نقدی بر مقاله آقای سعید رهنما: «کدام چپ، کدام بازخوانی؟»/امیر آذر


04-09-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
59 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

نقدی بر مقاله آقای سعید رهنما: «کدام چپ، کدام بازخوانی؟»

امیر آذر

مقدمه:

بحث درباره نیروهای چپ در ایران، به‌ویژه در بستر تحولات پس از انقلاب ۱۳۵۷، همواره با حساسیت‌ها و داوری‌های متناقض همراه بوده است. از یک‌سو، این جریان‌ها خود را حامل آرمان عدالت اجتماعی و برابری می‌دانستند؛ از سوی دیگر، کارنامه عملی آنان مملو از اشتباهات سیاسی و همکاری‌های پرهزینه با رژیم جمهوری اسلامی است. مقاله اخیر آقای سعید رهنما با عنوان «برنامه کافی نیست؛ وجهه‌ی چپ باید بازسازی شود» مندرج در تارنمای «نقد اقتصاد سیاسی» به تاریخ 8 شهریور 1404 در همین راستا کوشیده است تا بار دیگر امکان بازاندیشی در نقش و جایگاه این جریان‌ها را بررسی کند. با این حال، آنچه در نوشته ایشان برجسته می‌شود تمرکز عمده بر حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق (اکثریت) است؛ دو جریانی که هر دو سابقه‌ای سنگین از خطاهای راهبردی و همکاری‌های آشکار با ساختار سرکوبگر حاکمیت دارند.

این نوشتار تلاش دارد ضمن حفظ احترام به دغدغه‌های آقای رهنما، برخی از کاستی‌های مقاله او را برجسته کند و نشان دهد که چرا طرح دوباره «امکان بازخوانی چپ» در قالبی که ایشان پیشنهاد می‌کند، با پرسش‌های بنیادین روبه‌روست. هدف این نوشته حذف یا تخطئه هیچ نیروی سیاسی نیست، بلکه روشنگری در مسیر شناخت دقیق‌تر تجربه‌های تاریخی است تا از تکرار همان خطاها جلوگیری شود.

تمرکز یک‌جانبه بر حزب توده و اکثریت:

آقای رهنما بحث خود را عمدتاً بر دو جریان حزب توده و اکثریت فداییان خلق متمرکز کرده است. انتخاب این دو به‌خودی‌خود قابل توجیه است، چرا که هر دو جریان در مقاطع حساس تاریخ پس از انقلاب نقشی پررنگ ایفا کردند. با این حال، تقلیل کل «چپ ایران» به این دو شاخه خطری جدی برای تحریف تاریخ است. نیروهای متنوع‌تری در طیف چپ ایران وجود داشتند: از چپ‌های رادیکال و انقلابی گرفته تا گرایش‌های مستقل‌تر و دموکراتیک‌تر. بسیاری از این نیروها نه‌تنها در همکاری با حاکمیت سهیم نشدند، بلکه به‌دلیل ایستادگی در برابر آن، سرکوب و از عرصه کنش گری در داخل کشور حذف شدند.همان طور که دو جریان نامبرده نیز به همین سرنوشت دجار شدند.

این تقلیل‌گرایی ناخواسته این توهم را ایجاد می‌کند که اگر حزب توده و اکثریت امروز دست به «بازخوانی» بزنند، کل چپ ایران به مرحله‌ای نوین وارد خواهد شد. حال آنکه مسئله بسیار پیچیده‌تر است و باید تنوع جریان‌های چپ و تجربه‌های متفاوت آنان در نظر گرفته شود.

کارنامه‌ای سنگین از خطا و همکاری:

هیچ تحلیلی از وضعیت چپ ایران بدون پرداختن به گذشته حزب توده و اکثریت نمی‌تواند جامع باشد. این دو جریان در دوره‌ای که جمهوری اسلامی در حال تثبیت خود بود، با تمام قوا به خدمت ایدئولوژیک و تبلیغاتی آن درآمدند. حزب توده در چارچوب ایدئولوژی ضد‌امپریالیستی، به دفاع همه‌جانبه از حکومت پرداخت و اکثریت نیز با توجیه «خطر امپریالیسم و ضدانقلاب»، سرکوب‌های گسترده علیه نیروهای دگراندیش را توجیه کرد.

نکته تناقض‌آمیز اینجاست که همان رژیمی که این دو جریان با جانفشانی تبلیغ می‌کردند، بعدتر بسیاری از کادرهایشان را زندانی و اعدام کرد. این سرنوشت تراژیک اگرچه از منظر انسانی محکوم است، اما نشان می‌دهد که وابستگی سیاسی به قدرت‌های اقتدارگرا هیچ‌گاه ضامن بقا و امنیت نیروهای سیاسی نیست. در واقع، هم حزب توده و هم اکثریت، بازندگان بزرگ این همراهی بودند.

آقای رهنما در مقاله خود ضمن اشاره به این گذشته، همچنان امیدوار است که این نیروها بتوانند خود را بازتعریف کنند. اما پرسش اصلی این است: نیرویی که در حافظه تاریخی مردم با «وابستگی» و «همکاری با سرکوب» شناخته می‌شود، تا چه حد امکان بازسازی مشروعیت اجتماعی دارد؟

«بازخوانی» یا بازگشت به اصلاح‌طلبی؟

یکی از نکات محوری مقاله  آقای رهنما تأکید بر «میانه‌روی» و «گذار مدنی و مسالمت‌آمیز» است. در ظاهر، این توصیه معقول و مسئولانه می‌نماید. اما در عمل، بسیاری از جریان‌های توده‌ای و اکثریتی پس از ضربات دهه شصت دقیقاً همین مسیر را طی کردند: یعنی پیوستن به پروژه اصلاحات درون نظام و تلاش برای دمیدن جان تازه به ساختار جمهوری اسلامی.

تجربه سه دهه اخیر نشان داده است که این نوع اصلاح‌طلبی نه‌تنها از دل ساختار بسته نظام راهی به دموکراسی نگشود، بلکه بار دیگر موجب مشروعیت‌بخشی به همان قدرت سرکوبگر شد. بنابراین، بازخوانی‌ای که آقای رهنما پیشنهاد می‌کند عملاً تکرار همان چرخه‌ای است که پیش‌تر شکست خورده است.

اگر قرار باشد بازاندیشی واقعی صورت گیرد، باید فراتر از اصلاح‌طلبی محدود به درون نظام باشد. حزب توده و اکثریت تنها زمانی می‌تواند در آینده جایگاهی بیابد که به‌طور شفاف با گذشته وابستگی و همکاری‌اش مرزبندی کند و استقلال فکری و سازمانی خود را بازسازد.

مسئله عنوان و بی‌پاسخ ماندن پرسش‌ها:

نکته‌ای که خواننده را در مواجهه با مقاله آقای رهنما آزار می‌دهد، تضاد میان عنوان پرسش‌برانگیز «کدام چپ، کدام بازخوانی؟» و پاسخ‌های مبهمی است که در متن ارائه می‌شود. نویسنده هیچ‌گاه به‌طور روشن مشخص نمی‌کند که از کدام چپ سخن می‌گوید: آیا منظور همان حزب توده و اکثریت است یا طیف گسترده‌تری از نیروهای چپ؟ همچنین روشن نمی‌شود که «بازخوانی» دقیقاً به چه معناست: بازگشت به اصلاحات؟ تجدیدنظر ایدئولوژیک؟ یا پذیرش یک استراتژی نوین؟

این ابهام، مقاله را از سطح یک تحلیل راهبردی به سطحی از آرزوها و امیدهای کلی تقلیل می‌دهد. به همین دلیل است که پرسش‌های اساسی همچنان بی‌پاسخ می‌مانند:

آیا چپی که کارنامه‌اش با همکاری با استبداد گره خورده، اساساً قابلیت بازسازی دارد؟

آیا می‌توان به نام «بازخوانی» دوباره در همان چرخه اصلاح‌طلبی شکست‌خورده افتاد؟

و نهایتاً، جایگاه نیروهای مستقل‌تر و کمتر آلوده‌شده به این گذشته در این بازاندیشی کجاست؟

ضرورت بازاندیشی اما در افقی دیگر:

با همه نقدهایی که بر مقاله آقای رهنما وارد است، یک نکته را باید پذیرفت: ضرورت بازاندیشی در تجربه چپ ایران تردیدناپذیر است. شکست‌های پی‌درپی، فروپاشی بلوک شرق، تحولات سرمایه‌داری جهانی، و تغییرات جامعه ایران همه و همه اقتضا می‌کنند که نیروهای چپ به بازتعریف خود بیندیشند. اما این بازاندیشی نمی‌تواند صرفاً به امید اصلاحات درون نظام یا اتکا به جریان‌هایی محدود شود که مشروعیت اجتماعی خود را از دست داده‌اند.

آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری ضروری است، ساختن یک چپ دموکراتیک، مستقل و جامعه‌محور است؛ جریانی که نه در بند ایدئولوژی‌های قرن بیستمی بماند و نه در دایره تنگ اصلاح‌طلبی درون نظام گرفتار شود. تنها چنین چپی است که می‌تواند با نسل‌های جدید ارتباط برقرار کند و دوباره حامل آرمان عدالت و آزادی شود.

جمع‌بندی:

مقاله آقای سعید رهنما تلاشی است در جهت طرح دوباره مسئله چپ ایران و ضرورت بازخوانی آن. اما تمرکز بیش از حد بر حزب توده و اکثریت، نادیده گرفتن تنوع چپ ایران، ابهام در تعریف «بازخوانی»، و امید بستن به اصلاح‌طلبی تکراری، موجب شده است که نوشته او نتواند پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای ارائه دهد.

تجربه تاریخی نشان داده که چپ ایران زمانی می‌تواند نقشی سازنده ایفا کند که صادقانه با خطاهای  گذشته خود مواجه شود، از وابستگی به قدرت‌های اقتدارگرا فاصله بگیرد، و به‌جای امید بستن به بازسازی نیروهای سوخته، به خلق افق‌های نوین بیندیشد. احترام به دغدغه‌های آقای رهنما به‌جای خود محفوظ است، اما پرسش اساسی همچنان باقی است: اگر بازخوانی‌ای قرار است صورت گیرد، کدام چپ و کدام گذشته را باید بازخوانی کرد؟

امیر آذر

اول سپتامبر ۲۰۲۵ / 10 شهریور 1404

 

اسم
نظر ...