پنجشنبه - ۲۰-۰۲-۱۴۰۳
فلاکت دین یک باره هم بیان و هم اعتراض علیه فلاکت واقعی است.دین آه آفریده ستم دیده،دل جهانی بی دل،و روح شرایط بی روح است.افیون توده هاست

شوراها

گرایش کمونیسم شورایی

کالبدشکافی سیاست نظامی ایران در منطقه پس از آغاز بهار عربی


مرکز مطالعات ایرانی آنکارا
18-03-2024
297 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :


26/07/2017

کالبدشکافی سیاست نظامی ایران در منطقه پس از آغاز بهار عربی

خط مشی کلی این استراتژی در منطقه که پیش از انقلابهای عربی آغاز شده، به کارگیری نیروی نظامی برای دستیابی به اهداف سیاسی و اقتصادی است. این خط مشی بر پایۀ رهبری محوری منطقه ای استوار است که آن استراتژی را محقق و نقش پیشوایی را برای ایران از طریق موارد ذیل تضمین کند: نخست: نفوذ و سلطۀ همه جانبه بر کنش و واکنشهای سیاسی و اجتماعی در عراق و در اختیار گرفتن روند امور و مراکز تصمیم گیری آن کشور. دوم: تقویت هم پیمانی با رژیم سوریه به منظور حضور فعالتر تهران در معادلات امنیتی منطقه و ایجاد شکاف بین سیاست خارجی سوریه و بقیۀ کشورهای عربی. سوم: ایجاد دولت موازی در کشور لبنان با بهره گیری از شبه نظامیهای حزب الله لبنان، به منظور رام سازی این کشور به سود ایران. تهران در حقیقت به دنبال در اختیار داشتن اهرمهای رویارویی با اسرائیل است، تا از یک سو در سیاست تبلیغاتی خود از آن بهره برداری کند، و از سوی دیگر خود را به عنوان طرفی اثرگذار در معادلات امنیتی منطقه ای مطرح سازد، همچنین ایران اجازه نخواهد داد که از دمکراسی توافقی لبنان به عنوان برگ برندۀ بازدارنده ای در برابر برنامۀ حضور و نفوذ تهران در آن کشور بهره برداری شود.

با آغاز بهار عربی که ساختار و نظامهای سیاسی و در نتیجه تمامی محورهای هم پیمانی منطقه ای را هدف قرار داد، به ویژه پس از رسیدن نسیم آن به یمن و سوریه و بعد از ایجاد شکاف در پایه های حکومت یمن و بروز ناآرامی در سوریه -دو منطقۀ مهم به معنای استراتژیکی و ژئوپولتیکی آن- تهران به طور تدریجی حضور نظامی خود را در منطقه افزایش داد و سیاست منطقه ای دارای ابعاد نظامی و استوار بر پایۀ سه ابزار و راهکار در پیش گرفت: 1- تقویت نظامی هم پیمانان محلی و یافتن هم پیمانهای دیگر، تا با بهره گیری از ابزارهای محلی حضور خود را در آن کشورها ممکن سازد. 2- رویارویی با پس لرزه های ناشی از سونامی بهار عربی از راه ناکام گردانیدنش در آن کشورها، و ارائۀ خوانشهای بازدارنده از آن که انقلابها را از سونامی مردمی به تنش سیاسی میان دولت و مخالفان تقلیل می دهد. 3- انتقال سطح رویارویی مردم با رژیمهای حاکم به رویارویی با تروریسم به گونه ای که در خدمت رویکرد و خوانش ایرانی قرار گیرد، اما تهران می دانست که تحقق چنین مسئله ای تنها از راه حمایت از اقداماتی ممکن است که زمینه را برای انتقال نزاع به بعد فرقه ای فراهم سازد و بعد سیاسی درگیری را کم رنگ کند.

اهداف و ابزارهای دخالت نظامی ایران در سوریه

انقلاب سوریه چالش بزرگی را فراروی سیاست خارجی ایران پدید آورد، زیرا که تهدیدی حقیقی و همه جانبه برای هستۀ اصلی پروژۀ ایران در منطقه به شمار می آمد. به همین دلیل از نگاه مقامات ایرانی می بایست دنباله روی دولت بشار اسد از ایران، به تسلطی همه جانبه و به دست گرفتن مستقیم زمام امور و دخالت در پستهای سیاسی و نظامی آن کشور تغییر پیدا کند، تا همسویی مواضع مقامات سوریه با منافع استراتژیک ایران تضمین شود. مهمترین اهداف دخالت نظامی ایران در سوریه عبارتند از:

یک: جلوگیری از به هم خوردن قواعد درگیری با اسرائیل و احتکار رویارویی با آن. گرفتن این برگ برنده از ایران تراژدی دردناکی برای تحرک و پویایی آن کشور در لابلای تأثیر و تأثر نظام منطقه ای خواهد بود، و زمینه را برای برون رفت ایران از میدان ایجاد معادلات امنیتی منطقه فراهم خواهد ساخت. در تنگنا افتادن و عقب نشینی نیروهای دولتی از برخی موقعیتهای استراتژیک در مناطقی از جنوب –هم مرز با فسلطین اشغالی- و در منطقۀ «قلمون» نگرانی دوچندانی را برای ایران پدید می آورد، زیرا این مسئله شرایط لازم را برای از بین رفتن دستاوردهای استراتژیک دولت هم پیمانش را -که از لابلای حضور آن در عرصۀ امور امنیتی با اسرائیل فزونی خواهد داشت- فراهم خواهد ساخت. افزون بر آن، برای راه های تدارکاتی حزب الله -که درست همان مأموریت را در جنوب لبنان انجام می دهد- تهدیدی جدی خواهد بود.

دو: حفظ دولت بشار اسد و برجسته كردن آن به عنوان نیروی نظامی منسجمی که در ضمن اقدامات مبارزه با تروریسم، می تواند نقشهای نظامی و امنیتی را بر عهده بگیرد، و ادامۀ پشتیبانی از رژیم به هر وسیلۀ ممکن. به همین خاطر وزارت خارجه و سازمانهای امنیتی و دفاعی ایران به دو دلیل متصدی این پشتیبانی بوده اند: اولا- دولت سوریه دولتی هم پیمان و در مجموعه ای قرار دارد که تهران آن را رهبری می کند. همچنین ایران آن دولت را به عنوان عاملی و اهرمی بازدارنده در برابر دولتهای سنی منطقه به شمار می آورد. از یک سو ایران با پشتیبانی از دولت سوریه و مدیریت پرونده های سیاسی و امنیتی آن، کارایی منطقه ای خود را تضمین می کند، و از سوی دیگر چالشی در برابر کارایی رقبای منطقه ای خود در «محور اعتدال» را ایجاد می نماید. ثانیا- پایداری دولت سوریه در برابر معارضین خود به معنای اعلام پایان انقلابهای بهار عربی خواهد بود، انقلابهایی که دگرگونیهای ناشی از آنها در راستای منافع و اهداف ژئوپولتیک ایران نبوده اند.

سه: اعمال نفوذ بر ویژگیهای ژئوپولتیک مرتبط با آنچه که «سوریۀ مفید» نامیده می شود. دخالت مستقیم برای در اختیار گرفتن امور در عرصۀ نظامی در سوریه، نفوذ ایران را جهت کارشکنی در روند هر گونه حل و فصل نهایی در آن کشور افزایش می دهد، و به ایران اجازه خواهد داد که میزان حمایت از مناطق استراتژیک را به منظور پیشگیری از هر گونه تحرکی که منافعش را مورد تهدید قرار می دهد، افزایش دهد. تثبیت معادلات درگیری در خارج از محدودۀ «سوریۀ مفید» از ناکامی برنامه های ایران در آن کشور -که خط ارتباطی مهمی به لبنان و آبهای گرم مدیترانه است- جلوگیری خواهد کرد. همچنین تقویت این حضور هر گونه حضور نظامی دیگران که منافع حزب الله در لبنان و راه های ارسال تدارکات برای آن را مورد تهدید قرار دهد، ضعیف خواهد کرد.

مهمترین ابزارهای دخالت ایران در سوریه

الف) در حوزۀ نظامی: تهران تلاش می کند روند تحرکات امنیتی و سیاسی دولت سوریه را در اختیار بگیرد. فرماندهان و مستشاران سپاه پاسداران مستقیما بر: آموزش شبکۀ نظامی رژیم سوریه، تجهیز آنها به ابزارهای تسلیحاتی، نظارت بر عملیات نظامی، حتی در اختیار گرفتن انحصاری برنامۀ مذاکره با گروه های معارض فعال اشراف و کنترل دارند. علاوه بر تمامی آن موارد، ایران در برنامه ریزی و فرماندهی درگیریها، ترسیم خطوط تفکیک در داخل سوریه، جابجایی یگانهای نظامی با توجه به دگرگونیهای عملیات میدانی، نقشی پررنگ دارد. تعدادی از شبه نظامیان شیعی عراقی و لبنانی برخوردار از پشتیبانی گروه های شیعی افغانی و پاکستانی مأموریتهای متعددی را در برنامۀ عملیات جنگی بر دوش دارند. هر یک از این شبه نظامیان بر برخی از جبهه های درگیری تقسیم شده اند: حزب الله در استانهای حمص، دمشق و حلب. شبه نظامیهای عراقی در موقعیتهای نظامی مشخص قرار گرفته و نقشهایی تعریف شده را بر دوش دارند که معروفترین آنها گردان ابو الفضل العباس، عصائب اهل حق، لشکر عمار بن یاسر، و گردانهای سید الشهداء هستند. در این میان نیروهای اسد اقدامات لجستیکی، پشتیبانی هوایی و دیگر خدمات را برای آن شبه نظامیان بر عهده دارند. البته در کنار آنها اقدام به سازماندهی شبه نظامیهای هوادار خود می نماید.

ایران همچنین گامهای استراتژیکی را بر داشته، به بازسازی دستگاه های امنیتی سوریه پرداخته و بیشتر مخالفان حضور خود و در اختیار داشتن زمام امور سیاسی و نظامی و امنیتی آن کشور را کنار می گذارد و حامیان حضور خود را جایگزین آنها می نماید. مسئولین سپاه این پروژه را در راستای روند تسلط بر مهمترین ارکان قدرت و دولت در سایه پیگیری می نمایند، تا در صورت بروز هر گونه دگرگونی سیاسی احتمالی، منافع ایران با هیچ گونه مشکلی روبرو نگردد.

ایران همچنین توانسته است دولت اسد را برای ایجاد دگرگونی در بافت جمعیتی سوریه از دو طریق وادار کند: 1- اعطای تابعیت به ده ها هزار (و شاید هم بیشتر) از شیعیان عراقی، ایرانی و لبنانی. 2- لغو تابعیت بسیاری از شهروندان اصلی سوری. علاوه بر این، سپاه برای بازسازی هویتی جامعۀ سوریه از راه برنامه های شیعه سازی تلاش می کند، هرچند این برنامه ها در مناطق خارج از کنترل رژیم به هم خورده است، اما برای جبران آن تلاشهایی را در راستای بازنگری در شناسه و هویت اقلیتها -مشخصا شیعه جلوه دادن علویها- صورت داده، زیرا که آنان می توانند بستر اجتماعی حضور ایران را در سوریه تشکیل دهند، کاری که در آینده به ایران این فرصت را خواهد داد تا به نام آن اقلیتها به ایفای نقشهای مداخله جویانۀ بیشتری بپردازد.

 ایران همچنین تلاش می کند از راه عملیاتی کردن پروژه های نظامی خود، برخی از مناطق و محورهای ژئوپولتیک مهم سوریه را از «عناصر سنی» تخلیه نماید، زیرا حضور اهل سنت در مناطقی که راه های تدارکاتی شبه نظامیان وابسته به ایران یا جبهه های نبرد را مورد تهدید قرار دهند، برای این کشور دیگر پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر می خواهد بدین وسیله از نفوذ نظامی مخالفان بدان مناطق جلوگیری نماید. پس از بمباران منطقۀ «زبدانی» با بشکه های انفجاری، شروطی را که ایران و دولت سوریه برای گفتگو با انقلابیون آن منطقه قرار داده بودند، به روشنی بر وجود چنین سیاستی مهر تأیید می نهد.

ب) در حوزۀ اقتصادی: ایران هزینه های مالی ماشین جنگی رژیم اسد را پذیرفته، بر اقتصاد سوریه تسلط پیدا کرده است و از آن به عنوان هم ابزاری برای شکستن تحریمهای بین المللی بر ضد ایران و هم گذرگاهی برای صدور کالای ایرانی به کشورهای عربی بهره می گیرد، اما این مسئله با ریزش درآمدهای دولت سوریه همراه بوده است. از همان آغاز انقلاب سوریه، ایران تسلط خود را بر روند روابط تجاری با آن کشور ادامه داده و آن را در عرصه های گوناگون تقویت کرده، تا جایی که بارها با تزریق پول به بودجۀ دولت سوریه، اسد را از ورشکستگی نجات داده است.

دگرگونیهای حضور نظامی ایران در سوریه

ابزارهای دخالت نظامی ایران -با توجه به طبیعت هر مرحله- تدریجی و گوناگون بوده است. اما آن دخالتها با اینکه عامل ایجاد نوعی از توازن میان طرفهای درگیر بود و کفۀ ترازو را به نفع رژیم سوریه سنگین کرد، اما در شرایطی به جایی رسید که توان و امکان پایداری را از دست داد و سپاه پاسداران مجبور شد روسها را برای درگیر شدن در نزاع سوریه و نجات اسد فرا بخواند، زیرا که پایگاه های نظامی دولتی در شمال و جنوب کشور یکی از پس دیگری داشتند فرو می ریختند. به طور کلی می توان پاره ای ابزارها و راهکارها را از همدیگر تفکیک نمود: ابزارهای امنیتی و اطلاعاتی، مشاورۀ نظامی و عملیاتی، افزایش روند حضور و پشتیبانی از ارتش سوریه از طریق شبه نظامیهای ایرانی، عراقی، افغان و لبنانی، کاستن از هزینۀ دخالت مستقیم از راه حمایت مالی از شبه نظامیهای محلی و نظارت بر آموزش و برنامه ریزی و اجرای عملیات نظامی آنها. اما علیرغم حجم سنگین آن ابزارها، استقرار نظامی ایران در سوریه -به ویژه اندکی پیش از دخالت روسیه و حتی پس از امضای توافقنامۀ هسته ای- ثابت نبود. امضای توافقنامۀ هسته ای و حاشیه هایی که با آن همراه بود -با توجه به ارتباط آن با جنب و جوشهای سیاسی و اقتصادی- حرکتی موقت بیش نبود، و این توافق برای بهبود استقرار نظامی ایران و هم پیمانانش نقشی نداشت و عملا ایران را بیشتر در باتلاق نظامی سوریه غرق نمود. حتی در مناطق استراتژیکی که برای تسلط کامل بر آنها تلاش بسیار کرده بود، به خاطر فراوانی طرفهای فعال محلی و تنوع وابستگیها و تفاوت تواناییهای نظامی آنان، وضعیت نیروهای وابسته به ایران همچنان ناآرام است. در حقیقت سوریه به صورت میدانی برای فرسایش گستردۀ مادی و بشری ایران و نیروهای وابسته، به ویژه حزب الله و شبه نظامیهای عراقی درآمده است که به دنبال آن ممکن است این مسئله بر روی منافع آن کشور در لبنان و عراق نیز تأثیر منفی بر جای بگذارد. گذشته از آن، افزایش احتمال بروز نزاعهای مسلحانۀ خفته میان شبه نظامیهای وابسته به آن در سوریه را نباید از نظر دور داشت.

دخالت روسیه که شرایط سخت سیاسی و نظامی پروندۀ سوریه آن را ناگزیر ساخت و روسیه و ایران گزینۀ دیگری به جز آن نداشتند، -چراکه احتمال شکست استراتژیک اهرم سیاست خارجی ایران و روسیه داشت نمایان می گردید- در نهایت توانست معادلات نظامی میدانی را به نفع محور روسیه و ایران تغییر دهد. پس از صدور بیانیۀ 30 اکتوبر 2015 «وین» مشخص شد که روسیه و ایران به دنبال همکاری نزدیک در حوزه های سیاسی و نظامی با هدف در اختیار گرفتن زمام امور میدانی و رویارویی با مخالفان سوری هستند، تا آن را به دستاوردهایی سیاسی تبدیل و در راستای تقویت محور خویش و تعریفی تازه از پروندۀ سوریه به کار گیرند. با توجه به این روند، مسکو خود را برای در پیش گرفتن همان استراتژی نظامی که دولت سوریه و ایران آن را در پیش گرفته بودند و به استراتژی «پیروزی کامل نظامی» بر مخالفان معروف است، آماده ساخت، و برای تحقق این استراتژی معادلۀ سیاسی «مبارزه با تروریسم» را به کار گرفت. نیروی هوایی و موشکی روسیه ابتدا مناطق تحت کنترل نیروهای انقلابی را در ساحل سوریه هدف قرار داد و آنها را از بیشتر مواضع خود در جغرافیای «سوریۀ مفید» بیرون راند و سپس برای دستیابی به اهداف خود از سیاست کوچ دادن اجباری ساکنان اصلی و در نهایت تسلط دیگر بار بر شهر حلب بهره گرفت.

علاوه بر تمامی این مسائل، در لابلای رویکرد سیاست خارجی روسیه در سطح قدرتهای فعال بین المللی و منطقه ای، نگاه رهبری روسیه در تعامل با پرونده های بهار عربی مهندسی شده بود، و پس از آنکه در گیر و دار دخالت نظامی مستقیم روسیه صف بندیهای منطقه ای شکل گرفت، روسها خطوط برنامه های سیاسی و امنیتی خود را به گونه ای ترسیم کردند که با رویکرد سنتی خود در تعارض قرار نگیرد. «بیانیۀ اخیر موسکو» توسط روسیه، ایران و ترکیه، حلقۀ اصلی آن مهندسی به شمار می آید که با خنثی سازی مداوم هر گونه کارایی مورد انتظار از شورای امنیت -جز قطعنامۀ 2328 در مورد انتشار ناظران بین المللی برای نظارت بر خروج مخالفان از حلب که تسلط دایمی بر شهر حلب را تقویت می کرد- همراه بود. با توجه به آن بیانیۀ مشترک -که بعدها به فعال سازی و تقویت روند مذاکرات آستانه انجامید- تهران فرصت یافت تا برای تعامل با رویکردهای ترامپ، بر روسها تکیه کند، زیرا مسئلۀ مهار ایران به خاطر در پیش گرفتن سیاستهای تشنج زا و ایجاد ناامنی در منطقه یکی از مهمترین وعده های انتخاباتی ترامپ بود.

علیرغم اینکه ایران در ارتباط با برنامۀ مدیریت و رهبری پرونده های دولت سوریه به صندلی عقب برگشته، اما از هیچ کوششی برای تقویت گزینه های همکاری استراتژیک با روسیه فرو گزار نکرده است. اما این بدین معنی نیست که طرفین بر سر تمامی مسائل سیاسی توافق دارند. هدف کوتاه مدت و مقطعی ایران از همکاری با روسیه، ایجاد هماهنگی در فعالیتهای نظامی است که همچنان بر روی مرزهای لبنان، مناطقی از قلمون شرقی و همچنین غرب دمشق تمرکز خواهد کرد، و هدف از آن پاسداری از نفوذ خود در لبنان -که نماد آن حزب الله- و تأمین امنیت راه های لجستیکی و تضمین ادامۀ آن است. پس از دخالت نظامی روسیه که سبب کاهش فشار بر ایران گردید، این کشور به تقویت جبهه های درگیری در عراق روی آورد. دخالت روسیه همچنین جوانب منفی گشایش ایران در برابر جامعۀ جهانی -پس از توافق هسته ای- را کاهش می دهد، زیرا که مدیریت پرونده های بین المللی ایران عملا در اختیار مسکو قرار داده شده است.

آتش بسی که کنفرانس آستانه به ویژه در چهار منطقۀ پیشنهادی در کنفرانس اخیر در پی پا برجایی آن بود و همۀ آنها در غرب سوریه قرار دارند، و شعله ور نمودن آتش درگیریها در شرق این کشور، چیزی جز بازتاب نیاز روسیه و ایران به فرو کش نمودن نزاع در آن مناطق نبوده است، تا برای ایجاد امنیت در مناطق شرق هم مرز با عراق و تضمین نیفتادن شهر دیرالزور در اختیار آمریکاییها فرصت لازم را پیدا کنند. از نگاه روسها با توجه به مسئلۀ حاکمیت دولت مرکزی، مناطق مرزی با عراق بایستی سهم دولت سوریه باشد، اما از نگاه ایرانیها برای تأمین راه تهران-بیروت، منطقۀ دیرالزور منطقه ای مهم و حساس به شمار می آید. در گیر و دار این دگرگونی در روند درگیریها بود که «کنفرانس ژنو» همانگونه که آغاز شد، پایان هم یافت، تا برای استقرار موازنۀ قدرت میان نیروهای درگیر منتظر بماند و شرایط جدید و بازیگرانی جدید برای مذاکره از آن سر بیرون آورند.

از سویی تهران و هم پیمانان آن متوجه خطر سقوط مناطق مرزی سوریه با عراق در اختیار نیروهای «جبهۀ جنوبی» و یا کردهای مورد حمایت مالی و تسلیحانی آمریکا شدند. به همین خاطر شبه نظامیان عراقی و لبنانی عملیات خود را با هدف تسلط بر دیرالزور پیش از دستیابی آمریکاییها به آن آغاز کردند تا در صورت عدم تحقق این دستاورد، دست کم فضای مناسبی را برای مذاکره با آنها به وجود آورند. اگر این مسئله روی دهد، دستاورد سیاسی مورد نظر ایران تحقق خواهد یافت. همچنین ایرانیها و روسها بدون درنگ برای گسترش نفوذ خود بر شرق سوریه و الحاق نیروهای عشایر آنها به سپاه پنجم دولت سوریه وارد عمل شدند. اضافه بر آن حزب الله لبنان پایگاه های خود را در مرز سوریه و لبنان به نفع ارتش لبنان و در جنوب سوریه به نفع نیروهای روس تخلیه و خود به سمت «شهر تدمر» حرکت کرد. تحرکات اخیر حزب الله با پیامی آرامش بخش برای داخل لبنان و همچنین اسرائیل همراه بود، اما هدف مهمتر آن حمایت از خطوط تدارکاتی استراتژیک خود نیز بود. با این حال، بمباران کاروان نظامی ارسالی توسط یکی از هم پیمانهای رژیم سوریه هنگام نزدیک شدن به گذرگاه «التنف» توسط هواپیماهای ائتلاف به رهبری آمریکا نشانگر تصمیم جدی آمریکا به حمایت از هم پیمانان خود و پیشروی به سوی دیرالزور و تسلط کامل بر مرزهای سوریه و عراق است. با توجه به این اقدام امریکا، نشانه ای از موفقیت شبه نظامیهای وابسته به ایران با حمایت روسیه برای تضمین امنیت مسیر تهران- بیروت وجود ندارد. ممکن است روسها به نمایندگی از ایران برای گشودن آن راه با آمریکاییها وارد مذاکره شوند، اما چنانچه آمریکاییها برگهای برنده ای چون تسلط بر مرزهای عراق و سوریه و شهر دیرالزور را در اختیار داشته باشند، دستیابی ایران به آن هدف در مذاکره با بهای سنگینی همراه خواهد بود.

نتیجه

ماهیت تحرکات نظامی ایران بیانگر اقدام آن کشور به سه مأموریت محوری است: نخست- تسلط همه جانبه بر فعالیتهای سازمانهای نظامی و امنیتی سوریه، به گونه ای که برخورداری از اهرمهای تصمیم گیری کلان را برای خود تضمین کند و به دنبال آن زمام یکی از مهمترین پایه های دولت در سایه را در اختیار داشته باشد، چیزی که با اهداف سیاسی تهران در تضمین شروط ژئوپولتیکی تجسم پیدا می کند. دوم- تسلط بر مهمترین راه های حمل و نقل زمینی در سوریه تا از یک سو به آبهای گرم برسد و از سوی دیگر ارسال اسلحه به حزب الله را ادامه دهد. سوم- توانایی نظامی خود را در سوریه به دولت ترامپ نشان دهد که -ظاهرا گزینۀ رویارویی با ایران را به عنوان گزینه ای سخت و حساس نگاه می کند- تا آمریکا در جنگ «رقه و دیر الزور» نیروهای وابسته به ایران را به عنوان شریکی محوری نگاه کند و نیروهای معارض سوری را از شراکت در آن محروم سازد، زیرا موافقت آمریکا با مشارکت شبه نظامیان وابسته به ایران، احتمال بهبودی جایگاه سیاسی این کشور را در لابلای روند راه حل سیاسی فراهم می سازد.

چه بسا وجود سه عامل دستیابی ایران به چنین جایگاه سیاسی را تقویت کنند: شرایط منطقه ای، اولویتها و گزینه های دولت ترامپ، روند مذاکرات آستانه که به دنبال تحویل گرفتن مسائل سیاسی از روند مذاکرات «ژنو» با هدف تعطیل و ناکارآمد کردن آن است، زیرا روند «کنفرانس ژنو» فضایی است که کشورهای دوست مردم سوریه می توانند در آن فعالتر عمل کنند. اما پاره ای از نشانه ها بر نااستواری این جایگاه سیاسی برای ایران دلالت دارند، مانند: ناکامی در روند گزینۀ راه حل سیاسی و خروجیهای ناچیزی که لازمۀ آن بالا رفتن هزینه های دخالت سیاسی و نظامی و افزایش روند فرسایش مالی و انسانی ایران است. همچنین فضای مناسب را برای ایجاد دگرگونی منطقه ای تازه و اثرگذار بر معادلات نظامی مهیا می سازد. گذشته از آن، صف بندی سفت و سخت ایران برای حمایت از منافع محدود و اندک خود، بدون توجه به تهدیدهایی که امنیت منطقه را هدف قرار می دهند، و نیز تلاش بردوام آن برای تحمیل برنامه های سیاسی خود بر منطقه با بهره گیری از راهکار و ابزار نظامی به از بین رفتن حمایت مردم اهل سنت از برنامه های فرقه ای و سیاسی ایران و گروه های وابسته به آن و تقویت شکاف سیاسی با مهمترین کشورهای تأثیرگذار در منطقه منجر شد

 

اسم
نظر ...