مرگ بر توهّمات رفرمیستی – زنده باد مبارزه‌ی طبقاتی انقلابی!/رزا لوکزامبورگ


06-09-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
47 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

رزا لوکزامبورگ

مرگ بر توهّمات رفرمیستی – زنده باد مبارزه‌ی طبقاتی انقلابی!
۱۹۱۳

برگردان به فارسی و توضیحات:تارنمای شوراها

نخستین‌بار که تظاهرات اول ماه مه برگزار شد، پیشاهنگ جنبش بین‌المللی، طبقه‌ی کارگر آلمان، درست در آستانه‌ی گسستن زنجیرهای «قانون استثنایی» رسواکننده‌ای بو

د و در آستانه‌ی ورود به مسیر یک توسعه‌ی آزاد و قانونی قرار داشت. دوره‌ی طولانی رکود در بازار جهانی، که از پسِ بحران دهه‌ی هفتاد پدید آمده بود، پشت سر گذاشته شد و اقتصاد سرمایه‌داری مستقیماً وارد مرحله‌ای از رشد درخشان شد که نزدیک به یک دهه دوام آورد. در همان حال، پس از بیست سال صلح بی‌وقفه، جهان خاطره‌ی دوره‌ی جنگی را پشت سر گذاشته بود که در آن نظام دولت‌های مدرن اروپایی غسل تعمید خونین خود را تجربه کرده بود. مسیر برای رشد آرام فرهنگی آزاد به نظر می‌رسید. در صفوف سوسیالیست‌ها، توهّمات و امیدهایی برای آشتی مسالمت‌آمیز میان سرمایه و کار سر برآورد. پیشنهادهایی برای «دست دوستی دراز کردن به سوی نیک‌خواهی» آغازگر دهه‌ی نود بود؛ و وعده‌های «تحول تدریجی و نامحسوس» به‌سوی سوسیالیسم، پایان همان دهه را رقم زد. بحران‌ها، جنگ‌ها و انقلاب‌ها صرفاً نظریه‌هایی از مُدافتاده پنداشته می‌شدند، همچون قنداق‌های نوزادی جامعه‌ی مدرن؛ این پارلمانتاریسم و سندیکالیسم، دموکراسی در دولت و دموکراسی در صنعت بود که قرار بود دروازه‌های نظمی نوین و بهتر را بگشاید.

اما روند واقعی رویدادها همه‌ی این توهّمات را به‌طرزی هولناک در هم شکست. به جای آن «توسعه‌ی ملایم و اصلاح‌طلبانه‌ی فرهنگ اجتماعی» از پایان دهه‌ی نود به این سو، دوره‌ای از تندترین و خشن‌ترین تشدید تضادهای سرمایه‌داری آغاز شد؛ دوره‌ای از طوفان و فشار، از فروپاشی‌ها و آشوب‌ها، لرزش‌ها و تزلزل‌ها در بنیان‌های جامعه. آن دهه‌ی رشد اقتصادی صعودی با دو بحران جهانی در دهه‌ی بعد جبران شد. پس از دو دهه‌ی صلح، در دهه‌ی پایانی قرن گذشته شش جنگ خونین روی داد و در دهه‌ی نخست قرن جدید، چهار انقلاب خونین. به‌جای اصلاحات اجتماعی، لایحه‌های فتنه‌انگیزی و بازداشت و زندان؛ به‌جای دموکراسی صنعتی، تمرکز نیرومند سرمایه در کارتل‌ها و اتحادیه‌های کارفرمایی و به‌کاربست بین‌المللی اعتصاب‌های عمومی کارفرمایان؛ و به‌جای رشد تازه‌ی دموکراسی دولتی، فروپاشی رقت‌بار واپسین بقایای لیبرالیسم بورژوایی و دموکراسی بورژوایی. در آلمان تنها، سرنوشت احزاب بورژوایی از دهه‌ی نود به این‌سو چنین بود: ظهور و بلافاصله فروپاشی نومیدانه‌ی حزب سوسیال‌ملی، فروپاشی اپوزیسیون لیبرال و اتحاد دوباره‌ی تکه‌پاره‌های آن در مرداب ارتجاع، و سرانجام تبدیل حزب «مرکز» از یک حزب رادیکال توده‌ای به حزبی محافظه‌کارِ دولتی. دگرگونی در تکامل حزبی در دیگر کشورهای سرمایه‌داری نیز مشابه بوده است. امروز، طبقه‌ی کارگر انقلابی در همه‌جا خود را تنها و رودرروی ارتجاع یکپارچه‌ی طبقات حاکم می‌یابد، در برابر حملات سرسختانه‌ای که تنها و تنها بر او متمرکز است.

«نشانه‌ای» که کل این روند در عرصه‌ی اقتصادی و سیاسی زیر آن انجام گرفته و فرمولی که می‌توان نتایجش را به آن بازگرداند، همان امپریالیسم است. این پدیده عنصر تازه‌ای نیست، چرخشی غیرمنتظره در مسیر تاریخی جامعه‌ی سرمایه‌داری نیست. آمادگی‌های نظامی و جنگ‌ها، منازعات بین‌المللی و سیاست‌های استعماری از گهواره‌ی سرمایه تاکنون همراه آن بوده‌اند. آنچه امروز پدیدار است، اوج‌گیری حداکثری همین عناصر، تمرکز و انفجار عظیم این منازعات است که عصری نو در تکامل جامعه‌ی کنونی پدید آورده است. امپریالیسم، در کنش و واکنش دیالکتیکی، هم نتیجه و هم علتِ انباشت نیرومند سرمایه و در نتیجه تشدید تضاد میان سرمایه و کار درون دولت‌های سرمایه‌داری و میان آن‌ها با یکدیگر است؛ و اکنون وارد مرحله‌ی نهایی خود شده است: تقسیم خشن جهان به‌دست تهاجم سرمایه. زنجیره‌ای از آماده‌سازی‌های بی‌وقفه‌ی نظامی در خشکی و دریا در همه‌ی کشورهای سرمایه‌داری، زنجیره‌ای از جنگ‌های خونین از آفریقا تا اروپا، که هر لحظه می‌تواند شعله‌های سوزان را به آتشی جهانی بدل کند؛ و افزون بر آن، سال‌هاست که شبح گرانی و گرسنگی توده‌ای بر سراسر جهان سرمایه‌داری سایه افکنده و دیگر قابل راندن نیست—این‌ها همان «نشانه‌هایی» هستند که زیر آن‌ها جشن جهانی کار به‌زودی بیست‌وپنجمین سالگرد خود را برگزار خواهد کرد. و هر یک از این «نشانه‌ها» گواهی آتشین بر حقیقت زنده و توانمندی اندیشه‌های روز کارگر است.

اندیشه‌ی محوری درخشان روز کارگر همانا کنش مستقل توده‌های پرولتری است، یعنی کنش توده‌ای سیاسی میلیون‌ها کارگری که در غیر این صورت فقط می‌توانند اراده‌ی خویش را از طریق کنش‌های پارلمانی خرد و پراکنده‌ای بیان کنند که به مرزهای دولت‌ها مقید است و بیش‌تر چیزی جز انداختن رأی برای نمایندگان نیست. پیشنهاد عالی «لاوین» فرانسوی در کنگره‌ی بین‌المللی پاریس این تجلّی غیرمستقیم پارلمانی اراده‌ی پرولتاریا را با تجلّی مستقیم توده‌ای و بین‌المللی آن درهم آمیخت: یعنی زمین گذاشتن ابزار کار به‌مثابه‌ی تاکتیک تظاهرات و مبارزه برای روز کار هشت‌ساعته، برای صلح جهانی و برای سوسیالیسم.

جای شگفتی نیست که کل روند تحولات، گرایش عمومی امپریالیسم در دهه‌ی گذشته، پیوسته روشن‌تر و ملموس‌تر در برابر چشم طبقه‌ی کارگر بین‌المللی قرار داده است که تنها کنش مستقل توده‌های هرچه گسترده‌تر، کنش سیاسی خودشان، تظاهرات توده‌ای، اعتصاب‌های توده‌ای، که دیر یا زود باید به دوره‌ای از مبارزات انقلابی برای قدرت دولتی بینجامد، می‌تواند پاسخ درست پرولتاریا به فشار بی‌سابقه‌ی سیاست امپریالیستی باشد. در این لحظه‌ی آماده‌سازی‌های جنون‌آمیز نظامی و جشن‌های جنگ‌طلبانه، تنها موضع جنگی قاطع توده‌های کارگر، توانایی و آمادگی آنان برای کنش‌های نیرومند توده‌ای است که هنوز صلح جهانی را حفظ می‌کند، که هنوز می‌تواند شعله‌ور شدن آتش جنگ جهانی را به تأخیر بیندازد. و هرچه اندیشه‌ی اول ماه مه، اندیشه‌ی کنش قاطع توده‌ای به‌مثابه‌ی تجلّی همبستگی بین‌المللی و تاکتیک مبارزه برای صلح و برای سوسیالیسم، حتی در نیرومندترین بخش انترناسیونال، یعنی طبقه‌ی کارگر آلمان، بیشتر ریشه بدواند، تضمین بزرگ‌تری خواهیم داشت که از دل جنگ جهانی—که دیر یا زود ناگزیر روی خواهد داد—تسویه‌حسابی پیروزمندانه میان جهان کار و جهان سرمایه سر برخواهد آورد.

لایپزیگ، ۳۰ آوریل ۱۹۱۳

پانویس‌ها:

  1. قانون استثنایی (Sozialistengesetz): قانونی ضدسوسیالیستی که در سال ۱۸۷۸ به ابتکار بیسمارک، صدراعظم آلمان، تصویب شد. این قانون فعالیت‌های سازمانی، مطبوعاتی و گردهمایی‌های سوسیالیست‌ها را ممنوع می‌کرد و تنها اجازه‌ی مشارکت محدود آنان در انتخابات باقی می‌ماند. قانون استثنایی تا سال ۱۸۹۰ ادامه یافت و در عمل به سرکوب جنبش کارگری و حزب سوسیال‌دموکرات آلمان (SPD) انجامید.
  2. Crash of the Seventies )بحران دهه‌ی هفتاد) اشاره به بحران اقتصادی جهانی سال‌های ۱۸۷۳–۱۸۷9، که به «رکود بزرگ» (Great Depression) قرن نوزدهم معروف است. این بحران با سقوط بورس و بحران بانکی آغاز شد و به رکودی طولانی در صنایع اروپا و آمریکا انجامید.
  3. حزب سوسیال‌ملی (Nationalsozialer Verein): حزبی کوتاه‌عمر در آلمان که در سال ۱۸۹۶ توسط فریدریش ناومن (Friedrich Naumann) تأسیس شد. این حزب کوشید نوعی «سوسیالیسم ملی‌گرایانه» را پیش ببرد، اما نتوانست پایگاه توده‌ای پیدا کند و در سال ۱۹۰۳ منحل شد.
  4. حزب مرکز (Zentrum): حزبی کاتولیک در آلمان که در آغاز (دهه‌ی ۱۸۷۰–۱۸۸۰) خود را به‌عنوان حزبی رادیکال و مدافع آزادی‌های دینی و مردمی معرفی می‌کرد. اما از آغاز قرن بیستم به‌تدریج به حزب محافظه‌کار و هم‌پیمان دولت تبدیل شد.
  5. امپریالیسم (Imperialismus): در ادبیات مارکسیستی اوایل قرن بیستم به مرحله‌ی نهایی سرمایه‌داری گفته می‌شد که مشخصه‌ی آن تمرکز سرمایه، انحصارها، تقسیم جهان میان قدرت‌های بزرگ و تشدید رقابت‌های نظامی است. در همین دوره، آثار نظری مهمی همچون امپریالیسم به‌مثابه بالاترین مرحله‌ی سرمایه‌داری (لنین، ۱۹۱۶) و نیز نوشته‌های هابسون و هیلفردینگ در همین زمینه منتشر شدند.
  6. لاوین (Lavigne): ژول لاوین (Jules Lavigne)، نماینده‌ی کارگران فرانسه، در کنگره‌ی دوم انترناسیونال (پاریس، ۱۸۸۹) پیشنهاد برگزاری یک روز جهانی کارگری را داد. این پیشنهاد با استقبال روبه‌رو شد و نخستین بار در همان سال در بسیاری از کشورها با تظاهرات و اعتصاب اجرا شد.
  7. انترناسیونال دوم (Second International): سازمان بین‌المللی احزاب سوسیالیست و کارگری که از ۱۸۸۹ تا ۱۹۱۴ فعال بود. این سازمان نقش کلیدی در سازماندهی روز جهانی کارگر داشت، اما با آغاز جنگ جهانی اول و حمایت بسیاری از احزاب عضو از دولت‌های ملی خود، عملاً فروپاشید.
  8. کارخانه‌های قفل‌شده (Lockouts): ابزار سرمایه‌داران برای مقابله با اعتصاب‌های کارگری. در «لاک‌اوت»، کارفرمایان به‌طور جمعی کارخانه‌ها را تعطیل و کارگران را از ورود به محل کار منع می‌کردند تا آن‌ها را وادار به پذیرش شرایط خود کنند.
  9. تضاد میان سرمایه و کاراصطلاحی محوری در نظریه‌ی مارکسیستی که به رابطه‌ی ساختاری و متضاد میان طبقه‌ی سرمایه‌دار (بورژوازی) و طبقه‌ی کارگر (پرولتاریا) اشاره دارد. در دوره‌ی امپریالیسم، این تضاد نه‌تنها در سطح ملی، بلکه در عرصه‌ی جهانی نیز تشدید می‌شود.
  10. لایپزیگشهری در شرق آلمان که یکی از مراکز مهم فرهنگی و سیاسی جنبش کارگری آلمان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود.
  11. رزا لوکزامبورگ در متن خود با اشاره به «شش جنگ خونین در دهه‌ی پایانی قرن نوزدهم» و «چهار انقلاب خونین در دهه‌ی نخست قرن بیستم»، تحولات عینی دوران امپریالیسم را در نظر دارد. این‌ها به طور مشخص موارد زیر هستند:

الف) جنگ‌های دهه‌ی پایانی قرن نوزدهم (۱۸۹۰–۱۹۰۰(

۱جنگ چین و ژاپن )۱۸۹۴۱۸۹۵بر سر سلطه بر کره و منچوری.
۲جنگ ایتالیا با حبشه )۱۸۹۵۱۸۹۶که با شکست ایتالیا در «آدوآ» به پایان رسید.
۳جنگ آمریکا و اسپانیا )۱۸۹۸با اشغال کوبا، پورتوریکو و فیلیپین توسط آمریکا.
۴جنگ آمریکا و فیلیپین )۱۸۹۹۱۹۰۲ادامه‌ی استعمارگری آمریکا پس از شکست اسپانیا.
5.جنگ بوئرها (Boer War) میان بریتانیا و جمهوری‌های بوئر در آفریقای جنوبی )۱۸۹۹۱۹۰۲( بر سر مستعمرات و منابع معدنی.
۶جنگ‌های استعماری در سودان و آفریقااز جمله سرکوب قیام مهدیون در سودان (۱۸۹۶–۱۸۹۸) و نبرد ام‌دُرمان.

ب) انقلاب‌های دهه‌ی نخست قرن بیستم (۱۹۰۰–۱۹۱۰(

۱انقلاب چین (جنبش بوکسر، ۱۹۰۰)شورش ضد استعماری علیه نفوذ غرب و ژاپن.
۲انقلاب روسیه ۱۹۰۵–۱۹۰۷نخستین خیزش انقلابی گسترده کارگران و دهقانان علیه استبداد تزاری.
۳انقلاب ترکیه (مشروطه دوم، ۱۹۰۸)انقلاب «ترکان جوان» علیه سلطنت مطلقه‌ی عبدالحمید دوم.
۴ انقلاب ایران (1905-1911 انقلاب مشروطه) : که به تأسیس مجلس شورای ملی و محدود کردن سلطنت انجامید.

بنابراین، لوکزامبورگ در این مقاله تصویری فشرده از ورود سرمایه‌داری جهانی به «عصر امپریالیسم» ارائه می‌دهد: پایان «صلح طولانی» پس از ۱۸۷۱ و آغاز زنجیره‌ای از جنگ‌های استعماری و ملی، همراه با انقلاب‌های پرولتری و مردمی.

 

اسم
نظر ...