واقع‌گرایی سیاسی: تاریخی از این ایده، نوشته جان بیو/دانکن کلی


27-10-2024
بخش دیدگاهها و نقدها
87 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

واقع‌گرایی سیاسی: تاریخی از این ایده، نوشته جان بیو

چگونه ایده‌ای که به‌عنوان بحثی درباره امکان اتحاد آلمان آغاز شد،

از اقیانوس اطلس عبور کرد و به ابزار جنگ سرد تبدیل شد

نویسنده مقاله:

دانکن کلی مدرس سیاست در دانشگاه کمبریج

*****

در سال ۱۹۲۰، روزنامه‌نگار آمریکایی، جورج ایبل شراینر، کتابی درباره تاریخ جنگ جهانی اول با عنوان صنعت شیطانی منتشر کرد. او در این کتاب که نقدی بر توهمات دیپلماسی متعالی بود، فصلی عجیب را به مقایسه واقع‌گرایی سیاسی آلمانی با نوعی دیپلماسی به‌وضوح اخلاقی به نام "ایده‌آلیسم سیاسی" بریتانیایی اختصاص داد. شراینر از انتقادات متعارف به نظامی‌گری پروس فراتر رفت و استدلال کرد که واقع‌گرایی سیاسی آلمان اصلاً واقع‌گرایانه نبوده، چرا که با وجود تمرکز شدید بر منافع ملی، افکار عمومی را نادیده گرفته است؛ اما ایده‌آلیسم بریتانیایی را به‌دلیل محدودیت‌های آن، و این‌که دیپلماسی‌ای جهانی و متأثر از حساسیت‌های دموکراتیک بود، واقع‌گرایانه‌تر می‌دانست.

پاسخ واضح آلمانی‌ها به این ادعا، رد برتری اخلاقی بریتانیا به‌عنوان ریاکاری ساده‌لوحانه بود، با توجه به اینکه بریتانیا سابقه‌ای طولانی در امپریالیسم داشت. با این حال، دوگانگی مطرح‌شده توسط شراینر تا حدی بر معمایی که بسیاری از ما با اصطلاح واقع‌گرایی سیاسی روبرو هستیم، تمرکز دارد: واقع‌گرایی سیاسی دقیقاً چیست، جز اقدامات ماکیاولی‌گونه‌ای که دولت‌ها برای رسیدن به خواسته‌هایشان انجام می‌دهند؟ جان بیو، استاد برجسته مطالعات جنگ در کالج کینگ لندن و یکی از صاحب‌نظران برجسته سیاست خارجی، در کتاب جدید خود نشان می‌دهد که این مفهوم بسیار پیچیده‌تر از آن است.

واقع‌گرایی سیاسی در ابتدا به‌عنوان بحثی در مورد امکان اتحاد آلمان پس از انقلاب‌های اروپا در سال ۱۸۴۸ مطرح شد. بنیان‌گذار این مفهوم، آگوست لودویگ فن روخاو بود؛ یک رادیکال که به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش به زندان افتاد، در تبعید به‌عنوان نویسنده سفرنامه فعالیت کرد و سپس به آلمان بازگشت تا به‌عنوان روزنامه‌نگار سیاسی و در نهایت سیاستمدار فعالیت کند. او در سال ۱۸۵۳ کتاب اصول واقع‌گرایی سیاسی را منتشر کرد که استدلال‌های آن به‌طور خاص به کنفدراسیون ازهم‌گسیخته ایالت‌های آلمان می‌پرداخت. کتاب روخاو تمامی چیزهایی را که ممکن است با شنیدن واژه "واقع‌گرایی سیاسی" به ذهن خطور کند، پیشنهاد می‌داد: این که سیاست درباره قدرت است، درباره تشکیل ائتلاف‌ها، نیروهای اجتماعی (او به‌ویژه بر طبقه متوسط در حال ظهور آلمان تمرکز داشت) و ظرفیت آنها برای تأثیر بر سیاست، و قدرت ایده‌ها در شکل دادن به امکان‌های سیاسی — هرچند نیاز به تلاش است تا این مفاهیم از متن پیچیده کتاب او استخراج شود.

روخاو در سال ۱۸۶۹ نسخه دوم کتاب واقع‌گرایی سیاسی را منتشر کرد و این‌بار خواهان ایجاد یک دولت ملی-لیبرال قوی آلمانی شد که بتواند از خود در برابر استبداد بناپارتیستی دفاع کند و خود را از همسایه اتریشی-مجارستانی جدا سازد. این امر نیازمند یک پروس قدرتمند تحت رهبری اتو فون بیسمارک بود تا محقق شود؛ و هنگامی که چنین شد، صدر اعظم آلمان به سرعت به‌عنوان یک پیشوای سیاسی شناخته شد. برای طرفداران و منتقدانش، نام او مترادف با واقع‌گرایی سیاسی گردید. همان‌طور که بیو توضیح می‌دهد، داستان بعدی واقع‌گرایی سیاسی، در حقیقت داستان تبدیل این ایده‌ی تاریخی آلمانی به مفهومی است که از ریشه‌های خود جدا شد و به اصطلاحی جدلی تبدیل گشت که بیانگر واقع‌گرایی سخت‌گیرانه (برخلاف "اخلاق‌گرایی") در سیاست بود.

تا زمان جنگ جهانی اول، این سیاست قدرت یا  Machtpolitik از نوعی که به ملی‌گرایانی همچون تاریخ‌نگار هاینریش فون تریچکه (۱۸۳۴–۱۸۹۶) مرتبط بود، بر تفکر متفقین غالب شد. نویسندگان بریتانیایی انگیزه یافتند که سنت‌های خود را در مخالفت با واقع‌گرایی سیاسی ایجاد کنند تا نشان دهند که آلمان چقدر از هنجارهای سیاست اروپایی فاصله گرفته است — هرچند این اصطلاح در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، زمانی که از واقع‌گرایی سیاسی با حروف کوچک و بدون رنگ و بوی آلمانی برای دفاع از امپراتوری در برابر اخلاق‌گرایی تلقی‌شده‌ی جامعه ملل استفاده شد، تا حدودی دوباره جایگاه خود را باز یافت.

در ایالات متحده، این مفهوم با تأخیر پذیرفته شد و برای نخستین‌بار زمانی به کار رفت که مقاله نویس معروف والتر لیپمن خواستار تزریق واقع‌گرایی سیاسی به سیاست خارجی جمهوری آمریکا در طول جنگ جهانی دوم شد. اما ایده‌های پشت این مفهوم مدتی بود که در حال رشد بودند. در واقع، نخبگان سیاست ایالات متحده خیلی زود بیش از همتایان اروپایی خود از زبان تعدیل‌یافته واقع‌گرایی سیاسی به‌عنوان پاسخی به توتالیتاریسم استفاده کردند، دقیقاً به این دلیل که به نظر می‌رسید با ظهور قدرت جهانی آمریکا همخوانی دارد.

بیو با دنبال کردن آمریکایی‌شدن واقع‌گرایی سیاسی در دوران جنگ سرد، نشان می‌دهد که چگونه بسیاری از "واقع‌گرایان" در سیاست خارجی، به سرعت با نظریات خود درباره اولویت منافع ملی خو گرفتند و چگونه این امر موجب دو قطبی‌شدن هرگونه بحث درباره جایگزین‌ها شد. اگر فردی "واقع‌گرا" نبود، "آرمان‌گرا" تلقی می‌شد که اتهامی مهلک بود. ویلیام لی میلر، که در سال ۱۹۵۶ به‌عنوان نویسنده سخنرانی‌های نامزد دموکرات ریاست‌جمهوری، آدلای استیونسون، فعالیت می‌کرد، بعدها استدلال کرد که این تضادهای خشک و بی‌حاصل به گفتمان سیاسی آمریکا آسیب رسانده‌اند؛ چرا که به‌طور غیرواقعی این تصور را القا می‌کردند که مخالفان "اخلاق‌گرایی" به نوعی به فهمی کامل‌تر دست یافته‌اند که هیچ بازیگر تاریخی واقعی هرگز به آن نرسیده یا نمی‌تواند برسد.

تاریخ‌نگاران سیاست بین‌الملل به سرعت با این ایده موافقت کردند، و آنچه بیو به عنوان «بحث بیسمارک» در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ توصیف می‌کند بخشی از این فرآیند بود. زندگی‌نامه‌ای که ای.جی.پی تیلور در سال ۱۹۵۵ نوشت، نشان داد که موفقیت بیسمارک به شانس و همچنین نبوغ آهنین او وابسته بوده است؛ و آثار بعدی ویلیام لنگر، جورج کنان و هنری کیسینجر دستاوردهای او را بیشتر در بستر تاریخی قرار داد. تأکید بر پیچیدگی سیاست و قضاوت سیاسی در یک زمان تاریخی، نشان داد که هرگونه تقابل ساده‌انگارانه میان قهرمانان واقع‌گرایی مانند بیسمارک و مثلاً ایده‌آل‌گرایان مبهم ویلسونی، بیش از حد بزرگ‌نمایی شده است.

یکی از درس‌های برجسته این تاریخچه واقع‌گرایی سیاسی در قرن بیستم، قدرت ایده‌ها در شکل‌دادن به سیاست است، به‌طوری که دانشگاهیان و روشنفکران عمومی که در نقاط تقاطع حکومت، مراکز تحقیقاتی، آژانس‌های تأمین مالی و روزنامه‌نگاری فعالیت می‌کردند، تأثیر قابل‌توجهی در تنظیم اقدامات عملی‌تر دیپلمات‌ها، مقامات وزارت خارجه و سیاست‌مداران داشتند. با این حال، همان‌طور که بیو اشاره می‌کند، این شبکه‌ها عمدتاً بدون ارجاع به فردی که همه چیز را آغاز کرده بود، بافته شدند.

از این رو، او در پایان کتاب خواستار بازگشت به «واقع‌گرایی سیاسی اصیل» روخاو می‌شود و به‌طور مستقیم او را برای ایجاد یک چک‌لیست از اصول بازتفسیر می‌کند. در اینجا، واقع‌گرایی سیاسی به‌سادگی به‌عنوان راهی برای تشخیص سیاست به‌صورت واقع‌گرایانه و در بستر خود مطرح می‌شود. شما به چارچوبی برای تحلیل نیاز دارید که تا حد ممکن عاری از خودفریبی باشد — چارچوبی که تا حد امکان درک کند که امکان‌های سیاسی تا چه حد با محدودیت‌های زمان مشخص می‌شود، به قدرت ایده‌ها و افکار عمومی آگاه باشد، و قدرت سیاسی و تخیل را با اقتصاد و جامعه پیوند دهد. اما به عنوان پاسخی به این سوال که واقع‌گرایی سیاسی دقیقاً چیست، این راهبرد نوعی جابجایی مفهومی به‌نظر می‌رسد. درک واقع‌گرایی سیاسی به سادگی به معنای درک سیاست است، نه بیشتر و نه کمتر. آیا اکنون همه چیز روشن است؟

*****

دانکن کلی مدرس سیاست در دانشگاه کمبریج

نوشته بالا در معرفی این کتاب است:

واقع‌گرایی سیاسی: تاریخی، نوشته جان بیو، انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۴۰۸ صفحه

 

 

 

 
اسم
نظر ...