جنبش های نوین اجتماعی و خودسازمان یابی نسل زد/کاوه دادگری
15-10-2025
بخش انقلابها و جنبشها
79 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

جنبش های نوین اجتماعی و خودسازمان یابی نسل زد
نسل زد چیست؟این نسل چه جایگاه و اهمیتی در تحولات انقلابی و جنبشهای اجتماعی در قرن بیست و یکم داشته است؟ به ویژه آنکه در جنبشهای رادیکال اجتماعی که به تغییرات نسبتا مهمی در برخی کشورها از جمله در اندونزی و ماداگاسکار و نپال و بنگلادش و اخیرا در مراکش منجر گردیده از این نسل یاد شده است و گفته شده که نسل زد نقش پررنگی در این رویدادها داشته است.
در این رساله توضیح میدهیم که نسل زد (Generation Z) چیست، چه ویژگیهایی دارد، و چگونه در دو دهه اخیر در حرکتهای انقلابی و جنبشهای اجتماعی در کشورهای مختلف نقشآفرین بوده است؛ به ویژه کشورهایی مانند اندونزی، نپال، مراکش، ماداگاسکار، بنگلادش.
بخش اول:نسل زد چیست؟
- تعریف زمانی: معمولاً به کسانی گفته میشود که بین حدود سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲ میلادی (تقریباً ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۰ شمسی) متولد شدهاند. مجله نت مگ+1
- ویژگیها:
- رشد در عصر دیجیتال: اینترنت، موبایل هوشمند، شبکههای اجتماعی جزئی از روزمرگیشان بوده است. اطلاعات سریع در دسترس، پیامرسانها، شبکههای اجتماعی، و ابزار دیجیتال، عناصر بنیادین زندگیشاناند. BBC+2Kompas+2
- تفکر انتقادی نسبت به نهادها: دولتها، رسانهها، نهادهای سنتی، بیشتر با تردید و خواستههایی برای شفافیت و پاسخگویی روبرو میشوند. Wikipedia+2BBC+2
- آگاهی اجتماعی/حقوقی/محیط زیستی: مسائلی مانند عدالت اجتماعی، حقوق بشر، تغییرات اقلیمی، برابری جنسیتی و قومی، مسائل هویتی برای نسل زد مهماند. BBC+2Wikipedia+2
- استفاده از ابزار دیجیتال برای سازماندهی و اعتراض: شبکههای اجتماعی، پیامرسانها، هشتگها، فضای مجازی به عنوان بستر اصلی آگاهیرسانی، سازماندهی تجمعها، و فعال کردن مشارکت عمومی. Wikipedia+3Kompas+3ABC+3
نسل زد در تحولات و جنبشهای اجتماعی در قرن بیست و یکم
نسل زد،نه صرفاً به عنوان مخاطب سیاست یا فرهنگ، بلکه به شکل فعال وارد عرصه شده است. در ادامه چگونگی این تأثیر و برخی مثالها را بررسی میکنیم.
دلایل مؤثر بودن نسل زد در جنبشها و تحولات اجتماعی
چند عامل کلیدی باعث شدهاند که نسل زد در این دوره بتواند نقشهای مؤثرتری نسبت به نسلهای پیشین در برخی کشورها ایفا کند:
- دسترسی به اطلاعات و سرعت انتشار: نسل زد به ابزارهای دیجیتال مسلط است؛ اخبار، ویدئوها، نظرات، تصاویر میتوانند سریعاً منتشر شده و تأثیر بگذارند.
- شبکههای اجتماعی و فضای مجازی: برای هماهنگی تجمعها، به اشتراک گذاشتن تجربیات، مستندسازی سوءاستفادهها و تحریک اعتراض عمومی. حتی کشورهایی که محدودیت بر سر دسترسی به اینترنت یا پیامرسانها اعمال میکنند، این نسل معمولاً راههایی برای عبور از سانسور مییابد. Wikipedia+2ABC+2
- بیاعتمادی به نهادهای سنتی: در بسیاری از کشورها فساد، نابرابری، ناکارآمدی دولت، عدم پاسخگویی از طرف نخبگان غالب، احساس نادیده گرفته شدن مشکلات اقشار جوان، همه اینها بستر نارضایتی است. نسل زد کمتر به وعدههای بلندمدتی که محقق نمیشوند اعتماد میکند.
- اقتصاد نامطمئن و فرصتهای کمتر: بیکاری جوانان، گرانی، عدم دسترسی به خدمات عمومی، بحران مسکن، تحصیلات؛ این مسائل فشار بسیاری بر نسل جوان گذاشته است. وقتی امید به آینده پایین باشد، میل به تغییر بیشتر میشود.
- هویت جدید اعتراضی و استفاده از نمادها و زبان فرهنگی متفاوت: استفاده از موسیقی، پاپکالچر، هنر خیابانی، پیامهای بصری، هشتگها و نمادهای جهانی باعث شده اعتراضات نسل زد اغلب “جذاب” و معنادار برای نسلشان شود و نه فقط تظاهرات سیاسی سنتی. The Washington Post+1
حالا چند نمونه مشخص از کشورهایی که گفته شده نسل زد تأثیر قابل توجهی داشته است:
- نپال
در سپتامبر ۲۰۲۵، اعتراضاتی گسترده در نپال رخ داد که به “تظاهرات نسل زد” معروف شدند. دلیل عمده اعتراضها شامل فساد دولت، تبعیض سیاسی، ممنوعیت یا محدودیت شبکههای اجتماعی، شفافیت در مصرف بودجه عمومی، خواستار حسابدهی بودند. این اعتراضات منجر به استعفای نخستوزیر، واگذاری مسئولیتها، حذف ممنوعیتها بر شبکههای اجتماعی، و برنامه برای انتخابات جدید شدند. Wikipedia
- اندونزی
اعتراضاتی که در سالهای اخیر، به ویژه در سال ۲۰۲۵، در اندونزی صورت گرفتهاند با حضور قوی جوانان صورت گرفته است. مثلاً جوانانی که از افزایش قیمت کالاها، مالیات، نابرابری اقتصادی، و احساس سرکوب اعتراض دارند. در برخی موارد، استفاده از ابزارهای اعتراض “مبتنی بر نمادهایی مثل استفاده از خمیر دندان برای مقابله با گاز اشکآور”، یا استفاده از رسانههای اجتماعی برای هماهنگی تجمعات دیده شده است. ABC
- مراکش
تجمعات “Gen Z 212” اخیراً شکل گرفتهاند؛ جوانان مراکش از شبکههای اجتماعی (Discord و غیره) برای سازماندهی اعتراضات استفاده کردهاند که مطالباتشان شامل خدمات عمومی بهتر (بهداشت، آموزش)، دسترسی شایسته به فرصتهای شغلی، کاهش هزینههای زندگی، و اصلاحات در دولت است. Wikipedia+3Wikipedia+3AP News+3
- ماداگاسکار
در کشورهای آفریقایی نیز نشانههایی دیده شده است که جوانان نسل زد در اعتراضات اخیر نقش مهمی دارند؛ اعتراض به ناتوانی دولت در تأمین خدمات ابتدایی مثل برق و آب، به همراه احساس تبعیض یا بیعدالتی. (مثلاً در گزارشهای خبری گفته شده “حرکت نسل زد ماداگاسکار”). VG
- بنگلادش
نیز اعتراضاتی بر سر موضوعات مختلف—نظیر قانون “quota” استخدام دولتی، قیمت کالاها، ناکافی بودن فرصتهای آموزش و اشتغال—با مشارکت قابل توجه جوانان، دانشجویان، نسل زد داشته است. یکی از تحولات اخیر در بنگلادش با برکناری یا تضعیف قدرت دولت در پاسخ به این فشارها توصیف شده است. Wikipedia+1
برای اینکه دید کلیتر باشد، باید هم نقاط قوت نسل زد در این زمینهها را بشناسیم و هم محدودیتها:
نقاط قوت:
- سرعت واکنش بالا و توانایی بسیج سریع به واسطه شبکههای اجتماعی
- تضاد درد و تنگناهای اقتصادی که انگیزه برای عمل را زیاد کرده است
- میل به شفافیت، عدالت، حذف فساد
- توانایی استفاده از نمادهای فرهنگی، گرافیک، هنر خیابانی، و رسانه نوین برای جلب توجه و نفوذ به مخاطب وسیع
محدودیتها:
- فقدان ساختارهای سازمانی محکم: اعتراضات اغلب پراکنده، بدون رهبران رسمی یا دستگاه تشکیلاتی گستردهاند. این میتواند کاهش پایداری و جهتدهی بلندمدت را به دنبال داشته باشد.
- فشارهای امنیتی و سرکوب توسط دولتها (محدودیت آزادی بیان، قطع اینترنت، خشونت پلیس)
- امکان “خستگی مقاومت” یا فشاری که نمیتواند به تغییرات ساختاری بزرگ منجر شود
- در برخی کشورها، تفاوت نسلی یا منطقهای باعث میشود که مطالبات نسل زد به صدا درنیاید یا به راحتی فروکش کند
بخش دوم:اهمیت تاریخی و تأثیرات بالقوه
- این جنبشها نشاندهندهی یک تغییر عمده در فرهنگ اعتراضی هستند—از اعتراضی صرفاً خیابانی و محلی، به اعتراضی که شبکهای، اینترنتی، فرهنگی و نمادین است.
- نسل زد میتواند به عنوان پلی بین اعتراضات سنتی و سیاست رسمی عمل کند—اگر بتواند نمایندگی سیاسی پیدا کند یا سازمان سیاسیها/نهادهای مدنی را تحت تأثیر قرار دهد.
- فشارهایی که ایجاد میکنند ممکن است دولتها را مجبور به اصلاحاتی جزئی کنند؛ مثلاً در مراکش مطالباتی برای بهبود خدمات عمومی، دسترسی به بهداشت و آموزش؛ در نپال مسئولیتپذیری دولتی؛ در اندونزی بحث درباره قانونها و سیاستهای اقتصادی.
- اگر بخوای، میتونم تحلیلی برای ایران ارائه بدم: آیا نسل زد ایران در حرکتهای اخیر چه جایگاهی داشته، و آیا پتانسیل مشابه وجود دارد یا نه؟ میخوای این بخش رو هم بررسی کنم؟
- این بخش را هم ادامه دهید درباره ایران
- در ادامه، تحلیلی جامع از جایگاه نسل زد در ایران ارائه میشود؛ هم از حیث اجتماعی-فرهنگی و هم از حیث سیاسی و امکانپذیری نقش انقلابی این نسل در تحولات آینده. این تحلیل بر مبنای دادههای جامعهشناختی، مشاهدات میدانی، و همچنین مقایسه با تجربهی جهانی نسل زد تنظیم شده است.
۱. تعریف نسل زد در ایران
در ایران، «نسل زد» معمولاً به متولدین دههی ۱۳۸۰ تا اوایل دههی ۱۳۹۰ گفته میشود — نسلی که از کودکی با اینترنت، موبایل، و شبکههای اجتماعی بزرگ شده، و از نوجوانی در معرض بحرانهای سیاسی و اقتصادی مزمن قرار گرفته است.
ویژگیهای متمایز این نسل نسبت به نسلهای پیشین عبارتاند از:
- زیست دیجیتال: فضای مجازی برای این نسل نه «افزودهای» بر زندگی واقعی، بلکه خودِ زندگی است؛ رسانهی اصلی درک جهان، گفتوگو، آموزش، دوستی و حتی اعتراض.
- بیاعتمادی عمیق به نهادهای رسمی: مدرسه، رسانه، دولت، دین رسمی، نظام آموزشی، و ساختارهای قدرت برای بخش بزرگی از این نسل فاقد مشروعیتاند.
- آگاهی سیاسی سریع و شبکهای: برخلاف نسلهای پیشین که آگاهیشان از مسیر مطالعه و تجربهی سازمانی شکل میگرفت، آگاهی نسل زد بیشتر «ویروسی»، شبکهای، و از مسیر میمها، ویدئوهای کوتاه، و روایتهای شخصی منتقل میشود.
- پویایی فرهنگی و جهانیشدگی: زبان، موسیقی، مد، طنز، و سبک گفتار این نسل با مرزهای ملی قابل توضیح نیست؛ جهانی است، اما در عین حال تجربهی زیستهی بومی و تبعیض محلی را بازتاب میدهد.
۲. زمینهی شکلگیری سیاسی نسل زد در ایران
از اوایل دههی ۱۴۰۰، بحرانهای همزمان اقتصادی، سیاسی و زیستمحیطی (تورم، بیکاری، سرکوب، فروپاشی خدمات عمومی، خشکسالی، مهاجرت گسترده) بستر پرورش یک ذهنیت معترض نسلی را فراهم کردهاند.
در این بستر، نسل زد در ایران با سه تجربهی تاریخی مهم وارد میدان شده است:
- آبان ۱۳۹۸: نخستین مواجههی نوجوانان و جوانان با خشونت حکومتی در مقیاس گسترده. بسیاری از اعضای نسل زد در این رویداد یا شاهد مستقیم، یا قربانی غیرمستقیم بودهاند.
- اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ (جنبش «زن، زندگی، آزادی»): این نقطهی عطف است. نقش دانشآموزان، نوجوانان، و جوانان در مدارس و دانشگاهها بیسابقه بود. شعارها، زبان و شیوهی سازماندهی از الگوهای سنتی فاصله داشت و بیشتر بر مبنای فرهنگ دیجیتال (ویدئوهای اعتراضی، هنر خیابانی، میمها، و هشتگها) شکل گرفت.
- اعتراضات پراکنده ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ در زمینههای زیستمحیطی و صنفی: در این دوره، نسل زد بهویژه در شهرهای کوچک و مناطق حاشیهای حضور مؤثر داشته و از ترکیب «اعتراض خیابانی» و «اعتراض نمادین آنلاین» استفاده کرده است.
۳. ویژگیهای کنشگری نسل زد ایرانی
ویژگیهای نسل زد در عرصهی کنش جمعی در ایران را میتوان در چند محور خلاصه کرد:
الف) خودسازماندهی افقی و غیرمتمرکز
هیچ حزب، سازمان، یا چهرهی واحدی نقش رهبری ندارد. ارتباطها شبکهای است، از طریق گروههای کوچک اعتمادمحور در پیامرسانها یا شبکههای اجتماعی.این شیوهی سازماندهی شباهت زیادی به جنبشهای افقی جهانی )مانند Occupy -اشغال یا اعتراضات هنگکنگ( دارد.
ب) اتکاء بر زبان فرهنگی و نمادین
نسل زد بیش از شعارهای کلاسیک سیاسی، از زبان فرهنگی، طنز، و نمادهای زندگی روزمره استفاده میکند. از موسیقی رپ و ترپ تا گرافیتی و ویدئوهای کوتاه اعتراضی، همگی ابزار بیان سیاسیاند.
در نتیجه، «فرهنگ مقاومت» این نسل با سرعتی خیرهکننده در فضای مجازی بازتولید میشود.
ج) پیوند میان سیاست، بدن، و زندگی روزمره
یکی از جنبههای رادیکال این نسل، تاکید بر آزادی بدن، پوشش، جنسیت، و سبک زندگی است. سیاست برای آنان نه در سطح پارلمان یا انتخابات، بلکه در سطح زیست روزمره تعریف میشود.
این درک، بهویژه در جنبش زنان و دانشآموزان دختر، وجهی انقلابی یافته است.
د) بیاعتمادی مطلق به نیروهای اپوزیسیون رسمی
نسل زد نه تنها از ساختار حاکم عبور کرده، بلکه از اپوزیسیونهای سنتی (اعم از لیبرال، سلطنتطلب یا اصلاحطلب) نیز عبور کرده است. گفتمان غالب در میان آنان، استقلال از هرگونه رهبری اقتدارگرایانه و تاکید بر همبستگی افقی و خودگردانی است.
۴. نقاط قوت و ضعف جنبش نسل زد در ایران
۵. پیوندهای طبقاتی و امکان رادیکالشدن
در ایران، بخش بزرگی از نسل زد از خانوادههای کارگری، بیکار یا طبقهی متوسط فرودست میآیند؛ کسانی که بحران معیشت، نابرابری، بیکاری، و ناامیدی از آینده را مستقیماً لمس میکنند.
در نتیجه، خشم نسلی آنان پیوندی طبیعی با نارضایتی طبقاتی دارد؛ اما هنوز این خشم به آگاهی سازمانیافتهی طبقاتی تبدیل نشده است.
با این حال، اگر این نسل بتواند از طریق پیوند با جنبشهای کارگری، معلمان، پرستاران و دیگر اقشار زحمتکش، وارد عرصهی مبارزهی اجتماعی-اقتصادی شود، آنگاه پتانسیل واقعی برای شکلگیری یک جنبش انقلابی خودآگاه فراهم خواهد شد.
۶. چشمانداز و نتیجهگیری
نسل زد در ایران، برخلاف برداشتهای سطحی که آن را صرفاً «نسلی فرهنگی» یا «آنلاین» میدانند، در حال تبدیل شدن به سوژهی سیاسی تاریخی است.
ویژگیهای آن — رهایی از ترس، آگاهی جهانی، بیاعتمادی به اقتدار، و خلاقیت در ابزارهای اعتراض — نشانههایی از یک تحول عمیق در رابطهی میان جامعه و دولت است.
اما تا زمانی که این انرژی عظیم به ساختارهای جمعی خودسازمانیافته (مانند شوراهای محلی، شبکههای همیاری، و تشکلهای مستقل) پیوند نخورد، خطر انزوا، سرکوب یا جذب فرهنگی آن وجود دارد.
از این منظر، نقش نیروهای آگاه و رادیکال (بهویژه جریانهای شورایی و ضداقتدارگرا) نه هدایت، بلکه تسهیل سازمانیابی افقی و آموزش سیاسی است؛ تا نسل زد بتواند از شور انقلابی خود، به آگاهی و عمل جمعی برسد.
بخش سوم:تحلیل مقایسه ای عنصرهای چهارگانه در قرن 20 و 21
با توجه به ویژگیهایی که برای جنبشهای اخیر در قرن بیست و یکم برشمردیم اگر بخواهیم چهار عنصر پایهای را در جنبشها مورد ارزیابی قرار دهیم ،تفاوت هایی را میان آنها با جنبش های قرن بیستم مشاهده می کنیم.این چهار عنصر پایهای عبارتند از رهبری -شکل و سازمان مبارزه -شرکت کنندگان در مبارزه -خواستهها و هدفها .
با ارزیابی این چهار عنصر پایهای (رهبری، شکل و سازمان مبارزه، شرکتکنندگان، خواستهها و هدفها) میتوان نشان داد که چرا جنبشهای قرن بیستویکم ــ بهویژه جنبشهای نسل زد و خیزشهای دیجیتالی ــ از جنبشهای قرن بیستم بهکلی متمایزند.
در ادامه، هر عنصر را به تفکیک بررسی میکنیم و سپس جمعبندی تطبیقی ارائه میدهیم.
۱. رهبری (Leadership)
در قرن بیستم:
جنبشهای قرن بیستم تقریباً همگی رهبری متمرکز، شناختهشده و کاریزماتیک داشتند.
از لنین و مائو گرفته تا فیدل کاسترو، چهگوارا، مارتین لوتر کینگ، یا نلسون ماندلا.
این رهبران معمولاً از دل احزاب، اتحادیهها یا جنبشهای ایدئولوژیک منسجم برمیآمدند.
مشروعیت سیاسی جنبشها تا حد زیادی وابسته به تصویر و گفتار رهبر بود.
اقتدار سیاسی در تصور قرن بیستم، امری بود که باید “تصرف” میشد؛ لذا رهبران خود را در مقام “پیشاهنگان” تصرف قدرت میدیدند.
در قرن بیست و یکم:
جنبشها عمدتاً فاقد رهبری متمرکز و کلاسیک هستند.
رهبری جای خود را به رهبری جمعی، افقی، شبکهای و موقعیتی داده است: هر کنشگر در لحظهای خاص، در یک موضوع خاص، نقش رهبری را میگیرد.
مشروعیت از بالا به پایین منتقل نمیشود، بلکه از همزیستی، اعتماد متقابل و اشتراک در تجربهی زیسته شکل میگیرد.
در جنبشهای اخیر (از «زن، زندگی، آزادی» در ایران تا اعتراضات نپال و شیلی و هنگکنگ)، رهبران نه چهرههای رسمی، بلکه نمادهای فرهنگی یا شهیدان جنبش (چون مهسا امینی یا جرج فلوید) هستند؛ یعنی رهبری از حوزهی سیاست رسمی به حوزهی معنا و حافظهی جمعی منتقل شده است.به تعبیر دیگر رهبری از “امر سازمانیافتهی سیاسی” به “امر عاطفی و نمادین جمعی” دگرگون شده است.
۲. شکل و سازمان مبارزه (Form and Organization of Struggle)
در قرن بیستم:
سازمان مبارزه عمدتاً حزبی، اتحادیهای یا نظامی بود.
شکل مبارزه حول محورهایی چون اعتصاب، تظاهرات، جنگ چریکی یا انقلاب سیاسی کلاسیک میچرخید.
سازمانها سلسلهمراتبی بودند: کادرها، اعضا، تودهها.
هدف، “فتح دولت” یا “بهدستگیری قدرت سیاسی” بود.
در قرن بیست و یکم:
سازمان مبارزه شبکهای، غیرمتمرکز، سیال و دیجیتالی است.
شبکههای اجتماعی (توئیتر، تلگرام، تیکتاک، دیسکورد و...) جایگزین کمیتهها و سلولهای حزبی شدهاند.
شکل مبارزه بیشتر فرهنگی، نمادین، خلاقانه و میدانی است: هنر خیابانی، کنش بدنی، تحریم فرهنگی، یا اعتصاب دیجیتال.
ساختار تصمیمگیری بر مبنای اجماع موقت و مشارکت برابر است، نه فرمان از بالا.همچنین مرز میان «اعتراض سیاسی» و «سبک زندگی» از بین رفته است؛ مبارزه با سلطه در عرصهی پوشش، بدن، جنسیت، زبان، و فضای آنلاین جلوهگر میشود.در نتیجه سازمان مبارزه از ساختار “دستوری و عمودی” به “خودسازمانیابی افقی و انعطافپذیر” تغییر یافته است.
۳. شرکتکنندگان در مبارزه (Participants)
در قرن بیستم:
طبقهی کارگر صنعتی، دهقانان، یا اقشار مشخص اجتماعی محور اصلی مبارزه بودند.احزاب کارگری و سوسیالیستی نمایندهی سیاسی آنان محسوب میشدند.ترکیب نیروهای اجتماعی، نسبتاً همگون و با هویت طبقاتی روشن بود.
در قرن بیست و یکم:
شرکتکنندگان بسیار متنوع و چندوجهی هستند: جوانان، دانشجویان، زنان، اقلیتهای جنسی، قومی، زیستمحیطی، دیجیتالکاران، بیکاران، مهاجران و...مفهوم “طبقهی کارگر” دچار گسترش شده و اشکال جدید پرولتاریا (مانند “کارگران پلتفرمی” یا “کارگران فرهنگی”) وارد میدان شدهاند.جنبشها اغلب میانطبقاتیاند؛ یعنی از ائتلاف موقتی گروههای تحت ستم شکل میگیرند، بدون الزام به چارچوب طبقاتی کلاسیک.در بسیاری از موارد، حضور زنان و اقلیتهای جنسی نه حاشیهای بلکه محور اصلی است (مثلاً در ایران، شیلی، آرژانتین، و مراکش).
نتیجه، از “سوژهی طبقاتی واحد” به “کثرت سوژههای اجتماعی همپیوند” گذر کردهایم.
۴. خواستهها و هدفها (Demands and Goals)
در قرن بیستم:
اهداف جنبشها عموماً کلان، ساختاری و ایدئولوژیک بودند:انقلاب سوسیالیستی، الغای سرمایهداری، استقلال ملی، تشکیل دولت کارگری یا سوسیالیستی.خواستهها صریح، متمرکز و در قالب برنامههای حزبی بیان میشدند.افق مبارزه، فتح قدرت سیاسی و بازسازی دولت بود.
در قرن بیست و یکم:
خواستهها اغلب جزئی، متکثر، زیستمحور و آزادیخواهانه هستند:آزادی بیان، برابری جنسیتی، عدالت اقلیمی، لغو خشونت پلیسی، حق بدن، حق آموزش و درمان، یا عدالت دیجیتال.
جنبشها کمتر بر “تصرف قدرت دولتی” متمرکزند و بیشتر بر “بازسازی زندگی اجتماعی از پایین” تأکید دارند.
شعارهای جهانی («زندگی، آزادی، عدالت»، «دموکراسی واقعی»، «زن، زندگی، آزادی») از ایدئولوژیهای بسته فاصله گرفته و به ارزشهای عام انسانی نزدیکتر شدهاند.
- با این حال، همین «جزئیبودن» و «افقیبودن» میتواند ضعف نیز باشد، زیرا افق ساختاریِ جایگزین را مبهم میگذارد.
می توان نتیجه گرفت که در جنبش های این قرن از “برنامهگرایی سیاسی” به “مطالبات زیستمحور و انسانی” گذر کردهایم.
۵. جمعبندی تطبیقی
۶. تفسیر نهایی
میتوان گفت که جنبشهای قرن بیستویکم، بهویژه با محوریت نسل زد، از الگوی “انقلاب تصرف قدرت” به سمت الگوی “انقلاب زیست اجتماعی” حرکت کردهاند.
به بیان دیگر:
- در قرن بیستم، انقلاب به معنای “گرفتن دولت” بود؛
- اما در قرن بیستویکم، انقلاب بیشتر به معنای “ساختن جامعهای دیگر در دل جامعهی موجود” است.
این دگرگونی را میتوان با زبان جنبش شورایی چنین خلاصه کرد:
جنبشهای قرن بیستم عمدتاً به دنبال تغییر حاکمیت از بالا بودند، در حالی که جنبشهای قرن بیستویکم در پی خودگردانی اجتماعی از پاییناند — یعنی نه قدرت دولت، بلکه قدرت جمعی.
بخش چهارم:نسبت«جزئیبودن» و «افقیبودن» با جنبش شورایی
«حزئی بودن » و «افقی بودن» می تواند نقطه ضعف جنبش های اجتماعی خود انگیخته در قرن 21 باشد.زیرا افق ساختاریِ جایگزین را مبهم میگذارد. با توجه به این گزاره که قبلاً به آن اشاره شد، میتوانیم شکل گیری شوراهای خود انگیخته در جنبشهای کارگری و اجتماعی را که در گرایش شورای ی تبلیغ میشود به عنوان راه حل جبران آن ضعف ساختاری به پیش کشید.
جنبشهای نوین از قدرت و سلسلهمراتب گریزاناند، اما در عین حال بدون ساختار و سازمانیافتگی پایدار، قادر به تداوم و تحقق اهداف خویش نیستند.و این دقیقاً همان جایی است که مفهوم «شورا» (Council, Räte, Soviets) میتواند بهمثابهی راهحل تاریخی و نظریِ این پارادوکس طرح شود.در ادامه، توضیح میدهیم که چرا و چگونه شوراهای خودانگیخته میتوانند پاسخی به ضعف «جزئیبودن» و «افقیبودن» در جنبشهای معاصر باشند.
۱. ریشهی مسئله: از خیزش تا سازمانیابی
جنبشهای قرن بیستویکم – از «زن، زندگی، آزادی» در ایران تا «جنبش جلیقهزردها» در فرانسه، از «Occupy» (اشغال وال استریت) تا «Arab Spring» – (بهار عربی) اغلب با نیرویی عظیم آغاز میشوند، اما پس از مدتی فروکش میکنند.
دلیل اصلی این فرایند، نبود سازوکارهای نهادمند برای تداوم کنش جمعی است.
در حالی که خودجوشی و افقیبودن انرژی اولیهی جنبش را میسازند، تداوم و تعمیق آن نیازمند نهادهای خودگردانِ تصمیمگیری و هماهنگی از پایین است.
به بیان دیگر، هر جنبش برای ماندگار شدن باید بتواند از سطح «انفجار» به سطح «سازمان» گذر کند، بیآنکه به سلسلهمراتب بازگردد. و این دقیقاً همان جایی است که شوراها بهعنوان شکل تاریخی و بدیلِ سازماندهی اجتماعی پدیدار میشوند.
۲. شوراها: شکل تاریخیِ سازماندهی افقیِ پایدار
شوراها نخستینبار در انقلاب روسیه ۱۹۰۵ و سپس در ۱۹۱۷، در شوراهای کارگران و سربازان (Soviets)، بهمثابهی نهادهای خودانگیختهی قدرت از پایین شکل گرفتند.
اما بعدها، در تجربهی آلمان (۱۹۱۸–۱۹۱۹)، ایتالیا (جنبش کارگاههای تورین ۱۹۲۰)،اسپانیا(جنگ داخلی1937) و مجارستان (۱۹۵۶) نیز تکرار شدند.
ویژگی مشترک همهی این نمونهها چنین بود:
- شوراها از درون مبارزه زاده میشوند – نه از فراز حزب یا دولت؛
- نمایندگان شوراها انتخابی، قابل عزل و پاسخگو به بدنهاند؛
- هماهنگی میان شوراها از پایین به بالا انجام میشود (کنفدراسیون افقی)؛
- شوراها نه صرفاً ابزار اعتراض، بلکه شکل جنینیِ قدرت اجتماعی جایگزیناند.
از دیدگاه رزا لوکزامبورگ و کمونیستهای شورایی مانند آنتون پانکوک، و پل ماتیک، شوراها تنها شکل سازمانیاند که میتوانند همزمان خودانگیختگی تودهها و ضرورت سازمانیافتگی را در خود آشتی دهند.
۳. نسبت شوراها با جنبشهای افقی معاصر
در جنبشهای قرن بیستویکم، شاهد بازتولید ناخودآگاه الگوی شورایی هستیم؛ مثلاً:
در جنبش Occupy Wall Street )۲۰۱۱(، ساختار تصمیمگیری بر پایهی اجلاسهای عمومی (General Assemblies) بود؛
در هنگکنگ، شبکههای محلی مقاومت بهصورت افقی و بدون رهبر عمل میکردند؛
در ایران، در اعتراضات ۱۴۰۱، اشکال ابتدایی از شبکههای محلی، گروههای محلهمحور و کمیتههای همبستگی دیده شد؛
در نپال و اندونزی نیز نسل زد با تشکیل گروههای دیجیتال خودگردان، شکل بدوی شوراهای نوین را تجربه کردهاند.
بنابراین، شوراها نه یک مدل تاریخی مرده، بلکه الگوی بالقوهای برای تعمیق جنبشهای افقی امروز هستند؛ به شرط آنکه این شوراها از سطح “هماهنگی موقت” فراتر روند و به نهادهای پایدار تصمیمگیری جمعی تبدیل شوند.
۴. شوراها به مثابهی پاسخ به ضعف ساختاری جنبشهای نوین
بیایید همان دو ضعف ذکرشده را با کارکرد شورایی بسنجیم:
بنابراین شوراها همان جاییاند که افقیبودن بهجای آنکه به پراکندگی بینجامد، به ساختار خودگردان و رهاییبخش تبدیل میشود.
۵. تفاوت شوراها با حزب یا سندیکا
بنابراین شوراها را میتوان پلی میان خودانگیختگی جنبش و ضرورت سازمانیافتگی پایدار دانست.
۶. نتیجهگیری: شوراها به مثابهی پاسخ شورایی به بحران دموکراسی
در دنیایی که احزاب از مردم جدا شدهاند، دولتها به شرکتهای امنیتی بدل شدهاند، و جنبشهای افقی از درون تهدید به پراکندگیاند، شوراها میتوانند شکل نوین قدرت اجتماعیِ جمعی، ضداقتدارگرایانه و بازتولیدپذیر باشند.
به زبان چپ شورایی،شوراها نه ابزار قدرتاند، بلکه خودِ قدرت جمعیاند؛ نه سازمانی بیرون از مردم، بلکه شکل سازمانیافتهی مردم در حال رهایی می باشند.از این منظر، شکلگیری شوراهای خودانگیخته در جنبشهای کارگری و اجتماعی، اگر به شکل آگاهانه و شبکهای تعمیق یابد،میتواند راهحل واقعی برای جبران ضعف ساختاری جنبشهای افقی و دیجیتالی قرن بیستویکم باشد.
بخش پنجم:بخش عملی–راهبردی: از خودانگیختگی به سازمانیابی شورایی
۱. مرحلهی نخست: پیدایش هستههای خودانگیخته
در هر جنبش اجتماعی یا کارگری، نقطهی آغاز همان واکنش فوری و طبیعی به بیعدالتی است:
اعتصاب، اعتراض، تحصن، یا مقاومت در برابر سرکوب.
در این مرحله، شورا به معنای صوری هنوز وجود ندارد، اما بذر آن در تجربهی همکاری، اعتماد و تصمیمگیری جمعی کاشته میشود.
بنابراین، وظیفهی نیروهای آگاه و رادیکال نه «هدایت از بیرون»، بلکه کمک به تثبیت این تجربهی خودسازماندهی است؛ از جمله از طریق:
ثبت و مستندسازی تجربههای محلی؛
پیوند میان هستههای همجوار (مثلاً گروههای کارگری، صنفی، دانشجویی، محلهای)؛
آموزش ابتدایی دربارهی مفهوم شورا و تاریخ تجربههای شورایی.
نکته کلیدی این است که در این مرحله، هیچ «سازمان بالادستی» نباید بر این هستهها تحمیل شود؛ آنها باید از دل عمل اجتماعی زاده شوند.
۲. مرحلهی دوم: شکلگیری شوراهای پایه (Basic Councils)
وقتی یک کنش جمعی تکرارپذیر میشود (اعتصاب، تجمع، همیاری محلی)، ضرورت هماهنگی تصمیمها پدید میآید.
در اینجا شورا بهعنوان شکل دموکراسی مستقیمِ مبارزه متولد میشود.
ویژگیهای این شوراها:
نمایندگان از میان جمع انتخاب میشوند و هر لحظه قابل عزلاند؛
تصمیمها در مجمع عمومی گرفته میشود؛
ارتباط میان شوراها از طریق نمایندگان چرخشی یا پیامرسانان افقی برقرار میشود.
در ایران، نمونههایی از این شکل جنینی در:
مجامع کارگری هفتتپه و فولاد اهواز،شوراهای دانشجویی و انجمنهای آزاد،کمیتههای محلی در اعتراضات ۱۴۰۱
قابل مشاهده بودهاند(جوانان محلات...)
راهبرد این مرحله حمایت نظری و رسانهای از شوراهای پایه، کمک به مستندسازی تصمیمات جمعی، و دفاع از اصل «نمایندگی قابل عزل» می باشد.
۳. مرحلهی سوم: گسترش شبکهای و پیوند اجتماعی
در این مرحله، شوراها باید از سطح محلی به سطح شبکهای و بینحوزهای ارتقا یابند.
یعنی کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان، و بیکاران نه جدا از هم، بلکه در یک افق اجتماعی مشترک با یکدیگر پیوند یابند.
این پیوند نه به شکل حزب، بلکه به شکل کنفدراسیون شورایی (Council Confederation) است؛
نوعی هماهنگی افقی که از پایین سازمان مییابد.ابزارهای عملی برای این مرحله عبارتند از:
تشکیل مجامع هماهنگی میان شوراهای محلی (مثلاً در سطح شهر یا استان)؛
استفاده از فناوری دیجیتال برای تبادل تجربهها (بهجای تمرکز قدرت)؛
انتشار بیانیههای مشترک با زبان طبقاتی و شورایی.
راهبرد کلیدی شوراها باید همزمان هم ریشه در محل زندگی و کار داشته باشند، هم افق سراسری و بینالمللی را حفظ کنند.در غیر این صورت، خطر فروکاستن به شوراهای صنفی و بیافق وجود دارد.
۴. مرحلهی چهارم: تکوین آگاهی شورایی (Council Consciousness)
تا اینجا شوراها ممکن است صرفاً ابزاری برای مدیریت مبارزه باشند.
اما اگر بخواهند به بدیل قدرت اجتماعی تبدیل شوند، باید آگاهی شورایی در میان اعضا گسترش یابد.
یعنی اعضا بفهمند:
شورا فقط ابزار اعتراض نیست، بلکه پایهی جامعهی آینده است؛
ادارهی تولید، آموزش، بهداشت، و زندگی اجتماعی میتواند از پایین و بدون دولت انجام گیرد؛
شورا نه جایگزین حزب است و نه دولت؛ بلکه شکل مستقیم دموکراسی کارگری و اجتماعی است.
راهبرد نظری در این مرحله گسترش آموزشهای شورایی از طریق رسانهها، گروههای مطالعاتی، نشریات کارگری و آموزش همترازبه زبان ساده این اصل پایه ای است که: آگاهی شورایی یعنی درک اینکه ادارهی جمعی ممکن است.
۵. مرحلهی پنجم: تثبیت و دفاع از خودسازماندهی شورایی
وقتی شوراها به سطحی از هماهنگی و آگاهی برسند، ناگزیر با سرکوب، جذب یا تحریف از سوی قدرت روبهرو میشوند.در این مرحله، بقای شوراها منوط به سه عامل است:
- استقلال کامل از دولت، احزاب و نیروهای قدرتطلب؛
- دفاع متقابل از شوراها در برابر سرکوب (همبستگی شورایی)؛
- پیوند بینالمللی با جنبشهای همافق در دیگر کشورها.
راهبرد سیاسی در این مرحله ایجاد شبکههای همبستگی کارگری–اجتماعی در سطح منطقهای (خاورمیانه، آسیای جنوبی، شمال آفریقا)و توسعهی ارتباطات میان شوراهای موجود برای انتقال تجربه و همیاری در بحرانها می باشد.
۶. مرحلهی ششم: فراروی به بدیل اجتماعی
اگر شوراها بتوانند در چند حوزهی کلیدی (مثلاً تولید، آموزش، خدمات شهری) به شکل پایدار ادارهی جمعی را پیش ببرند،در عمل هستههای جامعهی شورایی آینده را تشکیل میدهند.در این وضعیت، پرسش قدرت بهطور عینی مطرح میشود:
چه کسی تصمیم میگیرد؟ چه کسی تولید را اداره میکند؟پاسخ شورایی چنین است:
جامعهی آینده از درون همین نهادهای خودگردان زاده میشود، نه از تصرف دولت بلکه از زوال تدریجی آن در عمل.
بنابراین، مسیر گذار از جنبش افقی و جزئی به جنبش سازمانیافته و آگاهانه چنین است:
خودانگیختگی → شوراهای پایه → شبکهی شورایی → آگاهی شورایی → دفاع متقابل → بدیل اجتماعی
این همان چیزی است که پانه کوک آن را «سازمانیابی خودِ طبقه» مینامید،
و لوکزامبورگ از آن به عنوان پیدایش نهادهای جنینی جامعهی نوین در دل کهن یاد میکرد.
نقد اندیشههای ماکس وبر از منظر نسل زد در ایران و جامعه های مشابه
ماکس وبر (1920-1864) از برجستهترین متفکران علوم اجتماعی است که نظریههای او درباره عقلانیت، کاریزما، بروکراسی و اخلاق پروتستانی تأثیری عمیق بر جامعهشناسی و علوم سیاسی گذاشت. او تلاش کرد فرآیند مدرنشدن جوامع غربی را تبیین کند و به ویژه «قفس آهنین عقلانیت» را هشدار دهد.
با این حال، بررسی این مفاهیم در بستر جنبش های اجتماعی درجامعه ایران و سایر کشورهای مشابه از منظر نسل زد ـ نسلی که در پی تجربه انقلاب ۱۳۵۷، جنگ هشتساله، دهههای سرکوب سیاسی و ایدئولوژیک، و ناکامی آرمانهای آزادیخواهانه، به دیدگاهی انتقادی و گاه ستیزهجویانه نسبت به هر نوع اقتدار و ساختار رسیده است ـ نتایج متفاوتی به دست میدهد.
وبر عقلانیت ابزاری و بروکراتیک را موتور نظم مدرن میدانست. اما نسل زد در ایران، تجربهای وارونه از این عقلانیت دارد.
بروکراسی در ایران نه به معنای عقلانیت مدرن، بلکه به معنای کنترل، تبعیض و فساد سیستماتیک درک میشود.یعنی چیزی که وبر آن را نشانهی پیشرفت میدانست، در ایران به «قفس آهنین» واقعی بدل شد که نه آزادی، که محدودیت میآورد.قفس آهنین برای این نسل یک استعاره نیست، بلکه واقعیتی زیسته است؛ جایی که ساختارهای به ظاهر عقلانی، آزادی فردی و خلاقیت جمعی را در هم شکستهاند.
وبر رهبران کاریزماتیک را نیروهای تغییر تاریخ میدانست.
نسل زد اما با تجربه انقلاب ۵۷، کاریزما را بیشتر دامی خطرناک میداند که شور انقلابی را به استبداد دینی بدل ساخت.
کاریزما در ایران نه رهایی، بلکه متمرکز شدن قدرت و حذف مخالفان را به همراه داشته است. برای این نسل، کاریزما دیگر الهامبخش نیست، بلکه خطرناک و فریبنده است.
۳. اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری
وبر شکلگیری سرمایهداری غرب را محصول اخلاق پروتستانی دانست که سختکوشی و انضباط را تقدیس میکرد.
در ایران، ارزشهای دینی نه به رشد سرمایهداری مدرن، بلکه به رانتخواری، فساد ساختاری، و امتیازهای طبقاتی وابسته به دینسالاران منجر شده است.
نسل زد اینجا دین را نه موتور توسعه، بلکه مانع مدرنیته و بسترساز واپسگرایی میبیند. این نسل میگوید دین در ایران به نیرویی برای مدرنیزاسیون بدل نشد، بلکه به عاملی برای عقبماندگی بدل گردید
وبر بروکراسی را عقلانیترین نوع سازمان اجتماعی معرفی میکرد.
نسل زد اما بروکراسی را تجربهای از فساد اداری، ناکارآمدی،رانت خواری و تحقیر اجتماعی میداند.بروکراسی ایرانی به جای شفافیت، بیشتر به «ابزار مشروعیتبخشی به بیعدالتی» بدل شده است. برای همین نگاه این نسل به بروکراسی، بیشتر به عنوان ابزار سرکوب و تبعیض است تا عقلانیت.
در نگاه وبر، مدرنیته اگرچه به قفس آهنین ختم میشود، اما همچنان ضرورتی تاریخی است. وبر در کل نظریهاش نوعی نوستالژی نسبت به نظم و عقلانیت مدرن غربی دارد.
در مقابل، نسل زد در ایران در جهانی زیسته که عقلانیت مدرن به شکل ناقص و تحریفشده پیاده شد و دین به ابزاری برای سرکوب بدل گردید. این نسل، هم مدرنیته ایرانی-اسلامی را شکستخورده میداند، هم مدرنیته غربی را بینقص نمیبیند.
بنابراین:
کاریزما به معنای «فریب» دیده میشود.
بروکراسی به معنای «فساد» تجربه شده است.
عقلانیت ابزاری به معنای «کنترل و سرکوب» درک شده است.
دین، به جای موتور توسعه، مانع آزادی و پیشرفت بوده است.
در یک جمله،از منظر نسل زد در ایران، مفاهیم وبر به جای اینکه ابزار فهم آزادی و توسعه باشند، بیشتر پردهای میشوند که چگونگی شکست عقلانیت، کاریزما و دین در ایران معاصر را نشان میدهند.
نقد نسل زد در ایران بر اندیشه وبر، نقدی زیسته و تجربی است. این نسل نه از منظر نظریهپردازی آکادمیک صرف، بلکه از منظر زندگی روزمره با تبعات کاریزما، بروکراسی و عقلانیت ابزاری در جامعهای ایدئولوژیک سخن میگوید.
اگر وبر در آغاز قرن بیستم از قفس آهنین سخن گفت، نسل زد در ایران در آغاز قرن بیستویکم درون آن قفس زندگی کرده است. از این رو، نقد آنان به وبر نه رد کامل، بلکه تأکید بر شکست عقلانیت مدرن در بستر خاص ایران و ناکامی دین در تبدیل شدن به نیرویی رهاییبخش است.
کاوه دادگری
10 اکتبر 2025 / 18 مهر 1404