نبرد برای بریتانیا، نبرد برای دموکراسی، و اهداف جنگی طبقه کارگر /کارل کرش
08-05-2025
بخش انقلابها و جنبشها
110 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

نبرد برای بریتانیا، نبرد برای دموکراسی، و اهداف جنگی طبقه کارگر (مقدمه ای برای یک بحث سیاسی)
نوشتۀ کارل کرش، ۱۹۴۱
اولین انتشار: در مجله آمریکایی «مارکسیسم زنده»، بهار ۱۹۴۱
منبع: آرشیو جان گری
.اندی بلوندن. marxists.org بازنویسی شده در سال ۲۰۰۳توسط؛
ویرایش توسط، کریس کلیتون در سال ۲۰۰۶.
برگردان:تونی
هیچ وسیلهای بهتر از طرح پرسش دربارهٔ اهداف جنگی طبقهٔ کارگر بینالمللی در دوران کنونی وجود ندارد تا میزان پیشرفتهایی که از زمان فروپاشی جنبش کارگری قرن نوزدهم در فاجعهٔ جنگ جهانی اول داشتهایم، آشکار شود. در سال ۱۹۴۱ دیگر هیچ اثری از سادگی گمراهکنندهای که در آن زمان برای اقلیت آگاه از طبقهٔ کارگر احزاب سوسیالدموکرات سال ۱۹۱۴، مسئلهٔ سیاست جنگی درست یا نادرست به انتخابی میان خیانت آشکار و وفاداری بیچونوچرا به وظیفهٔ انقلابی مقاومت بیقیدوشرط در برابر جنگ سرمایهداری تقلیل مییافت، باقی نمانده است. نمونهٔ درخشان لیبکنخت در آلمان، بلشویکها در روسیه و برخی دیگر از گروههای مارکسیستی در اروپا در همهجا مورد تحسین قرار گرفت. سیاستهای منفی که جناح راست و آنچه بهاصطلاح مرکز مارکسیستی نامیده میشدند، دنبال میکردند، هرگز بهطور کامل توسط تودههای اعضای پرولتاریا پذیرفته نشد، هرچند رنجهای فراوان و شکست کامل نظامی برای فرسودن تابآوری کارگران سوسیالدموکرات در آلمان لازم بود. حتی زمانی که آن نقطهٔ بحرانی فرا رسید، اکثریت عظیم کارگران بیش از تحسین نمونهٔ جدیدی از انسجام انقلابی که بلشویکها در روسیه ارائه دادند، آمادهٔ کاری نبودند. آنها به گروههای کوچک کارگران آگاه در آلمان که در آن زمان به دور اتحادیهٔ اسپارتاکوس و شوراهای کارگری گرد آمده بودند، نپیوستند تا از مقاومت انقلابی در برابر جنگ سرمایهداری به سرنگونی واقعی دولت سرمایهداری و سیستم تولید سرمایهداری گذر کنند. در عمل، اکثریت عظیم کارگران آلمانی هیچ اقدامی برای جلوگیری از آن کلاهبرداری عظیم که رهبری جناح راست حزب سوسیالدموکرات و اتحادیههای کارگری، میهنپرستی جنگی خود را به دموکراسی نمایشی جمهوری وایمار و صلحطلبی نمایشی جامعهٔ ملل تبدیل کردند، انجام ندادند. در پانزده سال بعدی، این وضعیت جو مساعدی برای رشد پرتوان قدرت جدید ضددموکراتیک و ضدصلحطلب فاشیسم فراهم کرد. بدینترتیب، ناسیونالیسم اجتماعی سوسیالدموکراتهای سال ۱۹۱۴ به سوسیالیسم ملی سال ۱۹۳۳ تبدیل شد.
II
درس اولی که از این بازنگری کوتاه در سیاستهای جنگی طبقهٔ کارگر باید آموخت، ارزیابی واقعبینانهتری از دشواریهای ذاتی نگرش واقعی پرولتاریایی به جنگ است. با توجه به یأس عظیمی که پس از خوشبینی نسبی آخرین نسل انقلابیون نسبت به این وظیفه به وجود آمد، شایسته است اشاره شود که بخش اعظم این دشواریها در سالهای ۱۹۱۴–۱۹۱۸ نیز وجود داشت. آنها در آن زمان در تضاد میان سازمانهای قدرتمند کارگری بدون سیاست پرولتاریایی و شعارهای انقلابی اقلیت آگاه و ضعیف طبقهٔ کارگر تجلی یافتند. هیچیک از این دو طرف نمیتوانند بهطور کامل سیاست جنگی طبقهٔ کارگر آلمان را در خود تجسم کنند. حتی نمیتوان با اطمینان گفت که کدامیک از این دو در گذشته با تاکتیکهای توصیهشده توسط مارکس و انگلس در صورت وقوع جنگ اروپایی همخوانی بیشتری داشت. توسعهٔ بعدی، هم در روسیهٔ شوروی که جناح چپ خواستهٔ خود را پیش برد و هم در آلمان که آن را سرکوب کرد، بهوضوح نشان میدهد که طبقهٔ کارگر اروپایی بهطور کلی سیاستی را توسعه نداده بود که قادر باشد جنگ سرمایهداری را به انقلاب پرولتری تبدیل کند یا حتی از بازسازی سلطهٔ طبقاتی بورژوازی در شکلی تقویتشده با پیروزی ضدانقلاب فاشیستی جلوگیری کند.
درس دوم از این بازنگری کوتاه در سیاستهای جنگی طبقهٔ کارگر این است که هیچیک از شعارهای انقلابی جنگ گذشته نمیتوانند بهطور مستقیم به مشکلات پیچیدهتری که امروز از وضعیت بسیار درهمتنیدهٔ کنونی ناشی میشوند، اعمال شوند. دیگر نیازی نیست که کارگران انقلابی سال ۱۹۴۱ با تلاش مستمر خود آن «تبدیل جنگ سرمایهداری به جنگ داخلی» را که بهعنوان هدف نهایی طبقهٔ کارگر در جسورترین شعار انقلابی سال ۱۹۱۴ توصیف شده بود، بهوجود آورند. جنگ کنونی از همان آغاز خود (یا حتی از مراحل مقدماتی آن، مرحلهٔ اعتراضات علیه تجاوز ژاپن به منچوری، تحریمها علیه فتح اتیوپی توسط ایتالیا، «عدم مداخله» در اسپانیا) یک جنگ داخلی واقعی در مقیاس جهانی و اروپایی بوده است.
ما اطلاعات کافی دربارهٔ جریانهای زیرسطحی در آلمان نازی کنونی، ایتالیا فاشیستی، روسیه، ژاپن و سایر کشورهای توتالیتر نداریم که ممکن است در شرایط فشار و شکست به سطح بالا بیایند. اما پیش از وقوع و پس از آن، فرصتهای کافی برای مطالعهٔ شرایط پیش از تجاوز دانمارک، نروژ، هلند، بلژیک و فروپاشی فرانسه داشتیم. دلیلی برای باور به اینکه با آغاز جنگ یا، بهعبارتی، با «معجزهٔ دانکرک»، تمام تمایلات «تسلیمطلبانه» و طرفداری آشکار از نازیها که تا آن زمان توسط گروههای کلیودن و چمبرلین در انگلستان نمایندگی میشد، در راستای همبستگی بزرگ هدفها از بین رفتهاند، نداریم. (ما از روزهای جنگ جهانی اول به بعد، نسبت به تمام اشکال «اتحادیههای مقدس» بیاعتماد شدهایم.) آخرین و نه کماهمیتترین، ما از جریانهای قدرتمند در سیاستهای کنونی آمریکا آگاهیم. بنابراین میتوانیم با اطمینان بگوییم که در هر کشور «دموکراتیک» امروز، طبقهٔ حاکم در درون خود تقسیم شده است. تاکنون تمام پیروزیهای هیتلری پیروزیهایی در یک جنگ داخلی بودهاند. امروز دو نروژ، دو هلند، دو فرانسه وجود دارد و اولین روز «صلح» بازسازیشده (با یا بدون حملهٔ قبلی آلمان) نشان خواهد داد که دو بریتانیا بزرگ نیز وجود دارد
در چنین شرایطی، هیچ شعاری که برای سیاست مستقل جنگی طبقه کارگر امروز تدوین شود، نمیتواند از ابهامی که در سیاست طبقه حاکم به وضوح دیده میشود، رهایی یابد. «مرگ بر جنگ امپریالیستی!» زمانی هدفی قابل قبول برای طبقه پرولتاریا بود، تا زمانی که جنگ نمایانگر عالیترین شکل اراده متحد بورژوازی یک کشور برای بقا و فتح در مبارزهای بود که هم علیه رقابت خصمانه واحدهای ملی دیگر بورژوازی و هم علیه تهدید قیام پرولتاریا صورت میگرفت. این شعار در حال حاضر تمام نیروی انقلابی سابق خود را از دست داده است، زمانی که بهطور کامل با تمایلات بورژوازی تسلیمطلب و انزواطلب همخوانی دارد. «شکست کشور خود!» زمانی بهعنوان یکی از مهلکترین سلاحهای جنگ طبقاتی در نظر گرفته میشد، زمانی که توسط شکستطلبان انقلابی در روسیه و آلمان در سال ۱۹۱۴ بهعنوان شعاری استفاده میشد. اخیراً این شعار به سیاست عملی بخشی قابل توجه از طبقه حاکم در کشورهای مختلف اروپایی تبدیل شده است که پیروزی فاشیسم را به از دست دادن برتری اقتصادی و سیاسی خود ترجیح میدهند.
با وجود این ابهام آشکار در هر نوع هدف جنگی طبقه کارگر که تحت شرایط کنونی میتوان تدوین کرد، هیچ دلیلی برای روی آوردن به سیاست جنگی مستقل طبقه پرولتاریا به جای یکی از جایگزینهای «بدون طبقه» وجود ندارد. تجربهای که در زمان ما بیشترین ناراحتی را ایجاد میکند، مشاهده آن رهبران کارگری است که تقریباً سی سال است بهطور مداوم به کارگران توصیه کردهاند که عمل مستقل طبقاتی خود را بهخاطر «میهن» یا برای دفاع از بخشی فرضی «پیشرفته» از بورژوازی در برابر بخشی فرضی کمتر پیشرفته از همان طبقه بورژوازی قربانی کنند و اکنون با عبارتهایی کمی تغییر یافته به بازی قدیمی خود بازگشتهاند. حتی ناراحتکنندهتر این است که امروز شاهد پیوستن این افراد شناختهشده به بسیاری از سوسیالیستهای سابقاً آگاه به طبقه هستیم. هم حرفهایهای قدیمی و هم تازهواردهای دلسرد از کارگران میخواهند که به یکی از برنامههای مداخلهجویانه، ضد فاشیستی یا «اول دموکراسی را نجات دهید» بپیوندند و با اشاره به شکستها و ناامیدیهایی که در گذشته از تمام تلاشهای سیاست انقلابی مستقل طبقه کارگر بهدست آمده است، از آن دفاع کنند. بیفایده بودن این «اثبات تاریخی» در بالا نشان داده شده است. شکست کارگران در دوران جنگ و پس از آن نه ناشی از شکست تلاشهای انقلابی اقلیت و نه از سیاستهای رهبری اکثریت بود. هم تلاشهای واقعی برای سیاست جنگی انقلابی و هم جایگزینهای بدون طبقه برای آن سیاست به همان نتیجه منتهی شدهاند. هیچ میهنی از شکست از طریق فداکاریهای کارگران آلمان در ۱۹۱۴-۱۹۱۸ نجات نیافت. هیچ دموکراسی با فداکاریهای کارگران در دوره جمهوری وایمار حفظ نشد. هیچ صلحی با پذیرش سیاستهای بینالمللی بورژوازی از سوی کارگران در جامعه ملل تأمین نشد.
III
مشاوره فوری که امروزه از سوی همهجا به کارگران داده میشود – اینکه برای دفاع از خود، ابتدا باید در وظیفه مشترک دفاع از «دموکراسی» در برابر حملات خونین فاشیسم مشارکت کنند – شباهت زیادی به بسیاری از شعارهای دیگر روز دارد. به نظر میرسد در این دوران جایگزینها، فکر کردن به این که برای دستیابی به چیزی ابتدا باید در پی دستیابی به چیز دیگری بود، به مد تبدیل شده است.
اولاً، شعار بخش مداخلهگر بورژوازی آمریکایی: «آمریکا را با کمک به بریتانیا دفاع کنید!» به نظر میرسد این ایده را منتقل میکند که حتی اگر بپذیریم هدف عالی برای آمریکاییها دفاع از آمریکاست، این هدف تحت شرایط کنونی با روشهای ساده و مستقیمی مانند آنچه در برنامه «آمریکا اول» پیشنهاد شده، بهطور کافی تأمین نمیشود، بلکه تنها با مداخله فعال در جنگ کنونی در کنار بریتانیا قابل تأمین است. ما در موقعیتی نیستیم که از نظر استراتژیک مزایای نسبی هر یک از این برنامهها را قضاوت کنیم. اما به شدت مشکوکیم که تقسیم واقعی بین پیروان این دو شعار اساساً بر پایه دلایل استراتژیک نیست. آنها دو روش مختلف برای پیشبرد منافع مشترک بورژوازی آمریکایی بهطور کلی (و حتی کمتر منافع مردم آمریکا) را بیان نمیکنند. بلکه منافع مادی و فلسفههای سیاسی دو بخش مشخص از بورژوازی آمریکایی یا دو مفهوم مختلف از توسعه مطلوب سیاستهای داخلی و خارجی امپراتوری در حال رشد آمریکا را بیان میکنند. در این تضاد داخلی طبقه حاکم است که یک طرف – طرف مداخلهگر در مقابل طرف انزواطلب – تلاش میکند موقعیت خود را از طریق یک فراخوان دیگر تقویت کند، که برای این بحث بهطور مناسب در شعار «دموکراسی را با دفاع از بریتانیا دفاع کنید!» خلاصه میشود. (در اینجا بهطور ضمنی هدف نهایی آن شعار دیگر که از کارگران میخواست حقوق خود را با دفاع از دموکراسی دفاع کنند، ظاهر میشود. اعتقاد «سوسیالیسم» مداخلهگر امروزی به همان جایگزین بیارزش میرسد که «کمونیسم» استالینیستی امروزی: دفاع از سیاستهای قدرت یک دولت خاص.)
یک نقص در دستگاه هوشمندانهای که امپراتوری بریتانیا را به قهرمان بینالمللی مبارزه برای دموکراسی (و در نتیجه مبارزه برای سوسیالیسم) معرفی میکند، وجود دارد. این نقص در بحث اخیر درباره لزوم اعلام رسمی اهداف جنگی بریتانیا آشکار شد.
دوستی واقعی باید متقابل باشد. اگر مبارزه برای بریتانیا بهعنوان مبارزهای برای دموکراسی فرض شود، دولت بریتانیا باید بهطور علنی و با کلمات روشن، تعهدات مرتبط با این قهرمانی جهانی را بپذیرد. باید اهداف جنگی دموکراتیک خود را بهطور علنی اعلام کند.
این امر بهنظر ساده میرسد. (باید توجه داشت که تاکنون هیچکس از دولت چرچیل چیزی بیشتر از یک اعلامیه رسمی کلامی نخواسته است. هیچکس کمک دوستان دموکراسی، کمک کارگران برای پیروزی بریتانیا را به یک گام عملی فوری – مثلاً «دموکراتیزهسازی» دیرهنگام حکومت بریتانیا در هند – مشروط نکرده است.)
با این حال، برای قابل قبول ساختن استدلال خود برای دولتی که تاکنون هیچگونه تمایلی به پیشرفت بیشتر بهسوی دموکراسی نشان نداده است، دوستان دموکراسی از زاویهای دیگر به مسئله نزدیک شدند. (چه کسی انتظار داشت که آنها بهطور مستقیم به هر مسئلهای نزدیک شوند؟) آنها توافق کردند که برای بریتانیا، پیروزی بریتانیا باید هدف عالی باشد. اما آنها ادامه دادند که این هدف تحت شرایط کنونی نمیتواند تنها با یک مبارزه نظامی ساده بهدست آید. این هدف تنها با بسیج قدرتمند تمام نیروهای پیشرو بشریت که از اعلامیه رسمی یک برنامه جنگی دموکراتیک واقعی بریتانیا ناشی میشود، قابل دستیابی است.
با این حال، درخواست برای اعلام زودهنگام اهداف جنگی بریتانیا بر استدلال مخالفی که به احتمال تضعیف وحدت ظاهری عمومی بریتانیا (و آمریکا) اشاره دارد، اگر چنین مسئلهای بهطور علنی مورد بحث قرار گیرد، غلبه نکرد. باز هم بهراحتی میتوان دید که نقطه واقعی اختلاف عمیقتر است. کل بحث درباره لزوم اعلام علنی اهداف جنگی بریتانیا تنها یک بیان ایدئولوژیک از یک تقسیم کاملاً متفاوت در درون بورژوازی بریتانیا (و آمریکا) است. دولت محافظهکار بریتانیا بهخوبی میداند که بخش مهمی از طبقه حاکم آمریکا کمتر نگران فقدان دموکراسی در ساختار کنونی بریتانیا است تا اینکه اطمینان حاصل کند که اهداف واقعی جنگی بریتانیا هیچگاه شکل «دموکراتیک» زیادی به خود نخواهد گرفت که امنیت رژیم سرمایهداری موجود را به خطر اندازد. طبقه حاکم کشورهای سرمایهداری کاملاً توسعهیافته دیگر بر مسائل سیاسی عمومی مانند «پیشرفت دموکراتیک» و «سیاستهای قدرت محافظهکارانه» تقسیم نمیشود. اگر تقسیم شود، بر اساس مسئله بسیار واقعگرایانهتر منافع مادی متناقض خواهد بود.
با وجود توهمات مخالفان از یک گروه کوچک و نسبتاً بیقدرت از ایدهآلیستهای سیاسی، سرنوشت نهایی امپراتوری بریتانیا در مبارزه ناامیدانه کنونیاش علیه مهاجمان نازی به نتیجه مبارزه ایدئولوژیک جهانی کنونی بین اصول «دموکراتیک» و «فاشیستی» بستگی ندارد. حتی با قدرت نسبی ارتشهای درگیر یا تجهیزات فنی برتری که ممکن است از کمک کامل آمریکا به بریتانیا ناشی شود، تصمیمگیری نخواهد شد. نتیجه جنگ کنونی ابتدا به درجه تقسیم داخلی درون طبقه حاکم سرمایهداری در خود انگلستان بستگی دارد که پس از آتشبس موقت بین تسلیمکنندگان پیش از جنگ و چرچلیها، در آغاز مبارزه برای یا علیه اعلام اهداف جنگی بریتانیا دوباره خود را نشان میدهد. در نهایت، این نتیجهگیری به تأثیراتی بستگی خواهد داشت که مبارزه تلخ گروههای سرمایهداری متناقض، که در حال حاضر هم از طریق جنگ و هم از طریق مبارزات داخلی در هر کشور در حال انجام است، در اردوگاه سوم که تا کنون بیحرکت بوده، یعنی اردوگاه طبقه پرولتاریا، خواهد داشت. ما تردیدی نداریم که اگر هدف عالی انسانیت در زمان ما، شکست هیتلر و ریشهکن کردن فاشیسم، اصلاً قابل دستیابی باشد، تنها از طریق مبارزه مستقل طبقه کارگر برای ابتداییترین، محدودترین و مشخصترین اهداف طبقاتیاش قابل دستیابی خواهد بود. نه بریتانیا، نه «دموکراسی»، بلکه طبقه پرولتاریا قهرمان جهانی در مبارزه انقلابی انسانیت علیه آفت فاشیسم است.
آرشیو کارل کرش
The War Aims Of The Working Class by Karl Korsch