هفت تز دربارهی خیزشهای نسل زد در جنوب جهانی/ویجای پراشاد
24-10-2025
بخش انقلابها و جنبشها
15 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
هفت تز دربارهی خیزشهای نسل زد در جنوب جهانی
چهلوسومین خبرنامه tricontinental،23 اکتبر ۲۰۲۵
ویجای پراشاد (Vijay Prashad)
برگردان،نقد و تحلیل:شوراها
*****
قیام های تحت رهبری نسل Z در سراسر جنوب جهانی به بحران های اجتماعی-اقتصادی و زیست محیطی طولانی مدت ناشی از نئولیبرالیسم اشاره دارد. با این حال، آنها اغلب توسط طبقات اجتماعی تثبیت شده جذب شده اند. آیا می توان انرژی آنها را به سمت اهداف مترقی هدایت کرد؟
دیوارهای سانتیاگو، پایتخت شیلی – شهری که من در آن زندگی میکنم – هنوز ردّ شعارهای محوشدهی «انفجار اجتماعی» سال ۲۰۱۹ را بر خود دارند. سالها پس از آن خیزش، این شعارها همچنان بر پیادهروها جاریاند: از «آنقدر از ما گرفتند که حتی ترسمان را هم گرفتند» تا «موضوع ۳۰ پزو نیست، ۳۰ سال است». هر دو شعار به سی سال ریاضت نئولیبرالی تحمیلشده بر مردم شیلی اشاره دارند؛ از افزایش ۳۰ پزویی بهای بلیت مترو گرفته تا کاهش شدید در نظام دستمزد اجتماعی کشور.
این خیزش را دانشآموزان دبیرستانی رهبری کردند که بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ (یعنی در آن زمان بین ۱۴ تا ۱۸ ساله) متولد شده بودند؛ نسلی که در ادبیات رسانهای «نسل زد» (Generation Z) خوانده میشود. با این حال، این برچسبی است که رسانههای جریان اصلی بر جهان تحمیل کردهاند و اغلب پیچیدگی اجتماعی و ویژگی ملی چنین خیزشهایی را پاک میکند. با وجود این، مفهوم «نسل» ارزش آن را دارد که درنگی نظری بر آن صورت گیرد.
اعتراضهای شیلی – که در نهایت همهی گروههای سنی را دربر گرفت و دولت راستگرای سباستیان پینیهرا را بیاعتبار ساخت – پدیدهای یگانه نبود. جوانانی که در همین دوران به دنیا آمده بودند، در سراسر جهان در اعتراضات مشابهی پیشگام شدند: از بسیج گسترده علیه تجاوز گروهی در دهلی (۲۰۱۲)، تا کارزار «راهپیمایی برای زندگی ما» علیه خشونت مسلحانه در آمریکا (۲۰۱۸)، و جنبش «جمعهها برای آینده» علیه بحران اقلیمی (۲۰۱۸) که با ابتکار کنشگر سوئدی، گرتا تونبرگ آغاز گردید. پس از خیزش شیلی، اعتصاب سراسری در کلمبیا (۲۰۲۱)، جنبش «آراگالایا» در سریلانکا (۲۰۲۲)، و موج اعتراضی در نپال (۲۰۲۵) که به استعفای دولت راستمیانه انجامید، از همین جنس بودند. در تمام این موارد، اعتراض از خشم اخلاقی نسبت به مسئلهای خاص آغاز شد و به نقدی کلی از نظامی بدل گردید که دیگر قادر به بازتولید زندگی برای نسل جوان نیست.
مفهوم «نسل» و پیدایش آن:
مفهوم «نسل» را نخستین بار جامعهشناس آلمانی، کارل مانهایم (Karl Mannheim)، در مقالهی خود با عنوان مسئلهی جامعهشناختی نسلها (۱۹۲۸ (بسط داد. از نظر او، نسل صرفاً با سالهای تولد مشخص نمیشود، بلکه با «موقعیت اجتماعی» (soziale Lagerung) تعریف میگردد. از منظر سیاسی، نسل زمانی پدید میآید که تغییراتی سریع و ویرانگر سنتها را به چالش میکشد و موجب میشود مردم از طریق «حاملان فرهنگی» (Kulturträger) – یعنی اشخاص یا نهادهایی که فرهنگ را منتقل میکنند – با سنت بهگونهای نوین مواجه شوند و به نیرویی فعال در تحول اجتماعی بدل گردند.
پس از جنگ جهانی دوم، فرهنگ نئولیبرال این مفهوم را از معنا تهی کرد و نسلها را به دستههای بازاری (نظیر بیبیبومرها، نسل ایکس، وای، زد و...) تبدیل نمود. مانهایم نسل را موتور تغییر اجتماعی میدید، اما سرمایهداری متأخر آن را به «بخشهای بازار» برای استراتژیهای برند تقلیل داد.
اصطلاح «نسل زد» امروز برای توصیف اعتراضهایی به کار میرود که از رشتهکوههای آند تا آسیای جنوبی را دربر گرفتهاند؛ جایی که جوانان، نومید از انسداد امکان پیشرفت اجتماعی، به خیابانها آمدند تا نظامی شکستخورده را طرد کنند. هرچند نیروهای امپریالیستی گاه در تحریک و شکلدهی به این اعتراضها دخالت میکنند، اما خطاست اگر آنها را صرفاً ساخته و پرداختهی مداخلهی بیرونی بدانیم. عوامل درونیِ جامعهشناختی نیز در کارند که باید برای فهم این «اعتراضات نسل زد» تحلیل شوند.
در این خبرنامه، ما هفت تز را پیشنهاد میکنیم تا این روندها را درک کنیم و شاید انرژی آنها را در جهت رادیکال و پیشرو هدایت نماییم.
هفت تز دربارهی خیزشهای نسل زد در جنوب جهانی:
تز یکم
در جنوب جهانی، «انفجار جمعیت جوان» در جریان است. میانگین سنی این کشورها ۲۵ سال است و نسل جوان درگیر ویرانیهای بدهی، ریاضت، بحرانهای اقلیمی و جنگهای دائمیاند. در آفریقا، میانگین سنی تنها ۱۹ سال است – پایینتر از هر قارهی دیگر. در نیجر ۱۵.۳، در مالی ۱۵.۵، در اوگاندا و آنگولا ۱۶.۵ و در زامبیا ۱۷.۵ سال.
تز دوم
جوانان جنوب جهانی از بیکاری مزمن در رنجاند. نئولیبرالیسم توان دولت را برای ایجاد اشتغال از بین برده است؛ نمونهاش در بنگلادش، جنبش اصلاح سهمیهها برای دسترسی به مشاغل دولتی است. نسل جوان تحصیلکرده با آرزوهای طبقاتی متوسط، شغلی درخور نمییابد و به بیکاری ساختاری یا عدمتطابق مهارت گرفتار میشود. در الجزایر واژهای رایج برای بیکاران هست: حِطیست (از واژهی عربی «حائط»، یعنی دیوار)؛ کسانی که «برای نگه داشتن دیوار» به آن تکیه میدهند.
گسترش و خصوصیسازی آموزش عالی از دههی ۱۹۹۰ به بعد، دروازههای دانشگاه را – در ازای شهریه – به روی فرزندان طبقات متوسط، کارگر و دهقانان خرد گشود. بدینترتیب، نسل زد تحصیلکردهترین نسل تاریخ است، اما در عین حال، مقروضترین و کمدرآمدترین نیز هست. این تضاد میان آرزو و ناامنی، سرچشمهی نارضایتی عمیق است.
تز سوم
جوانان نمیخواهند برای زندگی شرافتمندانه ناگزیر به مهاجرت شوند. در نپال، معترضان فریاد میزدند: «شغل در نپال میخواهیم، نمیخواهیم برای کار مهاجرت کنیم». این اجبار به مهاجرت احساس شرم از فرهنگ خویش و گسست از تاریخ مبارزاتی جامعه را دامن میزند.
امروزه حدود ۱۶۸ میلیون کارگر مهاجر در جهان وجود دارد؛ اگر کشوری بودند، نهمین کشور پرجمعیت جهان بهشمار میرفتند (پس از بنگلادش و پیش از روسیه). بسیاری از آنان کارگران ساختمانی نپالی در خلیج فارس یا کارگران کشاورزی آندی و مراکشی در اسپانیا هستند. حوالههای مالی آنان (که در سال ۲۰۲۳ بالغ بر ۸۵۷ میلیارد دلار شد) اغلب از سرمایهگذاری مستقیم خارجی هم بیشتر است. این جابهجایی، ازخودبیگانگی اجتماعی و تحقیر تحصیلات مهاجران، جذابیت مهاجرت را به صفر رسانده است.
تز چهارم
شرکتهای بزرگ کشاورزی و معدنی تهاجم خود را به دهقانان خرد و کارگران روستایی تشدید کردهاند (مانند زمینهی شورش کشاورزان در هند). جوانان این طبقات، که از فقر روستایی خسته و از شکست جنبشهای والدینشان رادیکال شدهاند، به شهرها و سپس به خارج مهاجرت میکنند. تجربهی روستا را با خود به شهر میآورند و اغلب پیشقراول اعتراضات میشوند.
تز پنجم
برای نسل زد، بحران اقلیمی مسئلهای انتزاعی نیست، بلکه واقعیتی ملموس از «پرولتاریزهشدن» بهواسطهی جابهجایی و شوکهای قیمتی است. ساکنان مناطق روستایی میبینند که یخچالها ذوب میشوند، خشکسالی و سیل بر زمین میتازند، درست در همان جاهایی که زنجیرههای تأمین «سبز» امپریالیستی بهدنبال منابعی چون لیتیوم، کبالت و نیروی برقآبیاند. آنان درمییابند که فاجعهی اقلیمی مستقیماً با ناتوانیشان در ساختن اکنون و آینده پیوند دارد.
تز ششم
سیاست رسمی قادر به پاسخگویی به خشم نسل زد نیست. قانون اساسیها بازتاب واقعیت نیستند، و دستگاه قضاییِ غیرپاسخگو گویی در سیارهای دیگر زندگی میکند. تماس این نسل با دولت معمولاً از خلال کارگزاران بیاحساس و پلیس نظامیشده است. احزاب سیاسی در چارچوب اجماع ریاضتی واشنگتن فلج شدهاند و سازمانهای غیردولتی نیز به مسائل خرد و فردی محدود ماندهاند. احزاب قدیم رهاییبخش ملی برنامهی خود را یا از دست دادهاند یا زیر فشار ریاضت و بدهی نابود شدهاند، و این خلأ سیاسی را پر نکردهاند. شعار «همهشان را باید کنار زد» به سیاستی بدل شده که سرانجام به ظهور چهرههای رسانهای و «ضدسیاست» انجامیده است – مانند شهردار کاتماندو، بالن شاه (Balen Shah) – که بیآنکه در سیاست حزبی مشارکت کنند، با زبان نارضایتی طبقهی متوسط سخن میگویند.
تز هفتم
رشد کار غیررسمی جامعهای بیسازمان پدید آورده است؛ جامعهای که امیدی به همبستگی میان کارگران و عضویت در سازمانهای تودهای چون اتحادیهها ندارد. «اوبرسازی» (Uberisation) شرایط کار، زندگی را نیز غیررسمی و گسسته کرده است؛ کارگر از هر پیوند اجتماعی جدا میافتد. در این میان، نقش شبکههای اجتماعی افزایش مییابد، زیرا اینترنت به رسانهی اصلی انتقال ایدهها تبدیل شده و شیوههای سنتی سازماندهی سیاسی را جایگزین کرده است.
با این حال، خطاست اگر تصور شود رسانههای اجتماعی خود نیروی محرکهی این اعتراضها هستند. آنها ابزار ارتباطیاند که امکان انتشار احساسات و تاکتیکها را فراهم میکنند، نه سرچشمهی آنها. افزون بر این، اینترنت خود ابزار استخراج مازاد است: کارگران پلتفرمی (gig workers) توسط الگوریتمهایی انضباط مییابند که آنها را به کار بیشتر و مزد کمتر وادار میکند.
جمعبندی
هفت تز بالا شرایط پیدایش خیزشهای نسل زد در جنوب جهانی را ترسیم میکنند. این خیزشها عمدتاً شهریاند و کمتر نشانی از مشارکت دهقانان و کارگران روستایی در خود دارند. افزون بر این، برنامهی این اعتراضات به ندرت بحرانهای ساختاری بلندمدت کشورهای پیرامونی را هدف میگیرد. بهصراحت باید گفت، سیاست رایج در خیزشهای نسل زد به ورطهی نارضایتی طبقاتیِ میانی میغلتد. این جنبشها اغلب – همچون در بنگلادش و نپال – بهدست نیروهای ریشهدار اجتماعی مهار و صدایشان به سود سرمایهگذاران غربی مصادره میشود.
با این همه، نمیتوان این خیزشها را ناچیز شمرد: بسامد آنها با توجه به عواملی که برشمردیم تنها افزایش خواهد یافت. چالش نیروهای سوسیالیستی آن است که نارضایتی راستین نسل زد را به برنامهای بدل کنند که خواهان سهم بیشتری از مازاد اجتماعی باشد و از این مازاد برای گسترش سرمایهگذاری ثابت خالص و دگرگونی روابط اجتماعی بهره گیرد.
با گرمی و امید،
ویجای پراشاد
*****
مقدمه تحلیلی بر «هفت تز دربارهی خیزشهای نسل زد در جنوب جهانی»
)نگاه و نقدی از منظر چپ شورایی(
مقالهی ویجای پراشاد، پژوهشگر مؤسسهی تریکنتیننتال، تلاشی است برای فهم خیزشهای نوین جوانان در کشورهای پیرامونی و پیوند دادن آنها با بحران ساختاری نئولیبرالیسم جهانی. پراشاد در قالب هفت تز، تصویری چندبعدی از وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی «نسل زد» (Gen Z) در جنوب جهانی ترسیم میکند؛ نسلی که میان تحصیلات گسترده، بیکاری ساختاری، بدهی، مهاجرت اجباری، تخریب محیط زیست و زوال سیاست نمایندگی گرفتار آمده است.
۱. جایگاه تحلیلی متن
اهمیت مقاله در این است که بحرانهای پراکندهی کشورهای جنوب را نه بهصورت رویدادهای محلی بلکه بهمثابهی تظاهرات متفاوت یک منطق جهانی – یعنی منطق انباشت نئولیبرالی – میبیند. پراشاد بهدرستی یادآور میشود که این نسل در جهانی رشد یافته است که در آن دولتهای ملی، تحت فشار نهادهای مالی امپریالیستی، توان سازماندهی اقتصادی و اجتماعی خود را از دست دادهاند. از این منظر، خیزشهای نسل زد بازتاب «ناتوانی نظام سرمایهداری متأخر در بازتولید زندگی» است، و از این حیث پیوندی دیالکتیکی با بحران انباشت دارد.
۲. خصلت طبقاتی مبهم جنبشها
با وجود این، متن پراشاد در تحلیل خصلت طبقاتی این جنبشها گاه دچار ابهام است. او با اشاره به نارضایتی «طبقهی متوسط» از وضعیت موجود، هشدار میدهد که انرژی جنبشها ممکن است به سمت ناسیونالیسم یا ارتجاع میانهرو منحرف شود، اما تبیین دقیقی از رابطهی این «طبقهی متوسط جدید» با پرولتاریا ارائه نمیدهد. به بیان دقیقتر، مسئله این نیست که خیزشهای نسل زد ذاتاً میانطبقاتیاند، بلکه در شرایط فقدان سازمانهای طبقاتی و اتحادیههای کارگری، سیاست طبقهی کارگر در آنها غایب است. در نتیجه، جنبشهای خودانگیختهی جوانان غالباً در سطح اخلاقی و اخلاقگرایانه باقی میمانند و بهسادگی به پوپولیسم دیجیتال و سیاست نمایشی فروکاسته میشوند.
از دیدگاه مارکسیستی شورایی، این فقدان «خودسازمانیابی طبقاتی» (self-organisation) نکتهی محوری است. اعتراضات جوانان تنها زمانی میتوانند به نیروی تحول اجتماعی بدل شوند که از شکل واکنشی بیرون آمده و در قالب شوراهای مستقل، مجامع مردمی یا شبکههای همبستگی کارگری سازمان یابند. این همان جایی است که مقالهی پراشاد، هرچند نقدی ریشهدار بر نئولیبرالیسم ارائه میدهد، اما از ترسیم بدیل ساختاری بازمیماند.
۳. دربارهی نقش امپریالیسم و رسانه
پراشاد بهدرستی از خطر مداخلهی نیروهای امپریالیستی در مهار یا مصادرهی جنبشهای جنوب سخن میگوید، ولی تحلیل او از نقش رسانههای اجتماعی و اقتصاد پلتفرمی هنوز در سطح پدیداری باقی میماند. در حالی که مارکس در سرمایه، و پس از او متفکرانی چون پانکوک و ماتیک، بارها نشان دادهاند که ابزار تولید جدید همواره مناسبات سلطه را بازتولید میکند، پراشاد در اینجا رابطهی میان فناوری دیجیتال و بازتولید ارزش را بهطور نظری بسط نمیدهد. او میگوید الگوریتمها کارگران پلتفرمی را به کار بیشتر با مزد کمتر وادار میکنند، اما توضیح نمیدهد که این فرایند چگونه ساختار طبقاتی و شکل جدید انضباط سرمایه را در عصر دیجیتال بازسازی میکند.
۴. چشمانداز بدیل
با وجود این کاستیها، تزهای پراشاد ارزش ویژهای دارند زیرا از سطح رویدادهای محلی فراتر میروند و خیزشهای جوانان را در پیوند با بحرانهای جهانی بدهی، محیط زیست و سیاست نمایندگی میفهمند. او در پایان بهدرستی تأکید میکند که چپ سوسیالیستی باید بتواند مطالبات واقعی نسل زد را در قالب برنامهای برای بازتوزیع مازاد اجتماعی و دگرگونی روابط تولید سازمان دهد. از دیدگاه چپ شورایی، این سخن زمانی عملی است که جنبشها به سوی ساختارهایی خودگردان و از پایین حرکت کنند، نه صرفاً به سوی دولتهای «پسانئولیبرال».
۵. نتیجهگیری انتقادی
به طور خلاصه، مقالهی ویجای پراشاد نقطهی عزیمتی ارزشمند برای تحلیل جنبشهای نوین در جنوب جهانی است. او تناقض میان آرزوی زیست شرافتمندانه و ساختارهای ناعادلانهی نئولیبرال را بهخوبی آشکار میکند. با اینحال، نقد مارکسیستی شورایی یادآور میشود که هیچ تحول واقعی بدون خودسازمانیابی طبقاتی و دگرگونی مناسبات تولید ممکن نیست. خیزشهای نسل زد، هرچند حامل انرژی انقلابیاند، اگر نتوانند از سیاست هویتی و میانطبقاتی فراتر روند، بهسادگی به ابزار رقابت میان بلوکهای قدرت یا بازار رسانهای تبدیل خواهند شد.
از این رو، مسئلهی اصلی نه «چگونه هدایت کردن نسل زد»، بلکه «چگونه سازمان دادن خودِ این نسل به مثابهی سوژهی طبقاتی» است. تنها در این سطح است که شور و خشم جوانان جنوب میتواند به نیروی آگاه و تاریخیِ دگرگونی اجتماعی بدل شود.
شوراها