سوختن در سکوت: فاجعهی گمرک بندرعباس و بیپاسخگویی نظام/نادر کار
04-05-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
112 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

سوختن در سکوت: فاجعهی گمرک بندرعباس و بیپاسخگویی نظام
نادر کار
در روزهایی که دود از بندرعباس برخاست، نه فقط انبارهای گمرک سوختند، بلکه دلهای بسیاری نیز به آتش کشیده شد. آتشسوزی مرگبار در گمرک بندرعباس – حادثهای که به جان باختن چندین تن از کارکنان زحمتکش انجامید – نه تنها نشاندهندهی ناکارآمدی و فقدان استانداردهای ایمنی بود، بلکه بار دیگر پرده از بیتفاوتی دردناک دستگاه حاکمه نسبت به رنج مردم و قربانیان گشود.
علیرغم انتشار خبرهای اولیه مبنی بر شدت حادثه، تا ساعتها نهتنها هیچ مقام ارشد دولتی و نظامی در صحنه حاضر نشد، بلکه خبرگزاریهای رسمی نیز در انعکاس آن کند و گزینشی عمل کردند. نه سازمان مدیریت بحران کشور اطلاعرسانی شفافی ارائه داد و نه ستاد کل نیروهای مسلح – که در اینگونه مناطق حضوری همیشگی دارند – اظهار نظری رسمی منتشر کرد. مهمتر از همه، شخص رهبر جمهوری اسلامی، که معمولاً در مواردی با پیامهایی سریع درباره رویدادهای خاص واکنش نشان میدهد، حتی یک سطر تسلیت یا اشارهای به این فاجعه منتشر نکرد. این سکوت، که دیگر به رویهای تکراری بدل شده، از نظر بسیاری از ناظران نهفقط غفلت، که نوعی تحقیر ضمنی خانوادههای جانباختگان تلقی میشود.
شاید در بسیاری از کشورهای دیگر، چنین فاجعهای به اعلام عزای عمومی، استعفای مقامات، و دلجوییهای صریح از خانوادههای قربانیان میانجامید. اما در جمهوری اسلامی، حتی یک پیام تسلیت ساده از سوی عالیترین مقام کشور، رهبری، صادر نشد. این سکوت – در حالی که خانوادههایی در سوگ عزیزانشان میگریند – نه فقط بیانگر بیاعتنایی شخصی، بلکه انعکاسی است از شکاف نهادی میان حاکمیت و مردم.
در شبکههای اجتماعی، کاربران ایرانی با هشتگهایی مانند #گمرک_بندرعباس و #بیکفایتی_مسئولان، واکنشهایی سرشار از خشم و اندوه منتشر کردند. یکی از کاربران نوشت: «در این کشور، جان مردم فقط وقتی مهم است که ابزار تبلیغات باشد. وقتی میسوزند، میمیرند یا دفن میشوند، انگار اصلاً وجود نداشتند.» این نوع قضاوتها، صرفاً عاطفی نیست؛ بلکه از دل تجربههای تلخی برمیخیزد که مردم ایران بارها از سر گذراندهاند.
نمونهها بیشمارند:
- در فروپاشی ساختمان متروپل آبادان (خرداد ۱۴۰۱)، با وجود کشته شدن دهها نفر، رهبر جمهوری اسلامی پس از چند روز تأخیر واکنشی سرد و کلیشهای نشان داد.
- در سقوط هواپیمای اوکراینی (دی ۱۳۹۸) که با شلیک پدافند سپاه پاسداران جان ۱۷۶ انسان بیگناه را گرفت، تنها پس از فشار افکار عمومی و انکارهای اولیه، حقیقت پذیرفته شد؛ اما حتی پس از آن نیز، خانوادهها از حداقل حقوق خود محروم ماندند.
- در فاجعهی واژگونی قطار مشهد–یزد (خرداد ۱۴۰۱)، مسئولان ذیربط به جای عذرخواهی، قربانیان را به «بیاحتیاطی» متهم کردند.
تکرار این الگو، نشانهای است از ساختاری که در آن مسئولیتپذیری، همدلی، و حتی همراهی نمادین با مردم جایی ندارد. آنچه قربانیان این فجایع و خانوادههایشان با آن مواجه میشوند، نه فقط غم شخصی، بلکه طرد شدن از سوی ساختار قدرت است.
رسانههای رسمی، بهویژه صداوسیمای جمهوری اسلامی، در قبال این فاجعه نیز رفتاری محافظهکارانه و تحریفگر از خود نشان دادند. پوشش خبری حادثه یا به تأخیر افتاد، یا بهصورت کوتاه و بدون بررسی ابعاد مسئولیتی و ساختاری آن ارائه شد. در عوض، پخش محتوای کلیشهای درباره «ایثارگران دوران جنگ»، «مراسم دعای ندبه» و یا «بازدید فلان مقام از فلان پروژه» ادامه یافت، گویی در ایران هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است.
این عدم همدلی سازمانیافته، اعتماد عمومی را در عمیقترین لایههای خود دچار فرسایش کرده است. امروز بسیاری از مردم، نهتنها از مسئولان انتظار پاسخگویی ندارند، بلکه حتی به دیده شدن درد خود نیز امیدی ندارند. در کشوری که بیش از ۴۰ سال است بر شعار «دفاع از مظلوم» بنا شده، مظلومترین اقشار – کارگران، سربازان، حاشیهنشینان – در سکوت محو میشوند.
آتشسوزی گمرک بندرعباس، همچون هر فاجعهی مشابه دیگری، به ما یادآوری میکند که مسئله، صرفاً یک حادثه یا یک اشتباه مدیریتی نیست. مسئله، انکار بنیادیِ کرامت انسان توسط نظامی است که خود را نمایندهی دین، عدالت و مردم میخواند. و اگر این انکار ادامه یابد، مشروعیت این نظام نه با تهدید خارجی، بلکه با تودههایی از رنجهای بیپاسخمانده فرو خواهد پاشید.
در این میان، آنچه بیش از خود حادثه آزاردهنده است، تکرار یک الگوی آشناست: فاجعه، بیپاسخگویی، فراموشی. سقوط هواپیمای اوکراینی، فروریختن متروپل، مرگ در زندانها، و حالا آتشسوزی بندرعباس. آنچه در همهی این موارد مشترک است، نه فقط رنج قربانیان، که بیمسئولیتی ساختار حاکم و انکار بنیادین نقش خود در تراژدیهاست.
این روند، احساس تلخ طرد و بیارزشی را در میان شهروندان تقویت کرده است. حاکمیتی که خود را «ولایتمدار» مینامد، در عمل نشان میدهد که تنها به زندگی و مرگ کسانی اهمیت میدهد که در چارچوبهای ایدئولوژیک و نهادینهاش تعریف شوند. دیگران – چه کارگر باشند، چه کارمند گمرک، چه کودک خیابان – تنها زمانی دیده میشوند که تهدیدی علیه نظم موجود قلمداد گردند.
در چنین شرایطی، نقد صرفِ یک حادثهی خاص دیگر کافی نیست. آنچه باید زیر سوال رود، ساختاری است که در آن فقدان شفافیت، مسئولیتناپذیری، و نابرابری در همدلی به یک قاعدهی نانوشته بدل شده است. تا زمانی که جان انسانها ارزش سیاسی نداشته باشد، مرگشان هم به حساب نمیآید.
اما مردم فراموش نمیکنند. حافظهی جمعی، حادثهها را در خود انباشته میکند، تا روزی که دیگر امکان نادیده گرفتن وجود نداشته باشد. آتش گمرک بندرعباس، اگرچه خاموش شد، اما زبانههای آن در ذهن و وجدان عمومی همچنان زنده است.
آری، آتش خاموش شد. اما خاکستر آن، بذر خشم و حافظهی تاریخی ملتی را با خود حمل میکند.
فاجعه آتشسوزی در گمرک بندرعباس، که به جان باختن و آسیب دیدن تعدادی از شهروندان منجر شد، واکنشهای گستردهای را در میان افکار عمومی ایران برانگیخته است. آنچه در فضای مجازی، رسانههای مستقل و حتی محافل عمومی قابل مشاهده است، نهتنها اندوه و خشم نسبت به این رویداد تلخ، بلکه عصبانیتی فزاینده از تکرار الگوی همیشگی بیمسئولیتی و بیتفاوتی مسئولان حاکمیتی، بهویژه رهبری و نهادهای امنیتی-اداری، نسبت به جان و کرامت مردم است.
ارزیابی نظرات و قضاوتهای مردم دربارهی فاجعه آتشسوزی گمرک بندرعباس و بیمسئولیتی مسئولان، بهویژه رهبری جمهوری اسلامی، بازتابی است از شکاف عمیق میان حاکمیت و جامعه، و نیز نشاندهندهی خستگی و خشم فزایندهی مردم از بیعدالتی، بیتفاوتی و ناکارآمدی ساختاری است.
در قضاوت و واکنش مردم نسبت به این فاجعه، چند محور برجسته به چشم میخورد:
۱. اعتراض به فقدان پاسخگویی و همدلی مسئولان
یکی از اصلیترین نقدها متوجه رهبر جمهوری اسلامی و مقامات عالیرتبه نظام است که نهتنها هیچ پیام تسلیتی صادر نکردند، بلکه حضور میدانی یا حتی نمادینی در کنار بازماندگان نداشتند. در کشوری که رسانهها و تریبونهای رسمی همواره از "حمایت از مستضعفان" سخن میگویند، این غیبت آشکار مسئولان در برابر رنج خانوادههای داغدار، نشانهای از شکاف عمیق میان حاکمیت و جامعه قلمداد شده است. در شبکههای اجتماعی، واکنشهای گستردهای دیده شد که غالباً با خشم، اندوه و انتقاد شدید همراه بود. کاربران، رهبری و مقامات عالیرتبه را به بیتفاوتی نسبت به جان انسانها متهم کردند و از اینکه هیچگونه پیام تسلیت، دلجویی یا حتی ابراز همدردی از سوی رهبر صادر نشد، عمیقاً ابراز نارضایتی نمودند. این سکوت سنگین، بهویژه در مقایسه با واکنشهای سریع رهبری به برخی حوادث خارجی یا غیر انسانیتر، بر زخمهای افکار عمومی افزود.
۲. انتقاد از مدیریت ناکارآمد و فساد ساختاری
بسیاری از شهروندان و تحلیلگران، این فاجعه را نه یک حادثه صرف، بلکه نتیجهی مستقیم سالها سوءمدیریت، فقدان استانداردهای ایمنی، و فساد ساختاری در نهادهای دولتی میدانند. گسترش این دیدگاه که «جان مردم در ایران ارزشی ندارد»، انعکاس بحران مشروعیت و اعتماد عمومی نسبت به کلیت نظام حکمرانی است. تجربههای پیشین مانند متروپل آبادان، واژگونی قطار مشهد-یزد یا سقوط هواپیمای اوکراینی، به این درک عمومی دامن زدهاند که جان مردم برای حاکمیت، اولویتی ندارد.
۳. احساس تحقیر و فراموششدگی
در دل بسیاری از واکنشها، احساس تلخ فراموششدگی وجود دارد. بازماندگان این نوع فجایع نهتنها با غم فقدان عزیزان خود روبهرو هستند، بلکه با بیتفاوتی دستگاههای رسمی مواجهاند. نبود کوچکترین همدلی یا اقدام مؤثر، این ذهنیت را تقویت میکند که مردم فقط زمانی دیده میشوند که ابزار تبلیغاتی یا امنیتی برای حکومت باشند. در میان خانوادههای قربانیان و بسیاری از مردم، این حس تقویت شده است که در نظر حاکمان، زندگیشان ارزشی ندارد و آنها تنها زمانی دیده میشوند که به عنوان تهدید امنیتی تلقی شوند. این احساس طردشدگی، از نشانههای بحران عمیق رابطهی مردم با دولت است.
4. مطالبهی عدالت و افشاگری:
در بخشهایی از جامعه، صدای مطالبهی حقیقت و عدالت بلند شده است. برخی فعالان رسانهای و مدنی، خواهان شفافسازی دربارهی علل حادثه، معرفی مسئولان کوتاهی، و جبران مادی و معنوی خسارتها شدهاند. اما تجربهی گذشته باعث شده که مردم امیدی به تحقق این مطالبات نداشته باشند، و همین ناامیدی، شکلی از قضاوت تلخ و تراژیک نسبت به کل نظام حاکم ایجاد کرده است.
5. تشدید بیاعتمادی عمومی
در چنین شرایطی، بیاعتمادی مردم به نهادهای رسمی نهتنها افزایش یافته، بلکه در بسیاری موارد، به انزجار سیاسی و اجتماعی بدل شده است. همین امر موجب شده که فضای اعتراض، ولو غیررسمی و در قالب شبکههای اجتماعی، به بستری برای اعلام نارضایتی گسترده از کلیت نظام سیاسی بدل شود.
آتشسوزی گمرک بندرعباس، بار دیگر آینهای شد برای بازتاب شکاف میان مردم و حاکمیت. قضاوت عمومی نسبت به این رویداد، بیش از آنکه متوجه خود حادثه باشد، افشاگر یک نظام بیتفاوت، غیرپاسخگو و بیرحم در قبال رنج شهروندانش است. مردمی که نه امیدی به رسیدگی دارند، نه انتظاری از عذرخواهی. همین احساس بیپناهی است که بذر خشمهای عمیقتر را در دل جامعه میکارد. در مجموع، فاجعهی آتشسوزی گمرک بندرعباس، بار دیگر پرده از ناتوانی ساختاری، فقدان همدلی انسانی در رأس قدرت، و تداوم سیاست بیپاسخگویی برداشت. این وضعیت، بیش از پیش بر وجدان عمومی تأثیر گذاشته و آن را بهسمت رادیکالتر شدن قضاوتها و گسست اجتماعی سوق داده است.
نادر کار
04/05/2025 برابر 14 اردیبهشت 1404
Naderkar1960@gmail.com