پنجشنبه - ۲۰-۰۲-۱۴۰۳
فلاکت دین یک باره هم بیان و هم اعتراض علیه فلاکت واقعی است.دین آه آفریده ستم دیده،دل جهانی بی دل،و روح شرایط بی روح است.افیون توده هاست

شوراها

گرایش کمونیسم شورایی

کمونیسم شورایی (2)


مارک شیپ وی
16-04-2022
634 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :


کمونیسم شورایی (2)

1987

مارک شیپ وی

برگردان:کاوه دادگری

 

شوراهای کارگری و کمونیسم

این شرح اساسی از کمونیسم شورایی را می توان با شرح نقش شوراهای کارگری در تئوری کمونیستی شورایی کامل کرد. همانطور که در مورد ایده های کمونیست های شورایی در مورد آگاهی و سازماندهی طبقاتی بود، تاکید آنها بر شوراهای کارگری نیز در چارچوب مفهوم مرکزی انقلاب به عنوان یک فرآیند به بهترین شکل درک می شود. اگر انقلاب یک فرایند است، نه مجموعه ای از رویدادهای متوالی اما مجزا، پس نتیجه می شود که باید یک شکل سازمانی واحدی وجود داشته باشد که طبقه کارگر بتواند در تمام مراحل مبارزه از آن استفاده کند. با کمی طرحواره می توان گفت که از آنجایی که کمونیسم مبتنی بر مالکیت مشترک و کنترل دموکراتیک ابزارهای تولید و توزیع است، سازمان هایی که انقلاب کمونیستی را انجام می دهند باید سازمان هایی باشند که برای تحقق این هدف نهایی مناسب باشند. همانطور که پانه کوک در سال 1938 نوشت:

«از آنجایی که مبارزه طبقاتی انقلابی علیه بورژوازی و ارگان‌های آن از تصرف دستگاه تولیدی توسط کارگران و کاربرد آن در تولید جدایی‌ناپذیر است، همان سازمانی که طبقه را برای مبارزه خود متحد می‌کند، به‌عنوان سازماندهی فرآیند تولیدی جدید نیز عمل می‌کند. [39]

بنابراین، سازمان‌هایی که طبقه کارگر برای مبارزه با سرمایه‌داری از آنها استفاده می‌کند، به یک معنای پیش فرض شده،تشکیلاتی هستند که برای ساخت و اداره جامعه جدید کمونیستی به کار می‌روند.

کمونیست‌های شورایی معمولاً انتظار داشتند که شوراهای کارگری از جنبش‌های اعتصابی توده‌ای بیرون بیایند که در آن کارگران به جای واگذاری آن به سازمان‌های موجود مانند اتحادیه‌های کارگری، هدایت مبارزه‌شان را به دست خود بگیرند. همه اعتصاب‌کنندگان در مجامع توده‌ای منظم گرد هم می‌آیند تا مبارزه را به بحث بگذارند و سازماندهی کنند، و کمیته‌های اعتصابی را انتخاب کنند که اعضای آن نمایندگانی باشند که توسط مجامع عمومی مأمور شده‌اند و پاسخگو باشند و هر زمان که بخواهند می‌توانند فراخوانده و جایگزین شوند. در جاهایی که مراکز اعتصاب از نظر جغرافیایی پراکنده بودند، یا با پیوستن سایر بخش‌های طبقه کارگر به جنبش اعتصابی، نمایندگان کمیته‌های اعتصاب جداگانه در ارگان‌های مرکزی گرد هم می‌آمدند تا مبارزه را متحد و هماهنگ کنند.

مطالبات جنبش تا حدی که شروع به جذب بخش‌های گسترده‌تر و گسترده‌تری از طبقه کارگر کرد، از نقطه شروع اولیه خود پیشی گرفت و به سمت بیان منافع طبقه کارگر به عنوان یک کل گرایش داشت. در عین حال، در نتیجه به خطر افتادن منافع کل طبقه کارگر، مجامع عمومی برای همه دست اندرکاران مبارزه - انقلابیون، خانواده ها و بستگان اعتصاب کنندگان، ساکنان جوامع اطراف، بیکاران باز خواهد بود. ، و غیره.

در یک بازه زمانی نسبتاً کوتاه، مجامع عمومی و کمیته‌های اعتصاب محلی و مرکزی با وظایفی غیر از پیگیری مطالبات «اقتصادی» مواجه خواهند شد. به عنوان مثال، آنها ممکن است مجبور شوند بولتن ها یا روزنامه ها را منتشر کنند تا اطلاعات را منتشر کنند؛ همه را به طور کامل از آنچه در حال رخ دادن است مطلع کنند؛ و با تبلیغاتی که توسط طبقه حاکم انجام می شود مبارزه کنند. آنها همچنین ممکن است مجبور شوند برای دفاع از خود در برابر حملات نیروهای مسلح طبقه حاکم، شبه نظامیان را تشکیل دهند و مبارزه را به وضعیت تهاجمی ببرند. بنابراین، از طریق این اقدامات و سایر اقدامات ضروری، کمیته‌های اعتصاب وظایف سیاسی را انجام می‌دهند و در این فرآیند به شوراها یا شوراهای واقعی کارگری، ارگان‌های قدرت طبقه‌ی کارگر، رقیب اقتدار دولت سرمایه‌داری تبدیل می‌شوند.

دیری نپایید که کارگران برای تامین نیازهای مادی خود با نیاز به سازماندهی مواد غذایی و منابع تغذیه و سایر خدمات ضروری، که عملکرد عادی آنها توسط جنبش اعتصابی فلج می شد، مواجه می شدند. در جایی که کارخانه‌ها و محل‌های کار توسط کارگران اشغال می‌شد، برخلاف تمام مقاصد طبقه مالک سلب مالکیت می‌شد و تولید و توزیع برحسب نیاز کارگران مجدداً آغاز می‌شد. در اینجا تصمیمات فنی، اجتماعی و سیاسی در دستور کار قرار می گیرد: روش های تولید، چه چیزی و به چه مقدار تولید شود، اساس توزیع در صورت کمبود و غیره. کارگران دقیقاً با همان ابزاری که در طول مبارزه از آنها استفاده می کردند، علایق خود را در همه این مسائل ابراز می کردند: از طریق مجامع توده ای و کمیته های نمایندگان قابل فراخوان. به عبارت دیگر، «شوراهای کارگری که به عنوان ارگان‌های مبارزه رشد می‌کنند، در عین حال ارگان‌های بازسازی نیز خواهند بود».[40]

دیدن ارتباط بین این سناریوی مختصر و موضوع «سوسیالیسم غیربازاری» دشوار نیست، زیرا در وضعیتی که در بالا توضیح داده شد، همه ویژگی‌های اساسی یک جامعه غیربازاری وجود دارد، هرچند در ابتدایی‌ترین و جنینی‌ترین شکل آن. : دارایی اقلیت سرمایه دار سلب مالکیت شده و اکنون در مالکیت مشترک کارگران است. اقلیت سرمایه دار دیگر در مورد استفاده هایی که ابزار تولید استفاده می شود تصمیم گیری نمی کند، بلکه با بحث و تصمیم گیری دموکراتیک تعیین می شود که در آن همه کارگران شانس مساوی برای مشارکت دارند. ثمرات تولید بر اساس نیازهای ابراز شده توسط کارگران توزیع می شود، نه بر اساس ملاحظات سرمایه داری مبادله، سود و بازار. این تولد جامعه‌ای بدون پول است که مبتنی بر مالکیت مشترک و کنترل دموکراتیک بر منابع جهان است، یعنی سوسیالیسم غیر بازاری یا کمونیسم (که هر دو اصطلاح به یک معنا هستند).

 

کمونیسم شورایی و شوراگرایی

طرح فوق از نقش شوراهای کارگری در انقلاب کمونیستی، نقطه شروع مناسبی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف این جریان است. اگرچه شرح قبلی به صورت حدس و گمان بیان شده است، اما این تصور گمراه کننده ای از کمونیسم شورایی می دهد. کمونیست های شورایی همواره عقاید خود را در تجارب و مبارزات واقعی طبقه کارگر به محکمی ریشه دوانده اند و خود شوراها بارها در دوره های مختلف و شرایط مختلف در اوج مبارزات طبقاتی به وجود آمده اند. اگرچه همیشه با تمام جزئیات دقیق با طرح کلی که در بالا ترسیم شد مطابقت ندارد - برای مثال، شوراهای انقلاب آلمان در سال 1918، به جای یک جنبش اعتصابی توده ای، از فروپاشی آشکار قدرت دولتی در پی شکست آلمان در جنگ به وجود آمدند. در موارد متعدد، اقدامات طبقه کارگر از الگوی توصیف شده پیروی کرده است.

حتی خارج از تقدس کاتولیک واری پانتئون «نقاط عطف» - مانند روسیه 1905 و 1917، و آلمان 1918 - مواقع دیگری وجود داشته است که مبارزات کارگری گرایشی به ظهور شکل شورایی نشان داده است، حتی اگر در نهایت شکست خورده باشد،اما پتانسیل خود را نشان داده است. اعتصابات توده ای جولای-آگوست 1980 در لهستان نمونه ای از این موارد است. این مبارزه گسترده با اعلام دولت مبنی بر افزایش قیمت مواد غذایی آغاز شد. کارگران لهستانی با درخواست افزایش دستمزدها پاسخ دادند، و از آنجایی که به خوبی می‌دانستند که اتحادیه‌های کارگری بخشی از دولت هستند، خودشان کنترل اعمالشان را در دست گرفتند و در مجامع توده‌ای برای انتخاب نمایندگانی که پاسخگوی آنها و قابل فراخوان هستند گرد هم آمدند. کارگران به جای مبارزه جداگانه، مبارزه خود را گسترش دادند و متمرکز کردند. در چندین منطقه کمیته‌های اعتصاب بین کارخانه‌ای (MKS) تشکیل شد که توسط نمایندگانی از چندین محل کار مختلف تشکیل گردید. MKS علاوه بر مذاکره با دولت، گروه‌هایی از کارگران را برای دفاع از کارخانه‌های کشتی‌سازی و کارخانه‌های اشغال‌شده تشکیل داد و تأمین غذا، نیرو و سایر خدمات ضروری را به میزان محدودی سازمان‌دهی کرد. به عبارت دیگر، آنها برخی کارکردهای سیاسی و اجتماعی را فراتر از محدوده خاستگاه «اقتصادی» خود به عهده گرفتند.

بنابراین، کمونیسم شورایی این شایستگی قطعی را دارد که مبتنی بر چیزی است که واقعاً وجود دارد و نمی‌توان آن را ریشه‌کن کرد، در غیاب انقلاب: مبارزه مداوم در درون سرمایه‌داری بین طبقه‌ی سرمایه‌دار و کارگر. انقلاب را چیزی نمی‌داند که در سطحی کاملاً متفاوت از مبارزات روزمره کارگران، کاملاً بی‌ربط، به آن رخ می‌دهد. کمونیسم را به عنوان یک ظرفیت نهفته در مبارزه روزمره می بیند که از همین مبارزه بیرون خواهد آمد. بنابراین، برای کمونیست‌های شورایی، «جنبش کمونیستی» تنها معدود گروه‌های سازمان‌یافته کارگرانی نیستند که از قبل آگاهی طبقاتی دارند. «جنبش کمونیستی» همچنین «جنبش به سوی کمونیسم» است، گرایش واقعی نهفته در مبارزات کارگری در درون سرمایه‌داری، که در واقع همان چیزی است که در وهله اول باعث پیدایش گروه‌های سازمان‌یافته از انقلابیون می‌شود.

بر اساس تئوری کمونیستی شورایی، شوراهای کارگری سازمان های انقلابی هستند. آنها سازمان های توده ای دائمی طبقه کارگر نیستند. آنها در مواقع بحران شدید سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی پدید می آیند، زمانی که کارگران خود را مجبور می بینند که امور را به دست خود بگیرند. تنها هدف آنها نفی اقتدار یک طبقه و نصب قدرت طبقه دیگر بر هر جنبه ای از جامعه است. اگر در این کار موفق نشوند، شوراها معمولاً با شکست جنبشی که آنها را به وجود می آورد از بین می روند. به عبارت دیگر، وقتی منبع و رگ حیات آنها، ابتکار، نشاط و خلاقیت طبقه کارگر تخلیه شود. هر گونه تلاش برای حفظ موجودیت دائمی خارج از دوره های انقلابی، ماهیت شوراها را تغییر می دهد: یا آنها کارکردهای غیرانقلابی را به عهده می گیرند (مثلاً مذاکره با طبقه حاکم "از طرف" کارگران) یا در غیر این صورت به گروه های کوچک تبلیغاتی مدافع و مبتنی بر یک برنامه سیاسی تبدیل می شوند.

بنابراین به نظر می رسد که پتانسیل پیدایش شوراهای کارگری با یک شرایط مقتضی مرتبط باشد: فروپاشی «نظم» سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی موجود. در سال 1920 پانه‌کوک نوشت که «فروپاشی اقتصادی قوی‌ترین محرک انقلاب است.»[41] در آن زمان، تعداد بسیار کمی از انقلابیون صادقانه (به دلایل واضح) باور نداشتند که سرمایه‌داری در حال گذراندن سختی‌های مرگ است و به زودی تقریباً از بین خواهد رفت. خود پانه کوک این دیدگاه را نداشت، اما اهمیت نسبی که او برای شرایط فروپاشی اقتصادی قائل بود دقیق به نظر می رسد. در مفهوم انقلاب به مثابه یک فرآیند، پیگیری مطالبات کارگران است که تقریباً بطور اجتناب ناپذیر آنها را به اقدامات انقلابی سوق می دهد. این ممکن است در دوره‌های بحران سرمایه‌داری که به نظر می‌رسد طبقه کارگر می‌تواند اساسی‌ترین خواسته‌های خود را با سازماندهی مجدد کامل جامعه برآورده کند، قابل انتظار باشد. به عنوان مثال، مبارزه کارگران لهستان از اعتراضات طبقه کارگر در مورد ناتوانی آن در به دست آوردن یکی از اساسی ترین نیازهای مادی خود - غذا - سرچشمه می گیرد، اما این موضوع اولیه به زودی با شروع مبارزه برای به چالش کشیدن جنبه های گسترده تر و گسترده تر جامعه موجود فراتر رفت. با این حال، چنین بحران های عمیقی ویژگی دائمی سرمایه داری نیست. همچنین دوره‌هایی از شکوفایی و شکوفایی نسبی برای بخش‌هایی از طبقه کارگر وجود دارد. در چنین دوره‌هایی به نظر نمی‌رسد که منطق رویدادها به یک جهت انقلابی منجر شود، زیرا نظام سرمایه‌داری ظرفیت بیشتری برای ارضای خواسته‌های مادی دارد که کارگران بر آن تحمیل می‌کنند. در چنین مواقعی، شرایطی که منجر به یک مبارزه انقلابی و شوراهای کارگری شود عملاً وجود ندارد.

این وضعیت  به این موضوع می انجامد که چگونه مدافعان شوراهای کارگری باید خود را در دوره هایی که ظهور شوراهای کارگری و انقلاب دورنمای فوری به نظر نمی رسد سازماندهی کنند. این موضوع مورد بحث بی‌پایان گروه‌های انقلابی است که در سنت کمونیستی شورایی ایستاده‌اند. از «نظریه پردازان» کمونیسم شورایی که تاکنون ذکر شد، اتو روله و هرمان گورتر نظرات کاملاً متضادی در مورد نقش «حزب کمونیست شورایی» داشتند، در حالی که پانه کوک یک موقعیت متوسط ​​را اشغال کرد.

به نظر می‌رسد دیدگاه‌های روله در مورد احزاب سیاسی به‌طور قاطع با تجربه احزاب پارلمانی توده‌ای انترناسیونال دوم شکل گرفته است. جدایی او از حزب سوسیال دموکرات SPD  که زمانی وی نماینده این حزب در رایشتاگ بود، منجر به طرد بی‌رویه همه احزاب سیاسی شد. از نظر روله، همه احزاب سیاسی بنا به تعریف «بورژوا» بودند. در سال 1924 او نوشت که «مفهوم حزبی با شخصیت انقلابی به معنای پرولتاریا بی معنی است» [42].در پایان 1920،هواداران روله بخش هایی از KAPD را که به آن تعلق داشتند برای پیوستن به سازمان های محلی کارخانه ها منحل کردند.          روله با جدایی سازمان اقتصادی و سیاسی مخالف بود و طرفدار یک سازمان واحد و انقلابی در محل کار بود. به همین منظور او در تشکیل یک جدایی از AAUD به نام اتحادیه عمومی کارگران آلمان - سازمان واحد (AAUD-E) در سال 1921 تأثیرگذار بود.

گرایشی که روله نمایندگی می کرد به شدت مورد مخالفت گورتر قرار گرفت، او نوشت که «سازمان کارخانه برای آگاهی اکثریت عظیم پرولتاریا، برای دستیابی به آزادی و پیروزی کافی نیست».[43] وضعیت طبقاتی کارگران در کارخانه‌های منفرد ممکن است مانع از آن شود که دید وسیعی از کل وضعیت سیاسی داشته باشند. بنابراین برای پیشروترین و روشن بین ترین کارگران انقلابی حیاتی بود که خود را در یک حزب سیاسی کمونیستی جداگانه متشکل سازند، تا به عنوان «یک قطب‌نمای روشن و ثابت قدم نسبت به کمونیسم» عمل کنند و «راه را به توده‌ها در همه موقعیت‌ها نشان دهند، نه تنها در گفتار، بلکه در اعمال».[44] این حزب به دنبال تصاحب قدرت خود نیست. گورتر قویاً به ظرفیت کارگران برای رهایی از خود باور داشت و در واقع به دلایلی که در «نامه سرگشاده» خود به لنین بیان کرد، استدلال کرد که در غیر این صورت در اروپای غربی انقلابی وجود نخواهد داشت. همانطور که کارگران بیشتر و بیشتر به ایده های کمونیستی دست یافتند، طبقه کارگر، سازمان های کارخانه و حزب در یک موجودیت واحد ادغام می شوند،[موجودیتی] که دارای سطح آگاهی طبقاتی یک سانی هستند و می توانند جامعه را بازسازی کنند.

به نظر می‌رسد که پانه‌کوک بین این دو موقعیت متزلزل شده است، بدون اینکه روی یکی از این موقعیت‌ها و یا روی هر دو دیدگاه اتکا کند. این شاید با توجه به طولانی بودن دوره مشارکت او در سیاست انقلابی، و تغییر شرایط عینی که در آن ایده های خود را مطرح کرد، تعجب آور نباشد. در سال 1920 پانه کوک از مفهوم نقش حزبی مشابه نقش گورتر حمایت کرد:

«کارکرد یک حزب انقلابی عبارت است از تبلیغ  یک درک روشن و پیشروانه است، به طوری که در سراسر توده ها عناصری از آگاهی ایجاد شود که بدانند چه باید کرد و قادر به قضاوت در باره  موقعیت ها برای خود باشند. و در جریان انقلاب، حزب باید برنامه، شعارها و دستوراتی را مطرح کند که توده‌های فعال از پیش خود آن‌ها را درست می‌شناسند، زیرا در می‌یابند که اهداف خود را در مناسب‌ترین شکل خود بیان می‌کنند و از این رو به وضوح بیشتر به هدف می‌رسند؛ بنابراین حزب به رهبری مبارزه می‌رسد». [45]

با این حال، در دهه 1930، پانه کوک در جهت مخالف حرکت کرد و سئوال روله از همه احزاب سیاسی مانند حزب SPD را تکرار کرد: «خود عبارت «حزب انقلابی» یک تناقض در خود اصطلاح است.»[46] در این مرحله پانه کوک احزاب را به عنوان سازمان هایی که به دنبال قدرت برای خود بودند تعریف کرد. بنابراین آنها با خود رهایی طبقه کارگر ناسازگار بودند. انقلابیون با ایده های مشابه ممکن است گرد هم آیند تا به بحث و تبلیغ بپردازند، و کارگران را از طریق مناظره آزاد با گروه های دیگر "روشن کنند"، اما اینها را نمی توان "احزاب" به معنای "قدیمی" سازمان های قدرت طلب نامید.[47]

بعداً، در سال 1947، به نظر می‌رسید که پانه‌کوک به موقعیت اصلی خود بازگشت و همان وظایفی را که در دهه 1930 انجام داد، به گروه‌های سازمان‌یافته واگذار کرد، اما اهمیت آن‌ها را در رابطه با اقدامات طبقه کارگر در کل ارتقا داد:

شوراهای کارگری ارگان اقدام عملی و مبارزه طبقه کارگر هستند، وظیفه احزاب ایجاد قدرت معنوی آن است. کار آنها بخشی ضروری در خودرهایی طبقه کارگر است [48]

بنابراین، کمونیست‌های شورایی نظرات مختلفی را در مورد مسئله حزب مطرح کرده‌اند، از رد همه احزاب به‌عنوان ذاتاً«بورژوایی» توسط روله گرفته تا تأکید گورتر بر نقش حیاتی حزب به‌عنوان «مغز پرولتاریا، چشم آن، هدایتگر آن». [49] با این حال، به طور کلی، تمرکز اصلی کمونیست‌های شورایی بر شوراهای خود کارگران، حزب سیاسی را به نقش محوری کمتری اختصاص داده است. شوراها توسط هیچ حزبی ایجاد و کنترل نمی شوند. آنها آفرینش خودجوش و مستقل طبقه کارگر هستند که همه کارگران در شرایط مساوی در آن شرکت می کنند.

با این حال، اگر این تأکید بر خودمختاری و خودانگیختگی طبقه کارگر به حد افراطی نامعقول کشیده شود، می تواند به دو خطر منجر شود: اول، انکار هرگونه ضرورت یا دلیل برای هر سازمان سیاسی متمایز از اکثریت طبقه کارگر، و دوم، فتیش کردن هر شکل سازمانی که به طور خودجوش و مستقل توسط طبقه کارگر ایجاد می شود. در مجموع، این خطرات به چیزی تبدیل می‌شود که به «شورا‌گرایی» معروف شده است، یعنی تأکید توخالی و فرمالیستی بر شوراهای کارگری که محتوای کمونیستی شورا را کاملاً نادیده می‌گیرد.

مطمئناً می توان گفت که بدون فعالیت خودسازماندهی اکثریت عظیم طبقه کارگر نمی توان سرمایه داری را سرنگون کرد و جامعه کمونیستی را نمی توان به وجود آورد. اما این به خودی خود شرط کافی برای استقرار کمونیسم نیست. اگر مبارزه طبقاتی به وضعیتی تبدیل شود که در آن کارگران سازماندهی جامعه را به دست خود بگیرند، منطقی به نظر می رسد تصور کنیم که این امر نیز با آگاهی متناظر، در سطح آگاهی سیاسی، از مسائل مهم همراه باشد.اما [با توجه به] پیامدهای اعمال آنها اگرچه ممکن است این امر محتمل به نظر برسد، اما شواهد کافی وجود دارد که نشان می‌دهد این امر اجتناب‌ناپذیر نیست. اگرچه در مبارزات طبقه کارگر به ندرت جدایی مطلق بین فرم و محتوا وجود دارد، اما هیچ تضمینی آهنین برای وحدت فرم و محتوا نیز وجود ندارد.

می توان تصور کرد که کارگران می توانند به طور خودجوش، تنها برای ایجاد نوعی سرمایه داری خودگردان ابزار تولید را در زمان بحران سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی تصاحب کنند،. («شورایی‌ها»، در واقع، هیچ چیز بدی در این نمی‌بینند و مواردی را که به نظر می‌رسد واقعاً اتفاق افتاده است، تحسین کرده‌اند.) بنابراین، شرط اضافی ضروری که باید با خودسازماندهی گسترده طبقه کارگر همراه باشد، آگاهی کمونیستی گسترده است. از این واقعیت است که نیاز حیاتی برای کمونیست های شورایی ایجاد می شود که سازمان های سیاسی از نوع توصیف شده توسط گورتر و پانه کوک اولیه را تشکیل دهند و بر اساس تعهد به هدف جامعه سوسیالیستی غیر بازاری به عنوان تنها جامعه بدیل طبقه کارگر برای نظام سرمایه داری موجود در سراسر جهان، تهییج و تبلیغ کنند..

مداخله ی کمونیست شورایی در مبارزات طبقه ی کارگر - مشارکت، حمایت و تبلیغ آنها، و تلاش برای تعمیق و گسترش آنها - باید از چشم انداز تعهد به چیزی کمتر از هدف نهایی کمونیسم نباشد. این به معنای دفاع از هدف نهایی، حتی در مخالفت با اقدامات و نگرانی های فوری طبقه کارگر، در صورت لزوم می باشد؛ همانطور که KAPD به وضوح فهمید:

«در جریان انقلاب، توده ها دچار نوسانات اجتناب ناپذیر می شوند. کمونیست، حزب، به عنوان سازمان آگاه ترین عناصر، خود باید تلاش کند که تسلیم این نوسانات نشود، بلکه آنها را اصلاح کند. از طریق شفافیت و اصولی بودن شعارهایشان، وحدت گفتار و کردار، ورودشان به مبارزه، درستی پیش‌بینی‌هایشان، آنها باید به پرولتاریا کمک کنند تا سریع و کامل بر هر نوسانی غلبه کند. حزب کمونیست باید در سراسر فعالیت خود آگاهی طبقاتی پرولتاریا را توسعه دهدا، حتی به قیمت این که یک لحظه در مخالفت با توده‌ها قرار گیرد. تنها بدین ترتیب حزب در جریان مبارزه انقلابی اعتماد توده‌ها را به دست می‌آورد و به آموزش انقلابی وسیع‌ترین عده دست می‌یابد».[50]

قبلاً بحث شد که بین سازمان و آگاهی طبقاتی رابطه دیالکتیکی وجود دارد: که اشکال جدید سازمان در نتیجه برنامه ریزی زیرکانه برای آینده پدید نمی آیند، اما هنگامی که چنین اشکال جدیدی پدید آمدند، نمونه آنها می تواند گسترش یابد و تأثیر آگاهانه ای در جریان اقدامات کارگران در مبارزاتی که پس از آن رخ می دهد،اعمال نماید. به عنوان بخشی از این روند دیالکتیکی، به عنوان پیوندی بین مبارزات واقعی طبقه کارگر و درک او از همه پیامدهای این مبارزات است که گروه های سازمان یافته از انقلابیون که در سنت کمونیست شورایی ایستاده اند، مثبت ترین و حیاتی ترین نقش خود را اجرا می نمایند.

پانویسها و منابع:

[39] Pannekoek، "نظرات عمومی در مورد مسئله سازمان"، در Bricianer. 1978، ص. 273.

[40] پانه کوک. شوراهای کارگری، ص. 54.

[41] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، 1978، ص. 94.

[42] رول، از بورژوازی تا انقلاب پرولتری، ص. 26.

[43] هرمان گورتر، سازمان مبارزه طبقاتی پرولتاریا (1921)، در اسمارت، 1978، ص. 159.

[44] KAPD، «تزها در مورد حزب» (ژوئیه 1921)، در دیدگاه‌های انقلابی، 2 (بدون تاریخ) ص. 72.

[45] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، 1978، ص 100-1.

[46] Anton Pannekoek, 'Partei und Arbeiterklasse', Rätekorrespondenz, 15 (مارس 1936) ترجمه شده در Bricianer, 1978, p. 265.

[47] رجوع کنید به پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 101.

[48] ​​آنتون پانه کوک، «پنج تز در مورد مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه داری»، در مدافع جنوبی شوراهای کارگری (مه 1947)، به نقل از Bricianer، 1978، ص. 267.

[49] گورتر، سازمان مبارزه طبقاتی پرولتاریا، در اسمارت، 1978، ص. 163.

[50] KAPD، «تزهای مربوط به حزب»، در دیدگاه‌های انقلابی، 2، ص 72-3.

اسم
نظر ...