04/02/2024
منبع:نقد اقتصاد سیاسی
مارکس جوان در ماه مه ۱۸۴۳ در ۲۵ سالگی به قصد ازدواج با جنی فون وستفالن و ماه عسل، از کلن به کروزناخ میرود، و در ۱۲ ژوئن با جنی ازدواج میکند. پیش از آنکه بههمراه همسرش راهی پاریس شود، تا ماه اکتبر همان سال در خانهی مادر جنی، کارولین فون وستفالن، اقامت میکند. مارکس که با یک چمدان که شامل ۴۵ جلد کتاب بود وارد کروزناخ شده بود، طی اقامت ۶ ماههی خود در آنجا ۵ دفتر یادداشت از خود بهجا میگذارد که به «دفترهای کروزناخ» معروف است. این دفترها در جلد دوم مگای ۱ در این لینک قابل دسترسی هستند.[1] درپایان این نوشته نمایهی نسبتاً کامل آثار تاریخی-سیاسیای که مارکس در «دفترهای کروزناخ» مطالعه و از آنها گزیدهبرداری کرده بود برای علاقمندان درج شده است. برای نمونه کافی است در اینجا بهجز هگل، به نویسندگان برجستهای چون ژان ژاک روسو، نیکولو ماکیاولی، توماس همیلتون، شارل مونتسکیو، و رنه شاتوبریان اشاره کرد.
پژوهشهای مارکس در این دفترها تاریخ آلمان، لهستان، انگلستان، آمریکای شمالی، بهویژه فرانسه را شامل میشوند. ردپای این پژوهشها در دستنوشتهی بنیادین «نقد فلسفهی حق هگل» و نیز در مقالهی «دربارهی مسألهی یهود» بهوضوح قابلمشاهده است. نقد ناتمام هگل هم فلسفی و هم تاریخی است، بهویژه هنگامی که با تکیه بر انقلاب کبیر فرانسه، به تفکیک دولت سیاسی و جامعهی مدنی معاصر میپردازد. مقالهی «دربارهی مسألهی یهود» نیز که در «سالنامهی آلمانی-فرانسوی» منتشر شد، اعلامیهی حقوق بشر فرانسه و قوانین اساسی ایالتهای آمریکای شمالی را نقد و بررسی میکند. نامههایی که مارکس از کروزناخ به آرنولد روگه مینویسد، و نیز نامهای که جهت همکاری به لودویگ فویرباخ در نقد شلینگ مینویسد، کماکان منبع مهمی برای آشنایی و درک تکوین نظری مارکس در این دوره است.
انگیزهی نگارش اثری در بارهی انقلاب کبیر فرانسه و تاریخ کنوانسیون نیز در همین زمان شکل گرفت. از مارکس «پیشنویس طرح اثری دربارهی دولت مدرن» (نوامبر ۱۸۴۴) بهجا مانده است که بهخودیخود نیازمند بررسی است. البته با اینکه نگارش چنین اثری بهوقوع نپیوست، چکیدهی آن را میتوان در «خانوادهی مقدس» (سپتامبر-اکتبر ۱۸۴۴) در قسمت «نبرد انتقادی علیه انقلاب فرانسه» (مجموعه آثار، ۴:۱۱۸) و نیز در آثار بعدی مارکس، بهویژه «هجدهم برومر لویی بناپارت» (مجموعه آثار، ۱۱:۹۹) بهخوبی ملاحظه کرد.
پس از حکم سلطنتی، آخرین شمارهی «راینیشه تسایتونگ» در ۳۱ مارس ۱۸۴۳ منتشر شد. درواقع فرمان سرکوب نشریه در ۲۱ ژانویه صادر شده بود. اما ازآنجا که تلاشهای مارکس، سهامداران، و دادخواست مردم کلن و ایالت راین برای حفظ «راینیشه تسایتونگ» به جایی نرسیده بود، مارکس پیش از بستهشدن نشریه، در ۱۸ مارس در بیانیهای از سردبیری استعفا میدهد. او از اوایل همان سال در اندیشهی راهکاری جدید بود. مارکس در ۲۵ ژانویه در نامهای به آرنولد روگه، با اعلام خبر استعفای خود مینویسد: «هیچچیز من را شگفتزده نکرده است. تو از ابتدا با نظر من در بارهی دستور سانسور آشنایی داشتی. من در آن فضا احساس خفگی میکردم. اجبار به انجام وظایفی حقیر حتی بهخاطر آزادی، کار نادرستی است. دولت آزادی من را به من بازگردانده است.» (مجموعه آثار، ۱:۳۹۷) مارکس در ادامهی این نامه به خروج از آلمان و قصد تأسیس یک نشریهی جدید اشاره میکند.
سرانجام، پیش از ورود به کروزناخ در ۱۳ مارس به روگه پیشنهاد میدهد که بهجای «سالنامهی آلمانی»، که توقیف شده بود، نشریهای بهراه اندازیم که صرفاً آلمانی نباشد و بر اصل وحدت آلمان-فرانسه بنا شده باشد: «سالنامهی آلمانی-فرانسوی». «این رخدادی است که میتوان از انجامش احساس شورمندی کرد. پیش از شروع کار، بهتر است چند مقاله را آماده کرده باشیم. چنانچه ضروری باشد، میتوان چند هفتهای را در درسدن صرف آن کرد.» (همان، ص. ۳۹۹) درواقع مارکس در طی اقامت در کروزناخ برای ملاقات روگه و انجام کارهای مقدماتی انتشار نشریه به درسدن میرود. آنها برای دعوت به همکاری در نشریه با اندیشمندان متعددی ازجمله انگلس، باکونین، پرودون، هاینه، هس، لامارتین، لویی بلان و کابه تماس میگیرند. البته در آن دورهی مشخص، بهرغم سمتگیریهای متفاوت نظری که هنوز قوام نیافته بودند، موازین کلی نشریه ایجاب میکرد که این نشریهی نوپا از مشارکتی گسترده برخوردار باشد. بهعنوان نمونه، با اینکه مارکس بر پیوند فلسفه و سیاست اصرار میورزید، از فویرباخ نیز درخواست همکاری میکند. او درهمان نامهی بالا به روگه با اشاره به مقالهی فویرباخ دربارهی «رفرماسیون فلسفه» که در همان سال در نشریهی «آنکدوتا» به سردبیری روگه منتشر شده بود، به فویرباخ خرده میگیرد که او «بیش از حد به طبیعت رجوع میکند و بهندرت به سیاست میپردازد.»
البته مارکس از همان ابتدا حتی با خودِ روگه نیز در تبیین موازین نشریه اختلاف نظر داشت. روگه در طرح کلی نشریه به بررسی انتقادی نشریات و کتابهایی که در هردو سوی راین منتشر میشوند بسنده کرده بود، اما این طرح کلی با دخالت مارکس تغییری اساسی پیدا میکند.
بدیهی است که در تبیین چشمانداز نشریه، مارکس از موازینی که پیشاپیش اعلام کرده بود عدول نمیکند. او در سپتامبر ۱۸۴۳ در نامهای که از کروزناخ به روگه نوشته بود، بهصراحت بیان کرده بود که: «چنانچه ساختمان آینده و تکمیل آن برای تمام اعصار کار ما نباشد، آنچه درحال حاضر باید انجام دهیم بسیار واضح است: منظورم نقد بیرحمانهی کلیهی چیزهای موجود است؛ بیرحمانه بدین معنا که از نتایج خود بیم نداشته باشد، و به همان اندازه از درگیری با قدرتهای موجود نهراسد.» (همان، ص. ۱۴۲)
سرانجام در اواخر فوریهی ۱۸۴۴، اولین و آخرین مجلد «سالنامه» در پاریس منتشر میشود. مطالب نشریه که دو شماره در یک مجلد بود، شامل مکاتبات مارکس، روگه، باکونین و فویرباخ بود. این مجلد همچنین شامل دو مقاله از مارکس – «دربارهی مسألهی یهود»، «مقدمهی سهمی در نقد فلسفهی حق هگل» – بود. دو مقاله از انگلس «رئوس نقد اقتصاد سیاسی» و «وضعیت انگلستان» – نیز در همان مجلد منتشر شد. بلافاصله، نشریات محافظهکار به «سالنامه» حملهور شدند که این خود به نفوذ بیشتر آن در مجامع پیشرو در آلمان و فرانسه یاری میرساند. ازاینرو، دولت پروس که گرایش سیاسی نشریه را خطرناک اعلام کرده بود، مانع توزیع آن در آلمان شده، حکم جلب مارکس، روگه، هاینه و سایر نویسندگان «سالنامه» را صادر کرد. از ۳ هزار نسخه، دوسوم آن به دست پلیس افتاد. بهعلاوه، مشکلات مالی و سازماندهی – ویرایش در زوریخ و انتشار در پاریس – توأم با رشد اختلاف نظر بین مارکس و روگه، به تعطیلی نشریه منجر شد.
مارکس پیش از انتشار «سالنامه»، بههمراه همسر باردارش در اواخر اکتبر ۱۸۴۳ وارد پاریس شده بود. دوران اقامت کوتاه او در آنجا – تا زمان اخراج در فوریه ۱۸۴۵ – معرف نقطهی عطفی در پایهریزی مبانی نظری مارکس، بهویژه در «دستنوشتههای اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴» است که نیازمند یک نوشتهی جداگانه است.[2]
«مقالههای سالنامههای ما به آلمانی یا فرانسوی نگاشته شده، و با امور زیر سروکار دارند:
۱) اشخاص و نظامهایی که نفوذی مفید یا مخرب کسب کردهاند، و مسایل سیاسی روز، چه در ارتباط با قوانین اساسی، اقتصاد سیاسی، چه نهادهای عمومی و اخلاقیات.
۲) بررسی روزنامهها و نشریاتی که بهنوعی زبونی و فرومایگی دیگران را طرد و تصحیح کنند، و توجه را بهسوی تلاشهای شایستهای جلب کنند که نمایندهی بشریت و آزادی باشد.
۳) ما بررسی نشریات و کتابهای رژیم فرتوت آلمان را که در حال زوال و خود-تخریبی است درج میکنیم، و سرانجام کتابهایی را بررسی میکنیم که از سوی هر دو ملت نشانهی آغاز و تداوم عصر جدیدی باشند که وارد آن شدهایم.»
(تاریخ نگارش: اوت-سپتامبر ۱۸۴۳، مجموعه آثار، ۳:۱۳۱)
«یادداشت: تحت لویی هجدهم، قانون اساسی به لطف پادشاه (منشور تحمیلی پادشاه)؛ تحت لویی فیلیپ، به لطف قانون اساسی (سلطنت تحمیلی). بهطور کلی توجه کنید به دگرسازی سوژه به محمول، و محمول به سوژه؛ مبادلهی آنچه تعیینکننده است با آنچه تعیین میشود، همواره یک انقلاب بلاواسطه است. نه فقط از سویهی انقلابی. پادشاه قانون وضع میکند (سلطنت قدیمی)، قانون پادشاه وضع میکند (سلطنت جدید). همینطور در ارتباط با قانون اساسی. ارتجاعیها هم همانطور. وراثت فرزند ارشد، قانون دولت است. بنابراین، از آنجا که هگل عناصر ایدهی دولت را سوژه، و شکلهای قدیمی هستی دولت را به محمول تبدیل میکند، درحالیکه عکس آن صحت دارد، یعنی در واقعیت تاریخی، ایدهی دولت محمول هستی آن شکلها است، او صرفاً خصلت عام دوران، فرجامگرایی سیاسی آن را بیان میکند. همین موضوع دربارهی وحدت وجود [پانتهایسم] دینی-فلسفی او نیز صدق میکند. با این روش تمام شکلهای نابخردی به شکلهای خرد تبدیل میشود. اما در اینجا اساساً خرد دینی به عامل تعیینکننده تبدیل شده است، درحالیکه در دولت، ایدهی دولت به عامل تعیینکننده تبدیل شده است. این متافیزیک، بیان متافیزیکی واپسگرایی است، بیان جهان کهن بهمثابهی چشمانداز دنیای نوین.»
(تاریخ نگارش: ژوییه-اوت ۱۸۴۳، مجموعه آثار، ۳:۱۳۰)
یادداشتهایی دربارهی تاریخ فرانسه (دفترچه 1)[4]
یادداشتهایی دربارهی تاریخ انگلستان (دفتر سوم)[5]
یادداشتهایی دربارهی تاریخ آلمان و ایالات متحد آمریکا و گزیدههایی از آثار مربوط به دولت و تاریخ قانون اساسی (دفتر پنجم)[6]
[1] https://thecharnelhouse.org/wp-content/uploads/2016/02/megac2b2-iv-2-karl-marx-friedrich-engels-exzerpte-und-notizen-1843-bis-januar-1845-text.pdf
[2] مگای ۱، مجلد دوم، همچنین شامل دفترهای یادداشت مارکس در پاریس است. پژوهشهای مارکس در پاریس از جمله شامل نویسندگان زیر است: ریکاردو، اسمیت، مک کلوخ، سه، جیمز میل، انگلس، تراسی، و هگل، و غیره. نگاه کنید به لینک زیر:
[3] ماخذ قبلی، صص.۹ تا ۲۷۸. کلیهی یادداشتها به زبانهای اصلی آلمانی و فرانسوی نوشته شدهاند.
[4] Notizen zur Geschichte Frankreichs (Heft 1)
[5] Notizen zur Geschichte Englands (Heft 3)
[6] Notizen zur Geschichte Deutschlands und der USA und Exzerpte aus Staats- und verfassungsgeschichtlichen Werken (Heft 5)