بازخوانی مقالهی «جنگ آمریکا در هندوچین» اثر پل ماتیک/نادر کار
16-04-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
57 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

بازخوانی مقالهی «جنگ آمریکا در هندوچین» اثر پل ماتیک در پرتو نظم چندقطبی معاصر
نادر کار
مقالهی «جنگ آمریکا در هندوچین» نوشتهی پل ماتیک*، تحلیلی ژرف از پیوند میان سرمایهداری امپریالیستی، جنگ و سلطهگری جهانی در دهههای میانی قرن بیستم است. ماتیک در این نوشته، با تأکید بر منطق درونی سرمایهداری متأخر، جنگ را نه انحرافی از مسیر معمول، بلکه ادامهای از سیاستهای اقتصادی، ایدئولوژیک و طبقاتی در قالبی نظامی و ویرانگر میداند. او نشان میدهد که چگونه اقتصاد جنگافزاری، ساختار دیوانسالاری جنگمحور، و وابستگی طبقات حاکم و حتی بخشی از طبقهی کارگر به پویاییهای اقتصاد نظامی، شرایطی را پدید میآورند که در آن جنگ به یک وضعیت «عادی» بدل میشود و نه استثنایی.
با وجود تمایل به پیروزی، ایالات متحده نمیتوانست حملهی تمامعیار و قاطعی به شمال ویتنام انجام دهد، چرا که چنین اقدامی میتوانست موجب واکنش مستقیم اتحاد جماهیر شوروی یا جمهوری خلق چین شود و در نهایت به گسترش جنگ به سطحی جهانی و اتمی بینجامد. در واقع، ترس از نابودی متقابل، بازدارندهای مؤثر برای قدرتهای بزرگ بود که مانع از تبدیل جنگ ویتنام به یک جنگ جهانی تمامعیار میشد. به همین دلیل نیز، قدرتهای غربی در برابر مداخلات نظامی شوروی در مجارستان و چکسلواکی سکوت پیشه کردند؛ همانطور که ایالات متحده نیز امروز از نابودی کامل شمال ویتنام پرهیز میکند.
از سوی دیگر، فقدان پیروزی سریع و هزینههای فزایندهی جنگ، چشمانداز دستاوردهای احتمالی آن را به تعویق انداخته و مبهم کرده بود. آمریکا هرچه بیشتر میکوشید که نفوذ خود را در جنوبشرقی آسیا تثبیت کند، بیشتر درگیر وضعیتی میشد که نهفقط از نظر اخلاقی بلکه از منظر اقتصادی و سیاسی نیز آسیبزا بود. جنگ نه تنها مردمان هندوچین، بلکه خود آمریکا را نیز دچار فرسایش و تحلیل میکرد، و موجب تزلزل در اعتماد به توانایی تصمیمگیران آمریکایی برای تحمیل ارادهشان بر منطقه میشد.
در این میان، امید آمریکا به تکرار سناریوی شبهجزیرهی کره در ویتنام نقش مهمی داشت. در کره، نتیجهی نهایی جنگ به یک مصالحهی عملی میان قدرتها انجامیده بود که وضعیت موجود را در خطوط مرزی تثبیت کرد. ایالات متحده در ویتنام نیز بهدنبال توقف نفوذ «کمونیسم» در مدار هفدهم بود، و نه لزوماً بهدنبال اشغال کامل کشور یا براندازی رژیم شمال ویتنام. اما برخلاف تصور اولیه، مقاومت نیروهای ویتکنگ و دولت شمال ویتنام بسیار گستردهتر و مؤثرتر از آن بود که آمریکا انتظار داشت.
ماتیک با نگاه ریشهای به ساختار اقتصادی–سیاسی ایالات متحده، نشان میدهد که جنگ ویتنام نه تنها نتیجهی یک خطای تاکتیکی یا سوءتفاهم دیپلماتیک نبود، بلکه تبلور ضرورتهای ساختاری نظام سرمایهداری امپریالیستی آمریکا بهشمار میرفت. در این دستگاه، جنگ بهمثابه ابزاری برای پیشبرد منافع اقتصادی و تثبیت موقعیت بینالمللی بهکار گرفته میشد؛ اما در عمل، این ابزار با مقاومت اجتماعی و سیاسی، چه در داخل ایالات متحده و چه در جهان، مواجه شد.
بدینسان، تضاد بنیادی میان منطق سرمایهداری جهانی و جنبشهای آزادیبخش ملی، نهتنها در ویتنام بلکه در سراسر جهان مستعمراتی و نیمهمستعمراتی، به شکلی عیان خود را نشان داد. آمریکا بهرغم تمام توان نظامی، اقتصادی و تبلیغاتیاش، نتوانست مانع از شکلگیری و تداوم این جنبشها شود؛ بلکه با هر مداخله، بحران را تعمیق بخشید و در نهایت خود را بیش از پیش در باتلاق جنگ و مقاومت گرفتار یافت.
با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد، برخی از پیشفرضهای ماتیک—از جمله دوگانگی بلوکهای جهانی، یا امکان تشدید تضاد میان امپریالیسم آمریکایی و سوسیالیسم دولتی شوروی—کنار رفت. اما تحلیل او از پیوند ساختاری میان سرمایهداری و جنگ، نهتنها کهنه نشد، بلکه در پرتو تحولات سه دههی اخیر، ابعادی تازه یافت. امپریالیسم، گرچه دیگر در هیئت رقابت اردوگاهی بلوک شرق و غرب ظاهر نمیشود، اما در اشکال جدیدی از مداخلهگری نظامی، جنگهای نیابتی، کنترل منابع، تحمیل سیاستهای اقتصادی از طریق نهادهای بینالمللی، و نظامیسازی مرزها و مهاجرت ادامه یافته است. نمونههای معاصر آن را میتوان در حمله به عراق، اشغال افغانستان، جنگ سوریه، و مداخلات مکرر در آفریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه یافت.
از سوی دیگر، خیزش قدرتهای نوظهور نظیر چین، هند، و نیز بازیگران منطقهای چون ایران، ترکیه، و روسیه، منجر به شکلگیری نظمی چندقطبی شده که در آن دیگر نه تنها آمریکا بلکه سایر قدرتها نیز در پی تأمین منافع امپریالیستی خود از طریق سیاستهای توسعهطلبانهاند. این وضعیت نه به افول امپریالیسم بلکه به بازتوزیع آن انجامیده است.
در این چارچوب، بازخوانی مقالهی ماتیک اهمیت ویژهای دارد. از یک سو، ما را به ریشههای مادی و طبقاتی جنگ در ساختار سرمایهداری جهانی ارجاع میدهد، و از سوی دیگر، به ما امکان میدهد تا خاستگاه اجتماعی و اقتصادی جنگها را از سطح ژئوپلیتیک صرف، به سطح مبارزهی طبقاتی بینالمللی ارتقا دهیم. اگرچه ماتیک در فضای جنگ سرد مینوشت، اما نگاه ماتریالیستی و بینالمللیگرای او به جنگ، همچنان برای فهم جنگهای معاصر و آینده مفید است—بهویژه زمانی که جنگ به ابزاری برای مهار بحرانهای ساختاری سرمایهداری و جلوگیری از تحول اجتماعی بدل میشود.
بنابراین، تحلیل ماتیک میتواند بهمثابه ابزاری نظری برای نقد جنگهای امروزی و افشای کارکردهای طبقاتی و امپریالیستی آنها بهکار گرفته شود؛ تحلیلی که ما را فراتر از تقابل دولتها، به فهم تضادهای بنیادین درون مناسبات تولید جهانی رهنمون میسازد.
این تحلیل با توجه به تغییرات جهانی و جهان چند قطبی پس از فروپاشی شوروی چگونه روزآمد می گردد؟
متن پل ماتیک در بستر جنگ سرد و در اوج جنگ ویتنام نوشته شده و منطق و چارچوب آن شدیداً متأثر از تقابل دو بلوک قدرت جهانی، یعنی آمریکا و شوروی، است. اما از آن زمان تا امروز، ساختار قدرت جهانی دستخوش دگرگونیهای ژرفی شده؛ بهویژه با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱ و ظهور چین بهمثابه قدرتی اقتصادی و ژئوپولیتیکی، دیگر نمیتوان از یک نظم دو قطبی کلاسیک سخن گفت. در نتیجه، بهروزرسانی این تحلیل مستلزم بازاندیشی در چند محور کلیدی است:
۱. زوال نظم دو قطبی و گذار به جهان چندقطبی/ناقطبی
ماتیک تحلیل خود را بر مبنای تضاد میان «امپریالیسم آمریکا» و «نیروهای ضدسرمایهداری» یا «بلوک شرقی» بنا کرده بود. اما در نظم جدید جهانی، جایی که شوروی دیگر وجود ندارد و چین نقش مبهمتری در این دوگانه بازی میکند، باید پرسید که:
- امپریالیسم امروز چگونه بازتولید میشود؟
- آیا شکلهای نوین امپریالیسم صرفاً نظامیاند، یا عمدتاً اقتصاد ،نظیر وامهای کلان چین به کشورهای فقیر یا مداخلات مالی IMF و بانک جهانی؟
در نظم کنونی، جهان بهجای دو قطب، با قطبهای متعدد (آمریکا، چین، اتحادیه اروپا، روسیه، قدرتهای منطقهای چون ایران، ترکیه، عربستان) و رقابتهای درهمتنیده اقتصادی و امنیتی مواجه است. در چنین وضعی، مفاهیم کلاسیک جنگ نیابتی یا «خط مقدم نبرد با امپریالیسم» نیاز به بازتعریف دارند.
۲. نقش چین در نظم نوین: سرمایهداری دولتی یا ضد امپریالیسم؟
ماتیک چین را بخشی از «قدرتهای شرقی ضد امپریالیسم آمریکایی» میبیند. اما امروز:
- چین با یک مدل سرمایهداری دولتی/اقتدارگرا، نهتنها در بلوک ضد امپریالیستی قرار نمیگیرد، بلکه خود به یک قدرت امپریالیستی نوین بدل شده است.
- پروژههایی مانند «کمربند و جاده» (Belt and Road Initiative) در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین، جلوههایی از سیاست نفوذ جهانی چیناند، که پرسشهایی دربارهی نوع تازهای از امپریالیسم دولتی ـ مالی را پیش میکشند.
در نتیجه، تحلیل ماتیک نیاز به بازبینی دارد تا بتواند چین را نه صرفاً بهعنوان نیرویی «مقابل آمریکا»، بلکه بهعنوان بازیگری مستقل با منافع امپریالیستی خاص خود درک کند.
۳. مفهوم امپریالیسم پس از جنگ سرد: بازتعریف لازم
تحلیل ماتیک امپریالیسم را در درجهی اول در پیوند با گسترش نظامی و سلطهی سیاسی میبیند. در حال حاضر، امپریالیسم چهرههای متکثری دارد:
- امپریالیسم مالی: کنترل از طریق وامها، بدهی، شرایط ساختاری بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول.
- امپریالیسم تکنولوژیک: سلطهی جهانی شرکتهای آمریکایی و چینی بر زیرساختهای دیجیتال، دادهها، و هوش مصنوعی.
- امپریالیسم زیستمحیطی: تحمیل بار زیستمحیطی توسعه بر جهان جنوب در حالی که شمال جهانی منابع را مصرف میکند و بحران اقلیمی را میافزاید.
این دگردیسیها مستلزم روزآمدسازی چارچوب تحلیلی ماتیک است.
۴. جنبشهای ضد امپریالیستی معاصر: از ملیگرایی به عدالت اجتماعی جهانی؟
ماتیک جنبشهای ضد امپریالیستی را عمدتاً بهصورت «جنبشهای رهاییبخش ملی» میبیند، با تأکید بر استقلال سرزمینی. اما امروزه:
- بسیاری از این جنبشها دیگر در قالب ملیگرایی کلاسیک ظاهر نمیشوند، بلکه در قالب جنبشهای عدالت اقلیمی، ضد نئولیبرالی، فمینیستی، کارگری، و عدالتخواه جهانی شکل میگیرند.
- بسیاری از دولتهای سابقاً «ضد امپریالیست» خود به عاملان ستم در داخل بدل شدهاند (مثلاً برخی دولتهای «سوسیالیستی» در آمریکای لاتین یا خاورمیانه).
در نتیجه، باید بین دولتهای ضد غرب و جنبشهای مردمی ضد امپریالیسم تمایز گذاشت.
۵. چشمانداز مقاومت: طبقهی کارگر جهانی و همبستگی فراملی
ماتیک چشمانداز آینده را به پیوند میان مبارزات ضد امپریالیستی و خیزش طبقهی کارگر در جهان سرمایهداری گره میزند. این چشمانداز هنوز معتبر است، اما با تفاوتهایی:
- طبقهی کارگر جهانی امروز بهشدت پراکنده، بخشبندیشده و در معرض انشقاقهای نژادی، جنسی، ملی، و حتی دیجیتال است.
- بااینحال، پتانسیل همبستگی فراملی، از طریق تکنولوژی و رسانههای نوین، بالاتر از گذشته است.
اما این همبستگی هنوز شکوفا نشده و نیاز به بازسازی نظریهای و عملی دارد.
جمعبندی
برای روزآمد کردن تحلیل پل ماتیک از جنگ ویتنام، باید:
- و مهمتر از همه، نگاهمان را از رقابت دولتها بهسوی شکلگیری یک ضدقدرت جهانی در دل نظم سرمایهداری گسترش داد.
- امپریالیسم را در شکلهای نوین آن (مالی، تکنولوژیک، زیستمحیطی) بازتعریف کرد؛
- نقش چین، روسیه، و قدرتهای نوظهور را خارج از چارچوب سادهی «بلوک ضد امپریالیسم آمریکا» بازبینی نمود؛
- جنبشهای مقاومت معاصر را از دولتمحوری بهسوی اشکال نوین کنش اجتماعی و طبقاتی دنبال کرد؛
*«جنگ آمریکا در هندوچین» نوشتهی پل ماتیک