توسعه سرمایه‌داری و کارگران زن در عصر قاجار قسمت اول


04-07-2023
بخش دیدگاهها و نقدها
294 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

در اواخر دوره قاجاریه، جامعه ایران گذار آرامی را از دوره ماقبل صنعتی‌شدن، سنت و نیز از جامعه و اقتصاد عمدتاًً فئودالی به دوره‌ای از روابط سرمایه‌داری ناشی از ظهور کارخانه‌‌های مدرن، تجربه نمود.

در اواخر دوره قاجاریه، جامعه ایران گذار آرامی را از دوره ماقبل صنعتی‌شدن، سنت و نیز از جامعه و اقتصاد عمدتاًً فئودالی به دوره‌ای از روابط سرمایه‌داری ناشی از ظهور کارخانه‌‌های مدرن، تجربه نمود.

توسعه سرمایه‌داری و کارگران زن در عصر قاجار

در اواخر دوره قاجاریه، جامعه ایران گذار آرامی را از دوره ماقبل صنعتی‌شدن، سنت و نیز از جامعه و اقتصاد عمدتاًً فئودالی به دوره‌ای از روابط سرمایه‌داری ناشی از ظهور کارخانه‌‌های مدرن، تجربه نمود. اسناد موجود در کتاب «تاریخ اقتصادی ایران» ــ نوشته عیسوی ــ[۴] فهرست انواع کارخانه‌هایی را که در طول این دوره ایجاد و یا ورشکست شده بودند، ارائه می‌دهند.[۵] مطابق گزارش این کتاب، زنان ایرانی نقش اقتصادی مهمی را در اواخر دوره قاجار بازی کرده‌اند؛ چنانکه برای خانواده، صاحبان کار و نیز برای دولت مفید بودند. در مناطق روستایی زنان کارگر دستمزدی دریافت نمی‌کردند؛ بااین‌حال آنها برنج، کره، سبزیجات خشک‌کرده و چای تولید می‌کردند و سهم مهمی در تولید اقلامی چون گندم، جو، تنباکو، پنبه، پوست (حیوانات)، ابریشم خام یا فرآوری‌شده، تریاک، رنگها، پشم و نخ ایفا می‌نمودند.[۶]

اولین کارخانه نساجی به شکل اروپایی در دهه ۱۸۵۰٫م تاسیس شد[۷] اما همچنان فعالیتهای نساجی که در خانه‌ها و در مقیاسهای کوچک انجام می‌گرفت، بخش عمده تولیدات نساجی را در اختیار داشت. در بخش ریسندگی پشم و نخ در خانه و نیز در کارخانه‌های جدید، زنان زیادی از طبقات کارگر مشغول کار بودند. زنان در مناطق گیلان، مازندران، کاشان، یزد و اصفهان عمدتا در تولید نخ و ابریشم جهت مصارف خانگی و نیز برای فروش در بازار مشغول بودند.[۸]تا قبل از اکتشاف و تولید نفت در سالهای ۱۹۱۴ــ۱۹۱۱٫م، صادرات عمده ایران تولیدات کشاورزی و صنایع دستی بود و تولیدات زنان ایران از این طریق در بازارهای ملی و جهانی به فروش می‌رسید. مطابق اسناد تجارت خارجی ایران که در کتاب «تاریخ اقتصادی ایران» ارائه شده‌اند، بیش از نصف تجارت این دوره را تولیدات گیاهی، خشکبار، پنبه خام، برنج، یک‌چهارم آن را تولیدات حیوانی خام (مثل پیله ابریشم، پوست و پشم) و چیزی کمتر از یک‌چهارم آن را صنایع (مثل فرش، منسوجات ابریشمی، نخی، پشم و چرم)[۹] تشکیل می‌داد. ازاین‌رو باید گفت کارگران زن در این دوره نقش مهمی در تجارت خارجی ایران داشته‌اند. مریم پویا[۱۰] درخصوص طرح پژوهش اقتصاد ایران قرن نوزدهم که توسط سیفی انجام شده، می‌نویسد: «توده‌های کارگری را در چنین بخشهایی عمدتا زنان و بچه‌ها تشکیل می‌دادند که به آنها حقوق بسیار اندکی پرداخت می‌شد و آنان نه مواد خام را تحت کنترل داشتند و نه محصول نهایی را.»

تا پایان قرن نوزدهم بیشتر تشکیلات فرشبافی ــ صنعت تولیدی مهمی که بسیاری از نیروهای کارگر شهری را دربرمی‌گرفت ــ در مقیاس کوچک تولید خانگی باقی ماند. در این صنعت زنان نیروی کار مهمی به‌شمار می‌رفتند. آوریانو (Averyanov) از عبدالله‌اف نقل می‌کند که بافتن فرش در اواخر قرن نوزدهم منحصرا توسط زنان در خانه انجام می‌شد.[۱۱] وی به فرش صادراتی تبریز به بازارهای اروپا اشاره کرده و می‌گوید: «بخش اعظم صنعت فرش به‌وسیله بافندگان خانگی انجام می‌گیرد و زنان و بچه‌ها کار بافتن آن را انجام می‌دهند.» در ۱۹۱۲ یک کارخانه فرش با صدوپنجاه دستگاه بافندگی در دو ساختمان به وسیله کمپانی شرق تاسیس شد. «پشم خام، پس از آماده‌سازیهای مقدماتی در اختیار زنان قرار می‌گرفت تا در خانه‌های‌شان به ریسیدن و تبدیل آن به نخ مشغول شوند.»[۱۲] برای رنگ مورد نیاز فرشها و سایر صنایع دستی، «زنان چادرنشین ماده آن را با روشهای قدیمی آماده می‌کردند. آنها برای به‌دست‌آوردن اسید از جوهر لیمو استفاده می‌کردند که به مشقت زیاد با سوزاندن سولفور ساخته می‌شد؛ و نیز برای به‌دست‌آوردن قلیا از ادرار گاو استفاده می‌کردند.»[۱۳]

دلریش در پژوهشهای مربوط به زنان عصر قاجار، بر اهمیت نقش زنان در کارهای تولیدی، برای عرضه در بازار داخلی و خارجی (و نیز بر اهمیت نقش آنان در کار غیرتولیدی که در ادامه خواهد آمد) تاکید می‌کند. بخش اعظم و عمده برنج ایرانی در گیلان تولید می‌شد. علاوه‌براین زنان گیلک کرم ابریشم پرورش می‌دادند و نخ ابریشم تولید می‌کردند.[۱۴] زنان بیوه ترکمن، برای‌آنکه بتوانند به یک تجدیدفراش شایسته دست یابند، به مهارت و تخصص در تولید قالی، دامپروری و تولید رنگ جهت فرشها نیازمند بودند.[۱۵] اینان و دیگر زنان چادرنشین، در زمینه تولید نخ، پنبه، پشم و رنگ برای بافت فرش فعالیت می‌کردند. دلریش، به نقل از یک شاهد معاصر، می‌گوید زنان کرمانی شال، کلاه و حتی اسلحه تولید می‌کردند. زنان قزوینی به میل‌بافی، قلاب‌بافی و زنان اصفهانی به بافتن پوشاک، قلاب‌دوزی، ریسندگی و طناب‌بافی می‌پرداختند. زنان آشوری به کارهای طاقت‌فرسا در زمینهای کشاورزی می‌پرداختند. زنان همدانی در تولید روبان فعالیت می‌کردند.[۱۶] به نظر می‌‌‌رسد در سالهای ۱۹۰۶ــ ۱۹۰۷، چیزی درحدود سه‌هزار کارگاه مخمل‌بافی در خانه‌ها دایر بوده و تقریبا کل عملیات تولید آن به‌وسیله زنان انجام می‌گرفته است. همانند دیگر جوامع ماقبل سرمایه‌داری یا سرمایه‌داری نوپا که در آنها اقتصاد خانگی غلبه داشت، در ایران نیز ارزش زنان دم‌بخت با میزان تجارب آنان در صنایع دستی سنجیده می‌شد؛ به‌ویژه تولید فرش در این میان بسیار باارزش بود. دلریش خاطرنشان می‌سازد که فرشهای تولیدشده توسط زنان تبریز، همدان و مشهد که برای صدور به بازارهای خارجی ــ از طریق استانبول ــ تولید می‌شد، مرغوبیت بالایی داشتند. وی خاطرنشان می‌کند زنان بافنده فرش، با وجود کار طاقت‌‌فرسا، دستمزد ناچیزی دریافت می‌کردند. در روستاها سود حاصل از فروش فرش، اغلب عاید صاحب‌کار می‌شد و در برخی شهرها زنان مجبور می‌شدند فرشهای خود را به قیمت ناچیزی به فروش برسانند.[۱۷]

اگرچه کار تولیدی خانگی مستلزم ساعات کار طولانی، حقوق و دستمزد ناچیز برای آنها بود، استخدام در کارخانه‌ها یا کارگاهها نیز وضعیت چندان بهتری نداشت. دلریش می‌نویسد: «دستمزد زنان برای یک سال کار پرداخته می‌شد و ازاین‌رو صاحب‌کار به‌راحتی می‌توانست از کارگران ساعات کار طولانی‌تر و کار زیادتری مطالبه کند و چون دولت بر کار آنها نظارتی نداشت، استعمار زنان کار راحتی بود.»[۱۸]

مورخان تاکید کرده‌اند که از اواخر قرن نوزدهم کالاهای تولیدی غرب جایگزین تعداد بسیار زیادی از تولیدات ایرانیان در زمینه صنایع دستی شد؛ اما بااین‌حال، تقاضای فرش ایرانی در بازارهای غربی، به‌گونه‌ای کاملا استثنایی بیش از قبل بود.[۱۹] مقاله عبدالله‌اف در مورد بورژوازی و طبقات کارگر ایران در ۱۹۰۰٫م، نشان داد که «[از میان تولیدات ایرانی] تنها تولید فرش، تولید تریاک و اندک شاخه‌های دیگر که مورد علاقه سرمایه‌داران خارجی بود، با رقابت خطرناکی روبرو نشد.»[۲۰] به گفته عیسوی، «گسترش بازار صنعت فرش در کشورهای خارجی، این صنعت را به سودآورترین صنعت تبدیل نمود که قسمت عظیم سرمایه داخلی و خارجی را جذب کرد و تا سال ۱۹۱۴، ارزش صادراتی آن به یک‌میلیون لیر رسید.»[۲۱]

هنوز در نظام اقتصادی ایران طبقه کارگر صنعتی مدرن به‌وجود نیامده بود اما همانطورکه پیش از این دیدیم، کارگران ایرانی بسیاری فاقد ابزار تولید بودند و نیروی کار خود را در برابر دستمزد به صاحب کار ارائه می‌کردند. مطابق پژوهش ژانت آفاری (۱۹۹۴) در مورد انقلاب مشروطه، طرفداران دموکراسی اجتماعی درصدد برآمدند بین کارگران تبلیغ کنند و آنها را سازمان دهند تا برای دستمزد بیشتر بجنگند و سرمایه‌داران و مدیران را به پذیرش سیستم تولید مدرن مجبور کنند. بااین‌همه هیچ موردی از سازماندهی کارگران زن حتی از میان طبقات کارگر قدیمی، نیمه‌پرولتاریا و تولیدکنندگان کالاهای کم‌اهمیت، ثبت نشده و حتی مشاهده نمی‌شود که زنان در اصناف عدیده اصفهان که در کتاب عیسوی شرح داده شده‌اند، شرکت کرده باشند.[۲۲]

شواهدی داریم که نشان می‌دهند در اصفهان و شهرهای دیگر، زنان فقیر و بیوه به عنوان کارگران ریسنده پشم مصرفی صنعت فرش به‌کار گرفته می‌شدند. برای‌مثال کتاب منصور معدل[۲۳] در مورد قیام تنباکو ( دهه ۱۸۹۰) یکی از مسئولین مالیاتی اصفهان را مثال می‌زند که گزارشی در مورد وخیم‌بودن وضع بافندگان تنظیم نموده است.

در گذشته پارچه‌های باکیفیتی در اصفهان تولید می‌شد؛ چراکه همه ــ از طبقات بالا گرفته تا ضعیف‌ترین طبقات ــ از تولیدات بومی استفاده می‌نمودند. اما در سالهای منتهی به قیام تنباکو، مردم ایران روح و جسم خود را تسلیم خرید تولیدات پرزرق‌وبرق و ارزان اروپائیان کردند. در واقع آنها متحمل ضرری بیش از آنچه تصور می‌کردند، شدند. بافندگان محلی در تلاش برای تقلید از پارچه‌های وارداتی، کیفیت و مرغوبیت کالاهایشان را پایین آوردند. روسها خرید پارچه‌های ایرانی را متوقف کردند و برخی مشاغل ضررهای فراوانی متحمل شدند. حداقل یک‌چهارم اصناف شهر را بافندگان تشکیل می‌دادند اما حتی یک‌پنجم آنها نیز باقی نماند. «در حدود یک‌بیستم بیوه‌های نیازمند اصفهان، بچه‌های خود را از درآمدی که از ریسندگی به‌دست می‌آوردند، بزرگ می‌کردند. اما اکنون آنها منبع درآمد و امرار معاش خود را از دست داده بودند.» به‌همین‌ترتیب دیگر اصناف مهم مثل رنگرزها، شانه‌زن‌ها و سفیدگرها، آسیب دیدند. سایر مشاغل نیز تحت‌تاثیر قرار گرفتند. به‌عنوان‌مثال کشاورزان دیگر نمی‌توانستند پنبه خود را به قیمت خوبی بفروشند.

مسلما کار زنان به نسبت طبقه اجتماعی‌شان متغیر بود، اما نژاد و مذهب چه نقشی در این مهم بازی می‌کرد؟ اطلاعات بسیار اندکی در این زمینه داریم. به‌هرحال سندی در مورد شرایط اقتصادی ارامنه جلفا مربوط به سال ۱۸۸۱٫م مساله را تاحدودی روشن می‌کند. [در این سند] به زنان نیز در میان صنعتگران اشاره شده است: «تعداد زیادی از زنان به جوراب‌بافی و تعداد زیادی از مردان در حرفه بافندگی مشغول به کار بودند.»[۲۴]

اسناد موجود به‌گونه‌ای مناسب نحوه کار خانگی زنان را تبیین می‌کنند و «مدیریت خردمندانه آنها در خانواده را به‌خوبی نشان می‌دهند.» بعد از خرید سالانه، جز خرید گوشت، زن خانه‌دار مدبر می‌کوشید مطابق با مقدار لازم برای هر روز، از همان اقلام خریداری‌شده، بدون هیچ خرید مجدد، خانه را اداره کند. به‌طورکلی در جلفا نیازی به خدمتکاران زن یا مرد نبود؛ زیرا هر کاری که مربوط به خارج از خانه بود، توسط مردان انجام می‌شد و مدیریت خانواده را زنان برعهده داشتند و تنها در موارد ضروری زنان مزدور فراخوانده می‌شدند تا اموری مثل پخت نان، شستن رخت چرک، و نیز کارهای خاص و سنگین را انجام دهند. خانواده‌ها در جلفا نیازی به دایه نداشتند؛ زیرا هر زنی به‌تنهایی از بچه خود مواظبت می‌کرد.[۲۵]

این گزارش نمونه تقسیم کار بر اساس جنسیت در میان یک خانواده ارمنی است. متاسفانه این گزارش در مورد زنان مزدور سکوت می‌کند.

شواهد موجود صرفا از دوره اواخر قاجاریه و مقطع گذار از ماقبل سرمایه‌داری به سرمایه‌داری و تشکیل طبقات نیمه‌پرولتاریا یا نیروی ذخیره کارگران زن را پوشش می‌دهند.

در خاورمیانه که تولید سرمایه‌داری و نظام ماقبل‌ سرمایه‌داری به شکل مشابه همزیستی دارند، زنان و بچه‌‌ها در اشکال مختلف مشاغل به‌کار گرفته می‌شدند. دونالد کواترت (Donald Quatraert) در اثر خود درباره تاریخ اجتماعی امپراتوری عثمانی در ابتدای قرن بیستم، می‌نویسد: «کار بچه‌ها متداول بود و دختران جوان بخصوص در صنایع تولید پارچه و تریاک بخش مهمی از کارگران کارخانه‌ها را تشکیل می‌دادند.» روایت او اهمیت جنسیت، طبقه و قومیت را در بسیج کارگر در امپراتوری عثمانی نشان می‌دهد.

در یکی از کارخانه‌های بافندگی دولتی در استانبول، کودکان یتیم مسیحی را از آناطولی مرکزی برای کار با پرداخت مقرری می‌پذیرفتند. کارخانه‌های بافت ابریشم بورسا که یک مرکز صنعتی مهم بود، تعداد زیادی از دختران جوان را از روستاهای مناطق اطراف استخدام می‌نمود و در خوابگاه‌های نزدیک کارخانه اسکان می‌داد (درست مثل خواهرانشان در نیوانگلند و ژاپن آن زمان). دختران و زنانی که در کارخانه ریسندگی هرک (Herek) واقع در نزدیکی استانبول کار می‌کردند، بر اساس نژاد تقسیم شده و به یک شیوه زندگی می‌کردند.[۲۶]

انقلاب مشروطه: وضعیت سیاسی به تناسب فشارهای اقتصادی

پژوهشهای فمینیستها در انقلاب مشروطه، به بازیابی فعالیتهای زنان و اهمیت روایتهای جنسیتی کمک کرده است. افسانه نجم‌آبادی (۱۹۹۸) رویداد فراموش‌شده‌ای را در تاریخ ایران مورد بازبینی قرار می‌دهد که در آن زنان و بچه‌های ایرانی در طول مرزهای روسیه با هجوم مردان قبایل ترکمن از روستاهای خراسان در بهار و پاییز ۱۹۰۶ اسیر، فروخته و به بردگی برده می‌شدند. خشم و نفرت «دختران قوچان»، انقلاب مشروطه ۱۹۰۶ــ ۱۹۰۵ را تسریع نمود. پروین پایدار (۱۹۹۵) به بررسی نقش سیاسی، طبیعت جنسیتی و توسعه سیاسی در سه دوره تاریخ مدرن پرداخته است. ژانت آفاری (۱۹۹۶) تاریخ جامعی از دموکراسی توده، دموکراسی اجتماعی و منشا فمینیسم بین سالهای ۱۹۰۶ــ ۱۹۱۱ ارائه می‌کند. آفاری در این بررسی مانند نجم‌آبادی جنبه‌های مخفی تاریخ اجتماعی ایرانیان را بررسی نمی‌کند. در روایت وی زنان به‌عنوان موضوع تاریخ و نیز عامل سیاسی و گروههای آسیب‌پذیر در برابر سلطه ظاهر می‌شوند.

پژوهش ژانت آفاری، فعالیت جمعی از زنان را در انقلاب مشروطه به نفع ملی‌گرایی، ناسیونالیسم و حقوق زنان برجسته می‌سازد. به نوشته او گزارش بهت‌آور حمایت وطن‌پرستانه زنان در روزنامه‌های این دوره منتشر شده بود. برای مثال، مجلس در نوامبر ۱۹۰۶ گزارش داد که «بیوگان گوشواره‌ها و النگوهایشان را هدیه می‌کردند» تا به جمع‌شدن سرمایه لازم جهت تاسیس یک بانک ملی کمک کنند و «آنها با هم رقابت می‌کردند» تا سهم بیشتری در این حرکت داشته باشند.[۲۷] بامداد نیز از زن رختشویی صحبت می‌کند که به حیاط مجلس آمد و یک تومان پرداخت کرد و خواهان کمک مالی به بانک شد. روزنامه‌های مجلس، انجمن و ندای وطن، نامه زنی از قزوین را چاپ کردند که خطاب به یکی از نمایندگان فعال در امر تدوین قانون اساسی جدید ــ به نام سعدالدوله ــ نوشته شده بود. آن زن جواهری را که برای روز سختی خویش ذخیره کرده بود، اهدا کرده و همسایه بینوای خود را که زنی بیوه و مادر یک بچه بود، به جمع خانواده خود آورده بود. یک زن دیگر میراث پنج‌هزار تومانی خود را تقدیم کرد. دیگران ودیعه‌های سخاوتمندانه مشابهی را تقدیم کردند. به نوشته آفاری، کارهای زنان در ستون روزنامه‌ها با عناوینی چون «چه کسی از یک زن کمتر است؟» ستایش می‌شد تا از این رهگذر موجبات خجالت بیشتر مردان ثروتمندی را فراهم کنند که دارایی‌هایشان را در بانکهای اروپایی پس‌انداز کرده بودند.

آفاری شرح می‌دهد که زنان چگونه با اقدام به پوشیدن لباسهای بومی و توقف خرید پارچه‌های وارداتی اروپایی، در حرکت ملی سهیم شدند. این حرکت مشابه تحریم سوادشی (Swadeshi) (1904ــ ۱۹۱۱) از سوی زنان هندی در مورد کالاهای انگلیسی بود. اعتقاد بر این بود که تحریم پارچه‌های اروپایی در ایران می‌تواند ملت را از دلبستگی‌ به بازرگانان و سرمایه‌داران اروپایی برهاند. بچه‌های ‌مدرسه البسه ملی پوشیدند. در تبریز زنان جلساتی در مورد تحریم برگزار ‌کردند و با تضرع از مردم می‌خواستند «تا مدتی لباسهای قدیمی‌شان را بپوشند»، به‌این‌امیدکه ملت به‌زودی بتواند پارچه‌های بومی تولید کند.[۲۸]

اما زنان متقلبی نیز در این میان فعال بودند. آفاری توضیح می‌دهد که چگونه همدست محمدعلی‌شاه، سعدالدوله، چندین نقشه استراتژیک به منظور آبروریزی مجلس طراحی نمود و به مدافعان حقوق زنان با زدن اتهام ترویج بی‌اخلاقی و فاحشه‌گری حمله کرد. در یکی از این حرکتها او تظاهراتی را به راه انداخت که زنان فاحشه بدون حجاب در خیابانهای تهران راهپیمایی کردند و شعار می‌دادند: «مشروطیت به ما آزادی داد تا تعهدات مذهبی‌مان را ترک کنیم و همانطورکه آرزو می‌کردیم، زندگی کنیم.»[۲۹]

نیمی از مبارزات انقلاب مشروطه شامل گسترش مدارس جدید و جایگزین‌ساختن آنها به جای مدارس سنتی (مکتبها) بود. درگیریها مخصوصا بر سر مدارس دخترانه بود. آفاری توضیح می‌دهد که مخالفان مدارس جدید مدعی بودند نگران ازدست‌رفتن شرافت و حرمت زنان هستند. ازسوی‌دیگر موافقان خاطرنشان می‌ساختند که دخترانی که در مدارس سنتی شرکت می‌کنند، اغلب مورد دست‌درازی مردان وابسته به زنان معلم قرار می‌گیرند. به اعتقاد آنها مدارس جدید نه‌تنها زمینه یک تعلیم معقول را برای زنان فراهم می‌کردند، بلکه آنها را از چنین دست‌درازیهایی حفاظت می‌نمودند. استدلال دیگر موافقان این بود که مدرسه می‌تواند مانع رشد مشکلات اجتماعی معاصر نظیر فقر و بی‌سوادی شود و به زنان بیوه و سرپرست خانواده که با وسایل حمایتی اندک از طرق گدایی و… زندگی خود را ادامه می‌دادند، کمک کند.[۳۰]

در مورد زنان فقیر شهری، زندگی سخت کلفتها و دایه‌ها یا تجربه زناشویی زنان شهری و روستایی، اطلاعات بسیار اندکی در اختیار داریم اما اثر آفاری به ما دیدی کلی در این مورد می‌دهد. آفاری با اشاره به نوشته‌های یکی از هفته‌نامه‌های زنان ــ هفته‌نامه «دانش» ــ توجه ما را به نگرشهای منفی در مورد زنان فقیر معطوف می‌کند؛ مشکلاتی چون تفاوتهای سنی فوق‌العاده بین زن و مرد در اغلب ازدواجهای جوامع شهری که مردان گاه دهها سال از زنان خود بزرگتر بودند، زنان باردار، کودکان رهاشده، مزاحمتهای جنسی علیه زنان در خیابانها و زندگی زنان طبقه متوسط که علاقمند بودند همچون بردگان واقعی مورد توجه شوهرانشان قرار گیرند.[۳۱]

هرچه حضور زنان در طول انقلاب مشروطه علنی‌تر می‌شد، تابعیت و اهمیت درجه دوم آنها و وضعیت تحت فشار ایشان بیشتر موضوع بحث عمومی قرار می‌گرفت. هنگامی‌که در آگوست (مرداد) ۱۹۰۷٫م گروهی از زنان بیوه که حقوق بازنشستگی آنها برای چندین ماه به تعویق افتاده بود، در میدان توپخانه نزدیک مجلس تحصن کرده و بست نشسته بودند، روزنامه حبل‌المتین در سرمقاله‌ای وضعیت اسفناک آنها را چنین تشریح کرد: «زنان ایرانی بدبخت‌ترین و مظلوم‌ترین مردمان جهان هستند؛ خصوصا ساکنان شهرهای بزرگ و بالاخص زنان تهرانی که در جامعه سرپناهی ندارند.»[۳۲] این زنان آموزش یا تخصص خاصی ندیده‌ بودند تا به وسیله آن معیشت و گذران خود را به‌دست آورند. سرمقاله ادامه می‌دهد: زندگی آنها به این دلیل متزلزل است که به شوهرانشان کاملا وابسته‌اند و لذا بدرفتاری شوهران و ادعاهای تنگ‌نظرانه آنها را می‌پذیرند. هنوز «عملکرد ظالمانه مردان به گونه‌ای است که گویی زنان موجودیت انسانی ندارند.» این مقاله با عنوان «خوارشمردگان» استدلال می‌کند که ملت ایران با این رفتار در حق زنان، موجب بدنامی خود شده است. حبل‌المتین خواستار شده بود در صورت امتناع وزرا و ثروتمندان جامعه از توجه فوری به اوضاع وخیم زنان، صندوقی جهت فراهم‌آوردن وجه برای زنان فقیر متحصن در میدان توپخانه تاسیس شود.[۳۳]

با احیای انقلاب مشروطه و کشف و تولید نفت در ۱۹۱۱ــ ۱۹۱۴، اقتصاد سیاسی ایران شروع به تغییر کرد. ابتدا بریتانیا امتیاز گرفت و از طریق کمپانی نفت ایران‌ ــ انگلیس از نفت ایران بهره‌برداری نمود. البته اقتصاد ایران هنوز تحت سلطه کشاورزی، تولید فرش و صنایع دستی بود و این اقلام عمدتا به‌وسیله زنان تولید می‌شدند. کلارا رایس، یکی از اعضای مبلغان مسیحی که به بیشتر نقاط ایران سفر کرده بود، به اهمیت کار بدون دستمزد زنان در مناطق روستایی در قالب کشاورزی، چوپانی، بافندگی فرش، تولید مواد خوراکی و پوشاک برای خانواده، اشاره کرده است.[۳۴]

مدرن‌سازی، صنعتی‌شدن و پرولتاریزه‌شدن در دوره رضاشاه

در سال ۱۹۰۰ بیشتر جمعیت کاری را چوپانان چادرنشین یا کارگران کشاورزی تشکیل می‌دادند. هالیدی می‌نویسد: از نظر اجتماعی جامعه تحت سلطه رؤسای قبایل، زمینداران بزرگ، بازرگانان و اشرافیت دربار بود و در خدمات شهری ــ الگویی که به‌آرامی تا دهه ۱۹۴۰ در حال تغییر بود ــ تملکهای رضاشاه طی دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ اعضای واقعی طبقات زمیندار را تغییر داد.[۳۵]

ایران در اوایل سال ۱۹۱۴ به عضویت سازمان بین‌المللی کار (I.L.O) درآمد و این سازمان در سال ۱۹۲۰ــ۱۹۲۱ دولت را از نگرانیهای خود درخصوص شرایط کارگران صنعت فرش در کرمان، مطلع ساخت. به تبع آن دستوراتی صادر شد مبنی‌برآنکه به منظور بهبود شرایط کار، با توجه به طول روز کاری و حداقل سنی استخدام دختران و پسران، و همچنین تامین بهداشت و سلامت، پاره‌ای موارد باید رعایت شوند. همانطورکه فلور[۳۶] می‌گوید، دو فرمان صادره در هفدهم سپتامبر ۱۹۲۳ تقریبا متضمن این نکات بودند: «پسران و دختران در کارگاههای جداگانه کار کنند و کارگاههای مختلط به‌طورکلی ممنوع شوند»؛ همچنین «سرکارگر مرد (که الگوی کار را به کارگرها یاد می‌دهد) نباید به کارگاه دختران وارد شود، بلکه در آنجا باید سرکارگر زن عهده‌دار کار سرکارگر باشد.» روشن نیست دلیل اعلان جدایی کارگران چه بوده و آیا این قانون اجرا شده است یا نه. به‌هرحال اطلاعاتی در مورد آزار جنسی زنان بافنده فرش در این دوره نداریم.

در دهه ۱۹۳۰ اولین مرحله صنعتی‌شدن ایران و همین‌طور تلاشهای عینی جهت دولتی‌سازی و مدرنیزاسیون مشاهده شد. جاده، تلفن، اتومبیل، راه‌آهن, کارخانه‌های دولتی و همین‌طور مدارس مدرن، دانشگاه، تعدادی آموزشگاه برای دختران، کشف حجاب و موازین حقوقی جدید به‌وجود آمد. در این دوره زنان به شرکت در دانشگاه تشویق شدند، شغل معلمی را برعهده گرفتند و برای رشد بخش دولتی فعالیت کردند. دستگاه اداری دولتی رشد نسبتا سریعی کرد و تعداد اندکی از زنان طبقه متوسط مدرن را جذب نمود.[۳۷] فلور (۱۹۸۵، ۱۹۸۴) صنعتی‌شدن، شکل‌گیری پرولتاریای صنعتی و فعالیت اتحادیه تجاری دهه ۱۹۳۰ را شرح می‌دهد. بیست‌ونه کارخانه ریسندگی در مقیاس وسیع در سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۹ و عمدتا در اصفهان، یزد و کرمان، به‌وسیله دولت و نیز بخش خصوصی ساخته شدند.[۳۸] به‌هرحال شهرنشینی، صنعتی‌شدن و پرولتاریزه‌شدن محدود بود و به‌همان‌میزان، رشد نیروی کارگر زن شهری یا مدرن را نیز محدود می‌کرد. علاوه‌برآن قانون تحریم اتحادیه‌های کار در ۱۹۳۶ فعالیت طبقات کارگر را کاهش داد. در دهه ۱۹۳۰، هنوز هفتادونه‌درصد جمعیت مردم در مناطق روستایی زندگی می‌کردند.[۳۹]

برآورد میزان نیروی کار صنعتی در اواخر دوره رضاشاه متغیر است. [۴۰] فلور (۱۹۸۴) با برآورد دویست‌وشصت‌هزارنفری عبدالله‌اف و پانصدوبیست‌وپنج‌هزار نفری یک نظامی روسی، موافق نیست؛ چراکه «از ۲/۱ میلیون نفر نیروی کار مردان فعال و نیروی کار چشمگیر زنان که میزان آن مشخص نیست، کم می‌آید.»[۴۱] بی‌شک بسیاری از این کارگران زن در صنعت فرش متمرکز بودند و به کار خود به عنوان «بزرگترین منبع استخدام ادامه می‌دادند.» این رقم ــ بدون تفکیک جنسی و بر اساس برآورد یک امریکایی ــ بیست‌وپنج‌هزار نفر بود.[۴۲] بااین‌حال فلور تفکیک کارگران صنعت ریسندگی را ارائه داده است. او در مورد کرمان می‌نویسد: «حدود هفت‌هزار کارگر در صنعت فرش مشغول به کار هستند که هفتادوپنج‌درصد آنها را بچه‌های شش تا دوازده سال و زنان و بیست‌وپنج‌درصد باقی‌مانده را نوجوانان تقریبا پانزده تا هیجده‌ساله تشکیل می‌دهند.»[۴۳] در مارس ۱۹۳۷، دوازده کارخانه نخ‌ریسی چهارهزاروسیصدوسیزده مرد، نهصدوشصت‌ویک زن و دوهزاروسیصدوهفتادوهشت کودک را استخدام کردند.[۴۴] به زنان و کودکان همیشه به‌طورقابل‌ملاحظه‌ای پول کمتری نسبت به مردان کارگر پرداخت می‌شد.

بهاریر فقط آمار فعالیت اقتصادی جمعیت مردان را فراهم کرده است. او می‌نویسد در سال ۱۹۴۶، هفتادوپنج‌درصد جمعیت فعال اقتصادی کشاورز بودند. ارقام ــ بر پایه گزارش بهاریر ــ وجود دوونیم‌میلیون خانواده کشاورز را نشان می‌دهند.[۴۵] بنابراین آشکار می‌شود که کشاورزی و صنایع خانواده‌محور، در اهمیت اقتصادی خود باقی ماندند و کار بدون دستمزد زنان در کشاورزی و فعالیت عشایر چوپان ادامه یافت. پویا[۴۶] از قول بهنام می‌گوید: چهل‌وپنج‌درصد درآمد از طریق بخش کشاورزی, ده درصد از طریق فروش نفت، بیست‌درصد از طریق دیگر صنایع و بقیه از منابع نامشخص به‌دست می‌آمد.

چه در مناطق شهری و چه در مناطق روستایی، درآمد و شرایط کار بسیار بد بود. به‌ویژه در تاسیسات بخش خصوصی، اوضاع ظالمانه‌ای حاکم بود. صاحبان کارخانه‌ها اغلب کارگران را بدنام می‌کردند، از پرداخت حقوق آنان مضایقه می‌نمودند و یا آنها را به محض مشاهده نقض قانون تنبیه بدنی می‌کردند. علاوه‌براین در کارگاههای بخش خصوصی استفاده از کار کودکان و کارگران ضعیف متداول بود. فلور از وضع یک کارخانه ابریشم در چالوس در ۱۹۳۳ گزارش می‌دهد که برای بافت ابریشم یزدی، نیروی جدید را با اجبار استخدام می‌کرد. در صنعت فرش، کارگران (عمدتا زنان و کودکان) بینایی خود را از دست می‌دادند و به بدریختی در رشد فیزیکی مبتلا می‌شدند.

علیرغم صنعتی‌شدن کشور در عصر رضاشاه، باز هم اقتصاد سیاسی عمدتا تا سال ۱۹۵۰ بر پایه کشاورزی بود و زنان نقش مهمی در تولید خوراک و صنایع خانه‌محور داشتند. کارگاههای ریسندگی و بافندگی فرش در مناطق شهری و روستایی، زنان کارگر را جذب می‌کردند. در مناطق شهری گروهی از زنان در خدمات شخصی و خصوصی به کار مشغول شدند. آنان به کارهایی چون خدمتکاری خانه، نظافت، اصلاح صورت زنان (بنداندازی)، گازری، بخت‌بینی و البته فاحشگی مشغول بودند.

روند سریع صنعتی‌شدن پس از دهه ۱۹۵۰

در طلیعه دومین مرحله از روند صنعتی‌شدن در ایران و سرشماری ۱۹۵۶، تعداد زنان فعال اقتصادی، پانصدوهفتادوسه‌هزار نفر شمارش شد. مطابق این سرشماری نیمی از جمعیت کشور در مناطق روستایی زندگی می‌کردند و کار کودکان، خصوصا دختران جوان، متداول بود. آمار رسمی، تمرکز بالای زنان را در صنایع خانه‌های روستایی نشان می‌دهد.[۴۷] زنان عمدتا در کارخانه‌های فرشبافی و نخ‌ریسی مشغول به کار بودند. آنان در کارخانه‌ها کبریت، لیوان و جعبه‌های مقوایی می‌ساختند و نیز در کارخانه‌های تولید چای، پنبه‌پاک‌کنی، گونی‌بافی و صنایع سوزن‌دوزی مشغول بودند. زنان و کودکان در بخش خدماتی، در پایین‌ترین درجه، یعنی نظافت (رفت‌وروب و تدارک غذا) به عنوان کارگران غیرفنی رده‌بندی می‌شدند و حقوقی که دریافت می‌کردند، کمتر از حقوق مردان بود. جدول شماره یک ارقامی برای کارگران تولیدگر صنعتی در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ و نسبت بالای کارگران زن را نشان می‌دهد. همانطورکه بهاریر[۴۸] متذکر می‌شود، ریسندگی و تولید مواد غذایی حجم مهمی از فعالیتهای این کارگران را به خود اختصاص می‌داده است. مطابق جدول، زنان کارگر در ۱۹۵۶ حدود سی‌وچهاردرصد و در ۱۹۶۹ چهل‌درصد کارگران را تشکیل می‌دادند. بدون‌شک این آمار امکان حذف کار تولیدی خانه‌محور را در مناطق روستایی در نظر می‌گیرد.

آمار رسمی بر اساس شمارش فعالیت اقتصادی زنان روستایی تنظیم یافته‌اند اما نشان می‌دهند در تهران استخدام بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۶ کاهش یافته است. این کاهش احتمالا نتیجه رشد درآمدها یا مهاجرت به شهر بوده است. به‌کارگیری زنان از نُه‌درصد در اوایل دهه ۱۹۶۰ به دوازده‌درصد در ۱۹۷۱ رسید. هالیدی می‌نویسد: انتظار می‌رود تا ابتدای دهه ۱۹۹۰ میزان به‌کارگیری زنان به بیست‌وپنج‌درصد برسد.[۴۹] لازم به ذکر است این درصد در دهه ۱۹۹۰ و در زمان جمهوری اسلامی به‌دست آمد.

در ابتدای ۱۹۷۰، سیزده درصد کل زنان بالای دوازده‌سال (۴/۱ میلیون) مشغول کار بودند. این درصد، بیشتر شامل نواحی اطراف شهر می‌شد. هفتاد درصد بافندگان پوشاک و هفتادودو درصد بافندگان فرش که در بخش روستایی فعالیت می‌کردند، عمدتا زنان و دختران بودند.[۵۰] آنان یا کارگران خانگی بدون دستمزد بودند و یا حقوق اندکی دریافت می‌نمودند، در شرایط تنگدستی کار می‌کردند و تحت عنایت واسطه‌ای که آنها را استخدام کرده بود، قرار داشتند. پویا، به نقل از فیشر می‌نویسد: در سال ۱۹۷۰ در کارخانه‌های ریسندگی یزد به زنان نود ریال در روز پرداخت می‌شد که این رقم زیر خط فقر بود.[۵۱] همان‌طورکه هالیدی می‌گوید، ایران در این دوره دارای «الگوی متناقض نیروی کارگر صنعتی زن، خصوصا در بخش روستایی» بود؛ ضمن‌آنکه در مناطق شهری نیز نسبت استخدام زنان در بخش صنعت بسیار اندک بود.

زنان روستایی: استعمار و ازخودبیگانگی

زنان روستایی در فرآیند تولید نقشهای متعددی ایفا می‌کردند. همانطورکه قبلا اشاره شد، دلریش کار زنان روستایی را در دوره قاجار شرح داده است. تحقیقات اریکا فریدل، لوئیس بک، هاله افشار و مریم پویا در زمینه کار زنان روستایی طی دوران پهلوی و جمهوری اسلامی, جدایی زنان از ثمره کار (واگذاری)، ناتوانی آنان در کنترل عایدات (استعمار) و وضعیت اجتماعی زنان ( وابستگی و اطاعت) را نشان می‌دهند. در چنین وضعیتی که مبین یک ساختار غالب اجتماعی و اقتصادی مردسالار ماقبل‌سرمایه‌داری است، یک تقسیم کار خشک و مدعی ارزشمندی کار مردان و بی‌مقداری کار زنان مشاهده می‌شود. به‌هرحال وقتی زنان از کنترل و آزادی اراده بر تولیداتشان محروم می‌شوند، نمی‌توانند فعالیتهای خود را به منابع قدرت عمومی یا خصوصی تبدیل کنند. برای‌مثال تاپر، تقسیم کار در میان چادرنشینهای شاهسون و ویژگی روابط جنسیتی را به این صورت شرح می‌دهد که مردان حکومت می‌کردند و زنان اطاعت.[۶۰] فریدل معتقد است تحت این شرایط استقلال و قوه تحرک زنان روستایی عملا زایل ‌شده بود.

برخلاف برخی دیدگاههای تخیل‌گرای عامه‌پسند، آزادی ظاهری زنان روستایی (با پوشش روسری، کار بیرون از خانه و تحرک مکانی) هیچ پیش‌زمینه محکمی ــ چه به‌طورنظری و چه عملی ــ نداشت. تهدید این آزادی یک معضل عمدتاً اقتصادی به نظر می‌رسید. چنین آزادیی شکننده بود.[۶۱]

فریدل بعد از چند دهه مطالعه، چهار سیستم تولیدی مؤثر را در روستا تعریف می‌کند و شاخصها و معیارهای عملی را که به زنان پیشنهاد می‌شدند، برمی‌شمارد: ۱ــ نظام جمع‌آوری و شکار ۲ــ نظام چوپانی ۳ــ نظام کشاورزی ۴ــ نظامی که با توسعه اقتصادی قبل از انقلاب و در شرایط پس از انقلاب ایجاد می‌شود. سیستم‌های سه‌گانه نخست به‌صورت‌همزمان و مؤثر تا حدود ۱۹۷۰ در روستاها وجود داشتند و زمانی که پرولتاریزه‌شدن متمرکز ایرانیان حومه‌نشین افزایش پیدا کرد، حوزه چهار سیطره یافت.

مدتی قبل از توسعه مدرنیزاسیون و صنعتی‌شدن ایران و علیرغم کشاورزی و چوپانی، بیش از نود درصد کل غذا از طریق جمع‌آوری و شکار فراهم می‌شد. بیشتر گوشت قابل‌استفاده، گوشت شکار بود. این گوشت آبرومندانه و سالم تلقی شده و به وسیله مردان فراهم می‌شد. اما جمع‌آوری غذا که منحصرا به‌وسیله زنان انجام می‌گردید، بخش عمده مواد غذایی موجود را تشکیل می‌داد. [۶۲] فریدل در ادامه توضیح می‌دهد نظام شبانی، شکار، جمع‌آوری غذا و کشاورزی، در بخشهای حاشیه‌ای، با روابط مدرن قبیله‌ای و هجومها ترکیب می‌شدند. او روند تاثیر جنگ و تجاوز را توضیح می‌دهد که چه به لحاظ نظری و چه عملی از ویژگیهای زندگی بود و زنان می‌بایست با آن کنار می‌آمدند. در هجوم و تجاوزات، زنان روستا با سنگ‌انداختن، جیغ‌کشیدن و به‌کارگیری چماق به دفاع می‌پرداختند. او می‌نویسد: داستانهایی درباره گوسفند‌دزدی از زنان نقل شده‌اند. پیاده‌روی و طی مسیر از راه خشکی عمل خطرناکی بود. زن که به‌تنهایی گله را برای چرا به بیرون می‌برد، می‌بایست مواظب می‌بود که از سوی روستائیان همسایه‌ای که با آنها دشمن بودند، در کوهها مورد شبیخون قرار نگیرد.

در نظام شبانی تحرک مکانی، مهاجرت، فقدان محدوده مشخص در اطراف چادرها، آزادی نسبی حرکت برای زنان در درون چادرها که وضعیت دلخواه خود زنان بود، به‌واسطه گستاخی اجتماعی، نقش فردی زن و کار عادی هرروزه دوشیدن شیر، تولید پشم و کارهای کم‌اهمیت چادرنشینان، متعادل می‌شد. فریدل گزارش می‌دهد که طبق نظر زنان [چادرنشین] آنها هم آزادند و هم تنها ولی «در مقایسه با مردان آزادی کمتری دارند و تنهاتر هستند. محدوده‌های مکانی و زمانی مردان در مقایسه با زنان تقریبا غیرقابل‌مقایسه است. مردان می‌توانند چادر را هر زمان که بخواهند، برای روزهای متمادی به هر دلیل و توجیهی ترک کنند درحالی‌که زنان نمی‌توانند.»[۶۳] حوزه چوپانی با تقسیم کار زنان به عنوان دوشنده شیر و تولیدکننده پشم طبقه‌بندی می‌شد. کسانی نیز بودند که قسمت اعظم مازاد محصول خود را به کالای قیمتی تبدیل می‌کردند (کالاهایی مانند چربی، کره، پنیر، قالی). با وجود کار سخت، مردان بودند که ثمره کالاها و فایده آن را تحت اختیار می‌گرفتند. لوئیس بک (۱۹۷۸) نشان داد که در میان چوپانان چادرنشین کار زنان بخش مهمی از اقتصاد و بقای خانواده را به خود اختصاص می‌دهد. در میان کارهای سنگین دوشیدن شیر و تهیه فرآورده‌های لبنی (ماست، کره، پنیر، روغن)، تهیه مشتقات حیوانات (پوست و پشم)، نگهداری حیوانات، جمع‌آوری هیزم خشک، آوردن آب، جمع‌آوری گیاهان وحشی، پختن نان، پخت‌وپز، نگهداری بچه، بافندگی، ریسندگی و رنگ‌کردن نخ، توسط زنان انجام می‌شد. آنها در ضمن می‌بایست کالاهایی را آماده می‌کردند که مردان برای تجارت به شهر می‌بردند. بااین‌حال زنان هیچ دستمزدی برای کار خود دریافت نمی‌کردند.[۶۴]

زنان در نظام کشاورزی، جز به هنگام وعده‌های غذایی که در کنار شوهر، پدر، برادر و یا پسرانشان قرار داشتند، بیشتر روزشان را در گوشه حیاط با دیگر زنان می‌گذراندند. کار شاق آماده‌سازی غذا، تولید نخ پشمی، شیر، مواظبت از بچه‌ها (که در مجاورت دیگر زنان انجام می‌گرفت)، عمدتا برعهده آنان بود. مغازه‌ها، کوچه‌ها و محیط روستا، خصوصا مزارع، حوزه مردان بود. زنان از بیرون‌رفتن منع نمی‌شدند اما می‌بایست دلیل قانع‌کننده‌ای داشته باشند. حمل آب، رفتن از یک خانه به خانه دیگر، اجرای یک ماموریت فوری، دلایل قابل‌قبولی محسوب می‌شدند. بعضا پیش می‌آمد که زنان بیوه درمانده با بچه‌های خود مزرعه را شخم می‌زدند و یا محصول گندم را درو می‌کردند و یا برای گاوهای خانه علف می‌چیدند. درعین‌حال کار زنان در کشت محصولات فروشی مثل تریاک، تنباکو و چغندر قند نیز بسیار رایج بود.

نابرابریهای جنسیتی و سنی از ویژگیهای خانواده‌های روستایی محسوب می‌شد. رضوی (۱۹۹۳) طی مطالعه‌ای درباره تقسیم کار و نظرگاه جنسیتی در یک منطقه روستایی کشت پسته در کرمان، دریافت که ارزش کمتری برای کار زنان (فرآیند تولید پسته) در مقایسه با کار مردان (شخم‌زدن، آبیاری، هرس‌کردن، راندن تراکتور، اصلاح خاک) در نظر گرفته می‌شود. در ازدواج نیز وضعیت به همان منوال بود. تقریبا دو برابر هزینه‌ای که صرف نگهداری و سلامت دختران بزرگسال می‌‌گردید، به نوزادان و بچه‌های زیر شش سال اختصاص داده می‌شد. به‌طورمتوسط پسران شش ‌سال تحصیل می‌کردند و دختران سه‌سال‌ونیم. تقریبا دو برابر آنچه برای لباس دختران صرف می‌شد، برای پسران نوجوان هزینه می‌گردید. پدر که درآمد بیشتری داشت، مسئول فراهم‌کردن مخارج عروسی پسر بود؛ در‌حالی‌که فراهم‌کردن جهیزیه دختر با مادر بود که عایدی کمتری داشت. به پسران پول توجیبی داده می‌شد اما هرگونه درآمد دختران به‌وسیله مادرشان حفظ می‌شد. به‌علاوه مردان روستایی بخشی از درآمد خود را صرف تنباکو و تریاک می‌کردند اما زنان درآمدشان را در خانه صرف می‌کردند. این شرایط درون‌خانوادگی نابرابر نتیجه «کنارزدن آنها از کارکردن در مزارع و زندانی‌کردن تدریجی آنها به محدوده امور خانواده بود.»[۶۵] البته آنها به‌طور فصلی در عملیات درو فعالیت می‌کردند و این کار در کنار پخت‌وپز و رفت‌وروب و غیره در راستای حفظ بقای خانواده انجام می‌شد.

هاله افشار جزئیات کار زنان و وضعیت آنها را در روستاهایی که بررسی کرده، فراهم آورده است. زنان در قطعه زمین خانوادگی خود گیاهان دارویی پرورش می‌دادند، از حیوانات اهلی مراقبت می‌کردند، پنیر, کره، روغن حیوانی، ماست و نان تولید می‌کردند، بافندگی، ریسندگی، دوزندگی، آشپزی و تمام کارهای مربوط به خانه را انجام می‌دادند. زنان معمولا به عنوان کشت‌کارِ با درآمد، کار نمی‌کردند. آنها طبق قانون روستایی که مانع ارث‌بردن زنان بود، از بنه (کشاورزی مشترک سنتی) و نیز از دریافت نسک (حق مرسوم که به دهقان پرداخت می‌شد) محروم بودند. گهگاه زنان برای یک کار با درآمد، مثل جمع‌کردن میوه یا پنبه، به‌کار گرفته می‌شدند اما عایدی آنها به مرد ارشد خانواده انتقال داده می‌شد.[۶۶]

به‌هرحال پسران از سن دوازده‌سالگی به عنوان میوه‌چین به فرآیند کشت‌وکار می‌پیوستند و از چهارده‌سالگی به کار بر روی زمین می‌پرداختند. دختران در خانه می‌ماندند و به کارهای خانه کمک می‌کردند و برای عروسی خود آماده می‌شدند که تا دهه ۱۹۷۰ در حدود چهارده‌سالگی بود. دهقانان فقیرتر دخترانشان را حدود نه‌سالگی شوهر می‌دادند و این ازدواج هفت‌سال بعد که دختر به سن قانونی می‌رسید، در دفتر ثبت اسناد ثبت می‌شد. بعد از انقلاب اسلامی و علیرغم تایید ازدواج زودهنگام توسط امام‌خمینی، افزایش تعداد بافندگان فرش، سن ازدواج را تا حدود هیجده الی نوزده سالگی بالا برد. به‌این‌ترتیب آنان به کارگران بدون مزدی تبدیل شدند که برای خانواده موهبت بزرگی محسوب می‌شدند و دلیلی نداشت که در سن پایین ازدواج کنند و از خانواده جدا شوند.[۶۷]

بااین‌همه کار زنان روستایی طاقت‌فرسا بود. افشار در روستای مورد مطالعه خود مشاهده کرده است که هنوز برای پخت‌وپز از اجاق نفتی استفاده می‌گردید. نان روزانه هنوز در تنورهای سنتی پخته می‌شد. زنان این تنورها را در زمین می‌کندند. سوخت تنور، پهن و چوبی بود که زنان آن را از فاصله زیادی جمع‌آوری می‌کردند. صناعت زنان مثل ریسندگی و بافندگی به‌طورکلی با دست انجام می‌شد. ریسندگی معمولا بعدازظهرها و به‌وسیله گروههای کوچک انجام می‌شد. زنانی که بچه‌هایی داشتند که کمک‌حالشان بودند، زمانی را با دوستان و همسایگان به بافندگی و گپ‌زدن می‌پرداختند. بعد از انجام کار خانه و ارسال آب و غذا برای مردان در زمین کشاورزی، گروهی از زنان پیرتر درحالی‌که جلوی در می‌نشستند، به ریسندگی، صحبت درباره بچه‌ها و مردان، درو و بهترین داروهای گیاهی می‌پرداختند، و درعین‌‌حال وصلتهای احتمالی آینده بین بچه‌هایشان را بررسی می‌کردند.[۶۸]

زنان روستایی علیرغم محدودیتهایی که در آزادی عمل داشتند، راهی برای اعمال درجه‌ای از کنترل بر کار، تولید و درآمدشان می‌یافتند. برای‌مثال در روستای مورد مطالعه هاله افشار، معمولا زنان در ماههای زمستان به زنان قبایل شاهسون در دامنه‌های نزدیک نخ می‌فروختند و درآمد ناچیز این معامله را صرف خرید مواد و گاهی طلسم یا معجون از مردان فروشنده دوره‌گرد می‌کردند. آنان ازاین‌طریق به زحمت بخش کوچکی از روابط پولی را در اختیار خود می‌گرفتند. به‌علاوه زنان شاهسون جاجیم می‌بافتند که یک فرش روستایی خشن بود و آن را به روستائیان می‌فروختند.[۶۹] بااین‌همه تا دهه ۱۹۷۰ بافندگی و سهم زنان در درآمد خانواده و فرآیند تولید عمدتا به‌وسیله مردان و حتی زنان روستا، نادیده گرفته می‌شد.

تولید فرش دستی بدون بهبودبخشیدن به وضعیت اجتماعی زنان، ارزش کار آنان را به‌سرعت تغییر داد. دختران از موجودی دست‌وپاگیر، به نعمتی برای پدرانشان تبدیل شدند و تولد آنها با روی باز پذیرفته می‌شد. افشار از قول مردی نقل می‌کند: «دخترها ثروت می‌آورند و پسرها مخارج. پسرها به آموزش نیاز دارند، آنها به خدمت نظام وظیفه می‌روند درحالی‌که دختران از سن شش‌سالگی پول‌ساز هستند. ارزش پولی پسران زمانی است که بیست‌ساله شوند اما آنها در این سن ازدواج می‌کنند. پس چه فایده‌ای دارند؟»[۷۰] به‌همین‌ترتیب دخترها چنان باارزش شدند که حق تحصیل و آزادی به‌دست آوردند.

افشار و پویا هرکدام در نوشته‌های‌شان، شرح جزئیات بافتن فرش را ارائه می‌دهند. دختران از سن شش‌سالگی در کنار دیگر کارهای خانه به بافتن فرش روی می‌آوردند. آنها از سن دوازده‌سالگی به‌صورت تمام‌وقت، یعنی تمام ساعات روشنایی روز را، جز استراحت کوتاهی برای صرف نهار، مشغول بافتن فرش بودند. برخلاف کشت‌وکار، فرشبافی اشتغالی برای تمام سال بود و در مقایسه با کشت‌وکار، درآمدی مساوی و گاه بیشتر از مردان برای زنان به همراه داشت. افشار خاطرنشان می‌کند که در روستای مورد مطالعه او بافتن یک فرش سی تا شصت روز طول می‌کشید و مردان آن را بیست الی سی‌هزار ریال می‌فروختند. بنابراین درآمد هر زن ماهیانه نزدیک به شش‌ونیم تا هفده‌هزار ریال بود که با معادل ده تا بیست‌وهشت روز حقوق یک مرد برابری می‌کرد. ازآنجاکه کار زنان فصلی نبود، درآمد سالانه آنها در حدود صدوچهل‌هزار ریال در سال می‌رسید. البته ممکن بود این رقم به حد بالاتری چون صدوهشتادهزار نیز برسد و دراین‌صورت با درآمد متوسط سالانه صدوهشتادهزار ریالی مردان برابر می‌شد.[۷۱] البته رشد نقش زن در درآمد خانواده تاثیری در بهبود موقعیت آنان نداشت. زنان هیچ مزدی برای ریسندگی یا بافندگی و فرشهایی که به‌وسیله مردان در بازار فروخته می‌شد و مجددا با آن پول نخ و رنگ می‌خریدند، دریافت نمی‌کردند.

مریم پویا همچنین می‌نویسد که چگونه ثمره کار زنان به‌وسیله مردان خانواده‌شان در بازار فروخته می‌شد. او به نقل از گلرنگ، یک بافنده فرش و کارگر کشاورز، می‌نویسد: «من هم بافنده فرش هستم و هم یک کارگر کشاورز. از وقتی که هفت سال داشتم، به پدرم در پرورش حیوانات و به مادرم در کارهای کشاورزی و بافتن فرش کمک می‌کردم. زنان پولی دریافت نمی‌کنند. سالی که وضعیت خوبی داشته باشیم، پدرم وقتی از فروش کالاها در بازار بازمی‌گردد، به مادرم دو کیسه برنج می‌دهد تا در میان روستائیان بفروشد. مادرم با این پول طلا و نقره، لوازم خانه، وسایل برای من و جهیز برای خواهرم می‌خرد. در مورد بافتن فرش هم پدرم فرش بافتنی را در بازار می‌فروشد و گاهی آن را به مادرم می‌دهد تا به همسایه‌ها بفروشد که او هم پول را برای من خرج می‌کند.»[۷۲]

پویا همچنین خاطرنشان می‌سازد که در مناطق روستایی بسیاری از زنان فقیرتر مجبور می‌شدند برای رهایی از فقر و تهیدستی، با مردانی بزرگتر از خودشان ازدواج کنند. زهرا یک جوان بافنده فرش و کارگر کشاورزی به او می‌گوید: «خانواده من که در روستای مجاور زندگی می‌کنند، خیلی فقیر هستند. آنها زمینی از خودشان ندارند و به عنوان کارگر کشاورزی کار می‌کنند. سه سال پیش آنها مرا به مردی دادند که هفتاد سال دارد. دلیل آنها این بود که بیش‌ازاین استطاعت مالی نگهداری مرا نداشتند. شوهرم از خودش زمین دارد. من برای او یک پسر آوردم. او شش بچه بزرگتر از این، از ازدواج اولش دارد. الآن دخترش مریم بزرگتر از من است اما شوهرم دوست دارد بچه‌های بیشتری داشته باشد.»[۷۳]

نتیجه

این بررسی تاریخ زنان ایرانی در «قرن بیستم»، تلاشی مقدماتی به منظور مشخص‌کردن تغییرات مشارکت اقتصادی زنان از میان دوره‌های تاریخی، مدل تولید و شکل دولت بود. شواهد موجود نشان می‌دهند زنان دهقان ایرانی و طبقات کارگر، ذخیره عظیم کار ارزانی را تشکیل می‌دادند که به انباشت سرمایه کارخانه‌ها و کشاورزی منجر شده است. این سرمایه عاید زمینداران، بازرگانان، کارخانه‌داران و دولت شده و این گروهها برای استفاده از قیمت، ارزش اضافی و بازتولید قدرت و نیروی کار با یکدیگر همکاری کرده‌اند. هنوز گزارشهای تاریخی و اقتصادی در مورد نقش زنان در تولید و ایجاد ثروت و راههایی که حکومت و اقتصاد با تدارکات جنسیتی پدرسالاری وضعیت و نقش زنان را شکل می‌دهند، عمدتا خاموش هستند. به‌همین‌ترتیب تاریخنگاری اجتماعی ایرانیان در مورد گستره اشتغال زنان در فعالیتهای غیرتولیدی ــ کار خانگی، بیگاری و… ــ خاموش هستند. در مقدمه ویرایش‌شده تاریخ اجتماعی زنان و جنسیت در خاورمیانه، اثر مارگریت مریودیر و جودیت تاکر، خاطرنشان می‌شود که بسیاری از تاریخنگاریهای رایج درصدد برآمده‌اند زنان را نیز به تاریخ اضافه کنند و در این‌که پایه‌های اساسی نوشتن تاریخ، زنان را نیز شامل می‌شوند، تردید نکنند.[۷۴] نویسندگان کتاب مذکور از کار مورخان اجتماعی و اقتصادی که «به زنان خاورمیانه به عنوان عوامل اقتصادی و نیز اعضای جوامع، خانواده‌ها و طبقات، نگاه کرده‌اند»،[۷۵] قدردانی می‌کنند. آنان کار آلن دوبن، کیم بهار درخصوص خانواده‌های استانبول، بشاری دوامانی (Beshara Doumani) و کنت کانود (Kenneth Cuno) درخصوص تاریخ خانواده عرب را مثال زده‌اند. به تحقیقات مشابه نیاز است تا در پیوند با خط اصلی مطالعات ایرانی، به یک انعکاس عملی از تقسیم کار جنسیتی کمک کند. بررسی اجمالی تاریخ اجتماعی و طبقه کارگر در ایران نشان می‌دهد که در مورد «زنان عوام» و به‌ویژه درخصوص تاریخ طبقه کارگران زن، باید مطالعات بیشتری صورت بگیرد؛ چراکه بدون این تحقیقات، در بهترین حالت، دورنمایی ناقص و نارسا از تاریخ ایرانیان، ساختار اجتماعی نیروی کارگر و فعالیت اجتماعی خواهیم داشت. دراین‌میان سوالات فراوانی وجود دارند که تاریخنگاری رایج و روش‌شناسی و اولویتهای تحقیق حاضر نمی‌توانند به آن پاسخ دهند. این سوالات موارد زیر را شامل می‌شوند: تحرک روابط بین بازار و طبقات کارگر خانگی، تفکیک جنسیتی در میان طبقه کارگر و دهقان، ارزش اضافه نسل طبقه کارگر زن و تجارت خارجی خصوصا در صنعت فرش، مهاجرت و مشارکت نیروی کارگران زن و تغییر در شکل و عملکرد خانواده.

والنتاين م. مقدم ترجمه: يزدان فرخي

پی‌نوشت‌ها

[۱]ــ به‌عنوان‌مثال کوتارت (Quatart) در آناطولی عثمانی، مری‌ودیر (Meriwether) و کلانس اسمیت در مستعمره آفریقای شمالی، تاکر (Tucher)، کانو (Cuno) و دیگران در مصر.

[۲]ــ به‌عنوان‌مثال: اولگا دیویدسن و کاترین بابائیان، «زنان جهان اسلام در دوره میانه».

[۳]ــ کسانی چون آناری، افشار، بوئر (Bauer)، فریدل (Friedl)، مقدم، نجم‌آبادی، پایدار و پویا

[۴]ــ چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ۱۹۷۹

[۵]ــ همان، ۱۹۷۱، ص ۴۷ و بخش ۶

[۶]ــ بشری دلریش، زنان در دوره قاجار، ۱۳۷۵/۹۲، مریم پویا، ۱۹۹۹

[۷]ــ فلور، ۱۹۸۴، ص ۳۰

[۸]ــ سیف، ۲۰۰۱

[۹]ــ چارلز عیسوی، همان، ۱۹۷۱، ص ۱۳۶

[۱۰]ــ مریم پویا، ۱۹۹۹، ص ۳۰

[۱۱]ــ چارلز عیسوی، همان، ۱۹۷۱، ص ۲۹۷

[۱۲]ــ همان، ۱۹۷۶، ص ۳۰۳

[۱۳]ــ همان، ص ۲۷۱

[۱۴]ــ بشری دلریش، همان، ص ۴۹

[۱۵]ــ همان، ص ۴۴

[۱۶]ــ همان، صص ۴۶ ــ ۴۴

[۱۷]ــ همان، ص ۴۸

[۱۸]ــ همان، ص ۴۹، ترجمه نویسنده

[۱۹]ــ نیکی. آر کدی، نقل‌شده از چارلز عیسوی، همان، ۱۹۷۱، ص ۵۶

[۲۰]ــ چارلز عیسوی، همان، ۱۹۷۱، ص ۴۹

[۲۱]ــ همان، ص ۲۵۹

[۲۲]ــ همان، صص ۲۸۲ ــ ۲۷۹

[۲۳] ــ منصور معدل، ۱۹۹۴، ص ۹

[۲۴] ــ چارلز عیسوی، همان، ۱۹۷۱، ص ۶۰

[۲۵] ــ همان، ص ۶۰

[۲۶] ــ کواترت، ۱۹۹۶، ص ۲۷

[۲۷] ــ ژانت آفاری، ۱۹۹۶، ص ۱۷۹

[۲۸] ــ همان.

[۲۹] ــ همان، ص ۱۳۳ و نیز رک: بشری دلریش، همان، صص ۵۷ ــ۵۶؛ بیات، ۱۹۷۸، صص ۳۰۲ــ۳۰۱

[۳۰]ــ ژانت آفاری، همان، ص ۱۹۱

[۳۱]ــ همان، ص ۲۰۰

[۳۲]ــ همان، ص ۲۰۱

[۳۳]ــ همان.

[۳۴]ــ مریم پویا، ۱۹۹۹، ص ۳۱

[۳۵]ــ هالیدی، ۱۹۷۹، ص ۱۴

[۳۶]ــ ۱۹۸۵، ص ۸۸

[۳۷]ــ افسانه نجم‌آبادی، ۱۹۹۱، ص ۵۴؛ فلور، صص ۲۹۸۵ ــ ۲۹۸۴

[۳۸]ــ فلور، ۱۹۸۴، ص ۳۰

[۳۹]ــ بهاریر، ۱۹۷۷، ص ۲۵

[۴۰]ــ فلور، ۱۹۸۴

[۴۱]ــ فلور، ۱۹۸۵، ص ۲۷

[۴۲]ــ فلور، ۱۹۸۴، ص ۳۱

[۴۳]ــ فلور، ۱۹۸۵، ص ۶۰

[۴۴]ــ همان.

[۴۵]ــ بهاریر، ۱۹۷۷، ص ۳۴

[۴۶]ــ مریم پویا، ۱۹۹۹، صص ۳۷ ــ ۳۶

[۴۷]ــ میرانی، ۱۹۸۳، ص ۱۷۸

[۴۸]ــ بهاریر، ۱۹۷۱، ص ۱۸۸

[۴۹]ــ هالیدی، ۱۹۷۹، ص ۱۹۲

[۵۰]ــ همان، ص ۱۹۱

[۵۱]ــ مریم پویا، ۱۹۹۹، ص ۴۷

[۵۲]ــ مقدم، ۱۹۹۳، ص ۱۸۹

[۵۳]ــ فراناک نقل‌شده در سالیوان، ۲۰۰۱، ص ۱۳۵

[۵۴]ــ مریم پویا، ۱۹۹۹، ص ۱۲۷

[۵۵]ــ همان.

[۵۶]ــ محمد توکلی، گفتگوی خصوصی، ژانویه ۲۰۰۱

[۵۷]ــ گالیک، ۱۹۷۸، صص ۵۱۱ ــ ۵۱۰

[۵۸]ــ ژانت بوئر، ۱۹۸۳، صص ۱۴۶ ــ ۱۴۵

[۵۹]ــ همان، صص ۱۶۲ ــ ۱۵۳

[۶۰]ــ تاپر، ۱۹۷۸، صص ۳۷۷ ــ ۳۷۶

[۶۱]ــ اریکا فریدل، ۱۹۹۱، ص ۱۹۷

[۶۲]ــ همان، ص ۲۰۰۱

[۶۳]ــ همان، ص ۲۰۴

[۶۴]ــ لوئیس بک، ۱۹۷۸، صص ۳۶۰ ــ ۳۵۸

[۶۵]ــ رضوی، ۱۹۹۳، ص ۱۳۳

[۶۶]ــ هاله افشار، ۱۹۸۵، صص۷۱ ــ ۷۰

[۶۷]ــ همان، ص ۷۱

[۶۸]ــ همان.

[۶۹]ــ همان، صص ۷۵ ــ ۷۴

[۷۰]ــ همان، ص ۷۵

[۷۱]ــ همان، ص ۷۶

[۷۲]ــ مریم پویا، ۱۹۹۹، صص ۸۴ ــ ۸۳

[۷۳]ــ همان، ص ۱۰۹

[۷۴]ــ مارگریت مریویر و جودیت تاکر، ۱۹۹۶، ص ۶

 

اسم
نظر ...