خاورمیانه یک دروغ استعماری: نقدی پسااستعماری بر مفهومسازی جغرافیا در دوره مدرن/امیر آذر
21-11-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
11 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
خاورمیانه یک دروغ استعماری: نقدی پسااستعماری بر مفهومسازی جغرافیا در دوره مدرن
امیر آذر
مقدمه
تعبیر «خاورمیانه» یکی از مناقشهبرانگیزترین برساختههای جغرافیایی دوران مدرن است؛ اصطلاحی که نه ریشهای بومی دارد و نه حاصل تقسیمبندیهای تاریخی و فرهنگی مردمان ساکن این گستره است. این نامگذاری در پیوند مستقیم با روند شکلگیری امپراتوریهای اروپایی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بهوجود آمد؛ زمانی که قدرتهای استعماری در تلاش بودند تا برای ساماندادن به منافع ژئوپلیتیک، نظام دانشی و ادراکی تازهای از جهان خلق کنند. همین برساختههای جغرافیایی نهتنها مرزهای سیاسی را بازتعریف کردند، بلکه چارچوبی معرفتی ساختند که در آن بخش بزرگی از جهان «دیگری»، «عقبمانده» و «نیازمند مدیریت» جلوه داده شد.از دیدگاه مطالعات پسااستعماری، واژههایی مانند «خاورمیانه»، «نزدیک شرق» و «دور شرق» بخشی از یک پروژه معرفتشناختی بزرگتر هستند که ادوارد سعید آن را «شرقشناسی» مینامد؛ پروژهای که در آن دانش، توصیف و طبقهبندی فرهنگی، ابزار سلطه سیاسی و اقتصادی میشود. این تقسیمبندیها، برخلاف ظاهر بیطرفانهشان، نقش مهمی در طبیعی جلوهدادن تصرف خشونتآمیز منابع، تغییر ساختارهای سیاسی، و شکلدهی به برداشت جهانی از مردمان این مناطق ایفا کردهاند. نام «خاورمیانه» نیز دقیقاً در چنین بستری پدیدار شد: نه بهعنوان توصیفی جغرافیایی، بلکه بهعنوان ابزاری برای سازماندهی جهان بر اساس نیازهای امپراتوریهای وقت، بهویژه بریتانیا.
بهطور خاص، ظهور این واژه در دورهای اتفاق افتاد که بریتانیا و سپس ایالات متحده تلاش داشتند مسیرهای دریایی، منابع انرژی، و مناطق حائل بین امپراتوریهای رقیب را سامان دهند. موقعیت جغرافیایی سرزمینهایی که بعدها «خاورمیانه» نامیده شدند، برای قدرتهای استعماری بیشتر بهعنوان «گذرگاه» و «پایگاه» اهمیت داشت، نه بهعنوان خانهی میلیونها انسان با تمدنهایی چند هزار ساله. بنابراین، نامگذاری، بخشی از فرایند بزرگترِ «ابژهسازی» این سرزمینها بود؛ سرزمینهایی که باید در قالبِ اصطلاحات قابل مدیریت، سادهسازی شده و در خدمت اهداف ژئوپلیتیکی قرار میگرفتند.در همین راستا، استعمار اروپایی تنها به تصرف نظامی یا کنترل سیاسی بسنده نکرد؛ بلکه دست به تعریف دوبارهی «دانش» دربارهی مناطق تحت سلطه زد. در نتیجه، استعمار نهفقط اشیاء، منابع و نیروی کار، بلکه مفاهیم، نامها، روایتها و حتی حافظه تاریخی ملل را نیز مصادره کرد. یکی از پیامدهای این فرایند، جاافتادن واژه «خاورمیانه» در ادبیات ژئوپلیتیک رسمی، پژوهشهای غربی، و سپس در گفتمان جهانی بود؛ گفتمانی که تا حد زیادی از زاویه دید قدرتهای امپراتوری ساخته شده است. به بیان دیگر، این اصطلاح، بیش از آنکه توصیفی بیطرفانه از جغرافیا باشد، بازتابی از روابط قدرت است.
پژوهشگران منتقد این نامگذاری بر این باورند که مفهوم «خاورمیانه» هم در پیدایش و هم در استمرار خود، واجد سه ویژگی اساسی است:
۱. ایدئولوژیک بودن: این اصطلاح برآمده از نگاه اروپامحور به جهان است که اروپا را مرکز و سایر مناطق را پیرامون آن تعریف میکند.
۲. ابزاری بودن: نامگذاری جدید نه برای مردم منطقه، بلکه برای اولویتهای استراتژیک قدرتهای استعماری طراحی شد.
۳. کارکرد گفتمانی: این واژه، همواره حامل معنایی از «بحران»، «خشونت» و «عقبماندگی» بوده که با بازتولید آن، تصویری یکدست و غیرتاریخی از این سرزمینها ایجاد کرده است.در نتیجه، نقد برساخت «خاورمیانه» فقط نقد یک واژه نیست؛ بلکه نقد یک جهانبینی استعماری است که هنوز در دانش، رسانه و روابط بینالملل بازتولید میشود. این مقاله تلاش میکند با تکیه بر رویکردهای پسااستعماری و تاریخنگاری انتقادی، پیدایش و پیامدهای سیاسی ـ فرهنگی این مفهوم را بررسی کند و نشان دهد چگونه یک نام میتواند به ابزار قدرتمند سلطه، تحریف واقعیت و تولید عقبماندگی تبدیل شود.
۱. خاستگاه استعماری و جهانسازانهٔ واژه «خاورمیانه»
پیدایش اصطلاح «خاورمیانه» (Middle East) را نمیتوان جدا از روند شکلگیری نظم جهانی مدرن و مناسبات قدرت در قرون نوزدهم و بیستم تحلیل کرد. این اصطلاح نه از دل جغرافیای انسانی و تاریخی منطقه، بلکه از دل ضرورتهای ژئوپلیتیک امپراتوریهای غربی زاده شد؛ بهویژه بریتانیا که در اوج قدرت استعماری خود نیازمند مفاهیمی بود که جهان را متناسب با منافعش قالببندی کند. بر اساس پژوهشهای تاریخنگاری انتقادی، نخستین شکلهای این نامگذاری از دل ادبیات نظامی ـ دریایی بریتانیا سربرآورد؛ زمانی که دریادار «آلفرد ماهان» و سپس دفتر نیروی دریایی بریتانیا بهدنبال طبقهبندی مناطقی بودند که باید برای حفاظت از مسیر «هند» ـ مهمترین مستعمره بریتانیا ـ تحت نظارت دائمی باقی بماند.این نامگذاری در وهلهٔ اول برای مردم منطقه اهمیت هویتی نداشت؛ زیرا آنان خود را با مفاهیم ریشهدار تاریخی مانند «شام»، «بینالنهرین»، «ایران»، «آناتولی»، «حجاز»، «جهان عرب»، «کردستان»، «سوریهٔ بزرگ» یا «غرب آسیا» میشناختند. مفهوم «خاورمیانه» از یک منظر حتی نوعی خشونت معرفتی است: نامگذاریای که نه بر اساس تجربه مردم، بلکه بر اساس موقعیت جغرافیایی نسبت به اروپا تعیین میشود. این امر نشان میدهد که «خاورمیانه» اساساً جنبهای اروپامحور دارد: جهان در مرکز قرار میگیرد و نواحی اطراف، بر اساس فاصلهشان از اروپا تعریف میشوند؛ مثل «خاور نزدیک»، «خاورمیانه»، «خاور دور». چنین دستگاه نامگذاری، بخشی از «ژئوگرافیای تخیلی» است که ادوارد سعید آن را شالوده یکی از ابزارهای مشروعیتسازی استعمار میداند.از سوی دیگر، امپراتوری بریتانیا پس از جنگ کریمه و رقابت با روسیه در آسیای غربی، نیازمند «منطقهبندی» جدیدی بود که بتواند نگرانیهای ژئوپلیتیکیاش را توضیح دهد. اصطلاح «Middle East» در همین دوره تثبیت شد. البته بعدها ایالات متحده آن را توسعه داد و در ادبیات سیاست خارجی خود، بهویژه از دههٔ ۱۹۵۰ به بعد، تبدیل به مفهوم مرکزی سیاست امنیتیاش در «منطقه» کرد. این روند باعث شد اصطلاح «خاورمیانه» تنها یک نام نباشد؛ بلکه به دستگاهی از معانی تبدیل شود که جهان غرب با آن «دیگری» خود را میساخت و مشروعیت میبخشید.این اصطلاح همچنین به دلیل پیوند خوردن با شبکههای علمی، دانشگاهی و رسانهای غرب، در نظام دانشی رسمی جهان نهادینه شد. دانشگاههای اروپایی و آمریکایی، بهویژه مراکز مطالعات شرق، برای دههها این اصطلاح را در برنامههای آموزشی و پژوهشی خود بازتولید کردند. چنین فرآیندی موجب شد حتی در زبان برخی روشنفکران بومی نیز جا باز کند؛ زیرا سیستم جهانی تولید دانش، قدرتی دارد که فراتر از مرزهای سیاسی عمل میکند. اما این پذیرش اجباری، نشانهی واقعی بودن مفهوم نیست؛ بلکه نشانهی قدرت گفتمانی است.نکتهٔ محوری اینجاست:
واژه «خاورمیانه» محصول یک فرآیند استعماری است که در آن جهان نه بر اساس واقعیت تاریخی، بلکه بر اساس نیازهای امپراتوریها تقسیمبندی شد.بنابراین، نقد این اصطلاح درواقع نقد بنیانهای شکلدهندهی دانش جغرافیایی مدرن است؛ دانشی که خود بخشی از ماشین قدرت بوده است.
۲. برساخت جغرافیا در خدمت قدرت: از شرقشناسی تا استعمار نو
مطالعات پسااستعماری مدتهاست نشان دادهاند که جغرافیا در دوران مدرن، صرفاً توصیف مکانها نیست؛ بلکه ابزاری برای مدیریت، طبقهبندی و کنترل جهان است. نامگذاریها، تقسیمبندیها و حتی نقشهها، همگی حامل منافع سیاسیاند. از همین رو، واژه «خاورمیانه» را باید نمونهی بارز «جغرافیای قدرت» دانست.ادوارد سعید در شرقشناسی توضیح میدهد که چگونه «دانش درباره شرق» از همان آغاز، در جستجوی بیطرفی نبود؛ هدفش ساختن تصویری از شرق بهعنوان جهانی «احساساتی»، «غیرعقلانی» و «نیازمند راهبری» بود. اما آنچه کمتر بدان پرداخته شده، نقش نامگذاریهای جغرافیایی در این فرآیند است. استعمارگران با خلق واژگانی مانند «خاورمیانه»، جهان را به مناطقی تقسیم کردند که هرکدام معنا و نقش متفاوتی داشت: برخی «قابل توسعه»، برخی «تهدید»، برخی «حائل»، و برخی «منطقهٔ انرژی».
در این چارچوب، «خاورمیانه» از همان ابتدا نه یک مفهوم خنثی، بلکه حامل نوعی «کارکرد امنیتی» بود. قدرتهای غربی از طریق این نامگذاری، نواحی مختلف جهان عرب، ایران، آناتولی، و بخشهایی از آفریقا را در قالب واحدی همگن فرض کردند؛ واحدی که ویژگیهای اساسی آن «بیثبات»، «سنتی»، «ق tribal»، «خشونتخیز» و «غیرمدرن» معرفی شد. این تصویرسازیها عملاً راه را برای مداخلههای نظامی و مهندسی سیاسی هموار میکرد.نقد جدیتر آن است که نامگذاریها بخشی از «معماری ذهنی» جهان هستند. وقتی مفهومی مانند «خاورمیانه» جا میافتد، بهتدریج چارچوب فهم ما از جهان را شکل میدهد. انسانها و فرهنگهای گوناگون در بستهبندیهایی قراردادی گنجانده میشوند؛ بستهبندیهایی که ماهیتی ابزاری دارند. استعمارگران از خلال این بستهبندی، «قاب»ی ساختند که در آن هر چیزی قابل کنترلتر است. در این چارچوب، آنچه اهمیت دارد «حفاظت از منافع» است، نه فهم پیچیدگیهای تمدنی.
بنابراین، «خاورمیانه» نه یک توصیف جغرافیایی، بلکه یک «استراتژی» است؛ استراتژیای که هدفش سازماندهی جهان ذهنی و سیاسی از زاویهٔ دید قدرتهای مسلط است.
۳. مصادره فرهنگی، مهندسی هویت و حذف روایتهای بومی
استعمار نهفقط مرزها را ساخت، بلکه حافظهها را بازنویسی کرد. یکی از پرهزینهترین جنبههای استعمار، شکلدهی به روایتها و هویتهای منطقه بود. نام «خاورمیانه» دقیقاً در چنین زمینهای عمل کرد. این نام آنقدر گسترده است که تمدنهای باستانی، زبانها، مذاهب، نژادها و فرهنگهای متنوع را در یک سبد واحد قرار میدهد؛ اما آنقدر محدود است که به قدرتهای غربی اجازه میداد این منطقه را «قابل مدیریت» توصیف کنند.مصادره فرهنگی در سه سطح رخ داد:
۱. حذف نامهای تاریخی و ریشهدار
واژگانی که در طول هزاران سال مردم این سرزمینها را نامیده بودند، به حاشیه رانده شدند. «آسیاى غربی»، «فنیقیه»، «میانرودان»، «شام»، «آناتولی» یا «سرزمینهای عربی» همگی مفاهیمی با تاریخ و معنا بودند. اما اصطلاح «خاورمیانه» همه آنها را در یک واحد مبهم حل کرد؛ واحدی که تنها بر اساس نگاه بیرونی تعریف شده بود.
۲. تبدیل تنوع فرهنگی به یک تصویر کلیشهای واحد
در رسانههای غربی، «خاورمیانه» همواره بهعنوان فضایی از خشونت، جنگ و عقبماندگی تصویر میشود. این تصویر نه فقط نادرست، بلکه ظالمانه است؛ زیرا تاریخ این منطقه سرشار از فلسفه، علم، هنر، شعر، تعامل ملل، و شکلگیری یکی از نخستین تمدنهای بشری است. اما استعمار نیاز داشت تصویر منطقه را «نامطلوب» نشان دهد تا مداخلات خود را «ضروری» جلوه دهد.
۳. تبدیل جوامع منطقه به ابژههای پژوهشی غرب
دانش درباره «خاورمیانه» عمدتاً در دانشگاههای غربی تولید شد. پژوهشگران بومی جایگاه حاشیهای داشتند و روایتهای آنان یا نادیده گرفته میشد یا تنها زمانی معتبر شناخته میشد که از فیلترهای نظام دانشی غرب عبور کند. این وضعیت نوعی «استعمار معرفت» خلق کرد؛ استعمار معرفتیای که در آن حتی مردم منطقه نیز باید دربارهٔ هویت خود از منابعی استفاده کنند که بیرون از منطقه تولید شده است.در چنین فضایی، نام «خاورمیانه» بهجای آنکه مفهومساز باشد، تبدیل به «قالبساز» شد: قالبی که فرهنگها و ملتهای مختلف را در یک چارچوب غیرتاریخی و تحریفشده قرار میدهد.
۴. پیامدهای ژئوپلیتیکی و نظامیِ یک نامگذاری
از نیمه دوم قرن بیستم، نامگذاری «خاورمیانه» بهطور فزایندهای با سیاستهای امنیتی غرب گره خورد. ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، بهویژه با کشف اهمیت نفت در منطقه، اصطلاح «خاورمیانه» را به مفهوم مرکزی سیاستهای خود تبدیل کرد. در اسناد امنیت ملی، گزارشهای پنتاگون، و سیاست خارجی آمریکا، «خاورمیانه» منطقهای تعریف شد که باید «تحت مدیریت» بماند.در این چارچوب، واژه «خاورمیانه» عملاً تبدیل به برچسبی برای ناحیهای شد که به زعم قدرتهای غربی:
منبع انرژی جهان است
محل تهدیدهای دائمی امنیتی است
نیازمند نظارت، نظمدهی و مداخله خارجی است
محیطی پرآشوب است که بدون دخالت غرب بیثبات میشود.
این تعبیرها، نه حاصل دادههای عینی، بلکه نتیجه طبیعی همان برساخت استعماریاند. از دههٔ ۱۹۵۰ به بعد، بسیاری از کودتاها، جنگهای نیابتی، دیکتاتوریهای نظامی، و رژیمسازیهای خارجی، با همین «استدلال» توجیه شدند. بدین ترتیب، نامگذاری جغرافیایی، خود به بخشی از منطق مداخله تبدیل شد.از همه مهمتر، این اصطلاح با زبان رسانهای نیز پیوند خورد. رسانههای غربی در نیمقرن اخیر با تکرار روایتهای خشونتمحور، تصویر عمومی جهان از «خاورمیانه» را شکل دادهاند. این مناطق بهجای آنکه بهعنوان خاستگاه تمدنهای انسانی، علم، فلسفه، شعر و معماری شناخته شوند، بهعنوان «منطقه بحران» تصویر شدهاند. این تصویرسازیها تأثیر مستقیمی بر سیاستهای جهانی داشته است.در نتیجه، یک نام ظاهراً ساده، تبدیل به ابزار قدرتمند «ساخت سیاسی واقعیت» شد؛ ابزاری که با آن میتوان سرنوشت ملتها را بازتعریف کرد.
۵. پیامدهای اقتصادی و منابع طبیعی: غارت و مهندسی منطقه
یکی از اثرات مستقیم برساخت مفهومی «خاورمیانه»، تسهیل بهرهبرداری اقتصادی و غارت منابع طبیعی بود. این فرآیند نه تنها در سطح سیاسی بلکه در سطح اقتصادی نیز با نامگذاری و چارچوببندی منطقه ارتباط مستقیم داشت. امپراتوریهای بریتانیا و سپس ایالات متحده، با توصیف منطقه به عنوان «خطرناک اما پرمنفعت»، زمینه را برای اعمال سیاستهای اقتصادی و استراتژیک خود فراهم کردند.از دهه ۱۹۳۰ به بعد، بهرهبرداری از منابع نفتی به ابزاری اصلی در تثبیت سلطه غرب تبدیل شد. واژه «خاورمیانه» در اسناد صنعتی، نظامی و تجاری بهطور همزمان معنا یافت: منطقهای که نیازمند «نظارت» است و منابعش «باید در خدمت نیازهای غرب» استخراج شود. تحلیلهای اقتصادی نشان میدهند که سرمایهگذاریهای غربی نه برای توسعه پایدار منطقه، بلکه برای تضمین منافع خارجی انجام شده است. بر اساس پژوهشهای Hamid Dabashi و Fred Halliday، این بهرهبرداری، همواره با سیاستهای مداخلهجویانه، قراردادهای نابرابر، و تحمیل ساختارهای اقتصادی وابسته همراه بوده است.بسیاری از کشورها، از ایران گرفته تا عراق، کویت و عربستان سعودی، تجربهای مشابه داشتند: منابع طبیعی آنها در قالبی جهانی اما استعماری مدیریت شد، به طوری که کنترل تولید و قیمت جهانی نفت عمدتاً در اختیار قدرتهای خارجی باقی ماند. این الگو نه تنها اقتصاد منطقه را تحت سلطه قرار داد، بلکه شکافهای اجتماعی و اقتصادی در میان جوامع بومی را افزایش داد و فرصتهای بومی برای توسعه مستقل را محدود کرد.همچنین، پروژههای توسعهای و صنعتیسازی نیز تحت تأثیر همین چارچوب مفهومی شکل گرفتند. مطالعات Al-Azmeh و Makdisi نشان میدهند که برنامههای اقتصادی و زیرساختی که غرب برای منطقه طراحی کرده بود، نه مطابق با نیازهای بومی، بلکه برای تسهیل جریان منابع و نیروی کار به سود قدرتهای استعماری بود. در نتیجه، نام «خاورمیانه» همواره با تصویری از منطقهای «وابسته» و «ابزار توسعهیافته برای دیگران» گره خورد.
۶. پیامدهای اجتماعی و فرهنگی: تحمیل هویت و محدودسازی حافظه تاریخی
واژه «خاورمیانه» نه تنها منابع و سیاستها را شکل داد، بلکه بر هویت اجتماعی و فرهنگی جوامع نیز تأثیر عمیق داشت. با حذف نامهای تاریخی و فرهنگی متنوع و جایگزینی آن با یک نام کلیشهای، امکان بازشناسی هویتهای بومی کاهش یافت. بر اساس پژوهشهای Lila Abu-Lughod و Partha Chatterjee، این فرآیند بهعنوان «مصادره فرهنگی» شناخته میشود؛ یعنی کنترل روایت تاریخی و حافظه جمعی مردم توسط قدرتهای خارجی.برای مثال، مناطق تاریخی مانند بینالنهرین، شام، حجاز و آناتولی هرکدام میراث فرهنگی، زبان و نظام اجتماعی ویژه خود را داشتند. اما با قرارگیری در چارچوب «خاورمیانه»، این تفاوتها به تصویر واحدی از «عقبماندگی» و «بحران» تقلیل یافت. رسانههای غربی در دهههای ۱۹۵۰ تا ۲۰۲۰ بارها و بارها این تصویر را بازتولید کردند، از فیلمها گرفته تا خبرگزاریها و تحلیلهای ژئوپلیتیک. نتیجه، شکلگیری یک تصور جهانی بود که نه منعکسکننده واقعیت تاریخی بلکه بازتابدهنده پروژه سلطه غرب بود.همچنین، این فرآیند با مهندسی آموزشی و دانشگاهی همراه شد. نظامهای آموزشی و مراکز پژوهشی غربی، منطقه را بر اساس چارچوب «خاورمیانه» تحلیل کردند و پژوهشگران بومی، در بهترین حالت، باید از منظر غربی موضوعات خود را تبیین میکردند. این امر، پژوهش مستقل و تولید دانش بومی را محدود کرد و موجب شد دانش تولیدشده درباره خود مردم، غالباً منعکسکننده نیازهای سلطه باشد، نه واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی.در عرصه اجتماعی، چنین تحمیل هویتی موجب ایجاد سردرگمی و شکاف میان نسلها شد. جوانانی که در مدارس غربی یا تحت برنامههای آموزشی مدرن رشد کردند، همزمان با فرهنگ بومی خود مواجه بودند؛ اما چارچوب مفهومی غالب، آنها را مجبور به پذیرش تصویری از جهان «بحرانخیز و عقبافتاده» میکرد. پیامد آن، کاهش اعتماد به هویت تاریخی و افزایش وابستگی به چارچوبهای فکری و مدیریتی خارجی بود.
۷. نقش سیاست و مداخله خارجی: بازتولید چارچوب استعماری
نامگذاری «خاورمیانه» با سیاستهای خارجی غرب گره خورده است. پژوهشهای Fred Halliday و Hamid Dabashi نشان میدهد که هرگونه تحلیل سیاسی غرب، اعم از گزارشهای وزارت امور خارجه، اسناد امنیتی یا برنامههای رسانهای، از همین چارچوب استفاده کرده است. «خاورمیانه» منطقهای است که همواره در معرض مداخله نظامی و سیاسی است، چرا که از نگاه قدرتهای خارجی، «بیثبات» و «قابل مدیریت» تعریف میشود.نمونههای عینی این روند شامل:
کودتای ۱۹۵۳ در ایران که با هدف تضمین منافع نفتی غرب انجام شد،
جنگهای نیابتی در عراق، سوریه و یمن،
طراحی مرزها و تقسیمات سیاسی در دوره پس از جنگ جهانی اول (با قراردادهایی مانند سایکس–پیکو)،
همگی نشان میدهد که نامگذاری و برساخت مفهومی «خاورمیانه» نه یک اقدام زبانی، بلکه ابزار ژئوپلیتیک بود. این چارچوب، مداخله خارجی را طبیعی جلوه میدهد و مسئولیت شکستها یا بحرانها را به «ویژگیهای منطقه» نسبت میدهد؛ در حالی که این بحرانها اغلب نتیجه سیاستهای خارجی است.
۸. بازتولید گفتمان جهانی: رسانهها، دانشگاهها و دیپلماسی
یکی از پیامدهای پایدار برساخت «خاورمیانه»، تثبیت تصویر منطقه در گفتمان جهانی است. رسانههای بینالمللی، تحلیلگران ژئوپلیتیک و حتی شبکههای اجتماعی، همگی بارها و بارها تصویر «خطرناک، پرتنش و عقبمانده» را بازتولید کردهاند. این بازتولید نه ناشی از واقعیتهای منطقه، بلکه از چارچوب مفهومی استعماری است.
از سوی دیگر، دانشگاههای غربی با ایجاد مراکز مطالعات خاورمیانه، این چارچوب را علمی جلوه دادهاند. در چنین فضایی، پژوهشگران بومی ناچار به انطباق یافتههای خود با این چارچوب شدهاند. این امر، «استعمار معرفت» را تقویت میکند؛ یعنی سلطه فرهنگی و علمی که حتی پس از پایان استعمار سیاسی ادامه دارد.نتیجه این روند، شکلگیری تصویری جهانی است که در آن همه بحرانها و تنشها به هویت منطقه نسبت داده میشود و نقش مداخلهگران خارجی تقریباً نادیده گرفته میشود. چنین چارچوبی، بازتولید همان پروژه استعماری اولیه است که هدف آن کنترل، بهرهبرداری و مهندسی سیاسی و فرهنگی بود.
۹. ضرورت بازنگری مفهومی و جایگزینی نامها
بر اساس تحلیلهای پسااستعماری و پژوهشهای اخیر، بازنگری در اصطلاح «خاورمیانه» نه یک موضوع زبانی، بلکه ضرورت شناخت تاریخی و اجتماعی است. واژگانی مانند «غرب آسیا»، «جهان عرب»، «شام»، «بینالنهرین»، و «آناتولی» بهمراتب دقیقتر و متکی به تاریخ، فرهنگ و هویت بومی هستند.استفاده از این اصطلاحات، به دو دلیل اهمیت دارد:
احترام به حافظه تاریخی و هویت فرهنگی: بازگرداندن نامهای تاریخی، نقش مردم را در شکلدهی به سرنوشت خود برجسته میکند.
ممانعت از بازتولید استعمار معرفت: با تغییر چارچوب مفهومی، امکان تحلیل مستقل، انتقادی و بومی فراهم میشود و تصویر منطقه از یک «ابژه» به یک «عامل فعال» تغییر میکند.
بهطور خلاصه، بازنگری مفهومی، بازسازی تاریخ و هویت منطقه را امکانپذیر میکند و در عین حال، ابزار سلطه استعماری را تضعیف میسازد.
۳. مصادره فرهنگی، مهندسی هویت و حذف روایتهای بومی (گسترشیافته)
یکی از مهمترین آثار برساخت مفهومی «خاورمیانه»، تأثیر عمیق آن بر هویت فرهنگی، حافظه تاریخی و روایتهای بومی جوامع منطقه است. استعمار غربی نه تنها مرزها و دولتها را بازتعریف کرد، بلکه تلاش نمود کنترل روایت تاریخی و ساخت هویت جمعی را نیز در دست گیرد. این فرآیند که میتوان آن را «مصادره فرهنگی» نامید، به گونهای طراحی شد که مردم منطقه از زاویه دید استعمارگران تعریف شوند و تصویر «دیگری» و «متأخر» از آنها تثبیت شود.
۳.۱. حذف نامها و هویتهای تاریخی
واژه «خاورمیانه» یک برساخت خارجی است که تفاوتها و تنوعهای فرهنگی، تاریخی و زبانی منطقه را نادیده گرفت. پیش از دوران استعمار، مردم این سرزمینها خود را با نامهای تاریخی و فرهنگی خاص خود میشناختند:
بینالنهرین، خاستگاه تمدنهای اولیه بشری و مرکز نوشتار، علم، و شهرنشینی
شام، با شبکه فرهنگی و تجاری گسترده که جوامع متنوعی را در بر میگرفت
آناتولی، محل پیوند فرهنگی اروپا و آسیا با میراث هیتیتی، رومی و بیزانسی
حجاز، مرکز مذهبی و فرهنگی جهان اسلام
مصر، با تمدن فراعنه و نقش محوری در تاریخ انسانی
این نامها حامل معنا، تاریخ و هویت بومی بودند. اما با جایگزینی آنها با اصطلاح «خاورمیانه»، تفاوتها و پیچیدگیهای فرهنگی فروکاسته شد و منطقه به یک واحد مبهم و همگن تبدیل گردید. این کارکرد، همگام با پروژه استعماری، به غرب اجازه داد تا کنترل بر تاریخ و دانش منطقه را حفظ کند و تصویری سادهشده و قابل مدیریت از مردمان منطقه ارائه دهد.همچنین، این حذف نامها و فروکاستن تنوع فرهنگی، تأثیر عمیقی بر نسلهای بعدی گذاشت. کودکان و جوانان منطقه از دوران مدرسه تا دانشگاه، بهجای آشنایی با تاریخ و فرهنگ واقعی خود، با مفاهیم بازنماییشده توسط قدرتهای خارجی مواجه شدند. این امر موجب شد هویت بومی تا حد زیادی به حاشیه رانده شود و در چارچوبی تعریف شود که توسط قدرتهای غربی طراحی شده بود.
۳.۲مهندسی هویت و تصویرسازی از «دیگری»
یکی دیگر از پیامدهای بارز این برساخت، مهندسی هویت مردمان منطقه در قالب «دیگری» است. ادوارد سعید در شرقشناسی نشان داده که چگونه شرق از منظر غرب، همیشه به عنوان «غیرعقلانی»، «احساساتی»، و «نیازمند هدایت» تصویر میشود. این تصویر، در دوران پس از استعمار نیز بازتولید شد و تبدیل به چارچوبی شد که هویتهای بومی را محدود و کنترل میکرد.مفهوم «خاورمیانه» به نوعی، ابژهسازی فرهنگی است: مردم منطقه نه بهعنوان بازیگران مستقل، بلکه بهعنوان موجوداتی که نیازمند مدیریت و هدایت خارجی هستند، تعریف میشوند. این تصویرسازیها از طریق رسانهها، دانشگاهها، و ادبیات سیاسی غرب بازتولید شد و موجب شد بحرانها و مشکلات منطقه به ویژگیهای ذاتی آن نسبت داده شود، نه به مداخلات خارجی یا شرایط تاریخی پیچیده.به بیان دیگر، «خاورمیانه» بهعنوان یک نام، نه صرفاً جغرافیا بلکه یک چارچوب ذهنی است که بازنماییهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را شکل میدهد. در این چارچوب، هویتهای بومی محدود شده، تاریخ و میراث فرهنگی تحریف شده و مردمان منطقه به بازیگران جانبی تبدیل میشوند.
۳.۳محدودسازی حافظه تاریخی
مصادره فرهنگی باعث شد حافظه تاریخی جوامع منطقه محدود شود و روایتهای تاریخی آنان جای خود را به روایتهای بازنماییشده توسط غرب بدهند. مثالهای مشخص عبارتند از:
تاریخ ایران و عراق بهعنوان عرصه رقابتهای ژئوپلیتیک و منابع نفتی معرفی شد، نه به عنوان خاستگاه تمدن و علم
تمدنهای شام و آناتولی، با تمرکز بر جنگها و اختلافات قومی تصویر شدند، نه بر تعاملات فرهنگی و اقتصادی گسترده
جوامع عربی، عمدتاً از منظر خشونت، بحران و عقبماندگی تحلیل شدند، بدون توجه به دستاوردهای علمی، فلسفی و ادبی
این محدودسازی حافظه تاریخی، تأثیرات اجتماعی و روانی مهمی داشت. نسلهای بعدی کمتر با میراث فرهنگی واقعی خود آشنا شدند و بیشتر تحت تأثیر چارچوب مفهومی خارجی قرار گرفتند. این فرآیند، همزمان، مشروعیتبخش دخالتهای خارجی نیز شد، زیرا «بحرانها و عقبماندگیها» طبیعی و ذاتی جلوه داده میشدند.
۳.۴تأثیر بر پژوهش و تولید دانش بومی
یکی از پیامدهای کمتر دیدهشده، تأثیر بر پژوهش و تولید دانش بومی است. مراکز دانشگاهی غرب، مطالعات منطقهای را بر اساس چارچوب «خاورمیانه» طراحی کردند و پژوهشگران بومی اغلب مجبور بودند یافتههای خود را در این قالب ارائه کنند. بر اساس مطالعات Lila Abu-Lughod و Partha Chatterjee، این فرآیند موجب شد پژوهش مستقل و انتقادی محدود شود و دانش تولیدشده درباره منطقه، عمدتاً منعکسکننده دیدگاه و منافع غرب باشد.به عبارت دیگر، حتی پس از پایان استعمار سیاسی، استعمار معرفتی ادامه یافت: کنترل بر روایت تاریخی و چارچوبهای علمی همچنان برقرار بود. این امر، جایگاه مردمان منطقه در تحلیل تاریخ، اقتصاد و فرهنگ خودشان را به حاشیه راند و موجب شد تصویر منطقه همچنان از زاویه دید خارجی شکل گیرد.
پیامدهای رسانهای و جهانیسازی تصویر
رسانههای بینالمللی، شبکههای خبری و تحلیلگران ژئوپلیتیک نیز نقش مهمی در بازتولید تصویر محدود شده منطقه دارند. «خاورمیانه» همیشه به عنوان منطقهای پرتنش، بحرانخیز و عقبمانده معرفی میشود، بدون اینکه تنوع، خلاقیت و دستاوردهای فرهنگی و علمی مردمان آن دیده شود.این تصویرسازیهای رسانهای، نه تنها ذهنیت جهانیان را شکل میدهد، بلکه بر سیاستهای خارجی و مداخله نظامی نیز تأثیرگذار است. در نتیجه، نامی که به ظاهر صرفاً جغرافیایی است، به ابزار کنترل فرهنگی و سیاسی تبدیل میشود.
۳.۶ضرورت بازسازی هویت و روایت بومی
پژوهشگران پسااستعماری و فرهنگی تأکید میکنند که بازسازی هویت و روایت بومی تنها با بازنگری در نامها و چارچوبهای تحلیلی ممکن است. استفاده از اصطلاحاتی مانند «غرب آسیا»، «شام»، «بینالنهرین»، «جهان عرب» و «آناتولی» میتواند بازنمایی دقیقتر و متکی بر واقعیتهای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی را فراهم کند.این بازسازی، هم هویت مردمان منطقه را تقویت میکند و هم امکان تحلیل مستقل و انتقادی را فراهم میآورد. علاوه بر این، بازشناسی روایتهای تاریخی و فرهنگی بومی، به مقابله با استعمار معرفتی کمک کرده و چارچوبهای تحلیلی غرب را تضعیف میکند.
۵. ضرورت بازنگری مفهومی: بازتعریف هویت و دانش منطقه
بازنگری در مفهوم «خاورمیانه» یک ضرورت علمی، فرهنگی و سیاسی است و نه یک اقدام زبانی صرف. همانطور که بخشهای پیشین نشان داد، این واژه محصول یک برساخت استعماری است که همواره با اهداف قدرتهای خارجی گره خورده و بازنماییهای آن، نه بر اساس واقعیتهای تاریخی و فرهنگی، بلکه بر اساس نیازهای ژئوپلیتیک شکل گرفته است. بازنگری مفهومی، از سه جنبه اصلی اهمیت دارد: اصلاح چارچوبهای پژوهشی، بازشناسی هویت تاریخی و فرهنگی، و بازتعریف روابط قدرت در سطح منطقهای و جهانی.
۵.۱بازنگری مفهومی به عنوان ضرورت علمی
اصطلاح «خاورمیانه» به عنوان یک ابزار تحلیلی، محدودیتهای جدی دارد. این محدودیتها نه تنها در سطح جغرافیا، بلکه در سطح دانش و پژوهش نیز دیده میشوند:
ابهام و گستردگی بیش از حد: واژه «خاورمیانه» شامل کشورها و مناطق بسیار متنوع است که تاریخ، زبان، دین و فرهنگ آنها تفاوتهای بنیادین دارد. از مصر و عربستان گرفته تا ایران، ترکیه و افغانستان، همه تحت یک برچسب قرار گرفتهاند. این جامعیت مصنوعی، امکان تحلیل دقیق و تطبیقی را کاهش میدهد و پژوهشگران را به یک چارچوب محدود و کلیشهای محدود میکند.
بازنمایی مبتنی بر منافع خارجی: پژوهشها و مطالعات دانشگاهی، رسانهای و سیاسی که از اصطلاح «خاورمیانه» استفاده میکنند، غالباً از زاویه دید قدرتهای غربی هستند و بازنمایی آنها از منطقه تحت تأثیر تاریخ استعمار و منافع ژئوپلیتیک است. به بیان دیگر، چارچوب مفهومی از ابتدا به گونهای شکل گرفته است که تحلیلهای بومی و مستقل را دشوار میکند.
عدم انطباق با تاریخ و فرهنگ منطقه: «خاورمیانه» هیچگاه مفهومی بومی نبوده و با واقعیتهای تاریخی منطقه منطبق نیست. کشورهای مختلف این منطقه، هر کدام تاریخ، زبان، سنت و تمدن خاص خود را دارند که در یک چارچوب همگن «خاورمیانه» گم میشوند. پژوهشگران پسااستعماری تأکید میکنند که هرگونه تحلیل دقیق و انتقادی نیازمند بازگشت به نامها و چارچوبهای بومی است.
در نتیجه، بازنگری مفهومی به عنوان یک ضرورت علمی، امکان تحلیل دقیقتر، بومیتر و انتقادیتر را فراهم میکند. بدون چنین بازنگری، پژوهش درباره منطقه همواره ناقص و متکی بر گفتمان استعماری خواهد بود.
۵.۲.بازشناسی هویت تاریخی و فرهنگی
بازنگری در اصطلاح «خاورمیانه» مستلزم بازشناسی هویت تاریخی و فرهنگی ملتها و جوامع منطقه است. همانطور که پیشتر اشاره شد، نامگذاریهای استعماری موجب شد هویتهای بومی محدود و روایتهای تاریخی تحریف شوند. بازنگری مفهومی میتواند این آسیبها را اصلاح کند:
تقویت هویت ملی و منطقهای: بازگرداندن نامهای تاریخی مانند «بینالنهرین»، «شام»، «آناتولی»، «حجاز»، «مصر» و «جهان عرب» نه تنها میراث فرهنگی را بازمیگرداند، بلکه به مردم اجازه میدهد هویت خود را مستقل و دقیقتر بازشناسند.
بازسازی روایتهای تاریخی: بازنگری در چارچوب مفهومی، امکان بازخوانی تاریخ منطقه از زاویه دید خود مردم را فراهم میکند. تاریخ، دیگر فقط روایت قدرتهای خارجی نیست، بلکه مجموعهای از تجارب، فرهنگها و دستاوردهای جوامع بومی خواهد بود.
ارتقای پژوهش فرهنگی و هنری: اصطلاحات دقیق و بومی، پژوهشگران را قادر میسازد تا هنر، ادبیات، فلسفه و معماری منطقه را در چارچوب واقعی آن تحلیل کنند. به عنوان مثال، مطالعه هنر فنیقیه، معماری بیزانسی شام، یا شعر کلاسیک عربی، با واژه «خاورمیانه» همواره بهصورت کلیشهای و محدود بازنمایی شده است.بنابراین، بازنگری مفهومی نه فقط اصلاح واژگان است، بلکه فرصتی برای بازسازی هویت، حافظه تاریخی و فرهنگ منطقه است که قرنها تحت فشار استعمار محدود شده بود.
۵.۳.بازتعریف روابط قدرت
واژه «خاورمیانه» از ابتدا با اهداف قدرتهای خارجی گره خورده بود و مداخلات نظامی، اقتصادی و سیاسی را مشروعیت میبخشید. بازنگری مفهومی میتواند به بازتعریف این روابط کمک کند:
کاهش مشروعیت دخالت خارجی: وقتی تحلیلها و سیاستها از چارچوب بومی و تاریخی منطقه استفاده کنند، دیگر نمیتوان «بحرانها» یا «بیثباتی» را ذاتی دانست. این تغییر نگاه، مشروعیت دخالت خارجی را کاهش میدهد.
توانمندسازی جوامع بومی: بازتعریف مفهومی، به مردم اجازه میدهد خودشان هویت، تاریخ و مسیر توسعه خود را مدیریت کنند. این امر نه تنها علمی و فرهنگی است، بلکه از منظر سیاسی و اجتماعی نیز اهمیت دارد.
بازتوزیع قدرت گفتمانی: گفتمان جهانی درباره منطقه، که تاکنون عمدتاً تحت سلطه غرب بود، میتواند به سمت بازنمایی واقعبینانه، دقیق و بومی هدایت شود. این تغییر، بخشی از فرآیند استقلال معرفتی و فرهنگی منطقه است.
۵.۴.اصلاح چارچوبهای آموزشی و پژوهشی
اصلاح اصطلاح «خاورمیانه» نیازمند تغییر در نظام آموزشی و پژوهشی نیز هست. پژوهشگران پسااستعماری تأکید میکنند که استفاده از واژگان بومی و دقیق، پایه تحلیل علمی و انتقادی است:
دانشگاهها و مراکز مطالعات منطقهای باید از اصطلاحات جایگزین و دقیق استفاده کنند، نه از مفاهیم بازنماییشده توسط قدرتهای خارجی.
کتابهای درسی، رسانهها و تحقیقات علمی باید میراث فرهنگی، زبانها و تاریخ واقعی مردم منطقه را بازنمایی کنند.
پژوهشگران بومی باید فرصت بیشتری برای تولید دانش مستقل داشته باشند تا چارچوب تحلیل منطقهای از زاویه دید خود مردم شکل گیرد.
این تغییرات، امکان بازتولید دانش واقعی، مستقل و انتقادی را فراهم میکند و از بازتولید استعمار معرفتی جلوگیری میکند.
۵.۵.بازنگری مفهومی و حقوق بشر فرهنگی
بازنگری در چارچوب مفهومی، یک جنبه حقوق بشری نیز دارد: حقوق فرهنگی مردم منطقه. افراد و جوامع حق دارند تاریخ، فرهنگ و هویت خود را بشناسند و از بازنمایی نادرست و تحریفشده محافظت کنند. بازنگری مفهومی میتواند بخشی از تلاش برای احقاق این حقوق باشد:
حفاظت از زبانها، روایتها و میراث فرهنگی متنوع
مقابله با استنادی که جوامع را صرفاً بر اساس بحران یا عقبماندگی تعریف میکند
ایجاد زمینه برای گفتوگوی بین فرهنگی عادلانه و مستقل
این دیدگاه، بازنگری مفهومی را از سطح تحلیل دانشگاهی فراتر برده و به یک ضرورت اخلاقی و اجتماعی تبدیل میکند.
۵.۶.بازنگری مفهومی به عنوان راهبرد آینده
بازنگری مفهومی، فراتر از اصلاح واژگان، به یک راهبرد برای آینده تبدیل میشود:
تحلیل واقعبینانه و انتقادی: پژوهش و سیاستگذاری میتوانند مبتنی بر واقعیتها و دادههای بومی باشند، نه برساختهای استعماری.
تقویت همبستگی و تعامل منطقهای: وقتی نامها و چارچوبها مطابق واقعیتهای تاریخی و فرهنگی باشد، همکاری و درک متقابل میان جوامع افزایش مییابد.
تثبیت استقلال فکری و فرهنگی: منطقه میتواند از وابستگی به تحلیلها و روایتهای خارجی فاصله گیرد و استقلال فکری و فرهنگی خود را بازسازی کند.
در نهایت، بازنگری مفهومی، تنها یک اصلاح اصطلاحی نیست، بلکه اقدامی بنیادی برای بازسازی دانش، هویت و قدرت بومی است.
نتیجگیری خاورمیانه؛ نقد یک دروغ استعماری و راههای بازنگری
مقاله حاضر با هدف نقد مفهوم «خاورمیانه» و بررسی پیامدهای تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن نوشته شد. تحلیلها نشان دادند که این واژه، نه یک نام جغرافیایی خنثی، بلکه محصول یک برساخت استعماری است که از زمان امپراتوری بریتانیا و سپس ایالات متحده شکل گرفته و طی بیش از یک قرن بازتولید شده است. «خاورمیانه» به عنوان یک ابزار گفتمانی و مفهومی، هویتها، روایتها و تاریخ بومی منطقه را محدود کرده و بازنماییهای نادرستی از جوامع آن ارائه داده است.
۹.۱.بازتولید روایتهای استعماری
یکی از اصلیترین نتایج تحلیل حاضر، آشکار شدن نحوه بازتولید روایتهای استعماری است. واژه «خاورمیانه» با هدف تسهیل مداخلات نظامی، اقتصادی و فرهنگی غرب، تصویری از منطقه ایجاد کرده که ویژگیهای آن «بیثبات»، «عقبافتاده»، «خشونتخیز» و «وابسته» جلوه داده میشود. این تصویرسازیها، نه بر اساس واقعیتهای تاریخی و فرهنگی، بلکه بر اساس نیازهای قدرتهای مسلط شکل گرفتهاند.رسانهها، دانشگاهها و مراکز پژوهشی غربی به بازتولید این تصویر ادامه دادهاند و پژوهشگران بومی نیز، به دلیل محدودیتهای سیستم علمی و فرهنگی، ناچار به پذیرش چارچوبی شدند که از ابتدا غیر بومی و تحمیلی بود. در نتیجه، «خاورمیانه» نه تنها یک نام، بلکه یک ماشین بازتولید استعمار معرفتی و گفتمانی بوده است
پیامدهای فرهنگی و هویتی
تحلیلهای بخشهای پیشین نشان داد که «خاورمیانه» به مهندسی هویت فرهنگی و محدودسازی حافظه تاریخی کمک کرده است. جوامع منطقه از طریق حذف نامهای تاریخی و جایگزینی آن با یک نام کلیشهای، هویت واقعی خود را تا حد زیادی از دست دادهاند. این امر باعث شد نسلهای مختلف کمتر با میراث فرهنگی، زبانها و تاریخ واقعی خود آشنا شوند و تصور منطقه عمدتاً از طریق نگاه غربی شکل گیرد.مصادره فرهنگی و مهندسی هویت همچنین موجب کاهش استقلال فکری و پژوهشی جوامع بومی شد. تولید دانش منطقهای، از دانشگاهها گرفته تا رسانهها، غالباً تحت سلطه چارچوبهای غربی باقی ماند و بازنمایی واقعیتهای بومی محدود و تحریفشده شد. این فرآیند نشان میدهد که نام «خاورمیانه» تنها یک اصطلاح جغرافیایی نیست، بلکه ابزار کنترل فرهنگی و فکری است.
۹.۳پیامدهای اقتصادی و سیاسی
واژه «خاورمیانه» همچنین در سطح اقتصادی و سیاسی تأثیرات جدی داشت. با برچسبگذاری منطقه به عنوان «منبع انرژی و بحرانخیز»، قدرتهای خارجی توانستند مداخلات خود را توجیه کنند و منابع طبیعی منطقه را به سود خود مدیریت و بهرهبرداری کنند. قراردادهای نفتی نابرابر، کودتاها، جنگهای نیابتی و طراحی مرزها همه در چارچوب همین برساخت مفهومی رخ دادند.
این فرآیندها، علاوه بر ایجاد وابستگی اقتصادی و سیاسی، موجب افزایش شکافهای اجتماعی و نابرابریهای داخلی شد و امکان توسعه مستقل را محدود کرد. بازتولید تصویر بحرانزده منطقه در رسانهها و گفتمان جهانی، مشروعیت این مداخلات را تثبیت کرد و قدرتهای خارجی را قادر ساخت تا تصمیمگیریها و سیاستهای خود را بهعنوان پاسخ به «ویژگیهای ذاتی منطقه» توجیه کنند.
۹.۴.ضرورت بازنگری مفهومی و واژگانی
با توجه به تمام آثار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، بازنگری در مفهوم «خاورمیانه» ضروری است. این بازنگری شامل جایگزینی نامها و چارچوبهای بومی و دقیقتر، بازشناسی تاریخ، فرهنگ و هویت جوامع، و اصلاح چارچوبهای پژوهشی و آموزشی است.استفاده از اصطلاحاتی مانند «غرب آسیا»، «شام»، «بینالنهرین»، «آناتولی»، «جهان عرب» و «حجاز» میتواند هم واقعیت تاریخی و فرهنگی را بازنمایی کند و هم امکان تحلیل مستقل و انتقادی را فراهم آورد. بازنگری مفهومی، نه تنها یک اصلاح واژگانی است، بلکه اقدامی بنیادین برای بازسازی هویت، استقلال معرفتی و کاهش سلطه گفتمانی خارجی است.
۹.۵.پیامدهای اجتماعی و فرهنگی بازنگری
بازنگری مفهومی پیامدهای گستردهای در سطح اجتماعی و فرهنگی دارد:
تقویت هویت بومی و منطقهای: جوامع منطقه میتوانند هویت تاریخی و فرهنگی خود را بازسازی کنند و از محدودیتهای تحمیلی گذشته آزاد شوند.
احیای حافظه تاریخی: نسلهای جدید فرصت دارند با میراث واقعی خود آشنا شوند و تصویر منطقه را از نگاه خود بازنمایی کنند.
توانمندسازی پژوهش و دانش بومی: پژوهشگران میتوانند با چارچوبهای مستقل، تاریخ، فرهنگ و جامعه خود را تحلیل کنند، بدون آنکه مجبور به پیروی از چارچوبهای استعماری باشند.
این پیامدها نه تنها فرهنگی بلکه سیاسی و اجتماعی هستند، زیرا استقلال فکری و فرهنگی موجب کاهش وابستگی و افزایش توانایی تصمیمگیری خودجوش جوامع میشود.
۹.۶بازتعریف گفتمان جهانی
بازنگری مفهومی میتواند گفتمان جهانی درباره منطقه را بازتعریف کند. با حذف چارچوبهای استعماری، تحلیلها و سیاستها میتوانند واقعبینانهتر و مبتنی بر دادهها و تاریخ بومی باشند. این تغییر گفتمانی، هم مشروعیت دخالت خارجی را کاهش میدهد و هم امکان گفتوگوی عادلانه و همپایه میان جوامع منطقه و جهان را فراهم میکند.علاوه بر این، بازتعریف گفتمان جهانی، زمینه را برای تعاملات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی پایدار فراهم میآورد و موجب ارتقای همکاریهای منطقهای و بینالمللی بر اساس احترام متقابل و شناخت واقعیتها میشود.
۹.۷.خاورمیانه به عنوان یک پروژه آیندهنگر
بازنگری مفهومی، در نهایت، به منطقه امکان میدهد نقش فعالانهای در ساخت آینده خود ایفا کند. با بازسازی هویت، اصلاح چارچوبهای پژوهشی و آموزشی و بازتعریف روابط قدرت، جوامع میتوانند مسیر توسعه، صلح و همکاری را بر اساس واقعیتهای خود تعیین کنند.در این چشمانداز، خاورمیانه دیگر به عنوان یک «ابژه بحرانزده» بازنمایی نمیشود، بلکه منطقهای با تاریخ، فرهنگ و ظرفیتهای مستقل خواهد بود. پژوهش، آموزش و سیاستگذاری مبتنی بر چارچوبهای بومی و تاریخی، امکان تحقق این آینده را فراهم میکند و منطقه را از بازتولید میراث استعماری رها میسازد.
۹.۸.جمعبندی نهایی
مقاله حاضر نشان داد که واژه «خاورمیانه» نه یک مفهوم جغرافیایی، بلکه یک برساخت استعماری است که آثار گستردهای بر هویت، تاریخ، فرهنگ، اقتصاد و سیاست منطقه گذاشته است. بازتولید این مفهوم در پژوهشها، رسانهها و سیاستها موجب شد تصویر منطقه از واقعیت فاصله گیرد و وابستگیها و نابرابریها افزایش یابد.بازنگری مفهومی و واژگانی، استفاده از نامهای بومی و دقیق، بازشناسی تاریخ و فرهنگ واقعی، و اصلاح چارچوبهای پژوهشی و آموزشی، تنها راه حل برای اصلاح این وضعیت است. این بازنگری، نه تنها علمی و پژوهشی، بلکه فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی است و امکان بازتعریف نقش منطقه در جهان و افزایش استقلال فکری و فرهنگی را فراهم میکند.
در نهایت، نقد «خاورمیانه» به معنای نقد یک دروغ استعماری است و بازنگری مفهومی، گامی اساسی برای بازسازی هویت، دانش و قدرت بومی در منطقه محسوب میشود. تنها با چنین بازنگری است که میتوان تصویر واقعی، جامع و تاریخی جوامع منطقه را بازسازی کرد و زمینه توسعه پایدار، همکاری منطقهای و تعامل متوازن جهانی را فراهم آورد.
منابع پیشنهادی (جامع و غیر استعماری)
۱. منابع درباره استعمار و برساخت «خاورمیانه»
1. Halliday, F. (2005). The Middle East in International Relations: Power, Politics and Ideology. Cambridge University Press.
2. Said, E. W. (1978). Orientalism. Pantheon Books.
3. Dabashi, H. (2007). Iran: A People Interrupted. New Press.
4. Khoury, P. S., & Kostiner, J. (Eds.). (1990). Tribes and State Formation in the Middle East. University of California Press.
۲. منابع درباره فرهنگ، هویت و مهندسی هویت
5. Abu-Lughod, L. (2013). Do Muslim Women Need Saving? Harvard University Press.
6. Chatterjee, P. (1993). The Nation and Its Fragments: Colonial and Postcolonial Histories. Princeton University Press.
7. Hourani, A. (1991). A History of the Arab Peoples. Belknap Press.
8. Makdisi, U. (2000). The Culture of Sectarianism: Community, History, and Violence in Nineteenth-Century Ottoman Lebanon. University of California Press.
۳. منابع درباره منابع طبیعی، اقتصاد و بهرهبرداری
9. Khalidi, R. (2006). Resurrecting Empire: Western Footprints in the Middle East. Beacon Press.
10. Klare, M. T. (2004). Blood and Oil: The Dangers and Consequences of America’s Growing Dependency on Imported Petroleum. Metropolitan Books.
11. Owen, R. (2012). State, Power and Politics in the Making of the Modern Middle East. Routledge.
12. Yergin, D. (1991). The Prize: The Epic Quest for Oil, Money, and Power. Simon & Schuster.
۴. منابع درباره رسانه و تصویرسازی جهانی
13. Hashemi, N., & Postel, D. (Eds.). (2017). The People Reloaded: The Middle East in the Global Media. Oxford University Press.
14. Takeyh, R. (2004). Hidden Iran: Paradox and Power in the Islamic Republic. Times Books.
15. Lynch, M. (2006). Voices of the New Arab Public: Iraq, Al-Jazeera, and Middle East Politics Today. Columbia University Press.
16. Seib, P. (2002). The Al Jazeera Effect: How the New Global Media Are Reshaping World Politics. Potomac Books.
۵. منابع تاریخی و پسااستعماری برای بازنگری مفهومی
17. Gelvin, J. L. (2015). The Modern Middle East: A History. Oxford University Press.
18. Cleveland, W. L., & Bunton, M. (2016). A History of the Modern Middle East. Westview Press.
19. Hourani, A., & Cleveland, W. (2013). A History of the Arab Peoples. Harvard University Press.
20. Khuri, F. I. (2010). Imaging the Middle East: Theories and Methods of Representation. Syracuse University Press.
۶. منابع مرتبط با مطالعات بومی، حافظه تاریخی و حقوق فرهنگی
21. Abu-Lughod, L. (2002). Do Muslim Women Need Saving?. Harvard University Press.
22. Chomsky, N. (1999). The New Military Humanism: Lessons from Kosovo. Common Courage Press.
23. Slyomovics, S. (1998). The Object of Memory: Arab and Jew Narrate the Palestinian Village. University of Pennsylvania Press.
24. Bayoumi, M. (2005). How Does It Feel to Be a Problem? Being Young and Arab in America. Penguin Books.
۷. منابع تکمیلی برای تحلیل مفهومی و نظری
25. Spivak, G. C. (1988). Can the Subaltern Speak? In C. Nelson & L. Grossberg (Eds.), Marxism and the Interpretation of Culture (pp. 271–313). University of Illinois Press.
26. Young, R. J. C. (2001). Postcolonialism: An Historical Introduction. Blackwell Publishing.
27. Chakrabarty, D. (2000). Provincializing Europe: Postcolonial Thought and Historical Difference. Princeton University Press.
28. Loomba, A. (2015). Colonialism/Postcolonialism. Routledge.
امیر آذر
۱۴ نوامبر ۲۰۲۵