قراردادهای امپریالیستی منافع ملی و مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان ایران(2)
28-07-2020
بخش دیدگاهها و نقدها
1146 بار خواندە شدە است
قراردادهای امپریالیستی،منافع ملی و مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان ایران( 2 )
منافع ملی:
هرگاه ما از منافع ملی صحبت میکنیم روشن است که از منافع اقلیت کوچک و استثمارگر حاکم حرف نمیزنیم؛ بلکه منافع اقتصادی،اجتماعی و سیاسی توده های کارگر و زحمتکش یعنی اکثریت مردم ساکن یک قلمرو جغرافیایی به نام ایران منظورمان است.در دوران کنونی که جامعه بشری هنوز در زیر یوغ و در چنگال مراودات و مناسبات طبقاتی است هیئتهای حاکمه در مراودات بیرونی نمایندگی این مردم را به دست گرفته اند و از سوی آنان حرف می زنند و تصمیمات این «دولتمردان» است که رسماً در مناسبات میان دولت ها و حاکمیت ها به کار گرفته میشود. بنابراین شما مجاز هستید هر عنوان دیگری به جای «منافع ملی» قرار دهید اما نمی توانید اهمیت و جایگاه و حساسیت این مقوله اساسی را به تمسخر بگیرید و با لفاظی های به ظاهر انقلابی و «چپ» از کنار آن بگذرید.این مقوله که در مناسبات بین المللی یک «حق» محسوب می شود همانند بسیاری از مقوله هایی که بر روابط مالکیت چه در چارچوب یک کشور و همچنین در عرصه بین المللی از زمره حقوق بورژوایی است اما این امر هرگز مانع از آن نمی شود که ما این حقوق را نادیده بگیریم و سبک سرانه چوب حراج به آن بزنیم.این که کمونیست ها در انقلاب اکتبر روسیه به درستی لغو دیپلماسی سری و قراردادهای استعماری را از درجه اعتبار ساقط می ساختند به این معنا نبود که این حقوق از لحاظ دیگری به غیر از حقوق بورژوایی سنجیده شوند؛بلکه دقیقاً طبق همان حق بورژوایی و با تاکید بر حق یک «ملت» این گونه قراردادها و دیپلماسی ها را مورد نقد انقلابی و رادیکال قرار می دادند.«حق تعیین سرنوشت» فقط یکی از این گونه حق هاست که چیزی جز یک حق بورژوایی نیست؛ اما کمتر حزب کمونیستی در گذشته دیده شده که با این حق به طور کلی-و نه به طور مشخص-مخالفت ورزد. از لحاظ تاکتیکی این بیتوجهی و جهالت به هیچ روی به نفع توده های کارگر و زحمتکش نیست و اجتماع بزرگ مردمی که از این قراردادها آسیبهای جبران ناپذیر متحمل خواهند شد برای حرفها و مواضع شما پشیزی ارزش قائل نمیشوند. از لحاظ استراتژیک و تاریخی این اشتباهات به عنوان لکه های سیاه در پرونده هریک از تشکل ها و گرایش های سیاسی که سهل انگارانه بر این رویداد های ضد مردمی و ارتجاعی چشم فروبسته اند، باقی خواهند ماند.
«چپ» ایران در دهه ۷۰ میلادی یک چپ روشنفکری- دانشجویی که عمدتاً در مشی چریکی خلاصه می شد،یک چپ غیر کارگری بود که عمدتاً رادیکالیسم اعتراضی و میلیتانت آن علیه « امپریالیسم و دست نشاندگان آن در داخل» یعنی شاه خلاصه میشد. این چپ از جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی خبری نداشت و نمی توانست هم داشته باشد.نه فقط به سبب بافتار اعضا و هواداران آن، بلکه همچنین و بیشتر از آن به سبب رکود شدید در جنبش کارگری،چپ آوانگارد هم دچار این حرکت پیشتاز و غیر کارگری می شد. در آستانه تحولات نیمه دوم 57و پس از قیام برعکس، چپ که همچنان از بافت روشنفکری - دانشجویی و لایه بسیار نازکی از کارگران و سایر لایه ها و گروه های زحمت کش و جنبش بیکاران بهره میبرد، یکسره بر انعکاس مبارزات کارگری که در این دوران بسیار پر تحرک شده بود مشغول گردید و از رادیکالیزم ضدامپریالیستی فاصله گرفت. یک رویداد خارجی یعنی جنگ هشت ساله ایران و عراق آزمون تعیینکنندهای برای سازمانهای چپ بود که که در آن موضع و تاکتیک خود را می بایستی تعیین می کردند و رابطه خود را با این جنگ خانمانسوز و فلاکت بار علیه هر دو ملت ایران و عراق مشخص می ساختند. سردرگمی بخش مهمی از چپ رادیکال و انقلابی در تعیین مناسبات و ارزیابی خود از رژیم ضد انقلابی حاکم نشان داد که ظرفیت تئوریک و سیاسی آنان در مواجهه با رویدادهای مهم خارجی تا چه اندازه فقیر و کم بضاعت است .برخی از از رادیکال ترین و چپ روترین این سازمان ها که با توسل به ترم های عجیب و غریب در توصیف ماهیت رژیم اسلامی از قبیل این ادعا که «نیروی ارتجاعی می تواند ضد امپریالیست هم باشد!» برای آن مشروعیت قائل شده بود، یکجا در حلقوم ترهات و توجیهات خائنین حزب توده جای گرفتند و دود شدند و به هوا رفتند.برخی دیگر با «دفاع طلبی» به مقوله شرکت در جنگ با «صف مستقل» اعلام موضع کردند و عده ای دیگر از هواداران خود خواستند که در صف بسیجیان در این «دفاع مقدس» شرکت کنند و دسته ی دیگر اعلام کردند که این جنگ ارتجاعی را به جنگ داخلی تبدیل کنیم. در دو سه دهه اخیر گفتمان نئولیبرالیسم به عنوان مشخصه سرمایه داری جهانی شده بخشی ناچیز از مشغله فکری نیروهای چپ رادیکال گردید و بخش عمده انرژی آن کماکان صرف انعکاس فقر و فلاکت مردم، اعدام ها،تورم،افشای اختلاس های رژیم و نیز به ویژه نشر اخبار اعتراضات کارگری گردیده است. بی آنکه ما مخالف این بخش از فعالیتهای ارزشمند چپ در همراهی با جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی باشیم،اما بر محدودیت کار تبلیغی ترویجی و آگاه گرانه آنان انگشت می گذاریم. در مقطع کنونی می توان به صراحت عنوان کرد که چپ ایران به جز بخش ماورا راست آن که به سیاستهای روسیه و تا اندازه کمتری چین، وامدار و آویزان است، چپ میانه و رادیکال و انقلابی تقریباً فاقد سیاست خارجی و باز کردن معضلات و تضادهای سرمایه داری جهانی حتی در صورت بندی نئولیبرالیسم میباشد.بی اعتنائی شگفتانگیز چپ به همین پیش نویس توافقنامه بازگوکننده وضعیت و موقعیت رقت بار احزاب و سازمانهای چپ در مصاف ها و کارزار سیاسی و نظری علیه این توافقنامه است.برای اینکه این وضعیت را به درستی نشان داده باشیم، برای نمونه به بررسی سه مورد از این موضع گیری ها بسیار فشرده می پردازیم.
حمید تقوایی لیدر حزب کمونیست کارگری ایران در نوشته ای به تاریخ ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۰ تحت عنوان قرارداد ۲۵ ساله با چین و گفتمان «خیانت به منافع ملی»-گیومه در خود متن اصلی است- مقدمات و نقطه نظرها و فاکتور های صحیحی ارائه می دهد و به درستی مرزبندی کمونیستها را با مخالف خوانی های ناسیونالیست های سکولار و اسلامی در داخل و خارج کشور را با قراردادهای امپریالیستی روشن می سازد؛ اما در جایی که گفتمان «منافع ملی» را صرفاً نام دیگر منافع طبقه حاکم قلمداد میکند گرفتار چپ روی نامعقولی میشود که وی را لاجرم به خطای دوم سوق می دهد؛ آنجا که قرارداد مذکور را صرفاً در حوزه سیاسی و نظامی و امنیتی خلاصه میکند و موضوعات و محتوای اقتصادی آن را خالی از اهمیت جلوه می دهد. این که «منافع ملی» را صرفاً به منافع طبقه حاکم تقلیل دهیم حداقل با دو مشکل استراتژیک مواجه میشویم که به شدت خطرناک است:
اول اینکه بورژوازی مفلوک و عقب مانده و رانتیر یک جامعه «سرمایهداری نامتعارف»- در ادبیات خود کمونیسم کارگری- را همسنگ و همتراز سرمایه داری نسبتا پیشرفته -در مورد چین-و یا پیشرفته-در مورد بلوک غرب- با پیشینه استعماری و اینک امپریالیستی یکسان می گیریم و لذا عملاً مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری جهانی را بی وجه می کنیم؛ و به این ترتیب از جنبه ایدئولوژیک- تئوریک این مقوله ها را از عرصه آگاهی طبقاتی کارگران خارج می سازیم؛ و با این سهل انگاری نظری ،همبستگی طبقاتی کارگران کشورهای مختلف و مبارزه انترناسیونالیستی او را- در هر سطح و اندازه ای که هست- بی وجه میسازیم و افزون بر آن خود همبستگی و هم زنجیری کارگران جهان را خالی از مضمون می کنیم. بنابراین تا همینجا کلا مبارزه ملتهای تحت ستم و اسیر در شبکه جهانی سرمایه داری را چه در فاز مبارزات آزادیبخش و چه در فاز کنونی که بخش عمده ای از کشورهای توسعه نیافته در زیر فشار روابط نابرابر اقتصادی و استثماری سرمایه جهانی هستند، بی معنا و بی حاصل قلمداد میکنیم.
خطای دوم آنجاست که بی توجه به حقوق بین الملل که دولت ها را- مستقل از اینکه ماهیت این دولت ها چه باشد- نسبت به تعهدات و قراردادهای خارجی متعهد و مسئول میشناسند -و تغییر حاکمیت ها-حتی اگر به صورت مردمی و انقلابی این تغییر پدید آمده باشد- تغییری در این تعهدات نمی دهد،در نظر نمی گیرد. در نتیجه کاملاً روشن است: اگر ما بتوانیم رژیم اسلامی را در آینده دور یا نزدیک سرنگون کنیم،تمام اموال و داراییهای غارت شده توسط باندهای حاکم را در داخل و احتمالاً در خارج میتوانیم از چنگال آنان خارج کنیم ؛اما چنین رفتاری را نمی توانیم با طرفهای خارجی که قراردادهایی را با این حاکمیت سرنگونشده بستهاند انجام دهیم. یعنی اینکه حتی اگر قرارداد صرفاً سیاسی و نظامی و امنیتی باشد،خارج شدن از آن چندان ساده نیست؛چه رسد به تعهداتی که بار مالی و اقتصادی برای طرفین داشته باشد.
خطای نظری-تحلیلی سوم آنجاست که تفاهمنامه را از جنبه اقتصادی بی اهمیت می داند و آن را در چارچوب سیاسی-نظامی- امنیتی خلاصه میکند و در همین چارچوب هم متاسفانه دچار خطای سیاسی- نظامی- امنیتی بزرگی میشود.اگر بخواهیم استدلال حمید تقوایی را «پیگیرانه» دنبال کنیم و به کار ببندیم ،از زاویه اقتصادی آن چنان که وی می گوید:«این که نفت و گاز و منابع ثروت جامعه را چه کسی غارت می کند اینکه صاحب سرمایه چه ملیتی دارد این که حتی نیروهای سرکوب «داخلی» هستند یا «خارجی» فرقی در نفس چپاول و استثمار و سرکوب ایجاد نمیکند»معنای این سخن چنین است که چه ما در عصر استعمار باشیم و یا در عصر استعمار نو، در دوران امپریالیزم باشیم و یا گرفتار سیاستها و برنامه های نئولیبرالی حاکم و مسلط بر مناسبات کنونی سرمایه داری جهانی با کشورهای توسعه نیافته، هیچ تفاوتی در برنامه و مطالبات و تاکتیکهای مبارزاتی توده های کارگر و زحمتکش و جنبش های اجتماعی و از جمله در مضمون تبلیغی و ترویجی سازمانها و احزاب مدعی هواداری و همراهی با منافع کارگران نخواهد داشت.ما در دنیای واقعی با نفس امور و مقوله ها و رویدادها سروکار نداریم:شکل و صورت و چگونگی بروز پدیده هاست که انسان ها و گروه های اجتماعی و یا کل مردم کارگر و زحمتکش را به طور مشخص و معین درگیر می سازد.اگر بخواهیم هم چنان استدلال حمید تقوایی را «پیگیرانه» پیروی کنیم،بایستی نسبت به مقوله ها و تحولات تاریخی و اشکال مشخص مناسبات میان دولت ها و ملت ها بی تفاوت باشیم.یعنی مثلا استقلال ملی،شکل گیری دولت-ملت،حق تعیین سرنوشت،برابری حقوق زن ومرد و بسیاری از حقوق دموکراتیک-بورژوایی دیگر برای ما علی السویه باشد.در این جا تقوایی آش را چنان شور کرده اند که در آخر نوشته شان خود نیز به صدا در می آیند.می گویند:«آن چه ننگین است و باید مورد اعتراض همگان قرار بگیرد حمایت ها و کمک های سیاسی-نظامی-امنیتی به جمهوری اسلامی از جمله طرح اعزام نیروهای سرکوبگر به ایران است».گویا فراموش کرده اند که چند سطر پیش تر بین نیروی سرکولگر خارجی و داخلی تفاوتی قایل نبودند.با توجه به ده ها خطای تاریخی دیگر که در این نوشته ی کوتاه حمید تقوایی جاخوش کرده اند،بیان این که «اعزام نیروهای سرکوبگر» خارجی به ایران «ننگین»است دیگر از جمله تعارفات و تزیینات به ظاهر انقلابی است که با دیدگاه سیاسی و فهم تاربخی حمید تقوایی اصلا جور در نمی آید.برای کسانی که با دیدگاه به ظاهر تاریخی پایه گذاران و سخن گویان و رهبران «کمونیسم کارگری» آشنا باشند از این خطاهای تاریخی حمید تقوایی اصلا شگفت زده نمی شوند.
کاوه دادگری
20-07-2020
kavedadgari@gmail.com
What do you want to do ?
New mailCopy