از اصلاحات داخلی تا بازی در عرصه ژئوپولیتیک/امیر آذر


16-08-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
32 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

از اصلاحات داخلی تا بازی در عرصه ژئوپولیتیک

معرفی مختصر و حوزه تخصصی مهدی مطهرنیا:

متولد ۱۳۴۴ در کاشان، استاد دانشگاه آزاد اسلامی در واحدهای قم، تهران مرکز و تهران شمال، همچنین استاد مدعو در دانشگاه عالی دفاع ملی و صیاد شیرازی. در حوزه‌های علوم سیاسی، آینده‌پژوهی، جامعه‌شناسی سیاسی، رسانه و ارتباطات، امنیت و عملیات روانی فعالیت گسترده‌ای داشته و نظریه‌پردازی‌هایی چون «پرسمان»، «باریخ-شناسی»،- (این هم یکی از واژه سازی های جناب مهدی موعود ، مراد آینده شناسی  است ، مثل تاریخ شناسی )- و سه‌گانه‌های آب‌گونه (اتاق شیشه‌ای، گوی بلورین، فلک بلورین) را مطرح کرده است‌ که شامل نظریه‌های «هارتلند بزرگ»، «اتاق شیشه‌ای»، «گوی بلورین» و «فلک بلورین یا آبگونه»می باشد. قبل از ورود به توضیح «پرسمان» مهدی جان ، این نکته را اشاره کنم که شگرد جمهوری اسلامی دست برد به همه چیز است ، این ماجرای پرسمان همان روش سقراطی می باشد . اما دنیایی تفاوت دارد سقراط: پرسش تا جایی که به حقیقت برسد، حتی اگر ساختارها را ویران کند. و حتی اکر جام شوکران بنوشد می بیند ،-  !مطهرنیا: پرسش تا جایی که آینده مطلوب درون یک ساختار خاص را ترسیم کند و حافظ سیستم‌ باشد ، هدف ،- حقیقت نیست !

واژهٔ «پرسمان» که از آثار مطهرنیاست، به‌ویژه در کتاب «پرسمان یکم: چیستی و کیستی» بررسی شده. ،-در مقدمه این کتاب آمده که نویسنده با بهره‌گیری از فرهنگ پرسشگری، تلاش می‌کند تا با به‌کارگیری «استراتژی پرسمان» کار به پرسش و پاسخ از نخبگان و روشنفکران جامعه ببرد، اما مراد از نخبگان ‌روشنفکران ،- همان هایی است که سهمیه ای ‌و اجاره ای هستند ، زیرا  نخبگان راستین و روشنفکران شریف ، مثل پوینده ها ،مختاری ها ، آیتین ها ، یا  به قتل رسیده اند ، یا زندان هستند و یا در تبعید به سر می برند ! هدف آن است که از طریق این کنش فرهنگی و گفت‌وگوگرانه، «معرفت‌سازی» صورت گیرد و مسیر حل مسائل اجتماعی و فرهنگی باز شود ، البته باب سلیقه حضرت اقا!

اقای مطهر نیا، همچنین با سوابق کاریی از جمله ریاست پژوهشکده علوم اجتماعی و انقلاب، همکاری با صداوسیما در حوزه‌های محتوایی، تأسیس و ریاست اندیشکده آینده‌پژوهی سیمرغ؛ فعالیت در مؤسسات پژوهشی و روساختارهای دانشگاهی متعدد،برای خود کلوپی ایجاد کرده است که رژیم انرا تاب می آورد ! مطهرنیا بر بستری از ساختار رسمی – دانشگاه و رسانه ملی – رشد کرده و نظام سیاسی او را خودی می ‌بیند، مسئولیت‌شناسی و درک داخلی او از اوضاع آشفته و حفظ خطوط های قرمز ، به وی این امکان را می دهد که ،به صورت بی‌پروا و از منظر یک ساختارگرا که ژستی  تحول‌طلب هم به خود داده انتقاداتی عمیق مطرح می‌کند؛ از نحوه اخراج اساتید بدون فرایند قانونی تا تحلیل‌هایی تقریبا دقیق  از روندهای داخلی و سیاست خارجی.این نکته اخیر را در دنباله مقاله بیشتر توضیح می دهیم.

انتقاد تند از رفتار مدیریتی دانشگاه‌ها که بعد از ۲۸ سال خدمت، بدون حکم دادگاه و با تصمیمات یک‌جانبه، استاد را اخراج می‌کنند. بی توجهی مدام از هشدارهای رویدادی و عبارت‌هایی چون «ناقوس‌ها به صدا در خواهند آمد»

برجام مرده است» و به شکل ۲۰۱۵ آن باز نمی‌گردد. اشاره به برگشت‌ناپذیری و سنگین‌ترشدن پرونده حقوق بشری نسبت به برنامه هسته‌ای می کند ، تفسیر تحولات منطقه به‌عنوان «عملیات فریب» و محاصرۀ منطقه‌ای ایران با نقش‌آفرینی واشینگتن، تل‌آویو و ریاض، و ورود اروپا به‌عنوان هماهنگ‌کننده.هشدار به لزوم تغییر ساختار حکمرانی و اصلاح رویکرد از درون؛ او هم‌ آگاهانه و یا از توهم باور به پوست اندازی حکومتش به این هشدارها و مشاوره ها می پردازد. او‌لا اشاره به خزعبلات رهبر پوشالی و زیر زمینی - درباره مدل پارلمانی و نیاز به بازتعریف ساختار سیاسی ،- در حال خوانشی غیر ممکن از رژیم به بن بست خورده می باشد ، بی آنکه توضیح دهد واقعا نقش پارلمان چیست ؟ ، رئیس دولت چه کاره است ! .

البته او‌تأکید دارد ، ‌که برخورد نامناسب و خارج از قانون حتی اگر مطلوب باشد، مشروع نیست ،- !اما کدام ‌قانون‌! ؟ در کجای حیات ۴۶ ساله این رژیم حتی قوانین دست ساز خودشان را رعایت کرده اند ! حذف بازرگان‌، بنی صدر ، منتظری ، و حتی هاشمی رفسنجانی ! ، حال مهدی جان از عدم رعایت قانون و تخطی هایی از قانون صحبت می کند ، آنهم در جامعه ای که فرد،-امت است و‌نه شهروند ، بنابراین این متفکر بزرگ نکران  عدم امنیت فرد هست !، جایی که رژیم ،- بر حق ترین و ابتدایی ترین مطالبات را وحشیانه سرکوب می کند،  او شدیدا باور دارد ،همان قانون خیالی نظام اش باید در خدمت حقوق شهروندی قرار گیرد، نه علیه آن!

وی با برخورداری از تجربه دانشگاهی، رسانه‌ای و پژوهشی در زوایای متعدد، به یک تحلیلگر تقریبا  معتبر،- درون سیستمی تبدیل شده است .

وی با استفاده از روش‌های آینده‌نگاری (باریخ‌شناسی)(با تاریخ شناسی اشتباه نشود!) و درک روندها، تحلیل‌هایی کلان و هشداردهنده ارائه می‌دهد.اما برای کدام گوش ها ؟! وی نه معاند، بلکه عضوی مسئول از بدنه نظام است ، که موجب اعتبار وی شده و به او امکان دسترسی و به راه انداختن گفتمان های  بسیاری بدهد که رژیم را با کمترین هزینه به مسیر پوست اندازی هدایت کند.برخی تحلیل‌های او، به‌ویژه در مورد سناریوهای منطقه‌ای یا برجام، فاقد محوریت شواهد عینی یا سازوکار اجرایی مشخص اند.ساختار نظری او (پرسمان، آب‌گونه‌ها) ممکن است برای مخاطب عمومی پیچیده باشد و فهمش دشوار شود.پخش  بعضی از دیدگاه‌های انتقادی اودرسانه‌های داخل کشور ممکن است تحت فشارها و ممیزی قرار گیرد، اگرچه گاهی همچنان امکان ‌ظهور یافته‌اند.وی یک نظریه‌پرداز درون سیستم است ، کسی که از دل ساختار آمده و هنوز آن را ترک نکرده، اما با دید انتقادی، هشدار می‌دهد و به دنبال اصلاح است.تحلیل‌های راهبردی‌اش می‌توانند هدایتگر سیاست‌گذاری باشند، به‌خصوص در حوزه بازنگری در قانون اساسی، تعاملات خارجی، و مدیریت دانش در ساختار دانشگاهی.اما اعتبار تحلیلی او در گرو شفاف‌ترشدن مبانی و داده‌های پشت تحلیل‌ها است، تا بتواند در سطح عمومی بهتر فهمیده شود و فراخوانش تاثیرگذارتر گردد.

دکتر مهدی مطهرنیا با دو نقش توأمان، هم تحلیل‌گر ساختاری و هم منتقد هوشیار نمای درون‌نظام، در کنار تجربه پژوهشی قوی، توانسته است گفتمان‌هایی کلان و هشداردهنده را مطرح کند. البته بعضی از نقدهای او، به‌ویژه درباره حقوق شهروندی، عدالت آموزشی، و سیاست خارجی، مستحق توجه و بازخوانی است. با این حال، برای تبدیل شدن تحلیل‌هایش به دستور کار، نیاز به روشن‌ترکردن روش‌شناسی، مستندسازی و زبان ساده‌تر هست.

موقعیت فکری و جایگاه خاص

مهدی مطهرنیا را می‌توان در دسته‌ای قرار داد که هم در تار و پود ساختار رسمی جمهوری اسلامی حضور دارد و هم از درون همان ساختار، نقدهای گاه تند و هشداردهنده به روندهای موجود وارد می‌کند. او با تکیه بر دانش آینده‌پژوهی، علوم سیاسی و امنیت، خود را در جایگاه یک تحلیلگر «درون‌ساختاری اما ناهمسو با بخشی از سیاست‌های جاری» تثبیت کرده است. این موقعیت دوگانه، باعث شده ، هم صدای برخی از مدیران را درآورد و هم در میان بخشی از  همان نخبگانی که به آنها اشاره کردیم ، به عنوان صدایی متمایز و صریح شناخته شود.

مطهرنیا به جای مخالفت مستقیم و براندازانه، از زاویه هشدار و پیش‌بینی پیامدها سخن می‌گوید. او بارها تأکید کرده که تداوم روندهای کنونی، کشور را به سمت انزوا و فرسایش درونی خواهد برد. محورهای اصلی نقد او را می‌توان چنین خلاصه کرد. نگاه او به پرونده برجام و تنش‌های منطقه‌ای، بیشتر بر مبنای «بازی چندسطحی قدرت‌ها» است که ایران را در حلقه فشار فزاینده قرار می‌دهد.به باور او، بدون بازطراحی سازوکار تصمیم‌گیری و اصلاحات بنیادین، هیچ راهبرد بلندمدتی موفق نخواهد شد.از حوزه دانشگاه گرفته تا فضای سیاسی، او نسبت به حذف نیروهای مستقل و تصمیمات سلیقه‌ای هشدار می دهد .وی در تحلیل‌ها از ترکیب داده‌های تاریخی، الگوهای رفتاری قدرت‌های بین‌المللی و مدل‌های آینده‌نگری استفاده می‌کند. زبان او در عین تخصصی‌بودن، گاهی لایه‌ای از استعاره و مفهوم‌سازی دارد که برای مخاطب ناآشنا، پیچیده به نظر می‌رسد. این سبک، از یک سو اعتبار آکادمیکش را حفظ می‌کند و از سوی دیگر باعث می‌شود تحلیل‌هایش بیشتر در محافل خاص شنیده شود تا در فضای عمومی . او هم با منطق قدرت داخلی آشناست و هم با گفتمان بین‌المللی.برخلاف بسیاری از تحلیلگران درون نظام ، که به رویدادهای لحظه‌ای واکنش نشان می‌دهند، او بر روندها و پیامدهای ساختاری و کلان و بلندمدت متمرکز است.بیان صریح نواقص، بدون استفاده از ادبیات براندازی، که به او امکان بقا در رسانه‌های داخلی را داده است از ویژهگی  های اوست.گاهی سناریوهای او آن‌قدر بلندمدت و احتمالی هستند که از دید منتقدان، فاقد پشتوانه آماری یا شواهد میدانی است. زبان پیچیده و چارچوب‌های تئوریک، پیام او را برای عموم مردم کم‌تر قابل‌هضم می‌کند.

مهدی مطهرنیا صدایی است که از دل ساختار رسمی می‌آید، اما از همان جایگاه به ساختار هشدار می‌دهد. او نه در قالب معارض، بلکه در نقش «پیش‌آگهی‌دهنده بحران» ظاهر می‌شود؛ کسی که اگر هشدارهایش نادیده گرفته شود، خود معتقد است که هزینه‌ها به شکل تصاعدی بر کشور تحمیل خواهد شد. جایگاه او نشان می‌دهد که حتی درون سیستم، نیاز به نقدهای صریح و آینده‌نگر وجود دارد، اما میدان پیدا نمی کند ! البته این نقدها همیشه به تغییر عملی منجر نمی‌شود .

در این بخش کمی بیشتر لایه های فکری مطهرنیا را بررسی می کنیم :

مطهرنیا در مرز میان «همراهی با ساختار» و «نقد آن» حرکت می‌کند؛حضور رسمی در نهادهای دانشگاهی و پژوهشی زیرمجموعه نظام، که به او اعتبار می‌دهد.این موقعیت دوگانه، باعث می‌شود هم از سوی نیروهای حاکمیت و هم از سوی مخالفان بیرونی، گاه با سوءظن نگریسته شود.بیشتر یک «مشاور ناخواسته» است تا یک مهره اجرایی، کسی که هشدار می‌دهد اما الزاماً در فرایند تصمیم‌سازی پذیرفته نمی‌شود. در لایه دوم ،که  لایه هسته اصلی کار اوست؛ ترکیبی از آینده‌پژوهی، علوم سیاسی و مدل‌سازی روندها را شاهد هستیم :ابزار فکری: تکیه بر مفاهیمی چون «باریخ‌شناسی» و «اتاق شیشه‌ای» برای توضیح چرخه‌های قدرت و آینده احتمالی.زاویه نگاه: تمرکز بر روندهای بلندمدت و نه صرفاً رویدادهای روز؛ به همین دلیل،تحلیل‌هایش گاه شبیه هشدارهای راهبردی است ، که آنکه باید بشنود ، نمی خواهد بشنود !.او‌ توانایی اتصال داده‌های داخلی و جهانی برای ترسیم سناریوهای کلانی که خودش پرداخته را دارد .

این وضعیت یا لایه دوم ، نقصان هایی هم دارد ، برای نمونه ، گاهی سناریوها به قدری انتزاعی و چندمرحله‌ای‌اند که پیوندشان با واقعیت روزمره برای مخاطب سخت است.در لایه سوم ، سیاست داخلی مرکز توجه قرار می کیرد که محور آن نقد، ساختار تصمیم‌گیری بسته و تمرکز قدرت در حلقه‌های محدود است؛که از آن جمله می توان از اعتراض به حذف و اخراج سلیقه‌ای اساتید و نخبگان بدون روند قانونی یاد کرد .وی پیام های هشدار دهنده ای برای نظام دارد ،-که اگر سیستم خود را بازسازی نکند و فضای مشارکت را گسترش ندهد، با بحران مشروعیت و فرسایش منابع انسانی مواجه خواهد شد.البته آقای مهدی مطهرنیا باید توضیح دهد ، آیا چیزی از مشروعیت این نظام هم مانده است ؟! در لایه چهارم  سیاست خارجی مد نظر است .وی اینگونه می گوید :برجام و تعامل با غرب دیگر به مدل ۲۰۱۵ بازنمی‌گردد؛ فشارها نه فقط در حوزه هسته‌ای بیشتر شده ، بلکه در حوزه حقوق بشر هم گسترش یافته‌اند. وی در ادامه خروجی نکاه به سیاست خارجی اینگونه می گوید :تحولات اخیر خاورمیانه را نوعی «محاصره چندجانبه» و «عملیات فریب» می‌داند که ایران را در موقعیت انفعال قرار می‌دهد.وی باور دارد که بدون بازتعریف سیاست خارجی بر اساس واقعیت‌های قدرت، مسیر کنونی به انزوا و کاهش قدرت چانه‌زنی منجر می‌شود. آخرین لابه در این بررسی ، لایه آینده‌پژوهی و هشدارهای ساختاری می باشد .مطهرنیا ،-نه صرفاً به بحران‌های امروز، بلکه به زنجیره پیامدهای ده‌ساله و بیست‌ساله می‌پردازد. به عبارتی یک الگوی هشدار را ترسیم می کند ، استفاده از استعاره‌ها و تصویرسازی آینده، مانند «ناقوس‌ها» یا «فلک بلورین»، برای تأکید بر خطرات نزدیک‌شونده.وی کلید حل و یا تنها راه جلوگیری از ورود به بحران‌های برگشت‌ناپذیر را در حوزه اصلاحات ساختاری واقعی،  در حوزه حکمرانی و سیاست خارجی درست می بیند . که اگر بخواهیم جمع بندیی از این بخش داشته باشیم این خواهد بود: یک عضو رسمی که در حاشیه ساختار هشدار می‌دهد.نظریه‌پردازی با ابزارهای آینده‌پژوهی و مدل‌سازی روندها.منتقد تمرکز قدرت و حذف نیروهای مستقل.هشداردهنده انزوای بین‌المللی و محاصره منطقه‌ای.ترسیم سناریوهای بلندمدت و تأکید بر اصلاحات فوری.

مطهرنیا یک چارچوب استراتژیک جهانی می‌سازد که بر دو محور استوار است:

بازگشت فعال آمریکا به خاورمیانه نه به خاطر بحران‌های منطقه‌ای، بلکه به‌عنوان بخشی از راهبرد مهار چین و بازآرایی «صفحه شطرنج جهانی».جایگاه ایران را در این بازی، صرف‌نظر از وضعیت داخلی و بحران‌های حکمرانی، «یک موقعیت کلیدی جغرافیایی–ژئوپلیتیک» می‌بیند که نمی‌توان آن را از معادلات کنار گذاشت.این نگاه عملاً قدرت سخت و موقعیت جغرافیایی را بر «قدرت نرم و کیفیت حاکمیت» مقدم می‌داند. وی یک مثلث با اضلاع سه‌گانه را ترسیم می کند ، که  یک مثلث ژئوپلیتیک می باشد .ایران به‌عنوان هارت‌لند یا مرکز ثقل جغرافیایی–انرژی منطقه.اسرائیل به‌عنوان قدرت نظامی–فناورانه برتر و هم‌پیمان راهبردی غرب.عربستان سعودی به‌عنوان بازیگر انرژی و سرمایه، با قابلیت مانور دیپلماتیک.

در این سناریو، تعامل یا تقابل این سه ضلع تعیین‌کننده شکل‌بندی امنیتی–سیاسی خاورمیانه آینده است.مفاهیم «هارت‌لند» و «جنگ‌های مینیاتوری» در گفتمان یعنی چه ؟: هارت‌لند: برگرفته از نظریه مکیندر، منطقه‌ای که کنترل آن مساوی کنترل اوراسیا و در نهایت کنترل جهان است. مطهرنیا این ایده را به جغرافیای ایران و پیرامونش تعمیم می‌دهد و آن را قلب ژئوپلیتیک منطقه می‌نامد.جنگ‌های مینیاتوری: در گفتار او این اصطلاح به مجموعه‌ای از درگیری‌های محدود، کوتاه‌مدت و نقطه‌ای اشاره دارد که هدفشان تغییر توازن منطقه‌ای بدون ورود به جنگ تمام‌عیار است. این مدل، ابزار اصلی آمریکا و متحدانش برای شکل‌دهی به آینده منطقه معرفی می‌شود. او با پیوند با تئوری‌های کلاسیک ژئوپلیتیک ،استفاده از چارچوب مکیندر و مدل‌های توازن قوا، که در فهم رقابت قدرت‌های بزرگ همچنان اعتبار دارند را قوی برجسته می کند ، که خود را اینگونه فرمولبندی می کند :بازگشت آمریکا از منظر رقابت با چین، هم‌راستا با واقعیت‌های سیاست خارجی واشینگتن است.مطهر نیا ، ثبات و کارآمدی داخلی را در وزن‌دهی به جایگاه ایران کم‌رنگ می‌بیند، حال آنکه در ژئوپلیتیک عملی، ضعف داخلی می‌تواند یک موقعیت ژئوپلیتیک را بی‌اثر یا آسیب‌پذیر می کند.سناریوی او بر این پیش‌فرض استوار است که ایران، صرف‌نظر از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، همچنان بازیگر محوری باقی خواهد ماند؛ این فرض ممکن است در برابر تغییرات سریع منطقه و افول ظرفیت‌های ملی، بیش از حد خوش‌بینانه باشد. ابهام در سازوکار تحقق «جنگ‌های مینیاتوری»: هرچند این مفهوم جذاب است، اما توضیح دقیقی از نحوه اجرای آن و میزان کنترل‌پذیری‌اش ارائه نمی‌شود.

از سوی دیگر نادیده‌گرفتن شکاف‌های ژرف بین اضلاع سه‌گانه: تنش‌های ایدئولوژیک و امنیتی ایران–اسرائیل و رقابت‌های پنهان ایران–سعودی، همکاری یا همزیستی پایدار را دشوار می‌کند؛ این پیچیدگی در سناریوی او کمتر باز می‌شود.مطهرنیا در این رویکرد، بیش از آنکه بر «کیفیت حاکمیت» تمرکز کند، بر «وزن جغرافیا و موقعیت استراتژیک» تکیه دارد. او به زبان آینده‌پژوهی، یک صفحه شطرنج با سه مهره کلیدی (ایران، اسرائیل، سعودی) و یک بازیگر بزرگ (آمریکا) ترسیم می‌کند که بر بستر رقابت واشینگتن–پکن شکل می‌گیرد.

اما مشکل اصلی این چارچوب، کم‌توجهی به فرسایش داخلی و تغییر پارامترهای قدرت ملی است؛ موضوعی که می‌تواند در دنیای واقعی، جایگاه ژئوپلیتیک ایران را از «بازیگر محوری» به «زمین بازی دیگران» تنزل دهد.

اگر بخواهیم‌از زاویه  «اداره شورایی» (council communism) به دیدگاه‌های مهدی مطهرنیا نگاه کنیم‌ ، نقد کاملاً متفاوتی نسبت به رویکردهای رایج ژئوپلیتیک شکل می‌گیرد، چون مبنای فکری این جریان اساساً بر نفی منطق قدرت دولت–ملت و رقابت‌های بین‌المللی است.معتقدیم‌ که سرمایه‌داری جهانی، چه در شکل لیبرالی و چه در شکل دولتی، به‌طور ساختاری بحران‌زا است.اداره شورایی قدرت را نه در دست دولت متمرکز، بلکه در شوراهای خودگردان کارگری و اجتماعی می‌بیند که در سطح محلی و فدرال، بدون دولت مرکزی اقتدارگرا اداره می‌شوند.در این دیدگاه، ژئوپلیتیک اساساً محصول منطق سرمایه و دولت‌های ملی است و باید با آن گسست ایجاد کرد، نه اینکه آن را «بهینه» کرد.مطهرنیا جایگاه ایران را از منظر موقعیت جغرافیایی و نقش در رقابت قدرت‌ها تعریف می‌کند، بی‌آنکه کیفیت اجتماعی–اقتصادی و ماهیت طبقاتی حاکمیت را به‌عنوان عامل اصلی ببیند. این رویکرد، اسیر همان منطقی است که بحران و جنگ را بازتولید می‌کند؛ یعنی حفظ یا ارتقای جایگاه یک دولت در سلسله‌مراتب سرمایه‌داری جهانی، حتی اگر این دولت ضددموکراتیک یا بحران‌زده باشد.حال آنکه باید به‌شدت بر نقش مردم، شوراها و دموکراسی مستقیم تأکید کرد . وقتی مطهرنیا موقعیت ژئوپلیتیک ایران را مهم می‌داند، ولی فساد ساختاری، سرکوب سیاسی یا فقر را در تحلیل جایگاه، اولویت نمی‌دهد، از این منظر ، یک چشم‌پوشی طبقاتی است:کشوری که مردمش در فقر، سرکوب و بی‌قدرتی‌اند، حتی اگر در مرکز هارت‌لند باشد، یک قدرت واقعی نیست بلکه ابزار بازی دیگران است.!هر دو بلوک قدرت – غرب سرمایه‌داری و شرق سرمایه‌داری دولتی با چالش های بزرگی روبر هستند  ،- مطهرنیا اما بازی را در چارچوب رقابت آمریکا–چین تعریف می‌کند و جایگاه ایران را در این معادله می‌سنجد. از نگاه ما این همان «بازی در زمین سرمایه» است، با جابه‌جایی مهره‌ها ولی بدون تغییر قواعد. آقای مطهر نیا که شیفته واژه سازی است ، از ها رت لند می گوید ،- هارت‌لند فقط یک مفهوم نظامی–سرمایه‌دارانه است که ارزش ذاتی ندارد مگر آنکه در خدمت خودگردانی و رفاه جمعی مردم باشد.

«جنگ‌های مینیاتوری» در این نگاه، نه ابزار هوشمند قدرت، بلکه نمونه‌ای از مدیریت بحران ساختاری سرمایه‌داری از طریق جنگ‌های کنترل‌شده است؛ وسیله‌ای برای بقای نظم موجود، نه برای رهایی اجتماعی.

از این زاویه، نقطه ضعف بنیادین در دیدگاه مطهرنیا این است که:

موضوع را در زمین بازی قدرت‌های سرمایه‌داری تعریف می‌کند، نه در افق گذار از آن.به مردم به‌عنوان سوژه قدرت نگاه نمی‌کند، بلکه مردم بیشتر به‌عنوان متغیر ثانویه جایگاه جغرافیایی–سیاسی دیده می‌شوند.راه‌حل‌ها را در اصلاح مسیر سیستم می‌جوید، نه در شکستن منطق سیستم.

به بیان ساده، ما به مطهرنیا می‌گوییم : تو صفحه شطرنج را با مهارت توصیف می‌کنی، اما مسئله این است که این شطرنج را باید کنار گذاشت، نه اینکه فقط مهره‌هایش را جابه‌جا کرد.مطهرنیا نگران حکومتش و‌ چین هست. ایران زمانی می تواند در منطقه نقش آفرینی کند ، که دیگر جمهوری اسلامی نباشد . ایران اگر از حکومت فاسد اسلامی عبور کند حتی به دهه چهل ایران هم نمی رسد . ضربات ناشی از حکومت فضاهتی/فقاهتی آنقدر است ، که حال در منطقه کشورهای دیگری مطرح هستند . آمریکا دیگر آن هژمون سابق را ندارد و در منطقه نمی تواند آن اقتداری را که داشت ، بدست آورد ! ‌‌

امیر آذر

۱۴ اوت ۲۰۲۵

 

اسم
نظر ...