وقتی قلم روشنفکر، سایهبان موشک ملایان میشود/آذر
19-06-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
74 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

وقتی قلم روشنفکر، سایهبان موشک ملایان میشود
مراد فرهاد پور در مقاله ای تحت عنوان«در بارهی تجاوز نظامی اسرائیل به ایران»* در هیآت یک قاضی تاریخ ظاهر میشود و سخنانی را بر نوک قلم جاری می سازد که چیزی جز مدعیات مبتذل پروپاگاندای کار به دستان رژیم ورشکسته اسلامی نیست.در ادامه به نکاتی از این مقاله پرداخته می شود.
آنچه مراد فرهادپور در این مقاله مینویسد، لحن «ضدصهیونیستی» کلاسیکی است که ترکیبی از شعارزدگی، بیتوجهی به واقعیتهای ژئوپلیتیک، نادیدهگیری تاریخچهی اسلامگرایی نظامی و تفکیکناپذیری جمهوری اسلامی با پروژههای ترور و تهدید منطقهای، و در عین حال ژست روشنفکری شبه-اخلاقی را به خود میگیرد. بیرحمانهترین نقد به چنین نوشتهای دقیقاً باید از همین دو محور صورت گیرد: تحریف تاریخ و نادیدهگیری مسئولیتپذیری مدنی در نقد واقعی قدرت سیاسی.
نقد اول: وارونهسازی تاریخ برای ساختن دشمن تخیلی
فرهادپور ادعا میکند که اسرائیل «ساختهی قدرتهای غربی برای کنترل منطقه» است. این یک دیدگاه بسیار تقلیلگرایانه، ریشهگرفته از ادبیات چپ دههی ۱۹۶۰ میلادی، و بیتوجه به سیر واقعی شکلگیری دولت اسرائیل است. بله، بریتانیا و سپس سازمان ملل در فرآیند شکلگیری اسرائیل دخیل بودند. و جالب اینکه اتحاد جماهیر شوروی وقت با تاخیری چند ساعته اسرائیل را به رسمیت شناخت ! ، اما نادیده گرفتن مهاجرت یهودیان اروپایی و عرب، پیشینهی صهیونیسم، و خشونتهای دوطرفه عرب-یهودی در دوران قیمومیت بریتانیا نوعی تحریف آگاهانه تاریخ است.
بهویژه خطرناک است که او عملاً مشروعیت وجودی اسرائیل را منکر میشود اما در عین حال هیچ اشارهای به شعارهای علنی جمهوری اسلامی در زمینهی نابودی این کشور نمیکند. در واقع او از پروژهی حذف یک ملت (یعنی اسرائیلیها) سخن نمیگوید اما دفاع آنها از خود را «تجاوز نظامی» مینامد.
نقد دوم: حذف قربانیان واقعی - مردم ایران
ادعای «اسرائیل، سگ هار غرب» یکی از قدیمیترین کلیشههای تبلیغاتی اسلامگرایان است که حالا با لحنی مثلاً مارکسیستی یا ضد استعماری مطرح میشود. اما جالب آنجاست که نویسنده در همان مقاله اذعان دارد جمهوری اسلامی هم «ضدمردمی» است. اما چه میشود؟ او بلافاصله با مهارتی شبهژورنالیستی، بار دیگر تمرکز را از نظام حاکم بر ایران به «دشمن خارجی» میبرد. این همان ترفند ژستروشنفکری ضدغربی-ضدصهیونیستی است که در واقع باعث فرار از نقد ساختاری قدرت میشود.
در عمل، این نحوهی موضعگیری، تبدیل به همدستی غیرمستقیم با سرکوب داخلی میشود. چون فضای سیاسی را چنان قطبی میکند که هیچ صدایی جز فریادهای ضد امپریالیستی شنیده نمیشود، حتی اگر آن امپریالیسم در ذهن ساخته شده باشد.
نقد سوم: سوءاستفاده از واژگان حقوقی برای وارونهسازی مفاهیم
واژهی «تجاوز» در حقوق بینالملل معنای دقیقی دارد. اگر کشوری بدون مجوز شورای امنیت یا بدون دفاع مشروع به خاک کشور دیگری حمله کند، تجاوزگر محسوب میشود. اما مسئله ایران و اسرائیل پیچیدهتر است. جمهوری اسلامی بارها از طریق نیابتیها به خاک اسرائیل یا متحدان آن حمله کرده، هواپیماهای بدون سرنشین به سمت خاک اسرائیل فرستاده و رسماً از زبان رهبرانش خواستار نابودی اسرائیل شده است. هم خمینی و هم خامنه ای همراه کل رژیم ضد بشری گفته اند : محو اسراییل ! فتح قدس از کربلا !! اینها هم در قالب شعار بوده و هم عملیاتی شده است
آیا در این شرایط، وقتی اسرائیل حملاتی به مراکز نظامی سپاه یا زیرساختهای پهپادی و موشکی و مراکز هسته ای آن انجام میدهد، باید آن را «تجاوز بیدلیل» دانست؟ یا دفاع پیشدستانه در برابر تهدیدی دائمی از سوی یک رژیم ایدئولوژیک-نظامی که حتی از خاک سوریه و یمن نیز علیه آن بهره میبرد؟
نقد چهارم: سکوت ریاکارانه در برابر ترور، سرکوب و میلیتاریسم اسلامی
فرهادپور از «بازیهای لفظی» جمهوری اسلامی در موضوع بمب اتم گلایه میکند، اما با زیرکی میکوشد این رفتارها را صرفاً یک نوع بیتدبیری سیاسی معرفی کند. حال آنکه تمام ماهیت نظام ولایت فقیه بر پایهی صدور خشونت و ایجاد محور مقاومت برای مشروعیتسازی داخلی بنا شده است.
در این چارچوب، سکوت روشنفکری در برابر ترورهای خارجی (در اروپا، آمریکای جنوبی، آسیا و اسرائیل)، سرکوب زنان، سرکوب اقلیتها، قتل معترضان در خیابانها، و زندانیکردن روشنفکران فقط به این دلیل که دشمن اصلی را قدرتهای غربی و صهیونیسم بدانیم، چیزی نیست جز همدستی نظری با فاشیسم دینی.
نقد نهایی: روشنفکری بدون شهامت، خیانت به حقیقت است
شاید بزرگترین اشکال مقالهی فرهادپور آن است که او تلاش میکند از جایگاه روشنفکری بدون پرداخت هزینه برای حقیقتگویی بهرهبرداری کند. نقد اسرائیل بدون نقد جمهوری اسلامی امروز دیگر نه نشانهی شجاعت، بلکه سقوط اخلاقی است. مردمی که زیر چکمههای استبداد دینی له میشوند، هیچگاه صدای او را در دفاع از آزادی، عدالت، یا حتی نجات جان فرزندانشان از اعدام و شکنجه نشنیدهاند. او زمانی زبان باز میکند که پای دشمن خارجی در میان باشد، نه وقتی که باید در برابر ظلم داخلی ایستاد.
نتیجه:
مراد فرهادپور در این مقاله نه مدافع مردم ایران، نه طرفدار صلح، نه منتقد واقعی قدرت است. او فقط یک ژستگرفتهی خنثیکنندهی نیروهای واقعی مقاومت درونیست. او با ادبیاتی کهنه، نگاه امنیتی و تهدیدگرای رژیم را از زاویهای دیگر بزک میکند. این نه شجاعت روشنفکری، که فاجعهی روشنفکری بدون وجدان است.
* https://t.me/morad_farhadpour/786
آذر
هفده ژوئن۲۰۲۵ برابر 27 خرداد 1404