهد ما را در برابر نظم اقتصادی جهانی که کشورهای جنوب را کنار گذاشته و به نقش همیشگی تولیدکنندگان ثروت و دریافت‌کنندگان خرده‌ها محکوم می‌کند، منفعل نگاه دارد. جهان هیچ‌گاه این همه ظرفیت علمی و فنی و توان خلق ثروت و رفاه نداشته است، اما این شگفتی‌های تکنولوژیک تنها برای ۱۵٪ جمعیت شمال جهان سودمند بوده است. جهانی‌سازی نه تعامل متقابل واقعی بلکه وابستگی را تشدید کرده است. به جای جهانی‌شدن ثروت، فقر گسترش یافته است.

در نتیجه، بزرگان، نظم اقتصادی و اجتماعی جهانی‌سازی نئولیبرالی، به‌واسطهٔ بی‌عدالتی و نابرابری، برای جنوب به‌نظر می‌رسد یک بن‌بست است. بنابراین، پذیرش منفعلانهٔ قواعد محروم‌کنندهٔ این نظم نمی‌تواند رفتار رهبران کشورهای جنوب باشد. تاریخ کشورهایمان روشن می‌سازد که انفعال و ناله سودی ندارد و تنها اقدام متحد و قاطع است که می‌تواند جنوب را از نقش تحقیرآمیز و استثماری خود نجات دهد.

کشورهای توسعه‌نیافته با مبارزهٔ قهرمانانه علیه استعمار توانستند آن نظم اقتصادی و اجتماعی که آنان را به مستعمرات محکوم می‌کرد، بشکنند. استعمار نه با اشک و پشیمانی بلکه با قرن‌ها مبارزات قهرمانانه برای استقلال و حاکمیت شکست خورد، جایی که مردم ما معجزه‌ای از مقاومت، پایداری و فداکاری آفریدند.

در آمریکای جنوبی، امسال دقیقاً ۱۸۰ سالگرد روزهای قهرمانانهٔ آیاسوچو را گرامی می‌داریم، جایی که مردم متحد، تبدیل به ارتش‌های رهایی‌بخش شدند و پس از نزدیک به ۲۰ سال جنگ انقلابی و تحت فرماندهی رهبران برجسته‌ای چون خوزه دو سان مارتین، برناردو اویگینز، خوزه ایگناسیو د آبروئه و لیما، سیمون بولیوار، آنتونیو خوزه دوسوکر و خوزه آرتیگاس، امپراتوری اسپانیا را از سواحل داغ کارائیب تا سرزمین‌های سرد پاتاگونیا بیرون راندند و ۳۰۰ سال استعمار را خاتمه دادند.

امروز در مواجهه با شکست آشکار نئولیبرالیسم و تهدید بزرگ نظم اقتصادی بین‌المللی برای مردم ما، لازم است روح جنوب را بازسازی کنیم… کل جنوبمن پیشنهاد می‌کنم که پیشنهادهای کمیسیون جنوب ۱۹۹۰ را دوباره پیگیری کنیم. دیگر دوران توهم دههٔ ۹۰ گذشته و مدل نئولیبرالی فرو ریخته است. اکنون زمان آن است که آن چشم‌انداز امیدبخش جنوب را احیا کنیم.

چرا پیشنهادهای اعطای هزاران بورسیهٔ جنوب به دانشجویان کشورهای توسعه‌نیافته برای ادامهٔ تحصیل در جنوب، یا گسترش همکاری در حوزهٔ بهداشت برای کاهش مرگ و میر کودکان، ارائهٔ مراقبت‌های اولیه، مبارزه با ایدز و دیگر اقدامات ضروری را در مرکز توجه سیاست‌هایمان قرار ندهیم؟ چرا ایجاد «تالار بدهکاران» برای مشاوره و هماهنگی سیاست‌های جمعی، تقویت تجارت جبرانی و سرمایه‌گذاری داخلی در جنوب، و نه رقابت خودکشی‌آمیز، را پیش نگیریم؟ چرا دانشگاه جنوب و بانک جنوب را تأسیس نکنیم؟ این پیشنهادها هنوز ارزشمندند و منتظر ارادهٔ سیاسی ما برای تحقق هستند.

و در نهایت، دوستان، می‌خواهم به‌ویژه به یک پیشنهاد اشاره کنم که اهمیت زیادی دارد: در جنوب ما قربانی انحصار رسانه‌ای شمال هستیم که به‌عنوان سیستمی قدرتمند، اطلاعات، ارزش‌ها و الگوهای مصرف را در ذهن شهروندان ما می‌پاشد و ابزار بسیار مؤثری برای سلطه ایجاد کرده است. سلطه هرگز کامل‌تر نیست مگر وقتی که تحت سلطه، همانند سلطه‌گران فکر کنند.

برای مقابله و آغاز تغییر این واقعیت، من جرأت می‌کنم ایجاد یک شبکهٔ تلویزیونی را پیشنهاد کنم که بتواند در سراسر جهان پخش شود و اطلاعات و تصاویر جنوب را منتقل کند. این نخستین و اساسی‌ترین گام برای شکستن انحصار رسانه‌ای است. این شبکه می‌تواند به‌زودی ارزش‌ها و ریشه‌های خودمان را به جهان منتقل کند و به مردم دنیا، با کلمات شاعر بزرگ ماریو بندتی از اروگوئه، بگوید:

«جنوب نیز وجود دارد»

و این سخن را با خوش‌بینی فراوان و سپاسگزاری از حضور شما در دوازدهمین اجلاس، که می‌خواهیم آن را «راه‌اندازی مجدد حرکت ادغام جنوب» بنامیم، اعلام می‌کنم.

منابع مورد استناد

  • Calvo Salazar, Cindy. “La nueva izquierda latinoamericana: características y retos futuros.” Reflexiones, Vol. 1, no. 88, 2009, pp. 55-65.
  • Chávez, Hugo. “Discurso de inauguración del XII de la Cumbre del G-15.” Caracas, 27-28 Feb. 2004.
  • Clearly, Matthew. “A left turn in America: explaining the left’s resurgence.” Journal of Democracy, Vol. 17, No.4, 2006, pp. 35-49.
  • García, Julio. Cuban Revolution Reader: A Documentary History of 40 Key Moments of the Cuban Revolution. Ocean Press, 2001.

 

اسم
نظر ...