یلدای ما/کاوه دادگری
22-12-2024
بخش هنر و زندگی
62 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
یلدای ما
یلدا شبی
گیسوان بلند شب را
با زنجیرهای از روزهای سپری شده
در هم بافتم.
سیاهی شب
همچون آغشتههای شبقگون همهی یلداها
در تارتار گیسوان این شب همتایان
در هم آمیخت
و قصههای ناگفته
در پیچ پیچ پچپچههای همواره
در جریان بود.
+++++
در دوردست ها
شب دوزخیان زمین
هماره بود و من
آفتاب را به خانه میآوردم
تا سرمای درون را
با شراب خمخانههای همهی جهان
با دوزخ مردمانم
بسوزانم.
+++++
کلام من،
دیرهنگام به سویتان می آید
آنگاه که برفهای بیقرار
همچون اسبان از کمند گریخته
دامنه ها را رها میکنند
وبهاران در جویبارهای سراشیب
سرودهای سرکشانه میخوانند.
در دیرگاهی یلدایتان
فریاد می کشم
و ترانهی آزادی را
وثیقهی راهتان می کنم.
و آنگاه که ماه
لنگرگاه مهتابیاش را بر بامتان میگستراند،
بر خدنگ راهوار اسبهای همهی عالم
نهیب میزنم،
تا خروششان
تیزابههای دریاها را
بر مردابهای ساکن و تیرهی نامردمان
جاری سازد.
و آفتابی دوباره
در انتهای یلدای فرخنده جشن آخر،
بر بامدادتان برتابد.
17 دسامبر 2013 /26 آذر 1392
کاوه دادگری