جنگ، بحران هژمونیک، و چشمانداز انقلاب در ایران/آذر
22-06-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
65 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

جنگ، بحران هژمونیک، و چشمانداز انقلاب در ایران
مقدمه: جنگ به مثابه کاتالیزور تحولات ساختاری
جنگ، از منظر ماتریالیسم تاریخی، نه علت مستقیم انقلاب، بلکه شتابدهنده یا «کاتالیزور» بحران هژمونیک است. شرایط فعلی ایران در سال ۱۴۰۴ (ژوئن ۲۰۲۵) حاکی از تضعیف شدید ساختارهای اقتصادی، سیاسی، و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است. این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد که آیا جنگی که از ژوئن ۲۰۲۵ آغاز شده، میتواند به بستری برای انقلاب سراسری در ایران تبدیل شود یا خیر. تحولی انقلابی نیازمند چیزی فراتر از صرف بعد تهاجمی است. پرسش اساسی این است که آیا جنگ میتواند فاصله میان تردید و عمل را پر کند و آیا جایگزینی بدیل و سازماندهی توده کارگر و مردم در داخل کشور شکل گرفته است. این تحلیل بر اساس شناخت ابعاد سیاسی، اجتماعی، و روانی استوار است که همگی از دادههای تاریخی و روندهای جاری نشأت میگیرند.
۱. شرایط عینی: جامعهای در آستانه فروپاشی
جمهوری اسلامی از نظر ساختار اقتصادی، مشروعیت سیاسی، انسجام درونی، و محبوبیت اجتماعی در وضعیت نامطلوبی قرار دارد.
وضعیت اقتصادی و ساختاری: ایران با اقتصاد در حال فروپاشی، بیکاری شدید، و تورم گسترده مواجه است2. این وضعیت نتیجه ناکارآمدی اقتصادی، سیاستهای نسنجیده، و تحریمها است. فساد سیستماتیک و گسترده، در آستانه فروپاشی سیستم بانکی و شکست اقتصاد نفتی دولتی قرار دارد.همچنین، نهادهای امنیتی وابستگی شدیدی به منابع مالی خاص و خارجی پیدا کردهاند.حافظه تاریخی نشان میدهد که فروپاشی، شکست نهادها نیست مگر آنکه نهادهای بدیل جایگزین شوند.
انسجام ایدئولوژیک و امنیتی: در حالی که جنگ فشارهای زیادی بر نهادهایی مانند سپاه، بسیج، و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم وارد میکند و روحیه عملیاتی آنها را تحلیل میبرد، تجربه نشان داده که این نهادها، به ویژه سپاه و بسیج، در مواجهه با بحران، انسجام اضطراری پیدا میکنند و فروپاشی گسترده از درون محتمل نیست. تجربه جنگ تحمیلی و سرکوبهای سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ و 1401 نشان داده که «ملیگرایی دفاعی» در شرایط جنگی همچنان ابزاری برای حفظ انسجام است.
مشروعیت سیاسی و اعتماد عمومی: گزارشهای داخلی و مطالعات میدانی دانشگاهی حاکی از کاهش گسترده اعتماد آحاد جمعیت به رژیم است. نارضایتی عمومی در میان طبقات موسوم به «خاکستری» رو به افزایش است. با این حال، شکاف درون مشروعیت هنوز به جای فروپاشی کامل، بیشتر به بحران منجر شده و معترضان از همبستگی سراسری و ملی علیه رژیم فاصله دارند. سرکوب گسترده و وحشیانه هرگونه اعتراض اجتماعی، نیز به این وضعیت دامن زده است.
۲. وضعیت ذهنی جامعه: نوسان بین ترس و امید
ذهنیت جامعه و مردم نقش حیاتی در شکلگیری انقلاب دارد.
ترومای تاریخی: ترومایی جمعی ناشی از جنگ هشتساله، سرکوب دانشجویی، و حذف هویتهای سیاسی در حافظه عمومی جای گرفته است. این ترومای جمعی باعث میشود که حتی در مواقع بحران، کنشگری جمعی قوی شکل نگیرد. ترس از سرکوب عمیقاً در ناخودآگاه جمعی حک شده است.
فقدان بدیل ملموس: مردم از خود میپرسند: «بعد از سقوط، چه؟ » بسیاری احساس میکنند که بدیل منسجمی وجود ندارد. گفتمانهایی نظیر «آزادی»، «عدالت» یا «پادشاهی»، بدون برنامه مشخص، اثرگذار نیستند. هنوز هیچ پلتفرم مشترک و معتبری که مشروعیت لازم را از داخل و خارج داشته باشد، شکل نگرفته است.
•
رفتار محافظهکارانه زندگی روزمره: بخش بزرگی از مردم زندگی روزمره و حداقلی امنیت (شغل، مسکن) را به ریسک انقلابی ترجیح میدهند.مشارکت مردمی بیشتر به صورت «اعتراض نمادین» دیده میشود تا «قیام فراگیر» . طبقات متوسط و فرودست اغلب به دنبال ثبات هستند. شعار «امید به تغییر»، اگر با برنامه مشخصی همراه نباشد، به «ترس از آینده مبهم» تبدیل میشود.
۳. نقش جنگ منطقهای و فرصت تاریک نخبگان
جنگ، که از ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ آغاز شده و به نابودی شمار زیادی از فرماندهان، مراکز هستههای، سایتهای موشکی و پدافندهای ضدهوایی جمهوری اسلامی انجامیده است، در صورت تداوم میتواند اثرات تعیین کنندهای بر اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران داشته باشد.
تضعیف روحیه نیروهای حکومتی: جنگ میتواند به تضعیف شدید روحیه نیروهای نظامی و امنیتی رژیم منجر شود.
انزوای رژیم از نظر امنیتی در منطقه: جنگ میتواند به انزوای منطقهای رژیم بینجامد و اعتبار وی را کاملا از میان بردارد.
گسترش احساس رهاییبخش: در مردم، احساس رهایی از اسطوره «ابرقدرت» بودن رژیم گسترش مییابد.تابوی قدرتمندی و هیمنهی رژیم تا همین لحظه به شدت در نزد افکار عمومی شکسته شده است.
افزایش احتمال جنبشهای نافرمانی مدنی: از همین رو احتمال افزایش جنبشهای نافرمانی مدنی مانند اعتصابات، مقاومت مدنی، و تظاهرات مستقل فراهم میشود.
خطر خشونت شدید رژیم: در چنین شرایطی، رژیم ممکن است دست به خشونت شدیدتر و سرکوب همزمان بزند و حتی پروژههای شبه حکومت نظامی را در دستور کار قرار دهد.گزارشها حاکی از گسترش بی سابقه کنترل رفت و آمد مردم، استقرار ایستگاههای پرشمار بازرسی و موج دستگیریهای جوانان به اتهامهای ساختگی هم چون جعل خبر، تشویش افکار عمومی و حتی جاسوسی میباشد.
فشار خارجی: در حال حاضر، غرب (به ویژه آمریکا و اتحادیه اروپا) در موضع کنترل بحران است تا این که رسما خواهان پایان رژیم. باشند. با این حال، این وضعیت بسیار ناپایدار است و میتواند عقربه پایان عمر نکبت بار رژیم را با سرعت بیشتری به حرکت درآورد.
نقش نخبگان: برای اینکه تودهها وارد میدان شوند، سه عنصر باید همزمان رخ دهد: رژیم از لحاظ مشروعیت سقوط کند (که تقریباً رخ داده است)، مردم چشمانداز روشن و امیدبخشی پس از رژیم را تصور کنند، و نخبگان در داخل و خارج بتوانند برنامهای قابل باور و مطلوب ارائه دهند. در حال حاضر، عنصر سوم (نخبگان) هنوز نقش پررنگی در سیاست روز ندارد. اپوزیسیون پراکنده است، اختلافات زیادی را در خود دارد، و نبود چهرههای اعتمادساز و هژمونیک در داخل کشور مانع بزرگی است. چهرههای زیادی در رسانهها حضور دارند، اما عملاً از پشتوانه سازمانیافته و مردمی بهرهای نبردهاند.
۴. سه سناریوی محتمل برای آینده ایران
این تحلیل سه سناریوی اصلی را برای آینده ایران در بستر جنگ بررسی میکند.
سناریوی اول: انقلاب فراگیر (سناریوی خوشبینانه)
برای تحقق و پیروزی این سناریو پیششرطهایی لازم و ضروری است.ابتدا این شرایط را بررسی میکنیم و به دنبال، چالشهایی که این سناریو با آن مواجه میشود را ترسیم میکنیم.
◦
تضعیف عمیق نهادهای امنیتی، نظامی و از میان رفتن قطعی مشروعیت نظام: این تضعیف میتواند از طریق حملات هدفمند اسرائیل، هم چنان که طی ده روز گدشته به شدت در جریان بوده است (مانند ترور دانشمندان، خرابکاری در مراکز نظامی/زیرساختی و بمبارانهای شبانه روزی توسط جنگندهها ) در شرایط جنگی صورت گیرد.
ایجاد اتحاد بین نخبگان داخل و خارج با رهبری معتبر: این اتحاد باید با ارائه برنامه جایگزین شامل نقد ساختار سرمایهداری، آلترناتیو واقعی و باور پذیر و مطلوب تودهها و وجود و عاملیت نهادهای حرفهای همچون شورا و سندیکا و اتحادیههای طبقاتی و احزاب پرنفوذ تامین و تضمین گردد.
پشتیبانی مستقیم و غیرمستقیم مردم جامعه ایران از تغییر ساختار حکومت که در جنبش اعتراضی و سراسری باید پدیدار شود.
احتمال ظهور چهرههای جدید داخلی با ظرفیت اتحاد نیروها از پایین در بستر جنبش سراسری اعتراضی.
چالشها:
پیش شرطها و ملزومات پدیداری و پیش روی و پیروزی سناریوی خوش بینانه که در بالا آمد با موانع و جالشهایی روبرو است.د رادامه به این موارد میگردازیم.
نارضایتی عمومی هنوز برای پایان دادن به حکومت کافی نیست به ویژه آن که در شرایط جنگی کنونی و سیل میلیونی مهاجرت به ویژه از پایتخت به استانهای دیگر، اعتراضات و اعتصابهای جاری پیشین نیز ناپدید گردیده است.
فقدان برنامه روشن جایگزین و ترس ناشی از گذشته، و تجربه سرکوبهای گذشته و فقدان نیروی جایگزین، مانع تصمیمگیری جمعی است.در جنین وضعتی امکان عمل جمعی و اعتلای جنبش انقلابی محدود و مبهم است.
در صورت پدیداری جنبش انقلابی، اما عدم فراهم آوردن و انباشت آمادگیهای سازمانی و آگاهیهای متناسب با انقلاب اجتماعی، احتمال انحراف مسیر انقلاب به نفع نخبگان سنتی یا بازماندگان ساختار کهنه و ارتجاعی با تغییر لباس و چهره، این بار با اندکی عقب نشینی و فریبکاریهای نوپدید، وجود دارد.
ارزیابی ما با توجه به ملزومات و چالشهای جنین انقلابی، احتمال وقوع این سناریو کم تا متوسط است. کلید موفقیت در ساخت نهادهای شورایی و پایهای شبهدولتی قبل از سقوط رسمی رژیم وجود دارد اما برکشیدن آن نهادها به سطح اداره جمعی و حاکمیتی دور از احتمال است.
سناریوی دوم: مقاومت مدنی پیشرونده (سناریوی محتاطانه)
واقعیت کنونی: نافرمانیهای مدنی (مانند اعتصابات، تحریم انتخابات، جنبش زنان، اعتراضات محلی فرهنگیان، پزشکان، معلمان و دانشجویان) تا پیش از جنگ کنونی در حال افزایش بوده است. با این حال، این حرکات بیشتر به صورت جزیرهای و پراکنده هستند و اغلب به خاطر نبود هماهنگی و ترس از سرکوب، به نقطه انفجار نمیرسند. نخبگان پراکنده، اما فعال هستند.
قدرت نافرمانی مدنی: اگر جنبشهای اعتراضی به صورت افقی (با شوراهایی در دانشگاه، کارگاه، محله، و بیمارستان) سازماندهی شوند، میتوانند قدرت قابل توجهی خلق کنند. تجربیات اعتصابی سالهای ۱۳۹۹-۱۴۰۰ (معلمان، کامیونداران) و خیزشهای ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (کارگران و زنان) پشتوانه نظری این رویکرد هستند.
الزامات و پیش شرطها:
این سناریو بر وجود الزامات و پیش شرطهای میانه و متوسط و محافظه کارانهای استوار است؛ که خود را به صورتهای زیر به نمایش میگذارد:
ایجاد احساس «امکان تغییر» بدون نیاز به عقبنشینی کامل رژیم.در این سناریو سرنگونی رژیم غایب است.
فشار مداوم خارجی از طریق اعلامیهها و تماسهای دیپلماتیک (مانند حمایت اسرائیل و آمریکا).
خطرات:
رژیم با سرکوب شدید و هدفمند واکنش نشان میدهد.
مردم به دلیل ترس، از ورود به صحنه رسمی و میدان و خیابان امتناع میکنند.
تردید عمومی نسبت به پروژههای طولانیمدت و «فوبیای دولت» به تداوم اعتراضات آسیب میزند.
ارزیابی: احتمال وقوع این سناریو متوسط تا زیاد است. کلید موفقیت و فعلیت این سناریو، یقین معینی به امکان تغییر و ادامه راه مقاومت است. ریسک آن، گرفتار شدن مردم در برزخ امید و سرکوب است.
سناریوی سوم: سرکوب دوسویه و تثبیت حکومت (سناریوی بدبینانه)
دلایل و اقدامات رژیم:
رژیم برای جلوگیری از فروپاشی، دست به اقدامات فوقالعاده امنیتی میزند.
تجربه نشان داده که جمهوری اسلامی در لحظات بحران (جنگ، شورشهای شدید) به انسجام اضطراری در میان باندهای فاسد خود میرسد و به سرعت حول «راس نظام» دست به حمله و سرکوب و جنایت میزند.
حمله خارجی (مانند حملات اسرائیل) میتواند با واکنش ملیگرایانه (واکنش معکوس) در برابر «دشمن خارجی» همراه باشد و موجب تحریک موجی رسمی از احساسات ضد خارجی شود.این حالت و وضعیت هم اکنون به اشکال مختلف در اپوزیسیون خارج در میان چپهای جاشیهای و مقاومت محوریهای شرمگین در اردوگاه چپ و میانه به شدت حاکم است.
سرکوب تمامعیار و هدفمند با حکمرانی وضعیت فوق العاده، قوانین ضدتروریسم، و سرکوب فعال فعالان رسانه و نهادهای مدنی مقدم ترین اقدامات سرکوگرانه رژیم را در این لحظه تشکیل میدهد.
رفتار مردم:
در شرایط جنگ و بیثباتی، طبقه متوسط و فرودست اغلب به دنبال ثبات هستند و بقا را بر انتخابهای رادیکالترجیح میدهند.اپوزیسیون داخل کشور پراکنده است، چهرههای جاگزین ندارد، و قادر به سازماندهی نیستند؛ مردم نیز امنیت و بقای خود را در اولویت قرار میدهند.عادت به وضعیت بحران، در بلندمدت بیعملی، ترس، و مهاجرت را به همراه دارد.
ارزیابی:
احتمال وقوع این سناریو در کوتاه مدت زیاد است. ریسک آن، مهار موقت ملايم اما شكلگیری و انباشت نفرت است. رژیم در این حالت دوامی کوتاه مدت خواهد داشت، اما رادیکالیسم از پایین شکل میگیرد.
۵. دیدگاه چپ شورایی: ساخت قدرت از پایین
بر اساس تحلیل چپ شورایی، شوراهای تودهای (شوراهای کارگران، زحمتکشان، دهقانان، زنان، جوانان، خلقها و اقوام)) تنها ساختار واجد ظرفیت انقلابی واقعی هستند. چنین ساختاری باید سه ویژگی کلیدی داشته باشند:
- افقی و خودگردان: بدون رهبری متمرکز یا نیاز به مشروعیت از بالا.این ویژه گی منشأ تحرک و توانایی و قدرت مانور فوق العاده آن میگردد.
- ویژه گی فوق مبنای پل زدن میان جنبش و نیازهای ملموس جامعه مانند تأمین غذا، کار، آموزش، و درمان، و عمل انقلابی از کانال شوراها میشود
- استقلال و حفظ منافع ملی: شوراها نه حامی سرمایه و نه وابسته به غرب و شرق، بلکه خودمختار و همپیمان با جریانهای جهانی دموراتیک و مترقی امر توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه را در قالب همبستگی نهادهای بسیار متنوع و خودگردان تامین و تضمین خواهند کرد.
این شوراها عامل انتقال انقلاب از مرحله بحران به مرحله ساخت قدرت هستند.
۶. نتیجهگیری نهایی: مسیر به سوی انقلاب واقعی
با توجه به تحلیلهای سهگانه ارائه شده، میتوان گفت که ایران امروز در نقطهای حساس و فوق العاده و کم سابقه از تاریخ خود ایستاده است. سرنوشت کشور و بلکه سرنوشت نسلها، در گرو توازن بین خواست تغییر از مردم، ساختار و کنش جمعی و عقلانی و وجدان عمومی قرار دارد.
اقتصاد در بحران است و نهادهای امنیتی فرسوده شدهاند. ذهنیت عمومی تحت سلطه ترس غالب، امید خام، و فقدان اعتماد سازمانی است. اپوزیسیون و نخبگان پراکنده هستند و فاقد بدیل معتبر از داخل میباشند.
پتانسیل انقلاب یا پیشرفت سیاسی واقعی وجود دارد، اما از طریق «وعده نظام» تأمین نمیشود. این پتانسیل تنها به واسطه جنگ رخ نمیدهد. نقش مردم کلیدی است؛ بدون ورود عمومی جامعه، انقلاب شعار بیمعنی است. مردم ایران نیاز دارند احساس کنند که «افق روشنی» پس از تغییر وجود دارد.
شرط تحقق انقلاب واقعی، انقلاب فراگیر (سناریوی خوشبینانه)، هرچند در نگاه اول برای بسیاری از کنشگران و ناظران جذاب و مورد انتظارتر است، اما در غیاب یک دستگاه رهبری واجد اعتبار و توانایی و جسارت، بدیل قابل اتکا، و طرحی برای «روز بعد»، همچنان دور از دسترس باقی مانده است. انقلاب واقعی تنها در صورت تحقق سه شرط بنیادی میتواند زمینهساز تحول واقعی باشد:
1- ضعف بنیادی نهادهای امنیتی و فروپاشی ارگانهای سرکوب به ویژه سپاه پاسداران، بسیج و 2- وجود یک ساختار شورایی قدرتمند در متن تودهها 3- ظهور نخبگان داخلی با طرح راهبردی در سطح ملی بر بستر و متکی بر چپ جامعه.نحلهای از رادیکالیسم که خود را در جنبش زن زندگی آزادی نشان داد.
رهایی از سلطه و عبور پیروزمندانه از رژیم فرتوت،ارتجاعی و جنایتکار اسلامی، تنها در ساخت و برپایی قدرت جایگزین اجتماعی و حرکت جمعی است. هر تلاشی که بتواند افق روشن، اعتماد اجتماعی، و سازماندهی شده را در کنار هم شکل دهد، نه تنها یک حرکت سیاسی، بلکه گامی برای بازسازی آیندهای خواهد بود که هنوز میتوان آن را ساخت. سرنوشت تحولات آینده ایران، نه تنها به رفتار حکومت و اپوزیسیون، بلکه به تصمیم مردم، کارگران و زحمتکشان و جنبشهای اجتماعی آزادیخواه و برابریطلب، وابسته است.
آذر
21 ژوئن 2025 برابر 31 خرداد 1404