مبارزه برای بریتانیا، مبارزه برای دموکراسی، و اهداف جنگی طبقه‌ی کارگر/کارل کرش


02-05-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
84 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

کارل کرش - ۱۹۴۱

مبارزه برای بریتانیا، مبارزه برای دموکراسی، و اهداف جنگی طبقه‌ی کارگر

(پیش‌درآمدی برای یک بحث سیاسی)

منتشر شده در بهار ۱۹۴۱ در نشریه‌ی  Living Marxism

برگردان:تونی

هیچ راهی بهتر از این وجود ندارد که دریابیم از زمان فروپاشی جنبش کارگری قرن نوزدهم در فاجعه‌ی جنگ جهانی اول، چقدر پیش رفته‌ایم؛ جز این‌که مسئله‌ی اهداف جنگی طبقه‌ی کارگر بین‌المللی امروز را مطرح کنیم. در سال ۱۹۴۱ دیگر چیزی از آن سادگی گمراه‌کننده باقی نمانده است؛ سادگی‌ای که برای اقلیت آگاه طبقاتی در احزاب سوسیال‌دموکرات سال ۱۹۱۴، مسئله‌ی سیاست درست یا نادرست جنگ را به انتخابی میان خیانت آشکار و پایبندی بی‌قید و شرط به وظیفه‌ی انقلابی مقاومت در برابر جنگ سرمایه‌داری تبدیل می‌کرد

الگوی درخشان کارل لیبکنشت در آلمان، بلشویک‌ها در روسیه، و گروه‌های مارکسیستی دیگر در اروپا در همه‌جا تحسین می‌شد. سیاست‌های مخالف آن، که توسط جناح راست و مرکز به‌اصطلاح مارکسیستی دنبال می‌شد، هرگز به‌طور کامل توسط توده‌های پرولتری پذیرفته نشد، اگرچه رنج فراوان و شکست نظامی کامل لازم بود تا استقامت کارگران سوسیال‌دموکرات در آلمان را به پایان برساند

حتی پس از آن، اکثریت عظیم کارگران آمادگی نداشتند کاری بیش از تحسین الگوی جدید ثبات انقلابی بلشویک‌ها انجام دهند. آن‌ها به گروه‌های کوچک کارگران آگاه طبقاتی در آلمان نپیوستند، گروه‌هایی که در آن زمان پیرامون اتحادیه‌ی اسپارتاکوس و شوراهای کارگری گرد آمدند تا از مقاومت انقلابی در برابر جنگ سرمایه‌داری به سرنگونی واقعی دولت سرمایه‌داری و نظام تولید سرمایه‌داری گذر کنند

در عمل، اکثریت عظیم کارگران آلمان کاری برای جلوگیری از آن فریب بزرگ انجام ندادند؛ فریبی که طی آن رهبری جناح راست حزب سوسیال‌دموکرات و اتحادیه‌های کارگری، وطن‌پرستی جنگی خود را به دموکراسی ساختگی جمهوری وایمار و صلح‌طلبی ساختگی جامعه‌ی ملل تبدیل کردند. این وضعیت برای پانزده سال آینده بستری مساعد برای رشد پرشتاب نیروی ضددموکراتیک و ضدصلح‌طلب فاشیسم فراهم آورد

بنابراین، ناسیونالیسم اجتماعی سوسیال‌دموکرات‌های ۱۹۱۴ به سوسیالیسم ملی ۱۹۳۳ ختم شد

اولین درسی که از این بازنگری کوتاه در سیاست‌های جنگی طبقه‌ی کارگر می‌توان آموخت، درک واقع‌گرایانه‌تری از دشواری‌های ذاتی داشتن نگرشی واقعاً پرولتری نسبت به جنگ است. با توجه به ناامیدی شدیدی که پس از خوش‌بینی نسبی نسل گذشته‌ی انقلابیون نسبت به این وظیفه ایجاد شد، ارزش دارد که اشاره کنیم بخش عمده‌ای از این دشواری‌ها از پیش در سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ وجود داشت. این دشواری‌ها در تضاد میان سازمان‌های قدرتمند کارگری بدون سیاست پرولتری و شعارهای انقلابی اقلیت بسیار ناتوان آگاه طبقاتی بازتاب یافتند. هیچ‌یک از دو سوی این تضاد را نمی‌توان حامل سیاست جنگی طبقه‌ی کارگر آلمان دانست. حتی اکنون هم نمی‌توانیم بگوییم کدام‌یک با تاکتیک‌هایی که مارکس و انگلس برای جنگی اروپایی توصیه کرده بودند، هم‌سوتر بود

تحولات بعدی، چه در شوروی که جناح چپ در آن غالب شده بود و چه در آلمان که سرکوب شده بود، به‌روشنی نشان می‌دهد که طبقه‌ی کارگر اروپا به‌طور کلی نتوانسته بود سیاستی توسعه دهد که به آن اجازه دهد جنگ سرمایه‌داری را به انقلاب پرولتری تبدیل کند یا حتی از بازسازی حاکمیت بورژوایی در قالب تقویت‌شده‌ی آن توسط پیروزی ضدانقلابی فاشیسم جلوگیری کند

 

II 

هیچ‌یک از شعارهای انقلابی جنگ گذشته نمی‌تواند فوراً برای مسائل بسیار پیچیده‌تری که از وضعیت به‌مراتب درهم‌تنیده‌تر امروز ناشی می‌شود، به کار رود. دیگر نیازی نیست که کارگران انقلابی سال ۱۹۴۱ خود، با تلاش پایدار، «تبدیل جنگ سرمایه‌داری به جنگ داخلی» را که بلندپروازانه‌ترین شعار انقلابی سال ۱۹۱۴ بود، محقق کنند. جنگ کنونی از همان آغاز خود)یا حتی از مراحل مقدماتی‌اش، یعنی اعتراض‌ها به تجاوز ژاپن به منچوری، تحریم‌ها علیه اشغال اتیوپی توسط ایتالیا، و «عدم مداخله» در اسپانیا(   به‌راستی جنگ داخلی‌ای جهانی، چه در اروپا و چه در سراسر جهان، بوده است

ما اطلاعات کافی درباره‌ی جریان‌های زیرین در آلمان نازی، ایتالیای فاشیست، روسیه، ژاپن و دیگر دولت‌های توتالیتر نداریم که ممکن است در شرایط فشار و شکست سر برآورند. اما فرصت‌های فراوانی پیش و پس از وقایع برای بررسی شرایط پیش از اشغال دانمارک، نروژ، هلند، بلژیک و سقوط فرانسه داشته‌ایم. هیچ دلیلی نداریم که باور کنیم با آغاز جنگ، یا حتی با «معجزه‌ی دانکرک»، تمامی تمایلات سازش‌کارانه و آشکاراً طرفدار نازی‌ها که تا آن زمان توسط گروه‌های کلیودن و چمبرلین در انگلستان نمایندگی می‌شدند، نابود شده‌اند و جایشان را به وحدت کامل هدف داده‌اند. ما از زمان جنگ جهانی اول بی‌اعتمادی غیرقابل مهاری نسبت به تمام انواع «اتحادهای مقدس» داشته‌ایم.) و نهایتاً، از جریان‌های زیرزمینی قدرتمند در سیاست امروز آمریکا آگاهیم. بنابراین می‌توان با اطمینان گفت که در هر کشور «دموکراتیک» امروز، طبقه‌ی حاکم در درون خود دچار انشقاق است. تاکنون، همه‌ی پیروزی‌های هیتلر، در اصل، پیروزی‌هایی در یک جنگ داخلی بوده‌اند. امروز، دو نروژ، دو هلند، دو فرانسه وجود دارد، و نخستین روز صلحی بازسازی‌شده ) چه با تهاجم آلمان، چه بدون آن) نشان خواهد داد که دو بریتانیای متفاوت نیز وجود دارد

در چنین شرایطی، هیچ شعاری که بتوان برای سیاست جنگی مستقل طبقه‌ی کارگر امروز تدوین کرد، نمی‌تواند از ابهامی که در سیاست طبقات حاکم دیده می‌شود، مبرا باشد. «مرگ بر جنگ امپریالیستی زمانی هدفی قابل قبول برای طبقه‌ی پرولتر بود، تا زمانی که جنگ بازتاب اراده‌ی متحد بورژوازی یک کشور برای بقا و پیروزی در مبارزه‌ای بود که هم علیه رقابت خصمانه‌ی واحدهای ملی دیگر بورژوازی و هم علیه تهدید قیام پرولتری در جریان بود. اما این شعار امروز تمام نیروی انقلابی سابق خود را از دست داده است، چرا که به‌خوبی با تمایلات سازش‌کاران و منزوی‌طلبان بورژوا هماهنگ است

«شکست کشور خود زمانی خطرناک‌ترین سلاح جنگ طبقاتی تلقی می‌شد، زمانی که توسط شکست‌طلبان انقلابی در روسیه و آلمان در ۱۹۱۴ استفاده می‌شد. اما بعدها به سیاست عملی آن بخش مهمی از طبقه‌ی حاکم در کشورهای اروپایی بدل شد که پیروزی فاشیسم را به از دست دادن برتری اقتصادی و سیاسی خود ترجیح می‌دادند

با وجود این ابهام آشکار در هرگونه توصیفی از اهداف جنگی طبقه‌ی کارگر که می‌توان تحت شرایط کنونی ارائه داد، هیچ دلیلی برای کنار گذاشتن سیاست جنگی مستقل پرولتری به نفع جایگزین‌های «بی‌طبقه»  وجود ندارد. یکی از دردناک‌ترین تجربیات زمانه‌ی ما، دیدن رهبران کارگری ریشه‌داری است که طی تقریباً سی سال، بی‌وقفه از کارگران خواسته‌اند که عمل مستقل طبقاتی خود را به نفع « میهن» یا برای دفاع از بخشی «مترقی‌تر» از بورژوازی فدا  کنند، و حال همان بازی را با واژگان اندکی متفاوت از سر گرفته‌اند. دردناک‌تر از آن، پیوستن بسیاری از سوسیالیست‌های پیش‌تر آگاه طبقاتی به این افراد است

هم حرفه‌ای‌های کهنه‌کار و هم تازه‌وارد کارگران را ترغیب می‌کنند که به یکی از انواع برنامه‌های مداخله‌جویانه، ضد فاشیستی یا «اول دموکراسی را نجات دهید» بپیوندند، و برای این کار به شکست‌ها و سرخوردگی‌هایی اشاره می‌کنند که تلاش‌های گذشته برای اجرای سیاست انقلابی مستقل طبقه‌ی کارگر با آن‌ها روبه‌رو شده‌اند. اما بی‌ثمر بودن کامل این «اثبات تاریخی» در بالا نشان داده شده است. شکست کارگران در دوران جنگ و پس از آن نه به‌دلیل ناکامی تلاش‌های انقلابی اقلیت بود و نه صرفاً ناشی از سیاست‌های رهبری اکثریت. هم تلاش‌های واقعی برای سیاست جنگی انقلابی و هم جایگزین‌های بی‌طبقه‌ای که به جای آن پیشنهاد شدند، هر دو به یک نتیجه انجامیدند. هیچ میهنی با فداکاری‌های کارگران آلمانی در سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ از شکست نجات نیافت. هیچ دموکراسی‌ای با فداکاری‌هایی که کارگران در دوران جمهوری وایمار انجام دادند، حفظ نشد. هیچ صلحی با پذیرش سیاست‌های بین‌المللی بورژوازی توسط کارگران در چارچوب جامعه‌ی ملل به دست نیامد 

 

III 
توصیه‌ی فوری‌ای که امروزه از هر سو به کارگران داده می‌شوداینکه برای دفاع از خود، نخست باید در وظیفه‌ی مشترک دفاع از «دموکراسی» در برابر حملات مرگبار فاشیسم شرکت کنندشباهت چشم‌گیری دارد به مجموعه‌ای از شعارهای پرچالش و مناقشه‌برانگیز روز. به نظر می‌رسد در این عصرِ جانشین‌ها، این دیدگاه رایج شده است که برای دستیابی به چیزی، ابتدا باید تلاش کرد تا چیز دیگری را به انجام رساند

در وهله‌ی اول، این شعار جناح مداخله‌گر بورژوازی آمریکا مطرح است: «با کمک به بریتانیا از آمریکا دفاع کنید این شعار چنین القا می‌کند که حتی اگر بپذیریم هدف نهایی آمریکایی‌ها دفاع از آمریکاست، این هدف در شرایط کنونی با روش‌های ساده و مستقیمی همچون آنچه در برنامه‌ی «اول آمریکاL مطرح شده، به‌درستی محقق نمی‌شود، بلکه تنها از راه مداخله‌ی فعال در جنگ کنونی به نفع بریتانیا قابل دستیابی است

ما در جایگاهی نیستیم که بتوانیم به‌صورت صرفاً استراتژیک، مزایای نسبی هر یک از این دو طرح را قضاوت کنیم. اما به‌شدت مشکوکیم که اختلاف واقعی میان طرفداران این دو شعار اصلاً بر پایه‌ی دلایل استراتژیک باشد. این شعارها بیانگر دو راه متفاوت برای پیشبرد منافع مشترک کل بورژوازی آمریکا نیستند  و حتی کمتر بیانگر منافع مردم آمریکا هستند؛ بلکه بیشتر بیانگر منافع مادی متفاوت و فلسفه‌های سیاسی برخاسته از آنِ دو جناح مشخص از بورژوازی آمریکا هستند، یا به عبارت دیگر، دو تصور متفاوت از توسعه‌ی مطلوب آینده‌ی سیاست‌های داخلی و خارجی امپراتوری رو به رشد آمریکا را نشان می‌دهند

در همین کشمکش درونی طبقه‌ی حاکم است که یک سوی آن — جناح مداخله‌گر در برابر جناح انزواطلبتلاش می‌کند موضع خود را با توسل به فراخوان دیگری تقویت کند، که در چارچوب این بحث می‌توان آن را به‌خوبی در شعار «با دفاع از بریتانیا از دموکراسی دفاع کنید خلاصه کرد. در اینجا، هدف نهایی آن شعار دیگر نیز آشکار می‌شود؛ همان شعاری که از کارگران می‌خواست با دفاع از دموکراسی از حقوق خود دفاع کنند. اعتقاد سوسیالیسم مداخله‌گر امروز در نهایت به همان جانشین بی‌مایه‌ای ختم می‌شود که کمونیسم استالینیستی امروزی نیز ارائه می‌دهد: دفاع از سیاست قدرت یک دولت خاص

در ترفند هوشمندانه‌ای که امپراتوری کنونی بریتانیا را قهرمان بین‌المللی مبارزه برای دموکراسی )و در نتیجه، همزمان مبارزه برای سوسیالیسم( معرفی می‌کند، یک نقص اساسی وجود دارد. این نقص در بحث‌های اخیر پیرامون ضرورت اعلام رسمی اهداف جنگی بریتانیا آشکار شد

دوستی واقعی باید دوطرفه باشد. اگر مبارزه برای بریتانیا، مبارزه‌ای برای دموکراسی تلقی شود، دولت بریتانیا باید صراحتاً و با کلماتی غیرقابل‌تأویل، تعهدات مربوط به این عنوان جهانی را بپذیرد. این دولت باید به‌طور علنی اهداف دموکراتیک خود را از جنگ اعلام کند

این موضوع به‌ظاهر ساده است. شایان توجه است که تاکنون هیچ‌کس از دولت چرچیل چیزی بیش از یک اعلامیه‌ی رسمی شفاهی نخواسته است. هیچ‌کس کمک دوستان دموکراسی، یا حمایت کارگران از پیروزی بریتانیا را مشروط به اقدامی عملی و فوری نکردهمثلاً «دموکراتیزه‌کردن» حاکمیت بریتانیا در هند، که مدت‌هاست به تعویق افتاده

با این حال، برای آن‌که استدلالشان برای دولتی که تاکنون دلبستگی خاصی به پیشرفت در جهت دموکراسی نشان نداده، قابل‌قبول باشد، دوستان دموکراسی مسئله را از زاویه‌ای دیگر مطرح کردند. چه کسی انتظار داشت آن‌ها هیچ‌گاه مسئله‌ای را مستقیماً و بی‌پیرایه مطرح کنند؟ آن‌ها پذیرفتند که برای بریتانیایی‌ها، پیروزی بریتانیا باید هدف نهایی باشد. اما افزودند که این هدف، در شرایط فعلی، تنها از راه نبرد نظامی محض قابل‌تحقق نیست. بلکه تنها از طریق بسیج گسترده‌ی همه نیروهای پیشرو بشری، که در پی اعلام جدی و رسمی برنامه‌ای واقعاً دموکراتیک برای جنگ بریتانیا حاصل خواهد شد، می‌توان به آن رسید 

با این‌حال، درخواست برای اعلام زودهنگام اهداف جنگی بریتانیا در برابر استدلال مخالف آن ـ که به احتمال تضعیف وحدت ظاهری افکار عمومی بریتانیا )و آمریکا( در صورت طرح علنی چنین مسئله‌ی بحث‌برانگیزی اشاره داشت ـ موفقیتی کسب نکرد. بار دیگر به‌روشنی می‌توان دید که نقطه‌ی اصلی اختلاف، عمیق‌تر از آن چیزی‌ست که در ظاهر مطرح می‌شود. تمام بحث پیرامون صلاحیت یا عدم‌صلاحیت اعلام آشکار اهداف جنگی بریتانیا، تنها بازتابی ایدئولوژیک از شکافی کاملاً متفاوت در درون بورژوازی بریتانیا )و آمریکا( است

دولت محافظه‌کار بریتانیا کاملاً آگاه است که بخش مهمی از طبقه‌ی حاکم آمریکا، بسیار کمتر نگران فقدان دموکراسی در ساختار کنونی بریتانیاست و بیشتر علاقه‌مند به این اطمینان است که اهداف واقعی جنگی بریتانیا هرگز چنان «دموکراتیک» نشوند که امنیت نظم سرمایه‌داری موجود را به خطر اندازند

طبقه‌ی حاکم کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته دیگر بر سر مسائل کلی سیاسی مانند «پیشرفت دموکراتیک» در برابر «سیاست قدرت محافظه‌کارانه» دچار شکاف نمی‌شود. اگر شکافی وجود داشته باشد، آن شکاف بر سر مسئله‌ای بسیار واقعی‌تر است: تضاد منافع مادی. 

با وجود توهمات خلاف واقع گروهی کوچک و نسبتاً ناتوان از آرمان‌گرایان سیاسی، سرنوشت نهایی امپراتوری بریتانیا در مبارزه‌ی ناامیدانهکنونی‌اش علیه مهاجمان نازی، به نتیجه‌ی نبرد جهانی ایدئولوژیکی که میان اصول «دموکراتیک» و «فاشیستی» در جریان است، وابسته نیست. حتی این سرنوشت با قدرت نسبی ارتش‌های درگیر یا برتری فنی‌ای که ممکن است از طریق کمک همه‌جانبه‌ی آمریکا به بریتانیا حاصل شود، تعیین نمی‌گردد

نتیجه‌ی جنگ کنونی، پیش از هر چیز، به میزان شکاف درونی در طبقه‌ی حاکم سرمایه‌دار در خود انگلستان بستگی دارد؛ شکافی که پس از آتش‌بس موقتی میان مماشات‌گرانِ پیش از جنگ و طرفداران چرچیل، اکنون دوباره در مبارزه بر سر اعلام یا عدم اعلام اهداف جنگی بریتانیا سربرآورده است

در نهایت، نتیجه‌ی این جنگ به پیامدهایی بستگی دارد که نبرد تلخ میان گروه‌های سرمایه‌دار متخاصمنبردی که هم از طریق خود جنگ و هم در قالب کشمکش‌های داخلی در هر کشور در جریان است — در اردوگاه سوم، یعنی اردوگاه طبقه‌ی کارگر که تاکنون بی‌حرکت باقی مانده، ایجاد خواهد کرد

ما بدون تردید اعلام می‌کنیم که اگر هدف نهایی بشر در عصر حاضر، یعنی شکست هیتلر و ریشه‌کن کردن فاشیسم، قابل دست‌یابی باشد، این هدف تنها از طریق مبارزه‌ی مستقل طبقه‌ی کارگر برای ابتدایی‌ترین، دقیق‌ترین و ملموس‌ترین اهداف طبقاتی‌اش محقق خواهد شد
نه بریتانیای کبیر، نه «دموکراسی» بلکه طبقه‌ی کارگر است که قهرمان واقعی جهانی در نبرد انقلابی بشریت علیه بلای فاشیسم است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
اسم
نظر ...