سکتاریسم:بنیان ها و نمودها/کاوه دادگری
19-04-2020
بخش دیدگاهها و نقدها
1397 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
(پیشنویس بیانیه آنتیسکتاریسم)
سرآغاز:
سکتاریسم بهعنوان یک دیدگاه و گرایش سیاسی- ایدئولوژیک، نوع ویژهای از سبککار و خاستگاه معین طبقاتی، اکنون سراپای تشکیلاتها و محافل چپ را در سیطره خود دارد. دیرگاهی است که این تشکلها یکدیگر را کمتر به این صفت موصوف و منسوب میکنند. علت شاید این باشد که آنان این ویژگی را کاملاً پذیرفته، درونی ساخته و جزء پرنسیب های خود کردهاند؛ و یا شاید چون به خود مینگرند، همه اعمال و خصوصیات سکتاریستی رقیب را در خود میبینند و لذا اغلب و اجباراً دم فرو میبندند و از راهی و یا بیراههای دیگر با رقیب «تسویهحساب» میکنند. تسویهحسابی که دقیقاً سکتاریستی است و ربطی به طبقه کارگر ندارد
بعداً ما ریشهها و نمودها و نشانههای سکتاریسم را به بحث میگیریم. در اینجا فقط به ذکر دو نکته اساسی اشاره میکنیم. نکته اول این است که به باور ما قطب مخالف و متضاد سکتاریسم در یک کلام عبارت است از تشکل یابی پرولتاریا بهعنوان یک طبقه. از این زاویه سکتاریست به راهها و اشکال گوناگون در مقابل این تشکل یابی و اتحاد میایستد و جانسختانه از هستی طبقاتی دیگری پاسداری میکند. نکته بعدی که در جای خود در این نوشته مورد شناسایی و مداقه قرار میگیرد این است که انحرافات راست و «چپ » در جنبش کارگری که خود را در اشکال و مضامین رفرمیستی و آنارشیستی به نمایش میگذارد، حاوی میزان قابلتوجهی از معجون سکتاریستی هستند. بنابراین در هر دو انحراف بایستی بهدقت ردپای این گرایش طبقاتی را شناسایی و بهطور شایسته و درخور با آن مبارزه کرد.
سکتاریسم اغلب بهعنوان یک گرایش ایدئولوژیک در نظر گرفته میشود و یا اینگونه ظاهر میشود. لذا در این زمانه بهویژه، فرقهها را بهعنوان ساختار و مضمون عقیدتی و ایمانی این دستهجات در نظر میگیرند. ایدئولوژی یکی از آبشخورها و ستونهای مهم سکتاریستها و فرقهسازان است؛ اما واقعاً فقط این نیست و بایستی افزود که در میان ریشهها و منابع سکتاریسم، ایدئولوژی فقط یکی از چندین منابع و چشمههایی است که فرقهسازان به آن توسل میجویند تا بتوانند نیرو جمعآوری کنند و کار دیگری که هدف اصلی آنان است را سر و سامان دهند.
برای چپ ایرانی، سوسیالیسمی که تبدیل به ایدئولوژی میگردد و طبقه کارگری که به خلق استحاله مییابد برای یک نسل، پوپولیسم را به ارمغان آورد. مبارزه پیگیر «مارکسیسم انقلابی» و فروپاشی سازمانهای پوپولیست، بهطور موقت پوپولیسم را از دایره کنشگری خارج ساخت؛ اما دیرگاهی نپایید که مجدداً درهیأت و کالبد همان جریاناتی که برعلیهاش مبارزه کرده بودند، تبدیل به تاکتیک، سبککار و استراتژی گردید. گاهی لباس «چپ» را پوشید و زمانی از پنجره «راست» به سیاست گری پرداخت. اما در همه این تطورات، سکتاریسم، عنصر تغییرناپذیر و همیشگی دستگاه و کارکرد این «چپ» بوده است.
الف ) ریشهها و بنیانها:
ریشهها و علتهای چندی را میتوان در پیدایش و ماندهگاری سکتاریسم در میان چپ ایران مشاهده کرد. کارکرد سکتاریسم در سبککار، چشمانداز انقلابی، نقش تودهها و طبقه کارگر در جنبش، نقش پیشتاز و پیشاهنگ، چگونگی پایهریزی و ایجاد حزب طبقه کارگر و بهطورکلی سازمانیابی کارگران و زحمتکشان و جنبشهای اجتماعی و مانند آن، عرصهها و بنیانهایی است که در مجموع، ساختمان سکتاریسم در آنها شکل میگیرد و این گرایش و ویژگی را در میان احزاب و سازمانهای چپ، جانسختانه زنده نگه میدارد. سکتاریسم یک انحراف دیرپا و خطرناک در روند مبارزه طبقاتی کارگران علیه بورژوازی و نظام سرمایهداری است. بایستی آن را شناخت. نمودهای آن را تشخیص داد و پیگیرانه علیه همهی اشکال آن مبارزه کرد.
در زمرهی ریشههای سکتاریسم که بهتقریب، در نمودها و کارکردهای آن هویدا میشود، بدون رعایت ترتیب اهمیت آنها، بهقرار زیر است:
1 – سکتاریسم به نقش طبقه کارگر و زحمتکشان و مردم در تحولات اجتماعی و تاریخی، بهای لازم را نمیدهد. در حرف به آنها حق تقدم میدهد؛ اما در عمل، تودهها و کارگران پشت درهای تشکیلات سکتاریستی، بایستی در انتظار بمانند. سکتاریسم دوران «خلق گرایی» که بر فراز طبقات اجتماعی شکل گرفت و وجهه و عاملیت طبقه کارگر در سوختوسازهای نبرد طبقاتی را از محاسبات خود بیرون گذارده بود، در دوره اخیر، کماکان برای طبقه کارگر و تودههای زحمتکش فاقد برنامه، سبککار و تاکتیک نو به نو است و با در جا زدن و تکیه بر«هدایت از راه دور» و تبدیل تاکتیک عملی به شعارها تکراری، از تأثیرگذاری بر طبقه کارگر و زحمتکشان ناتوان است.
2 – از این رو، سکتاریسم یک گرایش نخبهگرا و الیتپرور است و تمایز و شکاف میان نخبگان و تودهها را دایمی میسازد. تودهها در بهترین حالت بایستی به هدایت و راهنمایی گروه الیت و طبقهی ممتاز رهبری گوش بسپارند؛ از آنها اطاعت کنند و برای رهایی خود، به انقیاد و اسارت عنصر نخبه و گروه نخبگان تن بسپارد.
3 – بیاعتمادی به تودهها و طبقه کارگر، همچنین بر درک و فهم عناصر و تشکیلات سکتاریست از انقلاب و جنبش، تأثیر میگذارد و یا از آن درک و فهم تأثیر بلاواسطه میگیرد. به این معنا، مفهوم انقلاب و تحول انقلابی در نزد آنها، محدود، تقلیلگرایانه، شکلی، آرمانی و تحت کنترل است. عنصر آزادی و خودرهایی طبقه و خلاقیت تودهها در آن اندک است. انقلاب برای آنان یک امر تحولی، میانجی و تجربی نیست. یک امر ایدئولوژیک و آرمانی است.
4 – درربط به مفهوم فوق، روند مبارزه طبقاتی در پیش سکتاریستها، مبهم و غایب است و در نظریه سیاسی بهطورکلی و تحلیل وضعیتهای متغیر سیاسی بهطور مشخص، قادر نیست نقش محرک و تاریخساز مبارزه طبقاتی در دقایق و لحظات متغیر و متفاوت تاریخی را دریابد و به کار گیرد. از این رو فاقد تاکتیک و پرنسیبهای تاکتیکی و خطمشی عملی و راهنما میباشد. فقدان تاکتیک حلقه گمشده بیعملی و انفعال سیاسی است.
از این رو تحلیل و تفسیر سکتاریستها تکراری، سطحی، کلی و قالبی است و بهطور ایستا و راکد از چند برداشت کلی و ژورنالیستی- تبلیغی فراتر نمیرود. ضعف نظری در عدم دریافت دیالکتیکی از جامعه، سکون و رکودی را بر چشمانداز وی مسلط میکند که دهها سال از پی هم تغییر نمیکند. سکون و بیتغییری و عدم تحول نظری و عملی در تشکیلات سکتاریست، دقیقاً باژگونه و منعکسکننده فهم ساکن و راکد از جامعه و جهانی است که در آن زیست میکند.
شکل بهظاهر انقلابی این رویکرد این است که جامعه و جهان را همواره در بحران، در آستانه انقلاب و فروپاشی ارزیابی میکند. این رویکرد البته مشخصهی دوران اخیر است. در دوره پیشین، ثبات جامعه و رشد سرمایهداری، به تشکیلات سکتاریستی این استنباط را القا میکند که جامعه و مردم یکسره در بیخبری، رکود و جهالت هستند و تشکیلات پیشتاز یا اپورتونیست است اگر با این رکود و سکون همراهی میکند و یا بایستی تاکتیک انفجاری و پیشتازانه را به عهده گیرد. در هر دو حالت، تحلیل سیاسی جامعه بهصورت ایستا و متافیزیکی انجام گرفته است.
5 – فهم تشکیلات سکتاریستی از سوسیالیسم و مارکسیسم یک فهم ایدئولوژیک و مذهب گونه است. برای آنها سوسیالیسم محصول تجربهی تاریخی جنبش طبقاتی پرولتاریا نیست بلکه محصول کشف و آفرینش دانشمندان و دانشوران بورژوایی است که از اذهان عالیه آنان تراوش کرده است. از این رو سوسیالیستم بایستی از بیرون یعنی از نزد این نخبگان و روشنفکران -که گویا در طول زمان مأموریت این نقش تاریخی انتقال را به عهده دارند- به درون طبقه کارگر منتقل گردد. این درک که از کائوتسکی و بینالملل ۲ توسط پلخانف وارد سوسیالدموکراسی روسیه شد، بعداً توسط لنین در «چه باید کرد» (۱۹۰۲) تئوریزه گردید. مقولهای که لنین پس از آن دیگر به این دیدگاه بر نگشت؛ اما بهعنوان ارثیه ماندگاری در نزد سکتاریستها حفظ و نگهداری شد. این فهم و استنباط ایدئولوژیک از سوسیالیسم شرایط و موجبات عروج نخبهگرایی و تفکیک «روشنفکران انقلابی» و «انقلابیون حرفهای» را به بهترین نحو و شکلی فراهم میآورد.
6 – نکتهی پیشگفته در بند 5 دقیقاً ما را به نحوهی پیدایش تشکیلات سکتاریستی منتقل میکند. به این معنا که نحوه ایجاد تشکیلات سکتاریستی و فهم تحزب در میان آنها دو روی یک سکه است. اگر پیشاهنگ طبقه در یک دوره طولانی به هر دلیل و در تحت هر شرایطی در خارج از طبقه کارگر زیست میکند، این تنها به شرایط سرکوب و اوضاع نامساعد سیاسی و اجتماعی مربوط نمیشود. وقتیکه مبارزه سیاسی «پیشاهنگ طبقه» در بیرون طبقه و تودهی زحمتکش به هر شکلی ادامه مییابد و رشد میکند و احیاناً تبدیل به «حزب» میگردد، در قلمرو نظریه سیاسی ممکن است تغییر و تبدیلهای زیادی رخ دهد، اما اثبات اینکه این تحول تا چه میزان منعکسکنندهی تحول مبارزه طبقاتی میباشد و یا خود بر این مبارزه تأثیر گذارده باشد به یک اندازه مشکل است. اگر سوسیالیسم محصول تاریخی و نظری جنبش طبقاتی پرولتاریا در طی انقلاب صنعتی در اروپا است، انتقال و سازمانیابی آن در کشورهای دیگر و در دههها و سدههای بعدتر نیز، بهطورکلی نمیتواند در خارج این طبقه معنا و مفهومی داشته باشد. رویکرد طبقات غیر پرولتری به سوسیالیسم و پیدایش انواع «سوسیالیسمهای دیگر» امری جداست و نمیتواند بهانه و دلیلی برای کمونیست معتقد به آموزههای مارکس، کارگر و فعال رادیکال و چپ کارگری باشد که حوزه و عرصه کنشگری و تحزب خود را به خارج طبقه منتقل نماید؛ امری که برای تشکیلات سکتاریستی همواره تکرار میشود و دیر یا زود در یک ساختار و سبککار و فهم از تحزب و سازمانیابی کارگران تئوریزه میگردد.
ب ) نمودها و نشانهها:
نمودها و نشانههای سکتاریسم را در چپ ایران بهصورتهای زیر میتوان مشاهده کرد:
1 - تشکیلات و سازمان حزبی را بهعنوان ظرفی برای تشکل و سازمانیابی کارگران نمیفهمد؛ بلکه آن را بهعنوان ظرفی برای رهبری میشناسد. رهبری بر طبقه کارگر را جایگزین رهبری طبقه کارگر میکند. بهجای اینکه ظرف و مظروف را بهسوی یکسانی و اتحاد سوق دهد امکانات را برای حاکمیت ظرف بر مظروف فراهم میآورد. در تشکیلات سکتاریستی کارگران و طبقه جایی ندارند. آنچه هست اعضای حزب و سازمان سکتاریستی است. اصل حزبیت برای سکتاریستها، امر طبقاتی و متشکل شدن پرولتاریا بهصورت یک طبقه نیست. امر متشکل شدن در سازمان سکتاریست است.
2 - از این رو تشکیلات سکتاریستی فاقد سبککار کمونیستی است؛ سبککاری که بایستی بتواند شکلها و درجات مختلف جنبش و مبارزه کارگری و تودهای را تشخیص داده و تلاش خود را در جهت ارتقای سطح آگاهی تشکیلاتی و در راستای تشکل طبقاتی آن فراهم آورد. برای تشکیلات سکتاریستی سبککار ارجح عبارت است از جذب عنصرکارگری در سازمان و حزب و از این طریق تأمین «پیوند»میان « جنبش خود به خودی» با تشکیلات حزبی. برای آنها جنبش کارگری تا زمانی که از منویات و خطمشی حزب و سازمان مربوطه تبعیت ننماید، «جنبش خود به خودی» و فاقد آگاهی طبقاتی و نقشه مبارزاتی بهحساب میآیند.
3 - تشکیلات سکتاریستی با توجه به دو عامل پیشگفته، قادر به تأمین و تحقق امر اتحاد و وحدت پرولتاریا در یک تشکیلات حزبی و یا پیریزی و کمک به ایجاد تشکیلاتهای اقتصادی و اتحادیهی سراسری و یا ائتلافها و جبهههای بزرگ سیاسی در میان کارگران و متحدان طبیعی او با حضور شمار میلیونی این طبقات نیست. برعکس تشکیلات سکتاریستی به روشها و شکلهای مختلف یکی از موانع مهم حزبیت و تشکل یابی طبقه کارگر ایران است.
4 – سکتاریسم بهعنوان یک گرایش سیاسی - تشکیلاتی و یک منش اجتماعی، به هر دو صورت راست و «چپ» پدیدار میشود. در پوشش نخبهگرایی و الیت سیاسی، بر منافع اقشار فوقانی بوروکرات و تکنوکرات، الیگارشیهای مالی، مذهبی، فرهنگی و سیاسی استوار است. در پوشش «چپ » با توسل به فرقهگرایی و تبدیل سیاست به ایدئولوژی و مذهب و به همین طریق تبدیل سوسیالیسم به آرمان و ایدئولوژی بر منافع روشنفکران خردهبورژوا، کارکنان فکری شامل دانشجویان معلمان و استادان دانشگاه و نویسندگان و روزنامهنگاران و مانند آن متکی میباشد.
5 - آموزش و ترویج سوسیالیسم در میان طبقه کارگر در فعالیتهای سکتاریستها جای چندانی اشغال نمیکند. آنها علیرغم نقش کلیدی و تاریخی که برای خود تعریف کردهاند- یعنی انتقال «سوسیالیسم» از «بیرون» به «درون» طبقه کارگر- عملاً در این زمینه فعالیت چشمگیر و دست اولی ندارند. تبلیغ مارکسیسم و سوسیالیسم برای آنها در حد کلیات و رئوس برنامه حزبی و سازمانی کاربرد دارد و از ترویج مبانی همین برنامهها در میان اعضا و هواداران و مخاطبان خویش غافلاند؛ و یا حداکثر بهعنوان امری تزیینی، اتفاقی و هرازگاهی نگریسته میشود. میتوان به آشکارا مشاهده کرد که ترویج و آموزش مبانی سوسیالیسم، دستاوردهای مارکس و انگلس و لنین و سایر رهبران فکری سوسیالیسم و کمونیسم در داخل و بیرون این تشکلها، غایب و یا بسیار کمرنگ است. اینکه مبادی و عرصه این آموزش و ترویج در کجای کاریر سیاسی این احزاب و سازمانها تعبیه گردیده، ظاهراً ضرورتی ندارد. کارگران و فعالین جنبشها بهمحض اتصال به این تشکلها، آموزهها را دفعتاً فرامیگیرند و نیازی به مطالعه، آموزش و ترویج وجود ندارد!
فقر عظیم تولیدات فکری، رسانهای و تبلیغ و ترویج در عرصه مدیا و ابزارهایی که به اتکای پیشرفت فنّاوری ارتباطی و اطلاعاتی بهوفور در اختیار تشکلهای سکتاریست است، حاصل بیتوجهی مفرط آنها به ترویج سوسیالیسم در میان کارگران و پیشروان جنبش کارگری میباشد. هماکنون بخش غالب این تولیدات، خارج از چارچوبههای احزاب و سازمانها انجام میگیرد و زرادخانه تئوریک سوسیالیستهای «آزاد» و «غیر حزبی» کار خود را انجام میدهند. سازمان و حزب سکتاریست دنیای جداگانهای دارد که ربطی به این فرآوردهها ندارد. نه نفی و نه اثبات! نه نقد و نه تفسیر!
نتیجهگیری:
مبارزه بیامان علیه سکتاریسم و تمامی جنبههای نظری، سیاسی و تشکیلاتی آن، امر مهم کمونیستها در پالایش و پایهریزی سبککار، تشکیلات، سیاست و تاکتیک پرولتری و انقلابی است. اتحاد مستحکم و منسجم پرولتاریا و زحمتکشان، متکی بر تئوری انقلابی و تحلیل مشخص از شرایط مشخص و تاریخی و خودویژه در هر یک از کشورها، در طی مبارزه علیه جنبهها، شکلها و پوششهای سکتاریسم در جنبش کارگری و جنبشهای عمومی و اجتماعی بهپیش میرود و پیروز میگردد.
کاوه دادگری
25/03/2017 – پنجم فروردین 1396