پنجشنبه - ۲۰-۰۲-۱۴۰۳
فلاکت دین یک باره هم بیان و هم اعتراض علیه فلاکت واقعی است.دین آه آفریده ستم دیده،دل جهانی بی دل،و روح شرایط بی روح است.افیون توده هاست

شوراها

گرایش کمونیسم شورایی

نگاهی به جنبش زن زندگی آزادی


جلال رستمی
06-02-2024
141 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :



نگاهی به جنبش زن زندگی آزادی

 

پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۱ فوريه ۲۰۲۴

منبع:عصر نو
 


جلال رستمی
 

jalal-rostami.jpg

مطلب زیرا ابتدا نگاهی است کوتاه به جنبش زن، زندگی، آزادی .

درادامه، خیلی مختصر، به حوزه های تاثیرگذار در تغییر نظم جهانی می پردازد.
در خاتمه هم اشاره ای دارد به نقش و سرنوشت جمهوری اسلامی، در نظم نوین جهانی و تاثیر آن بر جنبش آزادیخواهانه مردم ایران .
نگاهی کوتاه به جنبش زن، زندگی، آزادی
بحث اساسی پیرامون جنبش سیاسی زن، زندگی، آزادی می تواند این پرسش را در مقابل ما قرار دهد که چگونه این جنبش هنوز هم می تواند با توجه به سرکوب وحشیانه ای که شد توان خود را مجددا در شرایط مناسب سازماندهی کند وبا داشتن مدرن ترین مانیفست دمکراتیک - حقوق بشری و آزادی خواهانه ی که دارد همچنان بزرگ‌ ترین چالش حکومت توتالیتر و ضد بشری جمهوری اسلامی، تا نبرد نهایی باقی بماند.
خود انگیختگی و الزام رهبری
مسئله ی خود انگیختگی امری که مورد توجه ویژه ی روزا لوکزامبورگ قرار داشت، هنوز هم الگوی شناخته شده بخش بزرگی از جنبش های سیاسی و اجتماعی است. برای روزا لوکزامبورگ خودانگیختگی و تکوین آن، آگاهی و سازماندهی ودرکناران دو امر مهم، فراخوان ها، آزمایش و خطا در عمل و سرانجام رهبری و پایگاه اجتماعی، پارامترهایی هستند که از اهمیت زیادی برخوردارند. روزا لوکزامبورگ این عوامل را لازمه ی تکوین جنبش های خودانگیخته، می دید.
اگرچه می توان امروزه از تئوری خود انگیختگی روزا لوکزامبورگ به عنوان یک نظریه کلاسیک یاد کرد. اما می توان همچنان از درس های با ارزش آن برای انسجام و تکوین جنبش های دمکراتیک خودانگیخته ی آزادیخواهانه امروز، به خوبی استفاده کرد.
تاثیرپذیری و تاثیرگذاری
ما شاهد آن بودیم که جنبش خودانگیخته ی زن، زندگی، آزادی همانند جنبش بهار عربی در مصر در پی تسخیر یک مکان مشخص بر نیامد. بلکه، مکان های پراکنده ی مختلفی را برای تجمع اعتراضات خود انتخاب کرد که تجربه این امر امروز می تواند مورد بررسی و نقد این جنبش قرارگیرد. نکته ی دیگر سطح آگاهی این جنبش است که با مانیفست خود در قالب ترانه ی -برای-با استقبال و هم آوازی جهانی روبرو گردید و توانست تاثیرات جدی دراز مدت بر جنبش های دمکراتیک و برابری طلبانه ی زنان در منطقه بگذارد.
محوریت شعار
شعار مدرن جنبش زن، زندگی، آزادی همچنان محور شعارهای آزادیخواهانه و مبارزات زنان و جوانان قرار دارد و آتش زیر خاکستر آن، هنوز هم، چه در ایران وچه در گوشه و کنار جهان به مبارزات زنان و جوانان در داخل و پشتیبانان واقعی آن، در خارج کشور گرما می بخشد. عدم درک و شناخت واقعی این جنبش و عدم همبستگی با آن، به این جنبش صدمه وارد خواهد ساخت. همانگونه که ما در خارج کشور بخصوص در فضای مجازی و در پی طرح آلترناتیو های موازی، شاهد آن بوده و هستیم. این جنبش بیش هر زمان دیگری به پشتیبانی نیاز دارد. هر تحولی در آینده ایران بدون زنده نگاه داشتن این جنبش و متحقق شدن مطالبات آن تحولی دمکراتیک و آزادیخواهانه نخواهد بود.
استقلال جنبش زن زندگی آزادی
اولین تفاوت جنبش زن، زندگی، آزادی با جنبش های نزدیک به خود از جمله جنبش سبز در این بود که این جنبش برای از بین بردن موانع آزادی در ایران به ابزارهای مبتنی بر قدرت واز جمله به کسانی که در حاکمیت نقش داشتند تکیه نکرد و نمی خواست درمسئله جنگ قدرت بین جناح های حاکمیت شرکت کند. مساله این جنبش دیگر«رای من کجاست؟» نبود بلکه اعلام استقلال آن با شعار زن، زندگی، آزادی بود. به همین خاطر هم کلیت حاکمیت اسلامی را نشانه گرفت. حاکمیتی که هم ضد زن ، هم زندگی و هم آزادی است.
عدم تلاش برای پیوند با اعتراضات و اعتصابات کارگری و جنبش های موازی
جنبش زن، زندگی، آزادی هم زمان با گسترش خود تلاش نکرد با اعتراضات و اعتصابات پراکنده، جنبش بازنشستگان ، معلمان، کارگران که به موازات این جنبش درگوشه وکنارایران در جریان بود و همچنان هست، تماس و پیوند برقرار کند.اگرچه مضمون مطالبات این جنبش ها در کل به مضمون شعار زن، زندگی، آزادی گره خورده بود، اما تلاشی عملی از سوی آنها برای ارتباط با یکدیگر صورت نگرفت. باید این را درنظر داشت که جنبش های مطالباتی چون صنفی هستند، ابتدا از سطحی محافظه کارانه برخوردارهستند واین، در روند مبارزه و در نتیجه ی عدم دست‌یابی به مطالبات واقعی آنها است که، رفته رفته رادیکال تر می شوند وکلیت حاکمیت سیاسی را به چالش می کشند. اما جنبش زن، زندگی، آزادی از همان ابتدا رادیکال و سرنگون طلب بود. به همین دلیل با طرح مطالبات دیگر جنبش های اعتراضی موازی خود که صنفی بودند، در عمل فاصله داشت .
نانسی فریزر یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان نظریه انتقادی که ترکیبی از نظریه انتقادی و فمینیسم را نمایندگی می کند معتقد است که تئوری انتقادی می بایستی با کنش گرایی (Aktivismus) همراه باشد به همین دلیل بر این اعتقاد است که جنبش های مترقی نمی توانند ونباید جدا از یکدیگر عمل کنند.
نظریه ی انتقادی و ارائه آلترناتیو
باید توجه داشت که مسئله مهم در نظریه انتقادی(رابطه فرد با جامعه) در درجه اول نقد ساختار قدرت سیاسی است. این نظریه بیشترین مشکلات جامعه را ناشی از ساختارهای سیاسی - اجتماعی ناکارآمد و مفروضات فرهنگی دست وپاگیر ارزیابی می کند. می توان وباید بنابراین تعریف با ساختارهای ناکارآمد و همچنین سنت های دست و پاگیر و فرتوت و رسوبات آن در جامعه مبارزه ای آگاهی بخش و طولانی را سازماندهی کرد و یک آلترناتیو حکومتی روشن وبا برنامه را در مقابل افکار عمومی قرار داد. بدون شک روند ارائه ی آلترناتیو جایگزین می بایستی در طی زمان و روند مبارزات مشترک در عمل، مورد توافق دمکراتیک فعالین و اقشار مختلف مردم به خصوص زنان قرار گرفته وبا توجه به مطالبات جنبش زن زندگی آزادی و سایر جنبش های جاری در ایران بخصوص جنبش محیط زیست تمام جوانب آن به شیوه دمکراتیک و با روش های متمدنانه مورد بحث و بررسی و واکاوی قرار گیرد. جامعه ایران از «بحث حالا نه، بعد از سرنگونی» و دادن چک سفید اعتماد به یک فرد یا گروه عبور کرده و آثار مخرب شعار «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد » رانیز، تاریخاً تجربه کرده است. تکرار مجدد آن خطایی بزرگ خواهد بود. آلترناتیو جمهوری اسلامی اگر نتواند با برنامه ای عملی برای نهادینه کردن دموکراسی و آزادی های سیاسی - اجتماعی و آزادی احزاب و تثبیت قوه قضاییه مستقل و آزادی بیان ومطبوعات همراه باشد، می تواند راه برای اعمال دیکتاتوری بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی را، هموار سازد. درس آموزی از انقلاب سال ۵۷، نقد و بررسی درست و بی طرفانه آن می تواند راهنما و کمک کننده باشد.
جنبش های بدون رهبری کاریزماتیک
جنبش زن، زندگی، آزادی بدون رهبری کاریزماتیک به وسیله فعالین آن در فضای مجازی آغاز شد و همچنان در زیر پوست جامعه زندگی می کند و به اعتراضات پراکنده ی خودادامه می دهد.
این جنبش ابتدا و در عمل به سازماندهی به شکل وشیوه کلاسیک تن نداد و به علت خود انگیخته بودن در پی آن نرفت و خود را بخشاًبه انتشار اعلامیه های فراخوان محور از طرف «جوانان محلات» برای تجمع، محدود ساخت. ما می توانیم همین امر یعنی عدم رهبری کاریزماتیک را به عنوان مثال در جنبش های خودانگیخته ی اشغال وال استریت در سال ۲۰۱۱ جنبش ضد نژاد پرستی « سیاهان هم حق زندگی دارند» ۲۰۱۳ در آمریکا ببینیم که آنها را در زمره جنبش های توده ای بدون رهبرهای کاریزماتیک قرار می دهد که خودانگیخته و بافراخوان و سازماندهی از طریق فضای مجازی صورت گرفته اند. امری که آنتونیو نگری و مایکل هارت در کتاب Assembly - «گردهمایی» برای جنبش های دموکراتیکی که در مقابل جنبش های جناح های راست افراطی که در سراسر جهان، هرروز قدرت بیشتری می گیرند، مطرح می کنند. تلاش آنها براین است که توضیح دهند چگونه جنبش های دمکراتیک می توانند بدون رهبران کاریزماتیک همچون مهاتما گاندی، مارتین لوترکینگ یا رودی دوشکه، با جنبش های راست مبارزه کنند و در مقابل آنها بایستند. کلید واژه آنها برای این تلاش، تصمیم «جنبش انبوه» به صورت یک عمل سیاسی مشترک است که بطور مفصل در کتاب خود(Multitude) به آن پرداخته اند. به همین خاطر هست که آنها از«جنبش وال استریت» و «سیاهان حق زندگی دارند» به عنوان رویکردی دموکراتیک وتجربه ای نوآورانه در راستای «جنبش انبوه »، یاد می کنند.
آغاز تاریخ معاصر و حوزه های تاثیرگذار در تغییر نظم جهانی
کسی که در آینده می خواهد بخواند باید گذشته را ورق بزند.
آندره مالرو
سیرتاریخ شبیه جریان رودخانه ای است پهناور، که سرعت آن با کم و زیاد شدن آب تغییر می کند. همین طور دیدگاه های ما نیز. ازاین منظر بسیاری از وقایع سال ۱۹۷۹ را می توان به امواج جزرومدی تشبیه کرد که آغازگر سیل های تهدید کننده و مسیرهای جدیدی بود، که دلتاها و همچنین مشاهدات و ارزیابی ها، کنترل و هدایت مسیر رودخانه ها را تغییر داد.
فرانک بوش
ما معمولا شروع تاریخ معاصر را از سال ۱۹۴۵ویا فرو ریختن دیوار برلین، ۱۹۸۹درنظر می گیریم. اگر چه هر دوی این سال ها نقطه های عطفی در تاریخ جهان به شمار می روند. ولی تحولات امروز جهان را بدون بررسی دقیق سال ۱۹۷۹ نمی توانیم به درستی مورد بررسی قرار دهیم.(Frank Bösch: Zeitenwende 1979)
سال ۱۹۷۹ سالی است که فرانک بوش مدرس تاریخ و مدیر تحقیقات تاریخ معاصر در آلمان آنرا پایان یک دوره تاریخی و آغاز یک دوران جدید مورد ارزیابی قرار می دهد. اوانقلاب ایران را جزء اولین رویداد آغازین این تحول می بیند. که توانست برای تعصب گرایی اسلامی و اسلام سیاسی یک تریبون جهانی درگوشه وکنار جهان بوجود آورد. یکی از تاثیرات مخرب انقلاب ۵۷این بود که جنبش هایی که به نام جنبش های آزادیبخش ملی در سطح خاورمیانه مطرح بودندرابخشاً به جنبش های اسلامی رادیکال و جهادی تبدیل کرد و قدرت مانور و همچنین فعالیت های نیروهای مترقی وسکولار این منطقه را به حاشیه راند وتوانست برخی از نیروها و گروههای اسلامی را با حمایت مالی و تسلیحاتی، به عنوان نیروهای مقاومت وابسته به خود، سازماندهی کند. البته جهان درسال ۱۹۷۹علاوه بر انقلاب ایران و تحولات ناشی از آن، شاهد یک سری از حوادث و رویدادها مهم دیگری نیز بود. که اززوایه نگاه فرانک بوش، بررسی آنها هم، برای تحلیل تاریخ معاصر از اهمیت زیادی برخوردارند، از جمله:
-رفتن یوهانس پاول دوم به لهستان که با استقبال میلیونی مردم لهستان واقع شد. که در واقع به چالش کشیدن سوسیالیسم توسط کلیسا آغاز اعتراضات و ناآرامی ها در لهستان بود.
- انقلاب نیکاراگوئه
سفر دنگ شیائو پینگ به آمریکا، شروع رفرم های اقتصادی و باز شدن دروازه های چین به روی اقتصاد جهانی
حمله شوروی به افغانستان و حمایت کشورهای غربی از مبارزه ی گروه های اسلامی بر علیه نیروهای نظامی شوروی در افغانستان
انتخاب تاچر در انگلستان و اجرای سیاست نئولیبرالی توسط او
دومین بحران انرژی در اثر انقلاب ایران و اعتصابات کارگران صنعت نفت و آغاز برنامه ریزی در خصوص انرژی های جایگزین توسط کشورهای غربی. مجموعه ی این اتفاقات را می توان نقاط عطف حوادثی دانست که آغاز تاریخ معاصر را رقم زدند. حوادث و رویدادهای تاریخی که نیز بعدها، اتفاق افتادند مانند:
شکست و خروج نیروهای شوروی از افغانستان و ریختن دیوار برلین،
از هم پاشیده شدن اتحاد جماهیر شوروی و وقوع انقلاب در کشورهای بلوک سوسیالیستی،
جنگ آمریکا و متحدانش بر علیه صدام حسین در سال ۲۰۰۳،
تصمیم آمریکا و نئولیبرال ها برای بوجود آوردن یک نظم نوین جهانی بر اساس ایده های نئولیبرالی تاجر و دکترین سیاست خارجی ریگان، روندازهم پاشی نظم گذشته ی جهانی را پی ریزی کرده و شرایط را برای یک سری تغییرات جدی در آن بوجود آوردند. هرفرید مونکلر (Herfried Münkle) استاد علوم سیاسی در دانشگاه هومبولت در برلین که نظرات تعیین کننده ای در بحث های جاری سیاسی و تاریخی در آلمان دارد، معتقد است که با خروج نیروهای ائتلاف از افغانستان در سال ۲۰۲۱ و حمله روسیه به اوکراین، قوانین نظم جهانی سرانجام به پایان خود رسید. و به همین دلیل معتقد است که در حال حاضر ما شاهد یک هرج ومرج وبی ثباتی در عرصه بین الملل هستیم . که نتیجه آن پیدایش نظم نوین جهانی در قرن ۲۱ خواهد بود. نتیجه ای که می توان فقط آن را حدس زد. اما نمی توان با قطعیت پیش بینی کرد. آمریکا که خود را قدرت حافظ نظم گذشته می دانست، نه در عراق و نه در افغانستان ونه در اقصاء نقاط بحرانی جهان خوش نام ندرخشید و در نهایت نیز از این نقش کناررفت. به همین خاطر کل سیستم های هنجاری (حقوق بشری) شکست خورد. زیرا روسیه و چین انتظارات حقوق بشری را به عنوان مداخله در امور داخلی خود رد می کنند. این کشورها بخشا برمبنای مدل سیستم های حکومتی بر پایه ی نظم گذشته ی جهانی عمل می کنند. که تصمیمات خود را در عرصه های داخلی و خارجی غیرقابل تجدیدنظر می دیدند و آنها را بعنوان تصمیماتی بر اساس منافع ملی خود تلقی می کردند.(مونکلر).
اما روند شکل گیری نظم مجدد جهانی، این بار با شرکت «بازیگران» کوچک و بزرگ( به نظر مونکلر بازیگران رده دوم و سوم ) درکنار بازیگران اصلی یعنی قدرت های بزرگ جهانی(بازیگران رده اول) آغاز شده است، که می خواهند در روند آن شرکت و نقش فعال داشته باشند و ادعای سهم خواهی می کنند. به همین دلیل ما شاهد پیدایش یک روند به شدت پیچیده با درگرفتن جنگ ها و عملیات های تروریستی در جهان در ابعاد مختلف آن هستیم که با تحولات و بحران های گذشته فرق اساسی پیدا کرده اند. اما از آنجایی که این «بازیگران» کوچک و حتا «بازیگران» بزرگترگاهاً منافع متضاد و متناقضی با هم دارند، باعث شده است که جهان در حال حاضر شاهد عدم انسجام برای پیدایش هژمونی یک قدرت یا قدرت های رهبری کننده، برای آرایش یک نظم جدید جهانی باشد. این گونه می توان حدس زد که در آینده با «تعدادی از قدرت های جهانی یا بلوک های قدرت روبرو خواهیم بود»( پنج قدرت جهانی آمریکا-روسیه - چین - هند- واحیانا اروپا - مونکلر) که نظم نوین جهانی را رقم خواهند زد. بالانس بین این قدرت ها تنظیم روابط و مناسبات بین المللی در درون این بلوک های قدرت نقش مهمی در انسجام و اعمال یک نظم نوین جهانی ایفاء خواهد کرد. قدرت های حاشیه ای و حتا گروههای جهادی- تروریستی اگر چه به نظر می‌رسد در شرایط فعلی و تعریف نهایی نقشی تقریبا مستقل و جدی دربی ثبات کردن اوضاع سیاسی جهان دارند. اما در نهایت آنها، نقش «پارازیت » را در روند شکل گیری نظم نوین جهانی بازی می‌کنند که از منابعی خاص تغذیه و صادر می شوند. تداوم حضور نقش پارازیتی این نیروها درمیدان سیاست جهانی شکل گیری یک نظم جدید را دچار تلاطم های ویژه ساخته و شرایط جدیدی در موازنه قدرت ایجاد کرده است. بسته به اینکه حضور و تداوم فعالیت آنها تا چه زمانی ادامه یابد به همان اندازه هم می توانند در شرایط فعلی به بی ثباتی اوضاع سیاسی در جهان کمک کنند.
نقش و سرنوشت جمهوری اسلامی در نظم نوین جهانی
این مشخص است که قدرت مانور و عرض اندام کردن سیاسی - نظامی جمهوری اسلامی در عرصه منطقه ای و جهانی را، می‌توان در درجه ی اول محصول همین شرایط، یعنی به هم ریختگی نظم جهانی و منطقه ای دانست. نه قدرتی که در واقع جمهوری اسلامی برای خود متصور است. اوج این بهم ریختگی را می توان پس از حمله آمریکا به عراق، سقوط صدام حسین و حمله به افغانستان، سقوط طالبان و بعد خروج سراسیمه کشورهای ائتلاف ازاین کشور(۲۰۲۱) و همچنین جنگ و درگیری حماس و اسرائیل دید. که هم اکنون شتاب و رنگ و بوی تهاجمی تری به خود گرفته است . علاوه براین، سیاست نزدیکی و وابستگی روز‌افزون جمهوری اسلامی به روسیه و چین در حوزه ی سیاسی و اقتصادی به عنوان، شرکای استراتژیک می باشد. که آن را جمهوری اسلامی در راستای دکترین سیاست های کلان راهبردی خود و با هدف بقای استراتژیک در دراز مدت، دنبال می کند. از سوی دیگر ودرکنارآن تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح هسته ای نیز بطور واضح این هدف را توضیح می دهد که چگونه این رژیم دکترین سیاست خارجی خود‌را بر مبنای استراتژی سیاسی نظامی در منطقه، با قدرت نمایی وایجاداختلال در روابط بین الملل وایفای نقش به‌عنوان یک قدرت منطقه ای در نظم جدید جهانی تعریف می کند. امری که سیاست مماشات و کوتاه آمدن بایدن و دولت های اروپایی در مقابل اقدامات بی ثبات کننده جمهوری اسلامی، نیز، با آن توجیه می شود.
همان گونه که امروزه شاهد آن هستیم، دکترین استراتژی سیاسی - نظامی و منطقه ای جمهوری اسلامی در شرایط فعلی برای بی ثبات سازی منطقه و جهان، از طریق نیروهای وابسته به خود (نیروهای مقاومت)، صورت می گیرد. ادامه ی این روند اگر در نهایت و فرض اینکه، به درگیری مستقیم و جنگ بر علیه جمهوری اسلامی نیز نیانجامد. اما می تواند به وجود آمدن شرایطی بیانجامد که، نتیجه آن تضعیف یا شکست کامل دکترین سیاست خارجی او باشد. شکست کامل این دکترین همراه با پیامدهای ناشی از آن اگر با اوضاع وخیم اقتصادی واعترضات موجود و هم‌چنین خشم و نفرت و انزجار انباشته شده اکثریت مردم همراه شود، می تواند زمینه یک قیام عمومی را در ایران فراهم آورد. به همین خاطر همبستگی، انسجام، تداوم و آمادگی نیروهای سکولار، دمکرات و آزادیخواه حول جنبش زن، زندگی، آزادی و تقویت هرچه بیشتر آن، می تواند نقشی تعیین کننده در یک قیام عمومی و فردای تحولات ایران داشته باشد.

اسم
نظر ...