معرفی کتاب شوراهای کارگران، سربازان و دهقانان روسیه
21-04-2020
بخش زنده باد شوراها
209 بار خواندە شدە است
معرفی کتاب شوراهای کارگران، سربازان و دهقانان روسیه
[نوشته زیر بر اساس معرفیِ شفاهیِ کتاب اسکار آنوایلر تحت عنوان «سوویتها: شوراهای کارگران، سربازان و دهقانان روسیه» در سمینار فرانکفورت در تاریخ ۲۷ و ۲۸ اکتبر ۲۰۱۷ تهیه شده است. این نوشته، صرفاً مکتوب کردن گفتههای آن سمینار نیست، بلکه فراتر از آن، ادیت صحبتهای شفاهی، بصورت حذف بخشهای نامربوط به بحث و اضافه کردن بخشهای کوچک دیگری است که موضوع آن صحبت بود ولی بخاطر نیامد.]
لازم است اول توضيحی در مورد این کتاب بدهم: اينکه کتاب در پروسه ترجمه هست و هنوز کارش تمام نشده. احتمالاً شش ماه تا یک سال طول بکشد تا به زير چاپ برود؛ شايد هم اينطور نشود، و اينترنتی منتشرش کنم که این مسالهی بعدی است. به هر حال، این کتابِ مرجعی است که حاوی اطلاعات جامعی در مورد شوراهای کارگری و چگونگی پیدایش آنها در روسیه است؛ و اینکه چه خواستههائی داشتند، ساختارشان چه بود؛ چه روندی را طی کردند و به کجا رسيدند –چه شوراهای کارگری ۱۹۰۵ و چه شوراهای کارگری ۱۹۱۷.
فکر میکنم اينکه نویسنده خودش چه کاره هست، موضوعی ثانویه باشد: نویسنده کارش کار تحقیقی و دانشگاهی است. اما فاکتهائی که میآورد، فکر میکنم برای فعالین کارگری خیلی مفید هست.
به هر صورت، میتوانم بگویم برنامه امروز من این هست که کتاب را به این شکل معرفی کنم (بخاطر اینکه به بحث امروز و فردا مربوط هست) که بطور خلاصه سه شاخص شوراهای کارگری 1905 و 1917 را توضیح بدهم: یکی اینکه چطور بوجود آمدند، دوم، ساختارشان چه بود و سوم خواستههاشان چه بود. بدیهی است که تمام اینهائی که اینجا گفته میشود خلاصه است و کسی که واقعاً به دنبال چند و چون شوراهای کارگری روسیه است باید به منبع اصلی رجوع کند. به هرحال، حتیالمقدور سعی من این خواهد بود که ارزشگذاری نکنم و صرفاً فاکتها را بيان کنم. در بحثهائی که بعداً خواهیم کرد میتوانیم در مورد اینها صحبت کنیم و بگوئیم که این شوراهائی که بوجود آمدند، نقاط ضعف و قوتشان چه بود. به نظر من تفکر نقادانه باید ما را با آنجا بکشاند که این تجارب تاریخی را نقد کنیم؛ چه کمون پاریس که فکر میکنم نقدش خیلی مهم هست، و چه شوراهای کارگری 1905 و 1917 روسيه.
باری، نویسنده کتاب در ابتدا سعی میکند ریشههای تاریخی، نظری و عملی و خصوصیتهای شوراها را بیرون بکشد. او اول از شوراهای کارگری 1905 و 1917 روسیه تعریفی بدست میدهد که به نظر تعریف درستی میرسد. در این تعریف یکسری شاخصها را بر میشمرد: اینکه تودهای بودند، اینکه نمایندههای شوراها قابل بازپس خوانی، و در برابر انتخاب کنندهها مسئول بودند؛ اینکه شوراها مطالبات سیاسی و اقتصادی را از یکدیگر جدا نمیکردند؛ اینکه از محدوده یک محیط کار یا کارخانه فراتر میرفتند و چندین کارخانه/محل کار را در بر میگرفتند؛ و بالاخره اینکه خودشان قانون گذاشته و خودشان هم آنرا اجرا میکردند.
در مورد پیشینههای تاریخیشان اگر بخواهیم صحبت کنیم، نویسنده برمیگردد به حتی پیش تر از کمون پاریس 1871، از جمله به انقلاب بورژوائی فرانسه در سال 1787، و نشان میدهد که در کمون پاریسی که در آن زمان هم به وجود آمد، بخشهائی از این شاخصها وجود داشت. و بعد، به کمون پاریس معروف در 1871 اشاره میکند و درک مارکس و متفکرین دیگر آن زمان را در مورد این کمون تشریح و بررسی میکند.
شوراهای ۱۹۰۵
شوراهای کارگری 1905 در واقع در متن یک خیزش انقلابی شکل گرفتند. به این صورت که جنگ روسیه و ژاپن باعث خانهخرابی و فقر شدید کارگران شده بود و اعتصابهای فراوانی جریان داشت. کارگران بطور خودانگیخته دست به اعتصابهای وسیعی زدند که در تاریخ روسیه سابقه نداشت و میتوانیم بگوئیم در واقع اولین اعتصابهای تودهای یا اعتصابهای عمومی بود که رزا لوکزامبورگ هم در موردش مینویسد.
سوال اين است که اولین شورا، يعنی آنچه که ما بعنوان شورا با این ویژهگیها میشناسیم، چگونه بوجود آمد؟ نویسنده شکلگیری شورا بدین صورت نقل میکند که در یک مجمع عمومی اعتصابی با تعداد زیادی کارگر از مجتمع کارخانههای نساجی ایوانف (مجتمع وسیعی در مسکو)، کارگران 26 خواسته فرموله میکنند که از آنها فقط یکی سیاسی (آزادی بیان و تجمعات) بود. بقیه معطوف به بهبود شرایط کار، لغو شب کاری و اضافه کاری و موضوعات اقتصادی کارگری بودند که همه به آن واقفید. کارگران قرار میگذارند که برای پیگیری این خواستها آنها را نزد بازرس کارخانه ببرند. (بازرسهای کارخانه رابط بین کارگرها و صاحبان کار یا سرمایهدارها بودند و تزار از قرن هجده آنها را برای کنترل تضادهای محل کار گذاشته بود. بازرس کارخانه مقامی بود که کارگرها به هر حال بصورت روزمره با وی برخورد داشتند و مشکلات و شکایات خودشان را با وی در میان میگذاشتند.) کارگران خواستههاشان را برای بازرس کارخانه میبرند و او به آنها میگوید شما بروید و نمایندههای خودتان را انتخاب کنید و نمایندههاتان را پیش ما بفرستید. این کارگرها بلافاصله نمایندههای خودشان را انتخاب میکنند و در همان اولین اجلاسِ نمایندهها، در 15 ماه مه، در حضور بازرس کارخانه، نام جمع خودشان را شورای (یا سوويتِ) نمايندههای کارخانجات ايوانف میگذارند. باید توجه داشت که این ها همه در یک فضای متحول انقلابی به وقوع پیوست که اعتصاب پشت اعتصاب در کارخانه پشت کارخانه وجود داشت. در بستر این وضعیت بود که اولین سوویت در روسیه بوجود آمد.
تعداد نمایندههای این اولین شورا 110 نفر بود و یک هیئت رئیسه چندین نفره داشت. شورا وظایف خود را چنین اعلام کرد: 1) هدایت اعتصاب؛ 2) ممانعت از کنشها و مذاکرات جداگانه؛ 3) تضمین رفتار منظم و سازمانیافته ی کارگران؛ 4) از سرگیری کار فقط به دستور شورا.
شورای سنت پترزبورگ/پتروگراد اساساً برپایه ی اعتصابهای عظیم و تودهای اکتبر و با الهام از شورای مسکو بوجود آمد. در اکتبر کارگران بطور خودانگیخته کارگرانی را بعنوان نماینده انتخاب کردند (تعدادی از این نمایندهها پیشتر نمایندههای کمیتههای اعتصاب بودند). در 10 اکتبر منشویکها در اجلاسی پیشنهاد تاسیس یک «کمیته کارگری» سراسر شهری برای رهبری اعتصاب عمومی داده و با 50 آژیتاتور شروع به تبلیغات برای انتخابات برای این کمیته کردند –با پیشنهاد یک نماینده برای هر 500 کارگر. در 12 اکتبر در یک مجمع عمومی، برخی از سخنرانها (از جمله خروستالف نوسار، اولین رئیس شورا) از تاسیس يک شورای مشابهِ مسکو بعنوان هسته جنبش اعتصابی در سنتپترزبورگ دفاع کردند. در 13 اکتبر شورای سنتپترزبورگ نخستین اجلاس خود را با حدود 40 شرکت کننده در انستیتوی تکنولوژی برگزار کرد. از این تعداد برخی از قبل نماینده بودند و 15 نفرشان منحصراً برای شورا انتخاب شده بودند. در این اولین اجلاس، نمایندگان از تمام کارگران خواستند که برای ایجاد یک کمیته عمومی برای «تصمیمگیری در مورد کنشها در طی اعتصاب و نیز اختتام آن» نمایندههای خود را انتخاب کنند. این نشان میدهد که شورا در ابتدا هدف محدودی برای خود قائل بود، و کارگران و مطبوعات به شورا همچون «کمیسیون اعتصاب»، «کمیته اعتصاب»، «انجمن کارگری» نگاه میکردند. در پاسخ به این درخواست، کارگران در روزهای بعد از آن نماینده های خود را انتخاب کردند و شورا شکل گرفت. در جلسه دوم در 14 اکتبر حدود 90 نماینده، و در جلسه سوم که روز بعد بود، 226 نماینده از 96 کارخانه و 5 اتحادیه شرکت داشتند. در جلسه بعدی در 17 اکتبر، این مجمع نمایندگان، خود را شورای نمایندگان کارگران خواند و یک کمیته اجرائی 22 نفره برگزید (2 نفر از هر 7 منطقه شهر، 2 نفر از هر 4 اتحادیه بزرگ) و تصمیم گرفت روزنامه خودش بنام ایزوستیا را منتشر کند.
مشکلی که در برابر تمام شوراها وجود داشت این بود که از آنجا که مسائل بسیار زیادی برای شورای کارگرها مطرح بود و به مشکلات زیادی میباید پرداخته میشد (ازجمله سازماندهی کارگران، سازماندهی و رهبری اعتصابها، تامین امنیت و منابع مالی، انتشار روزنامه و اطلاعیه و الیآخر)، بعلاوه تعداد زیاد نمايندههای شورا، باعث میشد که سوویت یا همه نمايندههای شورا نتوانند بلافاصله و بطور مداوم دور هم جمع شده و تصمیم بگیرند. در نتیجه تمام سوویتها یک کمیته اجرائی از بین خود انتخاب میکردند و آنوقت این کمیته اجرائی که میتوانست جلسات مداومی برگزار کند، به مجمع عمومی سوویت پاسخگو بود. سیر تحولات در آن زمان، چه در 1905 و چه در 1917، چنان با سرعت و شدت جریان داشت که کمیتههای اجرائی امکان آنرا نداشتند که برای این یا آن تصمیم بروند از مجمع عمومی سوویت خود اجازه بگیرند. بنابراین، آنها خودشان تصمیم گرفته و اجرا میکردند و بعداً تائیدیهاش را از مجمع عمومی شورا میگرفتند. این ساختار و شکل عملی تمام شوراها بود. بعلاوه، همین وضعیت باعث شد که بعضی از شوراها برای رسيدگی به وظايفی خاص، کميسيونهای ويژه تشکيل دهند: بعنوان مثال کمیسيونی برای ادارهی پولها و ايجاد صندوق اعتصاب، برای کمک به بيکاران، برای جستار برای اسلحه، برای انتشار بيانيهها و روزنامه ايزوستيا.
شوراها روال استانداردی برای رایگيری يا نسبت تعداد نمايندگان به اعضا نداشتند؛ درنتيجه قدرت عددیشان شدیداً نوسان داشت. در سنتپترزبورگ، نسبتِ يک نماينده برای هر 500 کارگر اتخاذ شد. در مسکو کارگاههای با 400 کارگر میتوانستند يک نماينده به شورا بفرستند؛ به کارگاههای کوچکتر گفته شده بود که به يکديگر بپیوندند تا بتوانند به ازای هر 500 کارگر يک نماينده به شورا بفرستند. در شهرهای با تعداد کارگرِ کمتر، این نسبت پائينتر بود: مثلاً در اودسا اين نسبت يک به 100، در تِوِر يک به 50، در کوستروما يک به 25 بود. در مکانهای ديگر (مثل نووروسيسک و اکاترينوسلاو) هيچ نسبت ثابتی وجود نداشت. تعداد نمایندههای شورای سنتپترزبورگ که بزرگترين شورا بود، در آخر نوامبر به بالاترین تعداد، یعنی 562 نماينده رسيد. تعداد نمایندهها در شورای مسکو 204، اودسا 153، کوستروما 135، و نوووروسيسک 72 نفر بود.
شوراهای منطقهای شهری در سنتپترزبورگ تنها بعد از تشکیل شورای کارگران بوجود آمدند؛ ولی در مسکو و اودسا پیش از شورای سراسری شهری که مبتنی بر آنها بودند پدید آمدند. هیچگونه تفکیکِ تندوتیزی در وظایف شورای شهر و شورای منطقهای وجود نداشت. ولی معمولاً در مورد مسائل سیاسی مهم و اساسی در شورای عمومی تصمیمگیری میشد و شوراهای منطقهای شهری آن تصمیمها را به اجرا میگذاردند.
هر چند نخستین شورا در ابتدا تنها یک خواست سیاسی در لیست مطالباتیاش داشت، اما با رشد و گسترش جنبش انقلابی و رادیکالیزه شدن آن، شوراها نیز بالطبع رادیکالیزه شدند و خواستههای اقتصادی-سیاسی دیگری هم به لیست مطالباتی کارگران متشکل در شوراها اضافه شد مثل روزکار 8 ساعته، خواستار شدن خروج ارتش و پليس از شهر، اعطای عفو کامل به تمام زندانيان سياسی، الغای وضعيت جنگی و محاصره در تمام روسيه، و بالاخره، تشکیل مجلس موسسان مبتنی بر رای همگانی، مستقيم، و مخفی. ولی در مجموع دو خواست روزکار هشت ساعته و مجلس موسسان، مطالبهی محوری اکثر شوراهای روسيه بود.
بسیاری از فعالیتهای شورای سنتپترزبورگ و سویتهای استانی معطوف به مشکلات اقتصادی روزمره کارگران بود. از این زاویه، شوراها بعضاً جایگزین اتحادیههای صنفیِ ناموجود یا تازه تاسیس شده بودند. بعنوان مثال، شورای باکو دغدغهاش عمدتاً حل و فصلِ مناقشاتِ بین کارگران و کارفرمایان و مبارزه مسالمتآمیز برای افزایش دستمزدها بود که بعدها به همین خاطر، بلشویکها آنرا «سازمان تیپیکِ اتحادیه صنفی» خواندند. در کییف، شورا در اصل ترکیبی از کمیته اعتصاب و اتحادیه صنفی بود؛ و نام خودش را «اتحادیه کارگران کییف» گذاشته بود. در این دوره، هنوز مرزهای بین اتحادیه صنفی بمنزله مجامع حرفهای درون صنایع مختلف، و شوراها بمثابه نمایندگیِ کلِ پرولتاریا، سیال بود. بین این دو نوع تشکل هم روابط متقابلی وجود داشت؛ در پایان ماه نوامبر، در شورای سنتپترزبورگ 54 نماینده رسمی از 16 اتحادیه وجود داشتند. از این گذشته تعدادی از نمایندگان شورا نیز جزو اعضا رهبری اتحادیهها بودند. اتحادیه چاپگران سنتپترزبورگ برای چاپ و انتشار نشریهی ایزوستیا به شورا کمک میکرد. در مقابل، شورا هم به کارگران فراخوان داد که اتحادیههای صنفی ایجاد کنند، از آنهائی که نقداً موجود بودند حمایت میکرد، و در اعتصابها به آنها کمک مادی میداد. مجامع کارگران راهآهن و مجامع شاغلین پست و تلگراف که فرای سنتپترزبورگ گسترش یافته بودند، نمایندگان رسمی خودشان را به شورا فرستاده و به دفاترشان توصیه کردند با شوراهای کارگران همکاری کنند.
یک ویژگی مهم سوویتهای 1905 این بود که به احزاب اجازه نمایندگی در خود را نمیدادند. بیشترین امتیازی که به احزاب دادند این بود که از هر کدام از سه حزب بزرگ (بلشویکها، منشویکها و اس آرها یا انقلابیون سوسیالیست) سه نفر میتوانستند با نظر مشورتی و بدون حق رای در شورا حضور یابند (بعنوان مثال، کميته اجرائی سنتپترزبورگ در اواخر نوامبر، شامل 35 عضو با حق رای و 15 عضو بدون حق رای میشد). در نتیجه احزاب را تقریباً کنار گذاشته بودند. اما باید بخاطر داشت که کنار گذاشتن احزاب در سوویتها به معنی عدم نفوذ احزاب در آنها نبود. چراکه این احزاب، با توجه به سواد و تجربه سیاسیای که داشتند، میتوانستند بسیاری از اعلامیههای آنها را فرموله کنند (بعنوان مثال اکثر اعلاميهها و مطالبههای شورای سنتپترزبورگ را تروتسکی مینوشت). از اعلامیهها، بیانیهها و خواستههاشان مشخص است که احزاب سوسیالیست (حال من به معنای عام آن میگویم) علیرغم آنکه نماینده با حق رای در سوویتها نداشتند، ولی حداقل نفوذ معنوی داشتند.
از جمله اقدامات عملیای که سوویتهای 1905 انجام دادند يکی اجرای عملی روزکار 8 ساعته در تعدادی از کارخانهها برای مدت چند ماه بود، و ديگر اينکه هم در سنت پترزبورگ و هم در مسکو توانستند آزادی بیان را عملاً به اجرا بگذارند. همانطور که گفته شد تصمیم میگرفتند و اجرا میکردند و این یکی از شاخصهای اصلی شان بود که عملاً هر دو خواسته ی اصلی خود را (روزکار 8 ساعته و آزادی بیان) به اجرا گذاشتند. به نشریات و مطبوعات دستور داده بودند که اگر روی نشریهها نوشته نشده باشد «بدون سانسور» و واقعاً بدون سانسور نباشند، جلوی انتشارشان گرفته میشود. از دیگر اقداماتشان این بود که سوخت و آذوقه را تامین، و به مشکلات شهروندها رسیدگی میکردند و کارهای گرداندن زندگی روزمره مردم را بعهده گرفته بودند. به هر صورت همانطور که همه میدانیم سوویتهای 1905 موفق نمیشوند، شکست خونینی میخورند و در 1906 کاملاً از بین میروند تا خیزشهای انقلابی 1917.
شوراهای ۱۹۱۷
خيزش انقلابی که منجر به انقلاب فوریه و سرنگونی تزار شد، خیزشی خودانگیخته بود که ظرف چند روز از تمام مراحل يک انقلاب گذشت، از اعتصاب تا تظاهراتها تا شورش و قیام. به قولی، «جنبشی بدون رهبری سازمانی از بالا بود که توسط خود تودهها با شتاب به جلو میرفت.» هيچگونه رهبری مرکزی از هيچ حزب يا چهره شناخته شدهای وجود نداشت. شوراها از جمله برای رهبری و هدایت این جنبش خودانگیختهی «بدون رهبری» بوجود آمدند.
هنگامی که تعرضهای انقلابی در فوريه 1917 در پتروگراد (سنت پترزبورگ) شروع شد، ايده برقراری مجدد شورا، هم در کارخانههای اعتصابی و هم در ميان روشنفکران انقلابی، دست بالا پيدا کرد. گزارشهائی وجود دارد که در پتروگراد، نقداً در 24 فوریه در تعدادی از کارخانهها نمایندههائی برای تشکیل شورا انتخاب شده بودند. اما این در همین سطح باقی ماند. در تلاطم انقلاب، نمايندگان مختلفِ گروههای سوسياليست (رهبران اتحاديهها و مجامع کارگری، چند تن از اعضا چناح چپ دوما، و اعضا حزب) جلسات مخفی برقرار میکردند و در یکی از این جلسهها چرِوانيان (منشویک راست) پیشنهاد تشکیل شورای نمایندگان کارگران را میدهد. اين پيشنهاد، با تعيينِ مکانهای جلسههای نمايندگان سراسر شهر، تصويب شد. ولی در همان شب 25 فوريه، اکثر شرکتکنندگان در جلسه، پيش از آنکه بتوانند با کارگران در مورد تصميمشان درباره انتخابات برای شورا صحبت کنند، دستگير شدند. گام دوم و تعیین کننده برای تشکیل شورای نمایندگان کارگران پتروگراد را اعضا «گروه کارگری مرکزی» 1 برداشتند که در 27 فوريه از زندان آزاد شده بودند. آنها، با همراهی سربازان و بخشی از تودهها وارد کاخ توريد که محل اجلاس دوما بود شدند. در آنجا، در بعد از ظهر 27 فوريه 1917 يک «کميته موقت اجرائی شورای نمايندگان کارگران» تشکيل دادند که متشکل از چندين عضو سوسياليست دوما از جمله نيکلای چخيدزه (منشويک) و شرکت کنندگان در جلسههای مخفی قبلی بود. اين کميته بلافاصله فراخوان انتخابات برای نمايندگان را (يک نماینده برای هر 1000 کارگر و يکی برای هر گروهان ارتشی) صادر کرد، و نخستين اجلاس را برای ساعت 7 شب اعلام نمود. هنگامی که جلسه در ساعت 9 شب برگزار شد، فقط 40 تا 50 نفر در آن حاضر بودند. اين تعداد حتی شامل نمايندگانی که پيشتر در کارخانهها انتخاب شده بودند هم نمیشد چراکه آنها هنوز از تاسيس شورا خبر نداشتند. اولین شماره ایزوستیا (ارگان نمايندگان شورای کارگران و سربازان پتروگراد) در صبح روز 28 فوریه منتشر شد و در همان روز در اکثر کارگاهها و کارخانهها برای ارسال نماینده به این شورا انتخابات برگزار شد و در همان شب نخستین اجلاس عمومی شورا با 120 نماینده از صنایع برگزار شد. در نتیجه در اینجا، پیش از انتخابات و تشکیل شورا، کمیته اجرائی شورا تشکیل شد.
در مسکو، شورا دیرتر شکل گرفت. ابتدا دفتر محلیِ کميته مرکزی حزب بلشويک، به کارگران فراخوان داد تا نمايندگانی را برای شورای کارگران در شب 27 فوريه انتخاب کنند. در همان زمان، اعضا چپگرای دومای شهری، نمايندههای زمستوو 2، و اتحاديه شهری، و گروه کارگری در کميتههای صنايع جنگ، و نمايندههای سازمانهای عمومی ديگر، يک کميته موقت انقلابی تشکيل دادند. در 28 فوريه اين کميته به کارگران، سربازان و شاغلين فراخوان داد تا نمايندگان خود را برای شورا انتخاب کنند. در اول مارس، در کارخانهها انتخابات برگزار شد و کارگرها نمایندههای خودشان را برای شورا انتخاب کردند. همان روز نخستین اجلاس شورا برگزار و یک کمیته اجرائی سه نفره انتخاب شد.
درنتیجه انتخاب نمایندهها و تشکیل این دو شورای بزرگ و اصلی روسیه و نیز برخی از شوراهای دیگر در 1917، برخلاف سوویتهای 1905 بصورت خودانگیخته نبود. شوراها اولاً دیر، و تقریباً با قطعی شدن پیروزی انقلاب فوریه (27 فوریه) تشکیل شدند، و ثانیاً عمدتاً بنا به ابتکار و فراخوان احزاب بوجود آمدند؛ احتمالاً به همین خاطر بلافاصله بعد از تشکیل سوویتها، احزاب و نمایندههاشان در سوویتها انتخاب شده و از نفوذ زیادی برخوردار بودند. تفاوت نفوذ احزاب در این دو شورای بزرگ در بدو تاسیس این بود که در پتروگراد، نمايندگان احزاب منشویکها و اس آرها خیلی بیشتر از سوویت مسکو بودند. در مسکو، بلشویکها نسبتاً بیشتر بودند؛ اکثریت نداشتند، ولی تعدادشان نسبت به سوویت سنت پترزبورگ بیشتر بود.
جنبش شورائیِ سرچشمه گرفته از پتروگراد، ابتدا شهرهای بزرگ، شهرستانهای صنعتی با کارگران زياد و شهرهای دارای پادگانهای بزرگ را در بر گرفت. در طی ماه مارس، شوراها تقريباً در تمام اين مکانها شکل گرفتند. در شهرهائی که کارگر و سرباز اندکی داشتند، يا در مناطق کوچک و شهرستانها و مناطق دور افتاده شوراها بعدها پديد آمدند. مطالبات و اهداف این جنبش در بدو امر محدود بود: پایان جنگ، دستمزدهای بالاتر، هشت ساعت روزکار، تقسیم زمین به دهقانان، و ایجاد نهادهای دمکراتیک.
روال انتخاباتی در شورای کارگران و سربازان پتروگراد، با نسبتِ رسمیِ نمايندگی، برای بخش کارگران، يک نماينده برای هر 1000 کارگر بود؛ ولی کارخانه/کارگاههائی که کمتر از 1000 شاغل داشتند هم میتوانستند يک نماينده به شورا بفرستند. درنتيجه کارخانههای بزرگ (با بيش از 400 شاغل) که بالغ بر 87 درصد تمام کارگران پتروگراد میشد، 424 نماينده ارسال میکردند، درحاليکه بنگاههای با کمتر از 400 شاغل که بالغ بر 13 درصد تمام کارگران میشد، 422 نماينده داشتند. بنابراين نمیشد از حق رای برابر برای توده کارگران سخن گفت. همين وضعیت در مورد نمایندگان سربازان نيز وجود داشت: هر گروهان، يا هر واحد نظامیِ برابر با يک گروهان (معمولاً 250 نفر)، حق داشت يک نماينده انتخاب کند. هيچ قاعده عددی مشخصی وجود نداشت، چنانکه واحدهای گوناگون با تعداد نفرات مختلف میتوانستند تعداد نمايندگان برابر هم بفرستند. بخش سربازان مکرراً پيشنهادهای نسبتِ يک نماينده برای هزار نفر را رد کرد.
بعد از تشکیل شورای نمايندگان کارگران و سربازان پتروگراد، مدام به تعداد نمايندگان شورا افزوده میشد؛ در هفته اول مارس تعداد نمايندهها 1200 نفر شد؛ و تا نيمه دوم مارس به تقريباً 3000 نفر رسید. از اين تعداد، تقريباً 2000 سرباز و حدوداً 800 نفر کارگر بودند، درحالیکه در اين زمان تعداد کل کارگرانِ پتروگراد دو يا سه برابر سربازانِ مستقر در پادگان بود. اين روال انتخاباتی در غالب شوراهای شهرها و استانهای ديگر هم وجود داشت؛ یعنی چنان بود که تعداد نمایندگان سربازان در شوراها به نسبت، بیشتر از نمایندههای کارگران، –و در آنجا که شورای مشترک کارگران و دهقانان بود– تعداد نمایندگان دهقانان به نسبت، بیشتر از نمایندههای کارگران بود –حال چه بخاطر اين روال انتخاباتی يا چه بخاطر سهم عظیم دهقانان نسبت به کل جمعیت. این ترکیب بافت نمایندگی در شوراها نیز بیتردید در تحولات آینده نقش داشت.
در شورای کارگران مسکو نیز روال انتخاباتی کمابیش همانند شورای پتروگراد بود و اصلِ نمايندگی برابر در ميان تودههای کارگر رعایت نمیشد: يک نماينده برای هر 500 کارگر انتخاب میشد، ولی هرگز از يک کارخانه بيشتر از 3 نماينده نبود. درنتيجه، کارخانهای با 1500 کارگر 3 نماينده به شورا میفرستاد درحالیکه کارخانهای با 7000 کارگر هم همان تعداد نماينده ارسال میداشت.
سوویتهای استانی اما، عمدتاً بصورت خودانگیخته در شهرستانهای مختلف شکل گرفتند یعنی کارگرانی که در اعتصاب بودند، عمدتاً خودشان سوویتهاشان را –هرچند دیر– تشکیل دادند. خواستههائی که مطرح میکردند، کمابیش همانند همان خواستههای قبلی بود: اساساً اقتصادی، و معدود خواستههای سیاسی. هیچکدام از خواستهها از مطالبات قابل تحقق در چارچوب جامعه بورژوائی، فراتر نمیرفت.
شوراهای 1917 همان ساختاری را اتخاذ کردند که سوویتهای 1905 داشتند. یعنی آنها یک کمیته اجرائی تشکیل دادند که میباید به مسائل روزمره میپرداخت. همچنین، در پتروگراد، در همان اولين هفتهها، چندين کميسيون تشکيل شد و تعدادشان مداوماً افزايش يافت تا نهايتاً به 12 تا 15 کمیسیون رسيد. در مناطق مختلف شهر مسکو و پتروگراد شوراهای محلات (مناطق شهری) برپا شد که هر کدام از این شوراها نیز کميته اجرائی و کميسيونهای خودشان را داشتند. این شوراهای منطقهای مستقيماً توسط افراد در کارخانهها، احزاب سوسياليست، اعضا «گروه کارگری» يا سربازان پادگانها تشکيل میشدند.
سیر سریع تحولات، بزرگیِ سوویت و کمیته اجرائیاش، و حجم زیاد مسائلی که میباید بدان پرداخته میشد، بعنوان مثال، شورای پتروگراد را به ایجاد دفتری (7 نفره) بنام «دفتر کمیته اجرائی» برای رسیدگی به امور روزمره کشاند. در 12 آوريل اين دفتر مجاز شد که در مواقع اضطراری تصميمهای مستقل سياسی اتخاذ کند، آنهم تنها با تائيد بعدیِ کميته اجرائی در صورت نياز. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، مثل آنست که شما یک حزبی دارید که يک کنگره دارد و يک کمیته مرکزی و یک دفتر سیاسی. کمیته مرکزی منتخب کنگره است و دفتر سیاسی هم منتخب کمیته مرکزی. در اينجا هم دفتر اجزائی منتخب کمیته اجرائی بود. کمیته اجرائی 3 بار در هفته، و دفتر اجرائی همه روزه جلسه داشت. دفتر اجرائی تائیدیه ی کارها و تصمیماتش را از کمیته اجرائی میگرفت و کمیته اجرائی هم تائیدیهاش را از مجمع عمومی شورا. اينها میباید کمیته اعتصاب تشکیل میدادند، پول جمعآوری میکردند، اسلحه تهیه میکردند، به مسائل سوخت و آذوقه شهر میرسیدند، و الیآخر. بطور مشخص، سوویتِ سنت پترزبورگ آنقدر بزرگ شده بود که برای رسیدگی به امور مختلف مجبور بود که برای پیشبرد کارهایش یک سری افراد را به استخدام خود در بیاورد. این شورا چند صد شاغل داشت و طبق گفتهی شلیاپنیکف (بلشویک)، از مارس تا ژوئن، چیزی حدود 800 هزار روبل هزینهی اداری سوویت سنت پترزبورگ بود. علاوه بر این، بودجهی/درآمد این شورا قدری بیش از 3 و نیم میلیون روبل در همان دوره زمانی بود. جلسات عمومی شورا که در هفتههای اول تقريباً هر روز برگزار میشد، رفته رفته با تناوب کمتر و نیز با مشارکت تعداد کمتری از نمايندگان برگزار میشد. کميته اجرائی شورا هم بطور فزاينده مستقل شد –حتی با وجود آنکه تحت کنترلهای معينی از سوی نمايندگان (که حق عزل آنرا داشتند) باقی ماند. در نتیجه میشود گفت که عناصر بوروکراتیزه شدن از همان اوایل در درون این سوویتها وجود داشت.
رهبران احزابی که در شوراها اکثریت داشتند و در اوايل ماه مه به دولت موقت پيوسته بودند، مشتاق تصويب سياستهاشان توسط يک دستگاه/ارگان نمايندگی ملی بودند. بنابراين، در 9 مه، کميته اجرائیِ گسترش يافتهی شورای پتروگراد، برای انتخابات و فرستادن نمايندگان برای نخستين کنگره شوراهای کارگران و سربازان سراسر روسيه در پتروگراد، فراخوان داد. انتخابات تقریباً بلافاصله برگزار، و از 3 تا 24 ژوئن، نخستين کنگره شوراهای کارگران و سربازان سراسر روسيه در پتروگراد تشکیل شد. روشهای انتخاباتی ساده بودند: شوراهائی که 25 تا 50 هزار ساکن را نمايندگی میکردند، قرار بود 2 نماينده ارسال دارند، برای 75-50 هزار ساکن 3 نماينده، برای 100-75 هزار ساکن 4 نماينده، برای 150-100 هزار ساکن 5 نماينده، برای 200-150 هزار ساکن 6 نماينده، و بيشتر از 200 هزار ساکن 8 نماينده. شوراهای کوچکتر قرار بود یا با ديگران ادغام شوند، و يا تنها بعنوان مشاور در کنگره شرکت کنند. نمايندگان جبههها قرار بود در کنگرههای ارتش انتخاب شوند.
کنگره اول، يک کميته اجرائیِ مرکزی سراسر روسيه انتخاب کرد تا بعنوان ارگان عالیِ شورا در سراسر روسيه عمل کند. کميته اجرائیِ مرکزی با بيش از 250 عضو، خودش يک کنگره مينياتوری شوراها بود. حق داشت خودش راساً در مورد مسائل اساسی تصميمگيری کند –تا آنجا که اين تصميمها در چارچوب دستورالعملهای کنگره سراسری روسيه باشند. ترکيبش متناسب با توازن احزاب در کنگره بود: 104 منشويک، 100 سوسياليست انقلابی، 35 بلشويک، و 18 تن از احزاب سوسياليست ديگر. این کمیته در نخستين اجلاس خود، يک هيئت رئيسه 9 نفره به رياست چخيدزه و يک دفتر 50 نفره که آنهم ترکيبش متناسب با تناسب احزاب بود برگزيد. امور سربازان و کارگران در بخشهای ويژه بررسی میشدند. بعلاوه، 18 اداره/شعبه تاسيس شد تا به امور مختلف بپردازند و اينها به نوبه خود، هرکدام به چندين کميسيون تقسيم میشدند. درنتيجه يک دستگاه عظيم اداری آفريده شد که صدها شاغل داشت –همان گونه که پيش تر در شورای پتروگراد چنین شده بود.
یک تفاوت خاصی که شوراهای 1905 با 1917 داشتند این بود که شوراهای 1917 عمدتاً شوراهای مشترک کارگران و سربازان (و بعدها کارگران و دهقانان و سربازان) بودند در حالیکه در 1905 این شوراها از هم مجزا بودند و مگر در موارد استثنائی، شورای مشترک کارگران و سربازان وجود نداشت (ولی چندین شورای مشترک سربازان و دهقانان وجود داشت). در 1917، در بسیاری از شهرها (از جمله در مسکو) شوراهای سربازان جدا از شوراهای کارگران بودند، ولی به مرور به هم ملحق شدند. تفاوت مهم دیگر، حضور سنگین احزاب در شوراهای 1917 بود که موضعگیری سیاسی هر شورائی را بسته به اینکه کدام حزب در آن غالب بود تحت الشعاع نوسانات آن قرار میداد.
در 1917، سوویتهای دهقانی نسبتاً دیر تشکیل شدند و بنا به سیاست بلشویکها که روی تمرکز تاکید زیادی داشتند، بعد از مدتی تمام این شوراها را با هم تلفیق کرده و شوراهای کارگران و دهقانان و سربازان را بوجود آوردند.
به هر حال، مطالبات و اهداف این جنبش که در بدو امر محدود بود (پایان جنگ، دستمزدهای بالاتر، هشت ساعت روزکار، تقسیم زمین به دهقانان، و ایجاد نهادهای دمکراتیک) با عدم توانائی و میل دولت موقت جدید در برآوردن مطالبات توده های کارگری رادیکالیزه شد، و بالطبع سازمانهایش (شوراها و کمیته های کارخانه) رفته رفته تا اکتبر کلاً مطالباتشان رادیکال تر شدند. شوراها امور اجتماعی را بیش از پیش به دست خود گرفتند که بارزترین نمود آن بوجود آمدن قدرت دوگانه در روسیه بود. این قدرت دوگانه البته نمیتوانست ادامه پیدا کند و باید به نحوی به سود یکی و به زیان دیگری (شوراها یا دولت مستقر) میشکست.
اما لنین، و بعداً حزب بلشویک نمیخواست منتظر شکستن این قدرت دوگانه و کسب قدرت شوراها توسط خودشان شود. هدف کسب قدرت سیاسی توسط حزب بود که با طبقه یکی انگاشته میشد. در آن وضعیت متلاطم و انقلابی، اکثریت/رهبری شوراها میتوانست تغییر کند، و همانگونه که بلشویکها در مسکو و بالاخره در سنت پترزبورگ اکثریت نمایندگان را به خود جذب کردند، میتوانستند در تحولی دیگر تبدیل به اقلیت شوند. هیچ امیدی/اعتمادی به شوراها وجود نداشت که چنانچه حتی قدرت سیاسی را بدست بگیرند، آنرا به حزب بدهند یا در راستای سیاستهای حزب بلشویک پیش بروند. به هر ترتیبی بود، حزب باید به قدرت سیاسی میرسید. درنتیجه، بدین منظور، حزب باید پیش دستی میکرد.
«انقلاب» اکتبر
بطور خیلی خلاصه، چگونگی کسب قدرت توسط بلشویکها اینگونه بود که در اکتبر، منشویکها در کمیته اجرائی شورا، پیشنهاد تشکیل یک کمیته دفاعی مسلح را برای دفاع از مسکو و بخصوص سنت پترزبورگ در مقابل حملات خارجیها (آلمانیها) مطرح کردند. در واقع «کميته دفاع انقلابی». بلشویکها در آنجا این پیشنهاد را به ظاهر قبول میکنند. اینکه میگویم به ظاهر، بخاطر آنست که خود تروتسکی بعداً میگوید که این پذیرش صرفاً یک نیرنگ/فریب بود. با تشکیل این کمیته نظامی-دفاعی در 20 اکتبر به ریاست تروتسکی، بلشویکها فعالانه در آن شرکت میکنند. این کمیته که متشکل از کارگران و سربازان شورا بود، بلافاصله سربازهای پادگانهای مختلف را تحت فرمان خود در میآورد. در 22 اکتبر اعلام میکند که دستورات ستاد فرماندهی نظامی منطقهای (فرماندهی عالی رسمی در پتروگراد) بايد به تائيد اين کميته برسند. در 24 اکتبر، کميته انقلابی از ساکنين پتروگراد خواست که دستوراتش را که میگفت «برای دفاع از شهر عليه برنامههای ضدانقلاب»، و برای دفاع از کنگره سوويتهای سراسر روسيه و مجلس موسسان است اجرا کنند. این کمیته در همان شب میرود و دولت موقت را سرنگون میکند و قدرت را بدست خود میگیرد. قرار بود کنگره دوم شوراهای سراسر روسیه روز بعد تشکیل شود. برنامه بلشویکها (بحث لنین با بلشویکهای دیگر) این بود که حزب باید قبل از تشکیل کنگره، قدرت سیاسی را بگیرد. این بحث وسیع و تندی بود که مدتها بود که آنها داشتند. تاکید شدید لنین این بود که حزب باید با این کار کنگره را در برابر عمل انجام شده قرار بدهد. در حالیکه بلشویکهای دیگر، منشویکها، اس آرها، و دیگران میگفتند که بدست گیری قدرت سیاسی وظیفهی خود کنگره است و خود کنگره باید این تصمیم را بگیرد. لنین مخالفت میکند و به هر صورت نظر خود را در حزب پیش میبرد و در 25 اکتبر کنگره را میگذارد در برابر عمل انجام شده.
با این وجود، بلشویکها در کنگره دوم شوراهای سراسر روسیه اکثریت نداشتند. آنرا صرفاً زمانی بدست آوردند که از یک سو تعدادی از شوراها در اعتراض به اقدام بلشویکها نمایندهای به کنگره ارسال نکرده بودند چنانکه حتی تعداد نمايندههای حاضر در کنگره دوم نسبت به کنگره قبلی کمتر بود، و از سوی دیگر، عدهای از نمایندههای حاضر در کنگره، منشویکها و اس آرهای راست، در اعتراض به این اقدام بلشویکها کنگره را ترک کردند. آنوقت بود که بلشویکها اکثریت را بدست آوردند؛ و کنگره وطیفه تشکیل شورای کميسارهای خلق روسیه را به آنها محول میکند.
در مورد مجلس موسسان، آنچه که واضح است و همه میدانند اینست که لنین اول با ایجاد مجلس موسسان موافق بود و تصور میکرد در آنجا اکثریت را بدست میآورد و وقتی دید نتیجه انتخابات چیز دیگری است، با آن مخالفت و منحلش کرد. این فقط یک نمونه از چرخش تاکتیکهای لنین بود. تاکتیکهای چرخشی دیگرش، علاوه بر کنار گذاشتن برنامه حزب خود و پذیرش برنامه ارضی اس آرها بنا به «مصلحت»، از جمله در مورد بیانی بود که نسبت به سوویتها داشت (نظر و نگاهش به شوراها تقریباً یکسان باقی ماند). او این بیان را حداقل دو یا سه بار در فاصلهی فوریه تا اکتبر تغییر میدهد. یکبار از آنها دفاع میکند، با شعار «تمام قدرت بدست شوراها» با آنچه که میدانیم در تزهای آوریلش آمده؛ بعد در ماه جولای یا ژوئیه، یک تظاهرات/قیام مسلحانه میشود که گفته شده به تحریک و مشارکت بلشویکها بود (یعنی خیزشی مسلحانه برای سرنگون کردن دولت موقت) در حالیکه بلشویکها آنرا شورش خودانگیخته کارگران نامیدند. شوراها علیه بلشویکها موضعگیری میکنند، حتی در بعضی جاها نمایندههای بلشویکها را بیرون میکنند، و لنین مجبور به فرار به فنلاند میشود. در واقع همان وقت او موضع متضادی با موضع قبلی خودش میگیرد بدین معنا که شعار «تمام قدرت بدست شوراها» را کمابیش پس میگیرد و میگوید شوراهای کارگری برای ما صرفاً یک ابزار هستند/بودند برای سرنگونی دولت بورژوائی. نگاهش به شوراها در واقع نه ارگانهای خودگردان کارگری، بلکه ارگانهای انقلاب و سلب قدرت از بورژوازی –ابزاری– بود. این نگاه را تروتسکی و استالین و دیگران هم دارند. لنین مدعی شد که سوويتها «سيرکها و عروسک ها [شدهاند]؛ قدرت واقعی در آنها نيست» و «شعار انتقال قدرت به سوويتها اکنون طنین دن کيشوتی يا مسخره میدهد». بعد، به فاصله چند ماه کوتاه، بعد از اینکه تحولات ماه جولای/ژوئیه تمام میشود، مجدداً برمیگردد به شعار «تمام قدرت بدست شوراها» و آنرا شعار محوری حزب میکند.
من فکر میکنم توضیحاتم را بطور مختصر در مورد شوراها دادم، قطعاً در بحثها به آنها بر میگردیم. اما آنچه که مهم است و میشود در پایان گفت اینست که در آن شرایط، بدست گیری قدرت سیاسی توسط بلشویکها، موج بسیار عظیمی در سوسیالیستها و کمونسیتها براه انداخت برای دفاع از «انقلاب اکتبر» روسیه. اما هيچ مارکسیست انقلابی نتوانست انحطاط سوويتها را، تنها چند ماه بعد از اکتبر، بهتر از رزا لوکزامبورگ ببیند. او در کتاب انقلاب روسیه نقدی دارد به بلشویکها که برایتان در اینجا میخوانم:
لنين و تروتسکی سوويتها را همچون تنها نمايندگی واقعی تودههای کارگر، بجای پيکرهای نمايندگی انتخاب شده توسط رای عمومی، معرفی کردهاند. ولی با سرکوب سراسری فعاليت سياسی، فعاليت سوويت نيز بايد از بين برود. بدون انتخابات عمومی، آزادی نامحدود مطبوعات و اجتماعات، و بحث باز، زندگی در هر نهاد عمومی میميرد، و يک شِبهِ-زندگی میشود که در آن تنها بوروکراسی زنده است. حيات عمومی، به تدريج به خواب میرود، چند دوجين رهبر حزبی با انرژی بیپايان و ايدهآليسم نامحدود کنترل و حکومت میکنند، در ميان آنها يک دوجين ذهنهای برجسته مسئوليت دارند، و يک [گروه] نخبه هم از ميان کارگران هر از گاهی به مجتمعها دعوت میشود تا برای سخنرانیهای رهبران کف بزنند و به اتفاق آرا قطعنامههائی که بهشان داده شده را تصويب کنند –بنابراين، در عمق قضيه، این دولت يک گروه است. درست است، اين يک ديکتاتوری است، ولی نه ديکتاتوری پرولتاريا، بلکه ديکتاتوری يک مشت سياستکار –ديکتاتوری به معنای بورژوائی آن، به معنای حکومت ژاکوبنی.»
وحید تقوی
—————-
1. «گروه کارگری» نام کمیسیون/بخش ویژهی کارگری در «کمیتههای صنایع جنگی» بود. این کمیتهها، بعنوان «سازمانهای خوديارِ اجتماعی» به منظور افزايش و توليدِ آزاد از قيدوبندهای بوروکراسی تزاريستی بوجود آمده بودند. رهبری آن با کادتها و اکتبريستها بود که در دوما «بلوک مترقی» را تشکيل میدادند. کارگران کارخانهها قرار بود برگزینندگانی را انتخاب کنند که آنها به نوبه خود نمايندگانی را برای «گروه کارگری» کميتههای صنايع جنگی انتخاب کنند. «گروه کارگری مرکزی» نام گروه کارگری در کميته مرکزی صنايع جنگی در پتروگراد بود.
2. Zemstov زمستوو، نام نهاد دولت خودمختار محلی بود که با رفرمهای لیبرالی تزار الکساندر دوم بوجود آمد. هر زمستوو یک هیئت اجرائی داشت که متشکل از نمایندگان زمینداران بزرگ، متوسط و کوچک، ثروتمندان بزرگ و کوچک شهری، و بالاخره دهقانان میشد. نمایندههای دهقانان میباید از سوی فرماندار استان با گزینش از لیستی که از سوی وولوستها (مجمع نمایندگی اهالی یک منطقه روستائی) تهیه و معرفی شده بود، به زمستوو ارسال میشد