شنبه - ۰۸-۰۲-۱۴۰۳
فلاکت دین یک باره هم بیان و هم اعتراض علیه فلاکت واقعی است.دین آه آفریده ستم دیده،دل جهانی بی دل،و روح شرایط بی روح است.افیون توده هاست

شوراها

گرایش کمونیسم شورایی

نقش طبقه کارگر در تحولات اجتماعی و آفرینش جامعه نوین 


کاوه دادگری
06-11-2021
671 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :


نقش طبقه کارگر در تحولات اجتماعی و آفرینش جامعه نوین 

 

 اولین جمله کتاب کاپیتال این گونه آغاز می شود:

«ثروت جوامعی که شیوه تولید سرمایه داری بر آن‌ها حاکم است چون توده عظیمی از کالاها جلوه می کند کالای منفرد شکل ابتدایی آن ثروت به شمار می‌رود»

 خلق عظیم ثروتهای ملی در هر یک از جوامعی که در آنها شیوه تولید سرمایه داری مستقر شده و بر اساس انباشت ارزش اضافی و پرداخت نشده حاصل از استثمار کارگران در طی سده‌های متوالی به اصطلاح تمدن سرمایه داری و بورژوازی را پدید آورده است آن وضعیت و موقعیتی است که دو سه قرن اخیر را در قیاس با تمام دوران چندهزارساله زیست و کار جامعه بشری در مرتبه ای بسیار عالی تر و حتی قیاس ناپذیر قرار می دهد.

این تحول تاریخی به ما یادآور می شود که نقش طبقه کارگر را بسیار فراتر از مبارزه مستقیم وی برای بهبود شرایط کار و ارتقاء سطح زیست و امنیت شغلی و افزایش دستمزد و کاهش ساعت کار و غیره و غیره مورد توجه قرار دهیم از این رو در فهم مبارزه طبقاتی که به‌گفته مارکس دینامیزم اصلی تاریخ و تحولات آن است از جنبه‌های متفاوتی مورد بررسی قرار دهیم. این به آن معناست که نقش طبقه کارگر بایستی هم در حوزه‌های نظری یعنی آراء مختلف سیاسی اقتصادی فرهنگی و فلسفی بررسی شود و هم در تغییرات و تحولات اصلاحی و انقلابی ارزیابی گردد.زیرا همه این حوزه‌ها و فرایندها چون نیک بنگریم از زمان پیدایش جنبش مستقل کارگری و عروج سوسیالیسم به‌عنوان راهبرد تاریخی آزادی طبقه کارگر و بشریت از یوغ جامعه طبقاتی و استثماری دستخوش تغییرات ژرف و بازبینی و انتقاد عظیم و بزرگ توسط رهبران نخستین و اصلی آن یعنی مارکس و انگلس قرار گرفته است.در ادامه می‌کوشیم به طور فشرده این فرایندها و حوزه‌ها را مورد بحث قرار دهیم:

۱- پیدایش اقتصاد سیاسی با پیشقراولانی همچون مالتوس،ژان باتیست سی، آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، جان استوارت میل و بعد از آن که با پیدایی اقتصاد کالایی و نظام سرمایه داری در پیشرفته ترین کشورهای آن دوره‌ی یعنی انگلستان شکل گرفت، اولین و مهمترین بررسی‌های دانشورانه از چگونگی عملکرد شیوه اقتصادی اجتماعی می باشد. اندکی بعد تر از این تحقیقات است که مارکس پروژه خود را در کشف اصلی‌ترین عامل تولید سرمایه دارانه یعنی مقوله ارزش اضافی که همانا کار پرداخت نشده است در مجلدات سه گانه کاپیتال به عنوان نقد اقتصاد سیاسی و نیز گروندریسه و نظریه‌های ارزش اضافی به جهان عرضه می کند. تاثیر و جایگاه کاپیتال از آن زمان به بعد به حدی است که دیگر در هیچ مرکز اکادمیک و درسنامه اقتصادی بدون اختصاص دادن جایگاه مناسبی به اندیشه‌های اقتصادی مارکس و کتاب کاپیتال چه در رد و چه در  اثبات آن  نمی‌تواند ادعای دانشوری و کامل بودن را داشته باشد.

۲- پیدایش جنبش سوسیالیستی کارگران علیه مناسبات سرمایه داری و ایده‌ی فرا روی و گذر تاریخی از این نظام. در یک کلام سوسیالیسم محصول جنبش کارگری است و تصور سوسیالیسم بدون یک جنبش طبقاتی گسترده و ژرف مبتنی بر آگاهی طبقاتی و مبارزه و تشکل توده‌های وسیع کارگران و زحمتکشان بلا موضوع و بی معناست. از همین رو آمریت و عاملیت طبقه کارگر در هرگونه تحول سوسیالیستی مسئله بدیهی و ضروری می باشد .این حقیقت امر خود رهایی و سازمان یابی کارگران را در راس همه‌ی اقدامات قرار می‌دهد. بنابراین وقتی ما  مبارزه طبقاتی را مهم‌ترین عامل سیاسی و تاریخی جامعه در نظر می گیریم به سادگی این امر چیزی جز جنبش خودانگیخته توده‌های کارگر و زحمتکش نیست .می توان در همین جا نتیجه گرفت که هر گونه ساختار اجتماعی،سیاسی و فرهنگی کارگران جزء لایتجزای جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی میباشد.

در همین جا لازم است گریزی به فلسفه سیاسی بزنیم و از دولت و اداره و حاکمیت شورایی به عنوان آلترناتیو جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در سراسر جهان سخن بگوییم. در واقع حاکمیت و دولت شورایی هم چون نفی کننده و آلترناتیو جایگزین دولت بورژوایی که خود را در پارلمانتاریسم و تفکیک قوا و حکومت اقلیت بر اکثریت مستقر ساخته است- هرچند به نام تمام مردم حکومت  می کند-  برای اولین بار در تاریخ، گفتمان بغایت دموکراتیک،نوین و رادیکالی را در جلوی پای بشریت گذارده است. در واقع انقلاب اکتبر با استفاده از همین جنبش شورایی توانست پرچم بولشویزم و کمونیسم روسی را به نام طبقه کارگر برافرازد و از همین قرار و پایگاه اتوریته خود را بر جنبش‌های کارگری و ملی در سایر کشورها اعمال کند. بنابراین هر جا ما از دولت کارگری، انقلاب کارگری و مانند آن صحبت می کنیم در واقع به بدیل حاکمیت شورایی و اداره شورای جامعه اشاره می‌کنیم و هدف و منظوری جز این آلترناتیو نداریم.

۳- بر این مبنا ظهور بزرگان جنبش کمونیستی همچون کارل مارکس،فردریش انگلس،لنین، تروسکی  رزا لوکزامبورگ ، کائوتسکی، گرامشی، پلخانف و بسیاری دیگر کوشیده اند با کارهای دانش ورانه و پژوهشگرانه خود به این ضرورت‌ها و الزامات در هر لحظه تاریخی پاسخ‌های مناسبی فراهم آورند اهمیت و ارزش کار این بزرگان دقیقاً در همین پاسخ به ضرورت‌های تاریخی جنبش طبقه کارگر می باشد و نه اینکه آنها را در انتزاع متافیزیکی و علم اندیشی جدا از پراتیک اجتماعی و نظرورانه به حساب آوریم.

۴- پیدایش گفتمان‌ها و سبک‌ها و گرایش‌های نوین و همسو با جنبش کارگری در عرصه‌های اندیشه ورزی و فلسفه و ادبیات و هنر و زیباشناسی و فرهنگ و اخلاق سوسیالیستی.چپ گرایی یک حقیقت مشهور و رایج در همه این حوزه‌ها و فعالیت‌ها و آفرینش‌ها است.در سراسر قرن بیستم در همه‌ی عرصه‌های یادشده ما شاهد رسته ای پرشمار و دارنده‌ی اعتبار و حیثیت اجتماعی و ملی از آفریننده گان چپ هستیم که احیانا بسیاری از آنان از طبقات دیگری بوده اند و با  روی آوردن به سوی کنشگری و مبارزه مترقیانه و اعتراضی،بر حقانیت و باور پذیری راه و منش و رویکرد سوسیالیستی پای فشردند وعملا در کنار کارگران ایستادند.گذراندن قانون علیه فعالیت‌های سوسیالیستی در آلمان به سال ۱۸۷۸ ،ایران در دوران پهلوی اول به سال 1310/1931' ،کتاب سوزان و تعقیب کیفری در آلمان نازی،اقدامات علیه روشنفکران و هنرمندان و سینماگران چپ گرا توسط جوزف مک کارتی سناتور آمریکایی در آغاز جنگ سرد و بسیاری کشورهای دیگر نشانه آشکاری از هراس دولت‌های بورژوایی از پخش و ترویج فرهنگ و آگاهی و کنشگری سوسیالیستی در میان مردم است.

۵- پیدایش انقلاب‌های کارگری و سوسیالیستی و به ویژه نقش آنها در رهایی ملی یعنی در جنبش‌های آزادیبخش ملی .برای نمونه در آسیای جنوب شرقی و در چین و حتی در آفریقا و آمریکای جنوبی مثلاً در کوبا.نکته درس آموز در این رویدادهای بزرگ قرن بیستم آن  است که بسیاری از جنبش‌های ناسیونالیستی بر علیه استعمار و انقیاد ملی در آن قرن با زبان سوسیالیستی و چپ ابراز شدند و در همین چارچوب گفتمانی و ایدئولوژیک مورد استقبال و پشتیبانی آزادی خواهان و عدالت جویان و خلق‌ها در سراسر جهان قرار گرفتند.

۶- پیدایش نهادها و ساختارهای سیاسی در تناسب با مبارزه کارگری یعنی حزب سیاسی و شوراها. این نهادها بعداً در پی ریزی حاکمیت  و نوع دولت ویژه کارگری نقش‌های مهمی ایفا کردند. به ویژه پارادایم و الگوی دولت شورایی و اداره شورایی پیامد رشد و اعتلای جنبش شورایی بوده است که ما در جای خود به اهمیت یگانه و ویژه آن اشاره کردیم. رابطه میان شوراهای کارگری و احزاب سیاسی و به طور کلی رابطه میان حزب و قدرت سیاسی در مرحله انقلاب اجتماعی و پی ریزی جامعه نوین سوسیالیستی، در سراسر قرن بیستم موضوع کشاکش‌ها، گرایش‌ها و استنتاج‌های عملی و نظری متفاوتی بوده است. آنچه که در این لحظه برای ما واجد اهمیت می باشد این است که طبقه کارگر در مبارزه پر پیچ و خم طبقاتی خود فقط می تواند به نیروی خود و سازمان‌ها و تشکل‌های خلق شده توسط خود اعتماد و اتکا نماید. این امر مسئله رهبری جنبش کارگری را نیز در جایگاه و چشم انداز تازه‌ای قرار می‌دهد؛ یعنی اینکه طبقه کارگر رهبران خود را از درون صفوف متحد و و انقلابی خود جستجو می کند؛ آنان که در ساختار تشکل‌های ویژه کارگری واجد صلاحیت،اعتبار و اعتماد کارگران هستند و مستقیماً توسط خود کارگران بر گمارده و به دستور آنان به ماموریت‌های خود گسیل می شوند و انجام وظیفه می‌کنند و به طور منظم پاسخگوی توده‌ی کارگران هستند. حضور و همکاری و همیاری روشنفکران انقلابی متعلق به طبقات غیر کارگری تنها در این چارچوب قابل تبیین و و مورد پذیرش می تواند باشد.

۷- پیدایش نهادها و ساختارهای مبارزه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی همچون سندیکا اتحادیه فدراسیون باشگاه‌های کارگری و انواع تعاونی‌ها و بنیادها و انجمن‌های همکاری و مساعدت طبقاتی و غیره.وجود این نهادها در هر کشوری نشانه‌ی گویایی بر بیداری و تحرک کارگران آن جامعه است و شرایط و محیط بسیار مناسبی را برای همبستگی و سازمان یابی سراسری آنان فراهم می آورد.در مقابل در نبود آن تشکل‌ها به هر دلیل،  کار را بر پیش روی جنبش کارگری  و مبارزه برای مطالبات سخت و پر مشقت می سازد. ۸- پیدایش چشم انداز تاریخی برای جنبش سراسری طبقات کارگر و زحمتکش در هر یک از جامعه‌های تحت سلطه و استثمار سرمایه داری به منظور لغو یکسره استثمار و نابرابری از جامعه بشری. شاید این یکی از مهمترین دستاوردهای جنبش کارگری است که یکسره کردن و نقطه پایان گذاردن بر جامعه طبقاتی را بشارت می‌دهد و به اصطلاح مارکس پایان دادن به دوران پیشاتاریخی جامعه بشری را در حیطه‌ی امکان پذیری و واقعیت و ضرورت قرار داده است.

۸- به عنوان جمع بندی از این گزارش بایستی بگوییم:طبقه کارگر پیگیرترین طبقه و نیروی اجتماعی است که مبارزات وی با دموکراسی،آزادی،برابری و حقوق اساسی توده‌ها در مقیاس ملی در هر یک از کشورهای جهان همراه و هم سرنوشت بوده است مبارزه علیه استعمار و امپریالیسم و سلطه طلبی و دفاع از استقلال ملی و قطع وابستگی و بندگی  و شکستن زنجیره‌های استعماری و امپریالیسم و وابستگی همواره بخشی جداناپذیر از مبارزه طبقاتی کارگران بوده است.

 

۴ نوامبر  ۲۰۲۱/ ۱۳ آبان ۱۴۰۰

 Kavedadgari@gmail.com 

 

 

اسم
نظر ...