شعر و سیاست انسنزبرگر؛ نمونه‌ای تازه از سانسور واژه و اندیشه


22-11-2024
بخش هنر و زندگی
89 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

شعر و سیاست انسنزبرگر؛ نمونه‌ای تازه از سانسور واژه و اندیشه

اسد سیف

حذف واژه‌ها و سانسور فکر و اندیشه نیز جنایت است. چهار دهه است که سانسور در ایران هم‌چنان جنایت می‌آفریند. اسد سیف، نویسنده معتقد است که سانسور نوشته‌های انسنزبرگر، شاعر و اندیشمند آلمان، اما نمونه‌ای‌ست نو در این راستا.

https://p.dw.com/p/3zunX

هانس ماگنوس انسنزبرگرهانس ماگنوس انسنزبرگر

هانس ماگنوس انسنزبرگرعکس: picture-alliance/ dpa

موضوع از آن‌جا آغاز شد که در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ حاکمان بر حکومت نوبنیاد جمهوری اسلامی گمان بردند، آگاه‌تر و عاقل‌تر از دیگران هستند و بر این اساس رسالتِ راهنمایی و «ارشاد» مردمی را بر عهده دارند که «امت» هستند و نادان. این عده خود را «عالمان دین» خواندند و در انطباق با ارزش‌های دینی «پاک‌سازی» را در تمامی عرصه‌های جامعه آغاز کردند و در این راستا چنان سانسوری بر چاپ و نشر اعمال داشتند که به اندک‌زمانی دیگر نه تنها نشریه‌ای مستقل ادامه حیات نیافت، اجازه انتشار هر کتابی نیز بر عهده کسانی گذاشته شد که جهانشان همان «مکتب اسلام» بود.

سانسورچیان نشسته در وزارت ارشاد سیمایی آشکار ندارند. متر و معیار سانسور نیز بر آنان معلوم نیست. آن‌چه را که شاید امروز مجاز باشد، امکان ممنوع بودن آن در فردا بسیار است. چه بسا متنی را که یک سانسورچی غیرقابل انتشار ارزیابی می‌کند، نشر آن اما از نظر همکارش بلامانع باشد. اگر پای نویسنده‌ای نیز به این وزارتخانه برای چانه‌زنی بر سر انتشار اثرش باز شود، چه بسا نام نویسنده و عنوان کتاب مشکل‌ساز باشد نه محتوای آن. خلاصه آن‌که؛ چهار دهه است که بلاهت سانسور هم‌چنان در برابر آزادی اندیشه و بیان قد برافراشته، ممنوع و توقیف کرده و یا در بهترین شرایط «اصلاح» را پیشنهاد می‌کند.

بزرگ‌ترین نتیجه سانسور البته در این مدت خودسانسوری‌ست که دامنگیر نویسندگان و هنرمندان شده است. خودسانسوری اگرچه در ابتدا چهره‌ای ناپیدا داشت، حال دیگر به امری ذاتی تبدیل شده و خالقان هنر و ادبیات بی‌آن‌که خود متوجه باشند، آن را به کار می‌گیرند.

پاسخ‌های وزارت ارشاد به نویسندگان و ناشران، البته اگر پاسخی دریافت دارند، کمتر منتشر می‌شود. هر یک از این پاسخ‌ها اما نمونه‌ای‌ست از بلاهت صادرکنندگان آن و دنیای کوچکی که در ذهن دارند. در همین راستاست پاسخ آنان در رابطه با انتشار کتاب «شعر و سیاست در آثار هانس ماگنوس انسنزبرگر» که مهدی استعدادی شاد آن را ترجمه و نوشته است.

انسنزبرگر اما کیست؟

«هانس ماگنوس انسنزبرگر، یازدهم ماه نوامبر سال ۱۹۲۸ در جنوب آلمان زاده شده است و در زمینه فرهنگ و هنر از چهره‌های شناخته‌شده و در نظر اهل فن، آدمی "همه‌فن حریف" است. او نه تنها شاعری برجسته است با چندین و چند دفتر شعر، بلکه یکی از مهمترین مترجمان شعر نیز هست و در این عرصه از نظر حجم و کیفیت برگردانهای شعر رقیب ندارد... انسنزبرگر حضور مطبوعاتی هم داشته است. وی همچون نمونه "روشنفکر فرانسوی" و به سیاق ژان پل سارتر، در مسائل سیاسی و جمعبندی رویدادهای اجتماعی همواره بطور فعال مداخله و اظهارنظر کرده است. چه این مسائل به گرفتاری‌های جهان سومی مربوط بوده است و چه به گمراهی‌های ناشی از نقش رسانه‌های جمعی در غرب...»

هابرماس در باره او می‌نویسد: «در شعرهايی كه هانس ماگنوس انسنزبرگر به تازگی انتشار داده، نکته چشمگیر از همان عنوان اثرش (خط نابینایان) شروع می‌شود. عنوانی كه با خود نگرش شكاکی را همراه دارد. شعرهای يادشده در نوع خود متمايز و شاخص هستند. گرچه متمايز كردن اثر ادبی تا مقداری کار خودپسندی‌های شاعر است، اما سوای اين نکته، گرايش اشعار انسنزبرگر به سنت شعر سياسی در آلمان و به سرايش هاينريش هاينه برمی‌گردد. از جمله شک و ترديدهای موجود در شعرها، مثال چنين نكته‌ای هست:

چرا حقيقت دارد 

که فاتح گُم‌شده کم است

و مغلوب گُم‌شده بسیار»

انسنزبرگر با همان نخستین دفتر شعرش معیارهای تازه‌ای را بنیان گذاشت که آغاز دوران جدیدی از شعر و تلقی آن را در آلمان باعث شد. شعر انسنزبرگر، برغم تحولی که با خود آورده و از سنت پیشین خود را متمایز کرده، بی‌ریشه و بدون پیشکسوت نیست. ریشه‌اش در شعر اجتماعی آلمان از سده‌های پیشین است که شاعرانی چون هاینریش هاینه و برتولت برشت و دیگران بر بسترش بربالیده‌اند... آنچه در سال‌های دهه چهل در تاریخ آلمان اتفاق افتاد، يعنی آن همجوشی تصورناپذير سياست و جنايت، ما را به يک بازنگری وامی‌دارد تا ريشه‌های حاكميت سياسی را بكاويم ... اینكه درستی دريافت‌ها و تصورات تاكنونی از حق و ناحق، از جنايت و از دولت فقط از طريق به مخاطره افكندن مداوم حيات ما و آيندگان ميسر شده است. به‌واقع حق اعتراض به بيداد علنی، ديگر با آن هنجارهایی نمی‌خواند كه زمانی ابزار تداوم و استقرار حاكميت بوده‌اند.

در اين رابطه انسنزبرگر پرسش‌هايی را مطرح می‌سازد: «آيا در آينده مجرمی وجود خواهد داشت؟ آيا آنكه دستور ساختن سلول انفرادی زندان را می‌دهد، خودش مجرم نیست؟ آيا آن مكانيكی كه دستگاه سركوب را تعمير می‌كند، مجرم نیست؟ آيا مائو تسه دونگ مجرم نیست؟ آيا آن روزنامه‌نگاری كه عمل ناحق سياستمداران را توجيه می‌كند، مجرم نیست؟ آن معترضان اجتماعی که می‌توانند قلب سياست را نشانه روند، مجرم هستند؟ يا اينكه در آينده فقط آدم‌های عادی، پدران خانواده و دوستان شفيق وجود خواهند داشت؟ بی‌آنکه جرمی را مرتکب شوند.»

این کتاب در شش فصل تنظیم شده است. در آغاز مترجم به ارزش آثار نویسنده در تاریخ ادبیات و فکر آلمان می‌پردازد. پس از آن مجموعه‌ای از شعرهای او را به فارسی برگردانده است. «زبان جهانی شعر مدرن» و «علیه جنگ» دو نوشته دیگر آن است. پس از آن نامه‌نگاری‌های او را با هانا آرنت آورده و در پایان نوشته‌ای با عنوان «بازندگان رادیکال».

استعدادی شاد در یادداشتی کوتاه می‌نویسد: «مؤلف میل داشت این کتاب در داخل ایران منتشر شود. پس از یافتن ناشر، شش ماه در انتظار دریافت مجوز برای انتشار کتابی ۱۲۳ صفحه‌ای گذشت. تا اینکه سرانجام هفته پیش ناشر در تماسی با مؤلف گفت که ارشاد در ابلاغیه‌ای سه مورد ایراد در کار دیده است. نخست کلمه‌های «فاحشه» و «زنباره» در شعری باید حذف شود. دوم، عبارت "آخرالزمان امری موقتی است" باید حذف گردد و سوم، از صفحه ۹۸ تا ۱۲۰ باید کنار گذاشته شود. آن هم به دلیل مختصر شده زیر که اسلامیسم را به کل اسلام تعمیم داده است.

مؤلف که ابلاغیه ارشاد در مورد حذف و سانسور ترجمه خود را قابل پذیرش نمی‌داند، متن کامل را برای انتشار رایگان در اختیار باشگاه ادبیات گذاشته است.»

سانسورچی نوشته است که در شعری از انسنزبرگر دو واژه «فاحشه» و «زنباره» باید حذف شوند. در شعر انسنزبرگر آمده است؛ «همان فاحشه‌ی کنار پیشخوان بارم». متأسفانه سانسورچی وزارت ارشاد پیشنهادی برای جایگزین نمودن این دو واژه نداده است. راستی چه واژه‌ای را می‌توان جایگزین فاحشه نمود؟ طبیعی‌ست با واژه "جنده" نیز مخالفت گردد. اگرچه نام «خانه‌های عفاف» بر فاحشه‌خانه گذاشته‌اند، اما فرقی با هم ندارند. اگر فاحشه‌خانه به «خانه عفاف» تغییر یافته، پس می‌توان گفت فاحشه نیز باید «عفیفه» باشد.

فاحشگی را از کهن‌ترین مشاغل در جهان می‌دانند، شغل «عفیفه» (زن پاکدامن) اما عمرش درازتر از این رژیم نیست. در فرهنگ دهخدا در تعریف این واژه آمده است؛ «زن پارسا و با عصمت و باحیا و باشرم و متدین و پاکدامن.» این‌که چرا آن‌کس که تن خویش می‌فروشد، پاکدامن نامیده شده بر من معلوم نیست.

حال اگر بخواهیم شعر انسنزبرگر را با این معیار به فارسی برگردانیم باید بنویسیم؛ همان عفیفه‌ی کنار پیشخوان بارم. یعنی باید زن عفیف که به حتم جایش در کلیساست را در بار بنشانیم؟

با خواندن این «ابلاغیه» وزارت ارشاد که نه عنوان وزارتخانه را بر بالای ورقه ابلاغیه می‌بینیم و نه امضای سانسورچی را در پایین آن، به یاد آثاری از ادبیات جهان می‌افتیم که در برگردان آن‌ها به فارسی، «میخانه به کافه، عاشق به دوستدار، هم‌رقصان به هم‌صحبت‌ها، گوشت خوک به گوشت گاو، شراب به نوشابه، بار به پیش‌خوان، عشق‌بازی به دوستی، مشروب به نوشیدنی، کام ستاندن به عقد خویش درآوردن، سینه‌ها به بالاتنه و...» تبدیل شده‌اند.

واژگان جایگزین به نقل از «ممیزی کتاب» اثر دکتر احمد رجب‌زاده آورده شده که وزارت ارشاد طی بخشنامه‌ای از سانسورچی‌های خود اجرای آن را خواسته است. طی همین بخشنامه موارد زیر نیز از ممنوعه‌هاست؛ «بیان الفاظ و اصطلاحات جنسی (سکس، تور زدن، و...) بیان بیماری‌ها و مشکلات جنسی مقاربتی، ترویج فرهنگ دوستیابی و روابط جنسی، روابط غیررسمی با زنان، شرح بی‌پرده مناسبات جنسی و شیوه‌های ارضای جنسی، آمیختگی زنان و مردان به صور مختلط (در میهمانی، مراکز تفریحی، مراکز ورزشی، اماکن عمومی)، ترویج عدم ازدواج در بین جوانان... نظریه جنسی فروید، آموزش مسائل جنسی، سادیسم، جنون جنسی، سقط جنین، ترویج زندگی به شیوه غربی، دست دادن دختر و پسر با هم و یا زن و مرد نامحرم. دوست پسر و یا دختر، رابطه زن مسلمان با مرد خارجی، شرح حال زنان فاسد، نام یا تصویر لباس‌های زیر، لباس‌های غربی (کراوات، پاپیون) نام و تصویر رقص‌های غربی (باله، تانگو، راک)، نام و تصویر انواع قمار و آلات آن، بیان جملات و عبارات عاشقانه (عشق و ترکیبات آن)، توصیف داستان‌های صرفاً عشقی، معاشقه با معشوق و جنس مخالف (در آغوش کشیدن، نوازش کردن، بوسیدن، ناز و کرشمه) و...»

در شعری دیگر نیز از اشعار انسنزبرگر آمده است؛ «شاید آخرالزمان نیز/ یک اتفاق موقتی است/ و فعلاً می‌میرم/ با آرامش روحی...»

سانسورچی از مترجم خواسته است تا «آخرالزمان یک اتفاق موقتی است» را نیز اصلاح و یا حذف کند.

سومین موردی که سانسورچی از مترجم اصلاح و یا حذف آن را خواسته، به نوشته‌ای بازمی‌گردد با عنوان «مردان وحشت- نگاهی به بازندگان رادیکال» که نویسنده در آن نگاهی دارد به موقعیت امروز جهان و نقش کشورهای صنعتی و جهان پیرامونی و در این میان تروریسم در آن. او کوشیده است تا با توجه به تاریخ جهان نگاهی داشته باشد به «کاپیتالیسم، رقابت، امپراتوری و گلوبالیزاسیون» و در این میان عملکرد و تجربه چپ‌ها را در جهان دیروز برابر عملکرد مسلمانان در جهان امروز می‌گذارد تا با مقایسه آن‌ها موقعیت «بازنده» را در جهان آینده بازیابد.

سانسورچی نوشته است؛ «نویسنده در این صفحات با واژه‌ای تحت عنوان «اسلامیست‌ها» کلیه تفکرات و نحله‌های فکری اسلامی را تقریباً یکی دانسته و در مواردی بین تفکرات تروریست‌های منتسب به اسلام تمایزی قائل نشده است. علاوه بر این با بهره‌گیری از آیاتی از قرآن اقدامات تروریستی را منتسب به قرآن دانسته است. لازم است مطالب این صفحات به گونه‌ای اصلاح شود که تفکرات و اقدامات تروریستی منتسب به اسلام و قرآن از تفکرات اسلامی کاملاً متمایز شوند. پس از بازنویسی و اصلاح این صفحات لازم است مورد بازبینی قرار گیرد.»

با چنین ابلاغیه‌ای مترجم باید به نویسنده رجوع کند و از او بخواهد تا به خواست سانسورچیان وزارت ارشاد جمهوری اسلامی، در افکار خویش تجدیدنظر کند و آن‌گونه بیاندیشد و بنویسد که آنان اراده کرده‌اند. او البته باید چشم خویش بر ترورهای جمهوری اسلامی نیز ببندد و چنین ترورهایی را به نام مسلمانان مخالف جمهووری اسلامی بنویسد.

و چنین است که سانسورچیان نظام به عنوان عاملان فرهنگی آن باید بکوشند تا افکار عمومی جامعه را به آن سمتی هدایت کنند که نفع نظام در آن است. باید برای مردم تصمیم بگیرند که چه بخوانند و چگونه بخوانند و حتا چه نتیجه‌ای بگیرند. اصل این است که راه هر گونه شکی بر حوادث و مفاهیم بسته شود. امت تحت اوامر رهبر باید دارای یک فکر و یک نظر و یک هدف باشند.

به قول انسنزبرگر: «پس چه کسی نوار یراق می‌دوزد به شلوار ژنرال؟/ چه کسی، پیش پای غارتگران گوسفند قربانی می‌کند؟/ چه کسی صلیب حلبی را مغرورانه جلوی شکمش می‌آویزد که از گرسنگی قارقور می‌کند؟/ چه کسی پول سیاهی صدقه می‌گیرد تا دهان نگشاید؟/ اجناس به سرقت رفته بسیار است و سارق کم/ چه کسی برایشان هورا می‌کشد،/ پس چه کسی مدال به ایشان می‌دهد،/ چه کسی برای شنیدن دروغ چنین له له می‌زند؟»

 

 
اسم
نظر ...