کارگران و حزب سیاسی
1
حزب سیاسی، حزب طبقهی کارگر، بنا به تعریف نهادی است که کمونیستها را انحصاراً در خود سازمان میدهد. حزب در عالی ترین و توسعه یافته ترین وضعیت، حزب کارگران کمونیست به علاوه روشنفکران و عناصر غیرپرولتری است که بنا به باورشان به سوسیالیسم و کمونیسم در این حزب قرار گرفتهاند.
به طور معمول پایه گذاری حزب مشتمل است بر یک برنامه بهعلاوه اساسنامه بهعلاوه موسسان غیرپرولتر به علاوه موسسان پرولتر؛ که اینها در مجموع بنا به ایدئولوژی و باور کمونیستیشان یک کلیت ارگانیک را تشکیل میدهند. در برنامه علاوه بر مطالبات مشخص و حداقلی کارگران که در هر زمان و برای هر کشوری متفاوت است، در عین حال بر یک استراتژی عمومی تاکید دارد که در مانیفست کمونیست در سه نکته خلاصه شده است: تشکل پرولتاریا به صورت طبقه؛ سرنگونی سلطۀ بورژوازی؛ تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا.
حزب برای توسعه و پیشرفت و نفوذ خود بر هستههای کارگران پیشرو و کمونیست در درون طبقه متکی است. این عناصر را دستچین میکند و آنها را در هستههای کمونیستی حزبی سازمان میدهد. بنا به شرایط سیاسی این هستهها در دو حالت شکل میگیرند علنی و رسمی، مخفی و غیر قانونی.
در بیان مارکس حزب کارگری، یکی از راههای تشکل پرولتاریا به صورت یک طبقه میباشد. حزبی که مارکس در اشارههای کوتاهی که در طی سالهای گوناگون به آن داشته است، با مفهوم «حزب طراز نوین»لنین که در «چه باید کرد؟ » و «یک گام به پیش دو گام به پس» و نیز در تمام دورههای حیات خود بدان پرداخته است، متفاوت میباشد. در جنبش کارگری پس از انقلاب اکتبر اساسا همین مفهوم «حزب طراز نوین» لنینی رایج در «سوسیالیسم اردوگاهی» در سایر کشورهای وابسته و یا متحد با این اردوگاه عمل میشد. در میان سایر احزاب «برادر» نیز همین الگو در دست کار و سرمشق کمونیستهای این کشورها قرار داشت.به علاوه الگوی سایر احزابی که با «سوسیالیسم اردوگاهی»به درجات مختلف مرزبندی داشته اند،از جمله احزاب چپ ایرانی،تماماً همین سرمشق سازمانی را معتبر شمرده و مورد عمل قرار دادهاند. بنابراین در این نوشته ما همین الگو را مبنای ارزیابی خود قرار دادهایم و به دیدگاه مارکس و انگلس و رزا لوکزامبورگ و دیدگاه کمونیستهای شورایی درباره سازمان و رابطه آن با طبقه، که با الگوی «حزب طراز نوین» تفاوت اصولی و ریشهای دارد نپرداختهایم.
2
هدف اصلی حزب علاوه بر تلاشهای مرحلهای برای دفاع از خواستههای صنفی، اقتصادی و سیاسی کارگران، تاریخاً کسب قدرت سیاسی از راههای گوناگون و به شکلها و راهبردهای متفاوت است. دو استراتژی اساسی برای کسب قدرت یا شرکت در قدرت در جنبش کارگری و کمونیستی به صورتهای زیر عمل شده است:
اول از طریق فعالیت علنی، شرکت در پارلمانهای موجود و مشارکت در تشکیل دولتهای ائتلافی، در چارچوب قوانین جاری جامعههای سرمایه داری؛ آن گونه که در تجربهی سیاسی قرن بیستم و تا هم اکنون احزاب سوسیال دموکراسی اروپا مشاهده شده است. برخی از احزاب سوسیالیست و کمونیست از گرایشهای مختلف نیز در این تجربه مشارکت داشتهاند. در این حالت کارکرد حزب کارگری تفاوتی با کار کرد احزاب بورژوایی و دموکرات ندارد. بر اساس راُی گیری در انتخابات و نهاد نمایندگی عمل میکند و همان هدف کسب یا مشارکت در قدرت را همسان این احزاب دنبال مینماید.
دوم از طریق انقلاب و سرنگونی رژیم سیاسی قانونی حاکم. در این حالت حزب کارگری با استفاده از شرایط انقلابی میکوشد قدرت را به تنهایی و یا با مشارکت احزاب دیگری به چنگ آورد. میتوان تفاوت در اساسنامه و برنامه و تاکتیک و استراتژی این دو شیوهی قدرت گیری را ارزیابی کرد ونیز دو صفبندی و دو سیاست را در احزاب قانون گرا و احزاب انقلابی مشاهده نمود؛ اما هدف هر دو یکسان است: کسب قدرت یا مشارکت در قدرت.
حالت اول یعنی کسب قدرت از راههای قانونی منظور این مقاله نیست. بنابراین به دلایل روشن که با ملاحظهی شرایط غیر دموکراتیک و استبدادی در کشورهای توسعه نیافته مطرح میشود ما بر کسب قدرت از راه غیرقانونی و انقلابی میپردازیم.
به منظور کسب قدرت سیاسی راهی جز اعمال رهبری بر طبقه کارگر و کسب پشتیبانی از این طبقه و سایر بخشهای معترض و انقلابی جامعه نیست. بنابراین حزب سیاسی، هر حزبی، عبارت است از یک دستگاه رهبری و از همین رو مستقل از اینکه چه نوع سازماندهی و چه سیاست و تاکتیکی را مبنای گسترش و تبلیغ و ترویج خود قرار دهد، مسئله رهبری تودههای کارگر و زحمتکش، پیش شرط لازم و حیاتی کسب قدرت سیاسی است
کسب قدرت سیاسی، حزب انقلابی را در موقعیت حاکم قرار میدهد و بنا به تعریفی که از خود ارائه داده است به هیچ روی این قدرت و حاکمیت را با احزاب دیگر تقسیم نمیکند. چون پروژهی کسب قدرت از طریق انتخاباتهای دموکراتیک و صندوق رای نبوده بنابراین ضروری نمیبیند که با ایجاد چنین سازوکاری یعنی برقراری مجدد نهاد انتخابات و نمایندگی،قدرت و حاکمیت به چنگ گرفته را در معرض آزمایش قرار دهد. به طور واقع با حذف نهاد انتخابات و احرازنمایندگی، جامعه نسبت به دوره پیشاانقلابی نقداً یک گام به عقب برمی دارد.
حزب سیاسی در قدرت -حزب اقتدارگرا- حزب رهبری کنشگری کارگران و زحمتکشان است؛ اما محتوا و قالب این کنشگری را تشکیل نمیدهد. حزب سیاسی بنا به تعریف در بهترین حالت بر هستههای کمونیستی کارگران متکی است که اقلیت کوچکی در میان طبقه کارگر است. در آلمان نسبت اعضای حزب سوسیال دموکرات به جمعیت کارگران کمتر از ۱۰ درصد و در روسیه در مقطع انقلاب اکتبر این نسبت کمتر از ۵ درصد بود. این آمار متعلق به دوران انقلابی است که با تحولات سیاسی ناشی از جنگ جهانی اول قرین گردیده و تغییرات ژرفی را در قاره آسیا و اروپا به دنبال داشت. در حالت فرو کشی دوره انقلابی و حاکمیت ارتجاع این نسبت بسیار کمتر میباشد.
3
بنابراین حزب سیاسی به هیچ روی قالب و ظرف طبیعی و مناسب کنشگری کارگران در دورههای پیشاانقلابی و انقلابی نیست. این نوع از سازمان فقط میتواند به عنوان یک نهاد سیاسی و روشنگری برای کارگران و البته به عنوان یک گرایش و نه همهی گرایشهای موجود در میان کارگران نقش داشته باشد. اشکال سازمانی کنشگری کارگران در تجربهی جنبش کارگری عبارت بوده است از: اتحادیه، سندیکا و تشکلهای نیمه شورایی به منظور اعمال کنترل و نظارت و مداخله در تولید و توزیع. در دورههای پیشاانقلابی علاوه بر آن کمیتههای اعتصاب و شوراها نیز به آن افزوده میگردند.
به نظر میرسد الگوی حزب ونگارد (پیشرو) ایجاد شکل سازمانی آن چیزی است که مانیفست تحت عنوان«کمونیستها و پرولتاریا»مطرح میکند. در آنجا تاکید میشود که«کمونیستها حزب جداگانهای را در مقابل سایر احزاب کارگری تشکیل نمیدهند آنها منافع جدا و مجزا از منافع مجموعهی کارگران ندارند. از یک سو در عرصه عمل پیشروترین و قاطع ترین بخش احزاب کارگری در تمام کشورها هستند و از سوی دیگر در عرصهی نظر برتری آنها بر بقیهی تودهی عظیم پرولتاریا در آن است که از سیر جنبش پرولتری، شرایط و پیامدهای عام و نهایی آن درک روشنی دارند».
زمانی که کمونیستها خود را در یک حزب مخصوص و مبتنی بر ایدئولوژی خالص کمونیسم سازمان دهند آنگاه از «احزاب کارگری» جدا شدهاند. در این موقعیت، حزب مزبور فقط حزب «رهبری» و حزب «نمایندگی» است اما حزب متشکل شدن کارگران به عنوان یک طبقه نیست و نمیتواند باشد. در این حالت «نمایندگی» آن نیز صوری و غیررسمی است و بر انتخابات آزاد در یک شرایط دموکراتیک استوار نیست. «حزب کارگری» نیز البته حزب تمام طبقه نیست آن نیز حزب رهبر/ حزب نمایندگی است اما «حزب کارگری» است. اما حزب کمونیستی، حزب کارگری نیست؛ هرچند میتواند از هستههای کارگری کمونیست نیز برخوردار باشد.
4
طبقه کارگر، علاوه بر آن نوع از تشکیلات حزبی که مورد نظر مارکس و انگلس بوده، اما تاکنون امکان برپایی آن نبوده و در این جا نیز لزومی برای بحث در این باره نیست، فقط به دو صورت به عنوان یک طبقه متشکل میگردد. به طوری که بتواند در یک سازمان طبقاتی گسترده مشتمل بر اکثریت کارگران امکان ظهور بیابد:
الف)در وضعیت پیشاانقلابی در اتحادیه، سندیکا، کمیتهی اعتصاب و شورا و یا اشکالی از سازمان شورایی و مانند آنها. در این حالت کارگران در یک یا چند فدراسیون و سازمان سراسری، اکثریت کارگران را در خود جای میدهد. کنشگری این سازمان یا سازمانهای سراسری، انعکاس واقعی و حداکثری شرایط عینی و ذهنی طبقهی کارگر در هر لحظهی مشخص تاریخی میباشد.
ب)در وضعیت انقلابی و پیروزی تودههای کارگر و زحمتکش بر علیه دیکتاتوری و استبداد و سرنگونی الیگارشیهای مالی و سرمایه داری و استقرار اداره و نظم شورایی در کل جامعه. در این وضعیت شرایطی فراهم میآید که در صورت آمادگی کارگران و سازمانیابی اکثریت آنان در شوراهای کارگری سراسری، در کنار شوراهای سراسری غیر کارگری دیگر میتوانند از منافع ویژه و مستقل کارگران دفاع نمایند.
حزب یا احزاب کارگری و نیز احزاب کمونیستی و چپ و به طور کلی آن پدیده و ارگانی که ما به عنوان حزب سیاسی قلمداد میکنیم در همین بستر میتوانند به کنشگری کارگران یاری رسانند و بر آن اثر گذارند؛ اما به هیچ روی نمیتوانند جانشین تشکلهای ویژه کارگری شوند.
در صورتی که شوراهای کارگری در ارکان قدرت جاری، تحت تاثیر احزاب قرار گرفته و به تدریج از روند تصمیم گیری مستقیم کنار گذاشته شوند و این امر را به احزاب واگذار نمایند، دیر یا زود در موضع انفعالی قرار گرفته و به عنوان عاملان و پیروان صرف و بی اختیار این احزاب که اکنون ارکان قدرت را در چنگال خود گرفتهاند، تبدیل میشوند.
در صورت کسب قدرت توسط حزب و احزاب معین منسوب به کارگران، عملاً روند «جانشین گرایی»در عرصهی سیاست به وقوع میپیوندد و دامنهی قدرت و کنترل و تصمیم گیری و ارادهی طبقه از عرصهی حاکمیت و دولتی که از طریق انقلاب مستقر گردیده است، محو و برچیده میشود. حاصل این فرآیند بیرون افتادن طبقه کارگر و زحمتکشان از قدرت و تبدیل مجدد آنها به بردهگان مزدی جامعهی سرمایه داری خواهد بود.
کاوه دادگری
۲۰ سپتامبر ۲۰۲۲
kavedadgari@gmail.com