مه ۱۹۶۸: کارگران و دانشجویان با هم
08-11-2024
بخش انقلابها و جنبشها
38 بار خواندە شدە است
مه ۱۹۶۸: کارگران و دانشجویان با هم
مه 1968 در فرانسه و درس های آن
ارنست رید*
در ۱۳ مه ۱۹۶۸، رهبران جنبش دانشجویی فرانسه و اتحادیه های کارگری با بنری که روی آن نوشته شده بود: «دانشجویان، معلمان و کارگران با هم» قدم زدند. دانش آموزان انقلابی دانیل کوهن-بندیت و ژاک ساواژو با ژرژ سگوی، رئیس کنفدراسیون ژنرال دو زحمت (CGT) راهپیمایی کردند. پیش از این، سگی روزها را صرف حمله به همان کوهن بندیت و رفقای دانشجویش در مطبوعات کرده بود. او دانشجویان رادیکال را به خاطر داشتن «گونه ای باورنکردنی برای دادن درس های تئوری انقلابی [به طبقه کارگر] و وانمود کردن به رهبری مبارزه آن» محکوم کرده بود. 1 با این حال در 13 مه آنها با هم راه رفتند، هرچند ناخوشایند، در قدم. و دریایی از 500000 تا یک میلیون دانشجو و کارگر با آنها در خیابان های پاریس راهپیمایی کردند.
پنجاه سال پیش، این نیروهای اجتماعی دوقلو در فرانسه تقریبا یک دولت را سرنگون کردند. آنچه به عنوان یک شورش دانشجویی آغاز شد، ظاهرا در محوطه دانشگاه منزوی شد، به یک اعتصاب عمومی تبدیل شد. صدها هزار جوان شورش کردند. ده میلیون کارگر از پانزده میلیون کارگر اعتصاب کردند و محل کار خود را تصرف کردند. شارل دوگل که زمانی رئیس جمهور معصوم بود، مخفیانه از سمت خود کناره گیری کرد و این تصور را ایجاد کرد که ممکن است از سمت خود کناره گیری کند. فرانسه در ماه مه 1968 جامعه ای در حال جوشش بود و نمونه آن الهام بخش نسلی از فعالان و انقلابیون در سراسر جهان بود. این نزدیکترین چیزی بود که یک کشور اصلی سرمایه داری به انقلاب در دوران مدرن رسیده بود.
بیش از صدمین سالگرد انقلاب روسیه در سال 1917، سالگرد ماه مه 1968 تا حدودی بحث و مقایسه بیشتری را با تحولات معاصر برانگیخته است. مجله تایم،نیویورک ریویو آو بوکس و سایر نشریات قابل توجه همگی به سال 1968 نگاه کرده اند - هرچند با اشتیاق اندک. برای جان میچام، نوشتن درتایم 1968 یادآوری آرامش بخشی است که اوضاع (هنوز) آنقدرها هم بد نیست:
با این حال، گذشته می تواند به ما حس تناسب بدهد – چارچوبی که در آن ارزیابی کنیم که نارضایتی ما از نظر آنچه پیش از این آمده است، در کجا قرار دارد. و در این راستا، یک عنصر اطمینان بخش در نگاه به سال 1968 از منظر نیم قرن وجود دارد. با وجود تمام ناراحتی ها و جنون های زمان حال، برای تمام درگیری های قبیله ای عصر ترامپ، ما – به هر حال در این ساعت – درگیر یک جنگ مصرف کننده نیستیم و خشونت سیاسی تا حد زیادی به تحریک استدلالی محدود می شود. باید به یاد داشته باشیم که تت بدتر از هر توییت دیگری بود. 2 عدد
برای مارکسیست ها، بازبینی سال 1968 به معنای دادن حس آرامش بخش تناسب به مفسران مضطرب نیست. همچنین فقط در مورد جشن گرفتن یک سال اعتراض و شورش بین المللی نیست - اگرچه این مهم است. پژواک سال 68 در گوش و ذهن بسیاری از رادیکال های نوظهور موج زده است. تاکتیک ها و سیاست خشمهایفرانسوی برای دو نسل چپ را تحت تأثیر قرار داده است. تأثیر آنها از پاییز گرم ایتالیا تا اردوگاه های اشغال آمریکایی ها امتداد دارد. اگرچه از آن زمان تاکنون چیزهای زیادی تغییر کرده است، اما سال ۱۹۶۸ همچنان درس های مهمی برای چپ دارد: درباره خلاقیت توده ها در مبارزه، قدرت طبقه کارگر، محدودیت های رفرمیسم، و روشی که مبارزات خارج از محل کار می توانند به عنوان چاشنی برای مبارزه طبقاتی گسترده تر عمل کنند.
شرایط در فرانسه
فرانسه در دهه 1960 جامعه ای در حال گذار بود. این کشور از جنگ جهانی دوم شکست خورده بیرون آمده بود، اما در عرض یک دهه شروع به نوسازی سریع کرد تا به رقبای آمریکایی و اروپایی خود برسد. در این دوره بود که فرانسه به کشوری عمدتا شهری و صنعتی تبدیل شد. اگرچه این مدرنیزاسیون در جمهوری چهارم آغاز شد، اما در زمان رئیس جمهور جمهوری پنجم، ژنرال شارل دوگل، که در سال 1958 (پس از دوازده سال خروج از قدرت) پس از کودتای نافرجام ژنرال ها در جنگ الجزایر قدرت را به دست گرفت، شتاب گرفت. دولت دوگل که خود را به عنوان رژیم نجات ملی معرفی می کرد، یک رژیم اقتدارگرا بود که در تله های دموکراسی بورژوایی پیچیده شده بود. او کشور را با برگزاری یک سری همه پرسی ها اداره کرد. در حالی که انتخابات مستقیم ریاست جمهوری برگزار می شد، تعداد کمی از پیروزی نهایی دوگل در آن ها تردید داشتند. دوگل در طول انتخابات 1965 آنقدر به خود اعتماد داشت که تا یک ماه قبل از رای گیری مبارزات انتخاباتی را آغاز نکرد.
سانترالیسم گولیست تمام جنبه های جامعه را آلوده کرد. یک کمیته بوروکراتیک از سال ۱۹۶۴ سرویس رادیو و تلویزیون فرانسه (ORTF) را سانسور و کنترل کرده بود. مدیر تلویزیون ORTF به صورت روزانه اخبار روز و برنامه های ویژه را برای تأیید قبلی توسط نمایندگان دولت ارائه می کرد. این کمیته متشکل از کارگزاران گول اغلب دستور بازنگری، افزودن یا حذف مطالبی را می داد که ممکن بود دولت را شرمنده کند. به همین ترتیب، زمانی که بیمارستان La Pitié در پاریس اولین عمل جراحی قلب خود را انجام داد، رئیس بخش جراحی قلب اظهار نظری به مطبوعات ارائه نکرد. در عوض،حامی بزرگLa Pitié این کار را کرد، یک متخصص دستگاه گوارش که در زمان جراحی حتی در پاریس نبوده است. مجله طنز فرانسویLe Canard Enchainéسفتی پوچ بیمارستان را به سخره گرفت.
تا زمانی که آتش ناآرامی در زیر سطح دود می ماند، سیستم پایدار بود. اما از آنجا که کل سیستم بر یک نفر استوار بود، همانطور که روزنامه نگار دانیل سینگر درمقدمه انقلاب استدلال کرد، "هر درگیری به بحران رژیم تبدیل می شد." 3 عدد
دانشجویان
از تغییرات اقتصادی، سیستم آموزشی نیز تغییر کرد. مانند سایر قدرت های آن زمان، فرانسه برای رقابت در بازار جهانی به کارگران فنی و تحقیقاتی نیاز داشت. تعداد دانشجویان دانشگاه از 60000 دانشجو از کل جمعیت 42 میلیون نفری فرانسه قبل از جنگ جهانی دوم به 500000 دانشجو از کل جمعیت 50 میلیونی افزایش یافت. با انفجار کمیت دگرگونی در کیفیت رخ داد. گسترش اقتصادی و تغییرات در آموزش به این معنی بود که کودکان بیشتری از خانواده های طبقه کارگر و طبقه متوسط رو به پایین به دانشگاه می رفتند. نابرابری های سرمایه داری هنوز بسیاری را از تحصیلات عالی منع می کرد، اما اگر قبل از جنگ، از هر صد پسر و دختر طبقه کارگر به سختی یک نفر به دانشگاه رسیده بود، تا سال 1968 تقریبا از هر ده نفر یک نفر موفق به دانشگاه شده بود.
مهمتر از آن، این تورم بدن دانش آموزی منجر به استرس و فشار شد. شرایط را برای مبارزه آماده کرد. دانشجویان با ازدحام بیش از حد مواجه شدند، حتی زمانی که دانشگاه ها برای همگام شدن با سرعت در حال جنون ساخت و ساز بودند. محله لاتین پاریس، که کالج هایی مانند سوربن را در خود جای داده بود، تقریبا هر روز 150,000 دانشجو از آن عبور می کردند. گاهی اوقات دانش آموزان در یک موضوع سخنرانی می کردند تا صندلی هایی را برای کلاس در برنامه خود تضمین کنند. افزایش بیکاری نگرانی های جدی را برای دانشجویان در مورد یافتن شغل پس از کالج، برای کسانی که حتی قادر به فارغ التحصیلی بودند، ایجاد کرد. هفتاد درصد از دانشجویان دانشگاه فرانسه نتوانستند تحصیلات خود را به پایان برسانند و 40 درصد از حدود 450000 بیکار زیر بیست و پنج سال سن داشتند.
با این حال سیستم دانشگاهی نیز با همان مشکلات گولیسم به عنوان یک کل مواجه بود. در کلاس های درس، اساتید از مسائل معاصر اجتناب می کردند و در مورد آثار کلاسیک سخنرانی می کردند، انتظار احترام داشتند و از گفتگو امتناع می کردند. در اتاق های خوابگاه، دانشجویان از قرار دادن عکس، اضافه کردن یا حذف مبلمان و میزبانی از عضوی از جنس دیگر منع شدند.
تمام تصمیمات برای پردیس های فردی به سمت بالا، به وزارت آموزش و پرورش سرازیر شد. "هر بیست و سه دانشگاه در کشور دولتی اداره می شوند، در خطوط استاندارد سفت و سخت، مانند یک اداره دولتی. کارکنان اداری محلی ناتوان هستند، دانش آموزان خشمگین هستند، روابط متقابل آنها خصمانه است. بحث بی معنی است زیرا تصمیمات در جای دیگری گرفته می شود.» 4 عدد
ژاک ساواژو، رئیس اتحادیه ملی دانشجویان فرانسه (UNEF)، در توضیح شورش دانشجویی ماه مه خاطرنشان کرد که «از دانش آموزان انتظار می رود که هوش انتقادی خاصی داشته باشند، در حالی که . . . آنها مجاز به استفاده از آن نیستند.» 5 عددهمانطور که لیندا فرید نوشت، "هیچ رسانه ای وجود نداشت که از طریق آن دانش آموزان، دانش آموزان مدرسه و کارآموزان جوان بتوانند نارضایتی ها و تمایل خود را برای بحث آزاد ابراز کنند." 6 عددبا فرمان رسمی، سیاست باید خارج از محوطه دانشگاه نگه داشته می شد.
با این حال، علیرغم خواسته های مدیران، سیاست به همین شکل آمد. در پردیس های مدرن مانند سوربن و دانشگاه های جدید و مدرن مانند نانتر، دانشجویان علیه جنگ ویتنام، علیه تلاش های دولت برای تشدید سیاست های پذیرش، و حتی صرفا برای مسکن مختلط سازماندهی شدند.
در پاییز 1965، دانشجویان اولین شورش خود را علیه تفکیک جنسیتی در مجتمع اقامتی دانشجویی آنتونی انجام دادند. بیست دقیقه با پاریس، 1700 دانشجو مانع از برپایی یک ایست بازرسی اداری - نمادی از موانع ایجاد شده بین دانشجویان دختر و پسر - در مقابل خوابگاه زنان شدند. پس از سه ماه اعتراضات، یک مدیر مسکونی جدید منصوب شده توسط وزارتخانه به دانش آموزان بالای بیست و یک سال (و دیگران با اجازه کتبی از والدینشان) اجازه داد تا از اعضای جنس دیگر میزبانی کنند. به عنوان گواهی بر تأثیر مبارزه، 90 درصد از افراد زیر سن قانونی اجازه کتبی والدین خود را دریافت کردند.
در روز ولنتاین، مبارزه برای آزادی جنسی خوابگاه های دانشجویی در سراسر کشور را به هم زد. هزاران دانشجو به رهبری UNEF برای "گردش آزاد" جنگیدند، اغلب با یورش دانشجویان مرد به خوابگاه های زنان. رؤسای دانشگاه منتظر دستورالعمل های پاریس بودند و در برخی از دانشگاه ها، پلیس را فراخواندند. در نانت, دانش آموزان دفتر رئیس اشغال; در مونپلیه، دانشجویان دختر و پسر با پلیس مبارزه کردند. این جنبش به پیروزی دست یافت، اگرچه وزیر آموزش و پرورش فقط به زنان اجازه ورود به اتاق های دانشجویان پسر را می داد، و فقط در صورتی که مردان بالای بیست و یک سال سن داشته باشند.
برای مقابله با ازدحام بیش از حد، دولت اصلاحات فوشه را آغاز کرد. از جمله، الزامات آموزشی را سخت تر کرد، دانش آموزان را مجبور کرد تقریبا بلافاصله رشته خود را انتخاب کنند و به آنها فرصت بسیار کمی برای فارغ التحصیلی داد. منطقی سازی وحشیانه به آموزش آمده بود و نتوانست راه حل های واقعی برای مشکلات دانش آموزان ارائه دهد. در پاسخ، دانشجویان جامعه شناسی در نانتر در نوامبر 1967 به مدت ده روز اعتصاب کردند. جنبش در نهایت شامل کل دانشکده, و برخی از ده هزار از دوازده هزار دانشجو, به عنوان آنها خواستار اصلاحات تدریس, تغییر برنامه درسی, و پایان دادن به سالن های سخنرانی بیش از حد شلوغ.
جوانان فقط به مشکلات دانشگاه خود نگاه نمی کردند. دیدگاه سیاسی و خشم آنها در خارج از دانشگاه و در سراسر جهان گسترش یافت. در حالی که امپریالیسم فرانسه برای سرکوب جنبش آزادیبخش ملی الجزایر می جنگید، جوانان فرانسه نقش اصلی را در سازماندهی علیه جنگ ایفا کردند. در اکتبر 1960، UNEF ده هزار نفر را برای اعتراض در محله لاتین بسیج کرد. در حالی که باربرانبزرگسالپول نقد را در سراسر فرانسه برای FLN حمل می کردند، Jeune Résistanceخواستار امتناع از خدمت سربازی در میان مردان جوان شد. هشت هزار دانشجوی پاریسی در کمیته های دانشگاهضد فاشیستی جبهه (FAU) علیه سازمان ارتش مخفی تروریستی راست افراطی شهرک نشینان (OAS) سازماندهی کردند. پس از پایان جنگ الجزایر در مارس 1962 با پیروزی جبههٔ آزادیبخش ملی و استقلال کشور، توجه به جنگ ایالات متحده در ویتنام، یکی دیگر از مستعمره های سابق فرانسه، معطوف شد.
همه این مبارزات بخشی از بلوغ و رشد بدنه اجتماعی دانشجویی بود. این یک فرآیند بسیج توده ای، مقابله با مدیریت و دشمنان کالج، کسب درس و آزمایش رهبران بود. این روند همچنین جوانه زد و سازمان سیاسی را تقویت کرد.
از الجزایر تا سال 1968، UNEF بیشتر و بیشتر به سمت چپ حرکت کرد. هسته ای از سوسیالیست های کاتولیک اتحادیه را به سیاست سوق داده بودند و با کمونیست های جوان چپ در FAU ها همکاری کرده بودند. این جناح چپگرا «مینو» در کنفرانس سپتامبر ۱۹۶۳ کنترل اتحادیه را از جناح راست به دست آورد و به دنبال ادامه حرکت مبارزاتی از مبارزات جنگ الجزایر بود. در حالی که تعداد اعضا از 100000 نفر در سال 1961 به 50000 نفر در سال 1968 کاهش یافت، سیاست آن عمیق تر شده بود. این گروه به رهبری ژاک سوواژو، تظاهرات دانشجویی در ماه مه را رهبری می کرد و به جذب اتحادیه های کارگری به مبارزه کمک می کرد.
در حالی که دانشجویان در اعتراضات ضد جنگ ویتنام با بنرهای "پیروزی به جبهه ملی برای جبهه ملی برای جبهه آزادی!" راهپیمایی می کردند، سازمان هایی را نیز راه اندازی می کردند. کمیته ملی ویتنام (CVN) دانشجویان رادیکال را با روشنفکران چپ و احزاب کوچک چپ مرتبط کرد و به زودی به انبوهی از گروه های منطقه ای تبدیل شد. مهمتر از همه، دانش آموزان دبیرستانی یک گروه کامل ازComités Vietnam Lycéens را سازماندهی کردند. در اواخر سال ۱۹۶۷، این گروه ها بهکمیته های اقدام (CAL) تبدیل شدند تا یک جنبش چپ را در میان دانش آموزان دبیرستانی سازماندهی کنند. در آوریل 1968 تعداد آنها به 500 عضو در تعداد انگشت شماری از مدارس پاریس افزایش یافت، اما نقش مهمی در انفجار ماه مه ایفا کردند. (نگاه کنید به مقاله مگان برنت در این شماره، "درخواست غیرممکن: مه 1968 و شورش لیسینها.")
همبستگی برای ویتنام نیز به مبارزه دانشگاهی تبدیل شد. پس از اینکه دانشجوی تروتسکیست خاویر لانگلید در تظاهرات علیه دفتر امریکن اکسپرس در نزدیکی نانتر در ماه مارس دستگیر شد، صد نفر رادیکال یک ساختمان اداری در محوطه دانشگاه را اشغال کردند. آنها کمیته هایی تشکیل دادند، مانیفستی را تهیه کردند و اولین طعم گرافیتی های طنزآمیزی را که اغلب به یاد می آیند نوشتند. دانشجویان از نبرد برای دفاع از فعالان دانشجویی ضد جنگ، جنبش ستیزه جو و گسترده 22 مارس (M22) را تأسیس کردند. همانطور که دانیل بنسعید نوشت، "این خود را به عنوان ضد امپریالیستی (همبستگی با مردم هندوچین و کوبا)، ضد بوروکراتیک (همبستگی با دانشجویان لهستانی و بهار پراگ) و ضد سرمایه داری (همبستگی با کارگران کان و ردون) تعریف کرد." 7 عدد
انقلابیون جوان در همه این جنبش ها شرکت کردند. پس از اخراج فعالان از جناح جوانان حزب کمونیست در سال ۱۹۶۵، سازمان های تازه تأسیس مانند انقلابیکمونیست تروتسکیست (JCR) و اتحادیه مائوئیستکمونیست های مارکسیست-لنینیست (UJC-ML) در دانشگاه ها استخدام شدند و مبارزه را رهبری کردند. JCR در ایجاد CVN نقش مهمی داشت، در حالی که مائوئیست ها گروه های جبهه خود را برای "خدمت به مردم" تشکیل دادند. آنارشیست ها و مبارزان JCR با هم با تهاجم فاشیستی به نانتر مبارزه کردند و در کنار اتحادیه سوسیالیست دانشجویی آلمان (SDS) به سمت ویتنام در برلین راهپیمایی کردند. این چپ رادیکال در حال ظهور هزاران نفر از مخاطبان را در محوطه دانشگاه پیدا کرد که با امیدهای ناامید شده و توهمات در سیستم آشکار شده، مایل به شنیدن پرونده ای برای یک آلترناتیو انقلابی بودند.
دانش آموز ترک پویا، با تجربه و آماده رهبری بود. اگرچه این گروه ها بسیار کوچک تر از آن باقی ماندند که بتوانند مسیر نهایی ماه مه را به طور قاطع تغییر دهند، اما سهم مهم آنها همچنان در جنبش احساس می شد. همانطور که دانیل بنسعید در سال تحصیلی 1967-1968 تأمل کرد، "یک بار الکتریکی در هوا وجود داشت." 8 عدد
کارگران
به طور رسمی، هفته کاری چهل ساعت بود. اعتصابات تحصن در کارخانه های فرانسوی در دهه 1930 پیروز این اصلاحات بود. اما تا سال 1968، میانگین هفته کاری چهل و شش ساعت بود. قانون هشت ساعته صرفا طبقه ای بود که وقت اضافه روی آن شروع می شد. در تاسیسات رنو در بیلانکورت، کارخانه ای با یکی از بهترین نرخ دستمزدها در کشور، متوسط کارگران خط مونتاژ کمتر از 200 دلار در ماه (حدود 1500 دلار امروز) دستمزد می گرفتند. دستمزد همچنین به سهمیه تولید گره خورده بود: اگر یک کارگر فقط 90 درصد از سهمیه خود را تولید کند، تنها 81 درصد از دستمزد خود را دریافت می کرد.
این کارخانه برای بسیاری از کارگران مانند یک پادگان بود. حتی اگر برخی ماشین، ماشین لباسشویی یا جاروبرقی داشتند (و بسیاری نداشتند)، اینها نمی توانند جایگزین کرامت شوند. کالاهای مصرفی نمی توانستند بیگانگی را که بسیاری با هر رفت و آمد یا هر سفارش از سوی روسای خود احساس می کردند، از بین ببرند.
در طول اعتصابات ماه مه، برخی از رادیکال های دانشجویی یک پیکت همبستگی در کارخانه سیتروئن تشکیل دادند. در آنجا، نگهبانان یونیفرم پوش جلوی درهای کارخانه ایستاده بودند و کارگران را به خاطر ادبیات خرابکارانه تکان می دادند و فعالان اتحادیه ای را مرعوب می کردند. یک کارگر جوان در حالی که با یکی از دانشجویان صحبت می کرد، به درهای فلزی عظیمی که ماشین های کارخانه را از دست اپراتورهای آنها جدا می کرد، اشاره کرد: "وقتی ما آن را زندان می نامیم، می بینید که منظور ما چیست." 10 عدد
کارگران فرانسوی سنت رادیکال خود را داشتند. مانند جنبش تحصن، بزرگترین دستاوردهای کارگران از طریق اعتصابات به دست آمد، الگویی که مبارزات و اپوزیسیون رادیکال را برانگیخت. حزب کمونیست فرانسه (PCF) دارای 300000 عضو، پنج میلیون رای دهنده بود و کنترل بزرگترین فدراسیون صنفی فرانسه، CGT را در دست داشت.
درام متعاقب آن بین سه بازیگر اصلی آشکار شد: چپ دانشجویی، حزب کمونیست و دولت. اما آنها تنها نیروهای حاضر در صحنه نبودند. حزب سوسیالیست فرانسه (SFIO) بر سر حمایت از جنگ الجزایر منشعب شده بود. بخشی از آن وارد ائتلاف با رادیکال ها و سایر لیبرال ها شد تا به فدراسیون چپ دموکراتیک و سوسیالیست (FGDS) تبدیل شود. این حزب به رهبری فرانسوا میتران در زمان ماه مه کمی بیش از دو ماشین انتخاباتی بود که به هم چسبیده بودند. آنها محتاطانه با حزب کمونیست هند همکاری کرده بودند و در سال ۱۹۶۷ گام هایی به سوی اتحاد برداشتند، اما نسبت به پایگاه قوی کمونیست ها که قوی تر از آنها بود، محتاط بودند. جناح دیگر SFIO حزبسوسیالیست اتحاد (PSU) را تشکیل داد. انقلابیون مانند سوواژو و رهبر اتحادیه استادان آلن گیسمار را با اصلاح طلبان تکنوکرات مانند وزیر سابق پیر مندس-فرانس گروه بندی کرد. نتیجه آمیزه ای آشفته از «رفرمیسم انقلابی» بود.
در سال 1962، بزرگترین فدراسیون اتحادیه ای،کنفدراسیون فرانسوی دموکراتیک دو زحمت (CFDT) رادیکال ها را برای رهبری انتخاب کرد و با PSU روابط برقرار کرد. در سال های منتهی به سال ۱۹۶۸، اتحادی با CGT تشکیل داده بود، گسست از ریشه های کاتولیک و ضد کمونیستی آن. اتحادیه های فرانسوی برای وفاداری کارگران با یکدیگر رقابت می کردند، زیرا هیچ نمایندگی اتحادیه ای در محل کار وجود نداشت. اقدام موثر به معنای اقدام متحد بین اتحادیه ها بود، اما CGT می توانست بر CFDT وForce Ouvrière (FO) در هر توافقی تسلط داشته باشد. عضویت آن 1.5 میلیون کارگر تخمین زده می شود، در حالی که CFDT و FO هر کدام شاید 500000 کارگر داشتند.
حزب کمونیست چین اگرچه عظیم بود، اما دهه ها قبل مانند همه احزاب کمونیست از زمان انزوا و انحطاط انقلاب روسیه و ظهور استالین، سیاست انقلابی طبقه کارگر را رها کرده بود. از زمان تولد جمهوری چهارم، این کشور درگیر سیاست های انتخاباتی و ایجاد یک دولت جدید جبهه مردمی با نیروهایی در سمت راست خود بود. هنگامی که جنبش مه در صحنه منفجر شد، حزب کمونیست فرانسه هنوز در این انتخابات گیر کرده بود. سیاست های آن در نهایت به نابودی این تحولات کمک کرد، اما در آستانه سال 1968، حزب کمونیست چین هنوز بسیاری از مبارزان طبقه کارگر (عمدتا مسن تر) را آموزش داد و الهام بخش بود.
پیش نمایش هایی از خیزش طبقه کارگر در راه بود. در فوریه و مارس 1967، کارگران در یک کارخانه فیبر در نزدیکی لیون اعتصاب کردند و بر ارشدیت و تضمین اشتغال تمرکز کردند. افراد عادی در مقایسه با رهبران اتحادیه خود روحیه ستیزه جویانه تری داشتند.
دولت در منطقی سازی غیرانسانی تولید و بازتولید، در تابستان 1967 به سیستم تامین اجتماعی حمله کرد. می خواست دستمزد کارگران را به بهره وری کارخانه گره بزند. برای اطمینان از دست آزاد برای چنین حملاتی، گول ها به دنبال قدرت های متمرکزتری برای براندازی مجلس ملی بودند. در پاسخ، اتحادیه ها 140000 کارگر را در یک اعتصاب عمومی بیست و چهار ساعته و تظاهرات توده ای در پاریس فراخواندند. 11 عدد
در اکتبر ۱۹۶۷، کارگران رنو و سایر کارخانه ها در لمان اعتصاب کردند و ساعت ها با پلیس در نبردهای سخت جنگیدند. در ژانویه ۱۹۶۸، یک اعتصاب نامحدود در کارخانه کامیون ساویم کارگران و دانشجویان جوان را در درگیری های بیشتر علیه پلیس گرد هم آورد. در ماه مارس، نبرد مشابهی بین کارگران و دانشجویان علیه پلیس در ردون رخ داد.
جوانی یک عامل در ماه مه بود، و نه صرفا به معنای دنیای جدیدی که برای متولد شدن از پوسته قدیمی تلاش می کند. فرانسه نسل خود را از بیبی بومرها داشت. تا سال 1968، یک چهارم جمعیت شاغل فرانسه زیر بیست و پنج سال سن داشتند. در کارخانه ها و دانشگاه ها، این گروه از جوانان مبارز تر بودند، برای به چالش کشیدن کل ساختار جامعه بازتر بودند، و به طور کلی از فرضیاتی که هنوز افق های سیاسی نیاکان آنها را آگاه می کرد، آزادتر بودند.
< p> از ابتدا و تا حدی به لطف مداخله سیاسی انقلابیون، بسیاری از دانشجویان رادیکال فرانسوی تشخیص دادند که مبارزات آنها باید از مرزهای دانشگاه خارج شود و با کارگران ارتباط برقرار کند. همانطور که یکی از اعلامیه های ماه مه که توسط جنبش 22 مارس منتشر شد، آن را برای کارگران بیان کرد:
مبارزه شما رادیکالتر از خواستهای مشروع ما است زیرا نه تنها به دنبال بهبود سرنوشت کارگری در سیستم سرمایهداری است، بلکه به معنای نابودی آن سیستم است. مبارزه شما به معنای واقعی کلمه سیاسی است. شما برای جایگزینی یک نخست وزیر با نخست وزیر دیگر نمی جنگید، بلکه برای محروم کردن مالک، رئیس، از قدرت خود در کارخانه و در جامعه مبارزه می کنید. شکل مبارزۀ شما به ما دانشجویان مدل فعالیت واقعا سوسیالیستی را ارائه می دهد: تصاحب ابزار تولید و قدرت تصمیم گیری توسط مردم زحمتکش. 12 عدد
همانطور که دانیل سینگر مشاهده کرد، "نه نمونه دانشجویان و نه جادوی کلمات آنها به تنهایی نمی توانست کارگران را به اعتصاب در چنین مقیاسی سوق دهد. اعتصاب عمومی عظیم نتیجه نارضایتی انباشته شده بود، که خود محصول شرایطی بود که مردم در آن کار و زندگی می کنند.» 13 عدد
با این حال، اگرچه فشاری در سراسر جامعه ایجاد شد، اما مبارزه دانشجویی به عنوان چاشنی کننده اجتماعی حیاتی عمل کرد. هنگامی که مدیران دانشگاه یک جلسه سازماندهی 400 نفره چپ گرایان را در سوربن سرکوب کردند، هزاران دانشجو با پلیس جنگیدند و بیش از یک هفته موانع خیابانی برپا کردند. اتحادیه ها با احساسات توده ای در حمایت از دانشجویان، اعتصاب عمومی یک روزه را در همبستگی اعلام کردند. این روند روندی را آغاز کرد که به سرعت، هرچند خیلی کوتاه و بدون یک آلترناتیو قوی سازمان یافته، از دست رهبران اتحادیه ها خارج شد و خود سرمایه داری را به چالش کشید.
شورشی پدیدار می شود
نبرد بر سر آزادی تجمع در محوطه دانشگاه همه چیز را آغاز کرد. چهارصد دانشجوی مبارز در 3 مه در سوربن جمع شدند (به گفته سینگر "یک گردهمایی توده ای نیست". این به تنهایی نشانگر افق های سیاسی رادیکال ها در آن زمان است). 14 عددآنها گرد هم آمدند تا در مورد چگونگی پیشبرد جنبش دانشجویی به سرعت در حال رشد، نحوه مخالفت با تعطیلی دانشگاه توسط دولت نانتر و تهدید به اخراج هشت رهبر دانشجویی از جمله دانیل کوهن-بندیت، و نحوه مخالفت با جنبش فاشیست غربی که تهدید به خشونت سیاسی علیه فعالان می کند، بحث کنند.
رئیس دانشگاه سوربن، احتمالا با مشورت وزارت آموزش و پرورش، تصور می کرد که اکثر دانشجویان عادی مشغول امتحانات نهایی هستند و پلیس را فراخواند تا ستیزه جویی رو به رشد دانشجویی را یک بار برای همیشه بشکند. تا ساعت 4:30 بعد از ظهر، پلیس محوطه مدرسه را محاصره کرد، به زور وارد شد و ده ها دانش آموز را با خشونت به داخل ون های پلیس انداخت.
اما صدها و سپس هزاران دانشجو به جای نادیده گرفتن سرکوب و نگه داشتن سرشان در کتاب های خود، جمع شدند و خود را به سمت خطوط پلیس راهپیمایی کردند. شعارهای "Libérez nos camarades" (رفقای ما را آزاد کنید) از میان جمعیت به صدا درآمد. برای هفت روز بعد، دانشجویان به ظاهر منفعل و نه دقیقا پرولتری با باتوم های پلیس و نارنجک های گازی که با عزم راسخ و پرتابه های سنگفرش شده در هوا بودند، روبرو شدند. این بسیار فراتر از یک اقلیت رادیکال بود که تاکتیک های تقابلی را پنهان می کرد و به کار می برد. این واکنش یک بدنه اجتماعی دانشجویی در ده ها هزار نفر بود.
میشل مورین، دانشجوی سال دوم پزشکی، توضیح داد که چگونه خشونت پلیس این هزاران نفر را به حرکت درآورد:
آنچه خارق العاده بود این بود که ما که به سختی بینی خود را از کتاب های درسی خود بلند کرده بودیم، ناگهان به فعالیت سیاسی کشیده شدیم. در 3 مه یکی از همکلاسی هایم برای تحویل گرفتن ماشینش در بلوار سنت میشل رفت. گروهی از پلیس ضد شورش به او حمله کردند، او را کتک زدند و او را «دانش آموز کثیف» خواندند. یکی دو روز بعد، وقتی از رادیو شنید که درگیری دوباره شعله ور شده است، سوار ماشینش شد تا برود و شرکت کند. او به یاد آورد که یک پیچ گوشتی بگیرد تاسنگفرش ها را از بین ببرد. صبح روز بعد او را ملاقات کردم: او به یک شورشی فعال تبدیل شده بود - و حتی در مورددلیلجنگیدن کاملا واضح بود. 15 عدد
در جریان این نبردهای اولیه، دانشجویان و تماشاگرانی که شاهد وحشیگری خفت بار پلیس بودند، متهم شدند. از تماشاگران در پنجره های بالای خیابان، درخواست از پلیس برای "آن را متوقف کنید، آن را متوقف کنید" به زودی به سطل های آب تبدیل شد که برای خنثی کردن ابرهای گاز اشک آور که مبارزان دانشجویی را خفه می کرد، ریخته شد. انقلابیون نقشی ایفا کردند، مانند زمانی که JCR جلسه خود را به یک انجمن آزاد در Mutualitéhall برای بحث در مورد گام های بعدی جنبش تبدیل کرد. در 9 مه، نزدیک به 6000 نفر برای شنیدن ارنست مندل و دانیل کوهن-بندیت در مورد دانشجویان و انقلاب سوسیالیستی جمع شدند. از آنجایی که دولت نقش فعالی در بحران ایفا کرد و رادیکال های سازمان یافته شعارها و تاکتیک هایی را مطرح کردند، دانشجویان چشم انداز خود را از باتوم به وزرا بالا بردند.
10 مه یک نقطه عطف بزرگ بود. UNEF، CAL و دیگران نیروهای خود را در مجسمه شیر بلفورت، در یک مایلی جنوب سوربن جمع کردند و به خیابان های پاریس رفتند. در حالی که 35000 تا 40000 دانشجو در محله های طبقه کارگر راهپیمایی می کردند، رهگذران و معترضان به طور پراکنده به گروه های کر مشترک «انترناسیونال» پیوستند. میلیتانت گفت: «فریاد «در خیابان به ما بپیوندید!» به طور خودجوش از پنجره ها و پیاده روها با فریاد «ما در خیابان با تو هستیم!» پاسخ داده شد.» 16 عدداز اواخر آن شب، دانشجویان و تعداد فزاینده ای از کارگران موانعی را در منطقه جنگی محله لاتین برپا کردند.
آلن کریوین، رهبر JCR بعدا گفت: «بدون هیچ دستورالعمل یا دستوری، کاملا خودجوش اولین سنگر ظاهر شد.» «در آن زمان تمام سازمانهای انقلابی، به ویژه JCR، به دور از تلاش برای ایستادن بر سر راه جنبش، برعکس، به ساختن سنگرها پیوستند.» 17 عدد
یکی از شاهدان عینی این "شب سنگریزها" این صحنه را توصیف کرد:
به معنای واقعی کلمه هزاران نفر به ساخت موانع کمک می کنند (رادیو شماره 1 اروپا گزارش داد کهبیش از 60سنگر در خیابان های مختلف ساخته شده است)، زنان، کارگران، رهگذران، افرادی که لباس خواب به تن دارند، زنجیرهای انسانی برای حمل سنگ، چوب، آهن. یک جنبش عظیم آغاز شده است. گروه ما (اکثر آنها قبلا هرگز دیگران را ندیده اند، ما متشکل از شش دانشجو، ده کارگر، چند ایتالیایی، رهگذر و چهار هنرمند هستیم که بعدا به آنها پیوستند؛ ما حتی نام یکدیگر را نمی دانستیم) سنگر را در زاویه خیابان گی لوساک و سنت ژاک سازماندهی می کند. صد نفر به حمل وسایل کمک می کنند و آن را در سراسر خیابان انباشته می کنند. . . سنگر ما دو برابر است: یک ردیف سنگ فرش به ارتفاع سه فوت، یک فضای خالی حدود بیست یارد، سپس یک توده چوب به ارتفاع نه فوت، اتومبیل، ستون های فلزی، سطل های زباله. سلاح های ما سنگ، فلز و غیره است که در خیابان یافت می شود. (تأکید در اصل)18 عدد
سینگر بعدا می نویسد که
موانع بالا و بالا می رفتند و برخی از آنها به ارتفاع حدود سه یارد می رسیدند. هر چیزی می تواند به هدف خدمت کند. اتومبیل ها اغلب یک پایه بودند. یک ساختمان مجاور یک گنج واقعی بود. با ارزش ترین یافته در آنجا یک چکش بادی بود که پس از تسلط بر آن امکان باز کردن خیابان ها را به صورت عمده فراهم کرد. سپس سنگ فرش ها از دستی به دست دیگر می رفتند. مردان و زنان جوان با خشم ساختمان تسخیر شدند. . . فضای پشت سنگرها عزم، نشاط و همچنین خوش بینی بود. 19 عدد
برای ساعت ها، دانش آموزان از خود در برابر نارنجک های گاز دفاع کردند. بر اساس برخی برآوردها، پلیس تنها در این شب پنج هزار نارنجک پرتاب کرده بود. تا ساعت شش صبح آن روز، آنها تمام موانع را خراب کرده بودند، اما خشونت آنها تمام نشده بود. در پاکسازی خود، پلیس ها به تعقیب و گریز رفتند، به خانه های شخصی هجوم بردند، شبه نظامیان مظنون را با باتوم مورد خشونت قرار دادند و آنها را به داخل ون های پلیس پرتاب کردند. همانطور که سینگر می نویسد، "تصویری که در ذهن باقی می ماند از یک زن جوان است که برهنه به خیابان کشیده شده و سپس توسط نمایندگان نظم و قانون که فریاد می زدند: "ما به تو یاد می دهیم، فاحشه". 20 عدد
چنین اقدامات وحشیانه ای تأثیر خود را بر مردم گذاشت، اگرچه این ترس فلج کننده ای نبود که قدرت های حاکم در نظر داشتند. در عوض، همبستگی با دانشجویان و انزجار از مقامات از ابرهای غلیظ گاز اشک آور بیرون آمد.
در حال حاضر، دولت فشار را احساس می کرد. در یک کنفرانس مطبوعاتی در 11 مه، نخست وزیر ژرژ پمپیدو از بازگشایی دانشگاه سوربن و آزادی دانشجویان زندانی خبر داد. با این حال، این فقط اعتماد بیشتری را در بین مردم ایجاد کرد. با مثال دانشجویان، مردم عادی دیدند که می توانند ژنرال دوگل و دولت او را تعظیم کنند.
با موج همدردی با دانشجویان از طبقه کارگر و سایر بخش های جامعه، کمونیست ها و مقامات اتحادیه ها به سمت آنها رانده شدند. صبح روز بعد از اولین درگیری ها در ۳ مه، روزنامه کمونیست هاL'Humanitéدانشجویان رادیکال را هدف قرار داده بود: «همین الان توده عظیم دانشجویان، از جمله بسیاری از کسانی که به بیراهه کشیده شده اند، می توانند عواقب جدی را که ماجراجویی سیاسی به ناچار به آن منجر می شود، حتی اگر در پشت عبارات شبه انقلابی پنهان شود، اندازه گیری کنند.» 21 عدد
در گرگ و میش قبل از شب سنگرها، حزب کمونیست فرانسه هنوز دانشجویان را «اقلیت کوچکی از ماجراجویان، آنارشیست ها و تروتسکیست ها» می خواند. 22 عدداندکی پس از ساعت دو صبح، در حالی که احتمالا میلیون ها نفر ساعت ها به گزارش های رادیویی دقیقه به دقیقه از نبردهای محله لاتین چسبیده بودند، حزب کمونیست چین همبستگی خود را با دانشجویان اعلام کرد.
در حالی که ژرژ سگی، رهبر قبلی CGT، علنا به دانشجویان چپ حمله کرده بود که «گونه ای باورنکردنی برای دادن درس های تئوری انقلابی [به طبقه کارگر] و وانمود به رهبری مبارزه آن دارند»، او و رهبران دیگر فدراسیون های اتحادیه ای فراخوان اعتصاب عمومی یک روزه و تظاهرات توده ای با UNEF برای 13 مه دادند. 23 عددکمونیست ها و اتحادیه ها علیرغم تحقیر آنها نسبت به انفجار به رهبری دانشجویان، هنوز باید رهبری خود را بر پایگاه عادی خود حفظ می کردند - که با همدردی فراوان به آن نگاه می کردند و افراد از قبل به آن پیوسته بودند.
13 مه به عنوان یک نقطه عطف مهم دیگر عمل کرد. نزدیک به یک میلیون نفر برای راهپیمایی بعد از ظهر به خیابان های پاریس آمدند که بزرگترین تظاهرات در تاریخ این کشور تا آن زمان بود. شرکت در راهپیمایی های خواهر در سراسر فرانسه به تعداد بی سابقه ای رسید. در میان دریای بشریت، در میان دیدار دو رودخانه خروشان دانشجویان و کارگران، مردم اعتماد به نفس بیشتری به دست آوردند و حس واقعی قدرت خود را به دست آوردند.
گزارش یک شاهد عینی حسی از زیبایی قدرتمند صحنه را نشان می دهد:
Où sont les disparus des hôpitaux?" ("مجروحان مفقود شده کجا هستند؟"). به نظر می رسید هر کارخانه، هر محل کار بزرگ نمایندگی می شود. گروه های متعددی از کارگران راه آهن، پستچی، چاپگر، پرسنل مترو، کارگران فلز، کارگران فرودگاه، کارگران بازار، برقکاران، وکلا، فاضلاب، کارمندان بانک، کارگران ساختمان، کارگران شیشه و شیمیایی، پیشخدمت ها، کارمندان شهرداری، نقاشان و دکوراتورها، کارگران گاز، دختران مغازه، کارمندان بیمه، رفتگران جاده، اپراتورهای استودیوهای فیلم، اتوبوسران، معلمان، کارگران صنایع جدید پلاستیک، ردیف به ردیف از آنها بودند. گوشت و خون جامعه سرمایه داری مدرن، توده ای بی پایان، قدرتی که می تواندهمه چیزرا پیش روی خود جارو کند، اگر تصمیم بگیرد این کار را انجام دهد. 24 عدد
عظیم بود، اما در عین حال ستیزه جو بود. پرچم های قرمز بیشتری نسبت به سال های گذشته به اهتزاز درآمدند. "انترناسیونال" بارها و بارها زنگ زد. شعارهای ضد گولیست مانند «ده سال، بس است» با شعارهای دانشجویان «همه قدرت برای کارگران»، «انقلاب سوسیالیستی» و «قدرت در خیابان ها نهفته است» آمیخته شد. کارگران جوان به سمت این دانشجویان مبارز کشیده شدند و با آنها مخلوط شدند.
این یک ماجرای صحنه ای بود، حداقل به اندازه ای که مهمانداران CGT می توانستند مدیریت کنند. هنگامی که دانش آموزان سعی کردند راهپیمایی را فراتر از نقطه پایان مورد نظر خود هدایت کنند، به سمت شانزه مریخ هدایت کنند، بلندگوها دستور پراکنده شدن را تکرار کردند. هزاران دانشجو نمی توانستند با وزن کامل اتحادیه و ماشین آلات حزب کمونیست آلمان مقابله کنند. با این حال، در حالی که صدها هزار کارگر به خانه رفتند، نزدیک به 25000 دانشجو راهپیمایی کردند. در زیر پایه های فولادی مشبک برج ایفل، یک گردهمایی توده ای آغاز شد. با این فریاد به پایان رسید: "همه به سوربن!" ژاک سوواگو اعلام کرد: «اعتصاب ادامه خواهد یافت!» 25 عدد
رویاهای رادیکال های دانشجویی پاهایشان را در واقعیت کاشته بود. به طور پیشگویی، یکی از محبوب ترین شعارها در اعتراضات میلیونی آن روز، "Ce n'est qu'un début" بود. مبارزه مداوم." ("این فقط یک آغاز است. بیایید به مبارزه ادامه دهیم.")
اوج تورم: اعتصاب عمومی، اشغال دانشجویان
روز بعد، کارگران با عمل به شعار پاسخ دادند. در یک کارخانه هواپیماسازی ملی شده در نانت در غرب فرانسه، اولین اشغال کارخانه و اعتصاب نامحدود صورت گرفت. گروه کوچکی از تروتسکیست ها و آنارشیست ها در شاخه محلی اتحادیه Force Ouvrière ماه ها در کف مغازه تهییج می کردند. کارگران با کاهش ساعات کاری مواجه شده بودند و خواستار دستمزد بیشتر برای جبران آن بودند. اما روحیه توده ای پس از نبردهای دانشجویی و موج اعتراضات روز قبل به کارگران عادی، به ویژه جوانان، اعتماد به نفس داد که از بالای سر مقامات اتحادیه خود عبور کنند، کارخانه را اشغال کنند و مدیر خود را زندانی کنند. همانطور که یکی از گزارش ها گزارش می دهد، "برای جلوگیری از خسته شدن رئیس، بلندگویی که آهنگ های انقلابی گوش شکن را پخش می کرد، در کنار در خانه او نصب شد که بدون شک او را قادر می ساخت تاانترناسیونالرا از روی قلب و بدون فشار ایدئولوژیک یاد بگیرد." 26 عدد
این در واقع تنها آغاز کار بود. کارخانه رنو در کلئون و به دنبال آن سایر کارخانه های شرکت از کار افتادند. جنبش رو به رشد از اتحادیه ها مشروعیت پیدا کرد.
در 17 مه، کارگران مهندسی و شیمی اعتصابات تحصن را آغاز کردند. قطارها حرکت خود را متوقف کردند. دفاتر بسته شدند. اکنون جزر و مد به سرعت در سراسر کشور هجوم آورد. در عرض چند روز، کارگران تولید اولیه را فلج کردند. در عرض یک هفته یا بیشتر، موج اعتصاب همه بخش های جامعه را فرا گرفت.
در همان زمان، دانش آموزان در سراسر فرانسه دست به اقدام می زدند. پس از اعتراض عظیم 13 مه، آنها اشغال سوربن، «کمون انقلابی» خود را آغاز کرده بودند. ساختمان مدرسه می تواند به راحتی 6,000 نفر را در خود جای دهد. به طور روزانه، 20,000 تا 30,000 نفر به دانشگاه سرازیر می شدند و در مناظره ها شرکت می کردند، سازمان های سیاسی را پیدا می کردند، قدرت مردمی را سازماندهی می کردند و فقط از هوای آزادی حیاط لذت می بردند. مری آلیس واترز این صحنه را برای هفته نامه آمریکاییThe Militant توصیف کرد:
وقتی وارد محله لاتین می شوید، افرادی را می بینید که ادبیات سیاسی تقریبا از هر سایه ای را به فروش می رسانند و متوجه افزایش شدید تعداد پوسترها و اعلامیه هایی می شوید که روی دیوارها چسبانده شده اند. تا زمانی که به حیاط سوربن می رسید، به خوبی آماده شده اید. . . .
تقریبا هر سازمانی از ادبیات پاک شده است زیرا تمایل به خواندن همه دیدگاه های مختلف افزایش یافته است. هنگامی که دسته جدیدی از اعلامیه ها یا روزنامه ها به صحنه می رسد، توزیع کنندگان در حالی که دانشجویان برای گرفتن نسخه های خود عجله می کنند، مورد هجوم قرار می گیرند.
دیوارها با بنرهای عظیمی پوشیده شده است که سازمان های مختلف، اعلامیه های اعلام جلسات و نظرات سیاسی از همه نوع را نشان می دهد. همه گرایش هایی که از اشغال دانشگاه حمایت می کنند حق دارند مطالب خود را ارسال کنند و این حق اکیدا رعایت می شود. پرتره های تروتسکی، لنین، مائو و مارکس هفته ها دادگاه را تزئین کرده است. . .
در طبقه دوم یک بال یک مرکز اداری برای هماهنگی اشغال ایجاد شده است. هر از گاهی یک بلندگو آغاز جلسه ای را در مورد موضوعی اعلام می کند، از یک داوطلب برای نوعی کار درخواست می کند، یا فردی را صفحات می کند. یک درمانگاه، یک مهدکودک، یک خوابگاه و بسیاری از خدمات دیگر در بخش های مختلف ساختمان برگزار شده است. 27 عدد
آمفی تئاتر بزرگ به عنوان قلب اشغال عمل می کرد، محل یک مجمع عمومی تقریبا مداوم با حداقل هزار مخاطب یا بیشتر. هر کسی که می خواست صحبت کند می توانست برای هر مدت زمانی صحبت کند، اما تماشاگران همیشه آزاد بودند که تشویق و تمسخر کنند، صدای خود را در موافقت یا اعتراض بلند کنند. هنگامی که ژان پل سارتر یک شب برای سخنرانی آمد، 7000 نفر سالن را پر کردند. یک کمیته اشغال در مجامع شبانه برای اجرای اداره کمون انتخاب می شد، اما آزادانه استفاده از امکانات برای ابراز وجود و سازماندهی سیاسی از هر طیف را تشویق می کرد. همانطور که سیل و مک کانویل درپرچم قرمز/پرچم سیاه نوشتند:
می شد گروهی مشتاق از پسران و دختران را دید که به یک دفتر خالی هجوم می آورند، روی در می گویند که چه کسی هستند و در مورد چه چیزی هستند، و سپس پیک را به کمیته اتاق ها می فرستند تا ادعای رسمی محل خود را ارائه دهد. آنها یک رئیس و منشی منصوب می کردند، بحث خود را برگزار می کردند، پیشنهادی را پیش نویس می کردند و سپس به طبقه پایین بهآمفی بزرگمی جنگیدند تا آن را به توده ها ارائه دهند. 28 عدد
درست زمانی که اعتصاب از نانت گسترش یافته بود، اشغال از سوربن گسترش یافت. تئاتر ملی در اودئون به پایگاه قرمز دیگری تبدیل شد. CAL ها از 14 مه شغل دبیرستان های پاریس را رهبری کردند. دانشجویان «عمدتا بورژوا» انستیتوی مطالعات سیاسی نیز مدرسه خود را آزاد کردند. بلانکا کامپروبی دانشجوی سال سوم گفت: "ما با تمام شور و شوق نوکیشان دیرهنگام خود را به انقلاب دادیم." "یک شبه موسسه مطالعات سیاسی دانشگاه پاریس به انستیتوی لنین تبدیل شد. یک سالن چه گوارا، یک کتابخانه مائو تسه تونگ، یک آمفی تئاتر رزا لوکزامبورگ وجود داشت. 29 عدددانشکده پزشکی به یک بیمارستان موقت برای مبارزان خیابانی مجروح تبدیل شد. در خوابگاه های مسکونی Cité Universitare، آفت تفکیک جنسیتی توسط یک شغل از بین رفت. مسکن جهانی بورژوایی در آنجا به مکان های همبستگی با مبارزات بین المللی تبدیل شد. به عنوان مثال، خانه اسپانیا به خانه کارگران و دانشجویان اسپانیا تبدیل شد، جایی که تبعیدی های جنگ داخلی اسپانیا و کارگران مهاجر با نسل جدید رادیکال ها در هم آمیخته شدند. در مدت کوتاهی، قدرت دانشجویی همراه با قدرت کارگری کشور را فرا گرفت. درست مانند کارگران کارخانه های خود، نانت شاهد بود که جوانانش دانشگاه ها و دبیرستان های خود را اشغال کردند و آنها را به روی مردم باز کردند.
کلاس های حرفه ای و کارگران فنی نیز شرکت کردند. معلمان در گردهمایی های اعتصابی مردمی به دانش آموزان پیوستند. پزشکان دستور پزشکی را اشغال کردند. بازیگران تمام تئاترهای پاریس را تعطیل کردند. کارگران کمیساریای انرژی اتمی اعتصاب کردند، مرکز تحقیقات هسته ای در ساکلی را تعطیل کردند و موسسات نظامی را مجبور کردند که از آنها پیروی کنند. نویسندگان ساختمانی را که انجمن مردان ادبیات را در خود جای داده بود، تصرف کردند. حتی برخی از مدیران جوان مشاغل نمادین از جمله در شورای ملی کارفرمایان فرانسوی داشتند.
تا ۲۴ مه، ده میلیون نفر از پانزده میلیون نفر در نیروی کار اعتصاب کردند و تنها سه میلیون نفر از آنها در اتحادیه بودند. تعداد کمی از حوزه های جامعه در امان ماندند. همانطور که یکی از شاهدان عینی گزارش داد، "روز چهارشنبه متعهدان دست به اعتصاب زدند. اکنون زمان مردن نیست.» 30 عدد
دانشجویان، با داشتن هسته ای از انقلابیون در درون خود و آزاد کردن قدرت آزاد کننده تخیلات خود، نهادهای دموکراتیک تری را توسعه دادند. کمیته های اقدام در پاریس ظهور کردند. آنها متشکل از ده تا سی عضو، ابتدا مدارس و سپس محله ها را به عنوان مکان های مقاومت سازماندهی کردند. با تعطیلی اعتصاب عمومی، برخی از کمیته ها وظایفی مانند پاکسازی زباله ها و برپایی مهدکودک ها را بر عهده گرفتند. دیگران، مانند کمیته مین-مونپارناس، از خطوط اعتصاب در محله های خود حمایت کردند. مانند شوراهای محلی و کمیته های هماهنگی محلی در سوریه یا گروه های کاری اشغال، آنها ترکیبی آشفته از فعالان جدید و رادیکال های قدیمی بودند. گروه های انقلابی برخی را تشکیل دادند و در برخی دیگر رهبری را به دست آوردند، اما کمیته ها فاقد هماهنگی عمومی در سراسر کشور بودند. با این حال، آنها گسترش می یابند. در 19 مه، 148 کمیته پاریس توسط نمایندگان در مجمع عمومی سوربن نمایندگی شدند. تا پایان ماه مه، پاریس به تنهایی حدود 450 کمیته اقدام داشت که در محدوده شهر فعالیت می کردند. 31 عدد
اینها نطفه های یک قدرت دولتی جدید نبودند. آنها فاقد نیروی اجتماعی، ریشه های طبقه ای با زنجیرهای رادیکال واقعی یا انسجام جمعی برای رسیدن به آن بودند. اگر این مدل محل های کار را در سراسر کشور آلوده می کرد، این نهادها ممکن بود به آن قدرت تبدیل شوند. اما CGT و PCF هر کاری که می توانستند برای جلوگیری از گسترش سرایت انجام دادند.
در روز پنجشنبه، 16 مه، بیش از 1000 دانشجو از دانشگاه سوربن به سمت کمربند صنعتی اصلی در نزدیکی پاریس راهپیمایی کردند. آنها هشت مایل به سمت کارخانه رنو راهپیمایی کردند، با روحیه شورشی که در سراسر کشور شعله ور شده بود. اما وقتی بعد از تاریک شدن هوا رسیدند، دروازه های کارخانه مسدود شد. رهبر محلی CGT از دانش آموزان برای آمدن تشکر کرد اما از آنها خواست که آنجا را ترک کنند. این مقام ادعا کرد که حضور آنها می تواند اقدام پلیس را تحریک کند. در همین حال، در داخل دیوارهای کارخانه، جایی که CGT از 60 تا 80 درصد حمایت برخوردار بود، پوسترهایی ظاهر شده بود که به کارگران جوان از تعامل با «تحریک کنندگان» که با تلاش برای تقسیم «وحدت نیروهای چپ» به کارفرمایان خدمت می کنند، هشدار می داد. 32 عددکمونیستها قبلا ادعا کرده بود که رادیکالهای دانشجویی به طور عینی «در خدمت منافع دولت گول و انحصارات بزرگ سرمایه داری» هستند. 33 عدد
اگرچه CGT در کارخانه وفاداری رسمی داشت، اما نمی توانست کارگران را به طور کامل کنترل کند. دانش آموزان سیگار را از پنجره ها به کارگران منتقل می کردند. آنها سیاست و داستان ها را عوض کردند، زیرا اعضای عادی رهبران خود را زیر پا گذاشتند و با دانشجویان دوستی کردند. کارگران پرچم قرمزی را که راهپیمایی دانشجویان را هدایت می کرد برداشتند و آن را بر فراز کارخانه به اهتزاز درآوردند. شما سوربن را با هزاران پرچم قرمز اشغال کردید. اکنون ما کارخانه ها را به همین شکل اشغال کرده ایم.» 34 عددبرخی از کارگران با گروه های انقلابی ارتباط برقرار کردند. دیگران قول دادند و به آنها عمل کردند که از سوربن بازدید کنند. با این حال، علیرغم آلودگی در رنو-بیلانکورت، اقدامات CGT و کناره های PCF مانع از عمیق تر شدن پیوندهای دانشجویی و کارگری فراتر از اقلیتی از کارگران، عمدتا جوانان، شد.
حتی بدون ارتباط با کمیته های اقدام دانشجویی، کارگران مولکول های جامعه آینده را در محل کار خود توسعه دادند. اعتصاب عمومی گسترده، قدرت خام طبقه کارگر و متحدان آنها، چالشی برای کنترل معنوی ثروتمندان و سیاستمداران آنها بر کارخانه ها و جامعه به طور کلی بود. به طور نابرابر، بخش هایی از جمعیت کارگر دست دراز کردند و شروع به حرکت اهرم های قدرت برای خود کردند. در اینجا، کارکنان موافقت کردند که تلگراف ها را فقط در جایی که جان انسان در خطر است ارسال کنند. در آنجا، چاپگران اصرار داشتند که تیترهای روزنامه ها را تغییر دهند یا از چاپ برخی از شماره هایLe FigaroیاLa Nation خودداری کردند. کارگران یک کارخانه CSF در برست شروع به تولید چیزهایی کردند که تصمیم گرفتند، مانند واکی تاکی برای اعتصاب کنندگان و فعالان همکار خود. در برخی از کارخانه های سیتروئن در پاریس، کارگران گام های اولیه را برای مصادره کامیون ها برای مبارزه برداشتند.
در برخی از کارخانه ها، کمیته های اعتصاب به عنوان نهادهای دموکراتیک برای افراد عادی عمل می کردند، بیشتر شبیه سوربن و کمیته های عمل: نهادهای توده ای که می توانستند آگاهی رو به رشد کارگران را منعکس کنند، خلاقیت آنها را آزاد کنند و به طور جمعی قدرت خود را سازماندهی کنند. در کارخانه تعمیر و نگهداری فرودگاه اورلی-نورد، 3,500 کارگر هر روز صبح برای شنیدن به روز رسانی ها و بحث در مورد پیشنهادات برای گام های بعدی گرد هم می آمدند. با این حال، در بیشتر موارد دیگر، کمیته های اعتصاب توسط بوروکراسی های اتحادیه ها و عمدتا CGT منصوب و اداره می شدند. این کمیته های اتحادیه ای دوباره از ترس «تحریک»، این بار توسط رای دهندگان خود، به سادگی بیشتر کارگران را به خانه می فرستادند و مشاغل نمادین یا اعتصاب ها را خودشان اداره می کردند.
در نانت جایی که موج اعتصاب آغاز شد، موج به اوج خود رسید. به مدت یک هفته، سازمان های کارگری و دانشجویی به طور موثر شهر را اداره می کردند و اقداماتی مانند کنترل تمام ترافیک داخل و خارج از نانت، کاهش قیمت مواد غذایی با همکاری سازمان های کشاورزان و رزرو منابع گاز برای پزشکان انجام می دادند. دولت رسمی شهر فقط می توانست ناتوان کنار بایستد و از ظهور قدرت دوگانه در جنین شوکه شده بود. اما جزر و مد موج فقط در یک شهر به این نقطه اوج رسیده است.
ناهمواری آگاهی کارگران، ناهمواری مبارزه آنها، چالشی بود که از خود سرمایه داری پدید آمد، اما برای اینکه نانت در جای دیگری تکرار شود و راه را به سوی یک انقلاب واقعی باز کند، باید به آن نابرابری پرداخته می شد. این امر مستلزم مداخله فعال یک حزب سوسیالیست توده ای و انقلابی بود که می توانست فعالیت ها را در سراسر کشور و تا حد امکان در کارخانه ها و مدارس هماهنگ کند – تنها حزبی با کادر قابل توجه و ریشه های عمیق در موقعیتی بود که بتواند وزن مرده سیاسی حزب کمونیست و CGT را در مبارزه به چالش بکشد.
گروه های انقلابی مانند JCR و سازمان هایخشمگینمانند جنبش 22 مارس به نوبه خود به دنبال تعمیق مبارزه بودند. با کمک آنها، کمیته های اقدام دانشجویی و کارگری در منطقه اطراف پاریس گسترش یافتند. با این حال، علیرغم تلاش های شجاعانه، گروه های انقلابی بسیار کوچک و از نظر اجتماعی بی ریشه تر از آن بودند که بتوانند رهبری سیاسی ارائه دهند.
متاسفانه، حزبی که در بهترین موقعیت برای رهبری جنبش قرار داشت، حزبی که صدها هزار مبارز در سراسر کشور داشت، حزب کمونیست ها بود. گروههای کوچک انقلابی نمیتوانستند اعتصاب عمومی عظیم را به جلو ببرند و کمونیستها نمیتوانستند.
از هفته خطرناک احتمالات تا شکست
وقتی تحصن های خودجوش شروع شد، دولت با پای صاف گرفتار شده بود. هنگامی که کارگران در نانت کارخانه خود را اشغال کرده بودند، دوگل تازه برای سفر به رومانی عازم شده بود. پس از یک دوره استرس زا دو هفته ای انتظار و دیدن، دولت تلاش کرد تا پاسخ دهد. در 24 مه، دوگل به امواج رادیویی رفت و خواستار همه پرسی شد. اگر ببازد، قول داد که از سمت خود کناره گیری کند. در همان روز، نخست وزیر جورج پمپیدو از اتحادیه ها و سازمان های کارفرمایان دعوت کرد تا برای مذاکره بنشینند.
تمایل اتحادیه ها به مذاکره و قصد آنها از سخنان ژرژ سگوی روشن بود:
اگر دولت و کارفرمایان آماده بحث با CGT باشند. . . ما برای چنین بحثی آماده هستیم و بدون وقفه آن را دنبال خواهیم کرد تا زمانی که توافقی حاصل شود یا اختلاف نظری ثبت شود. . . اکنون زمان صحبت های توخالی در مورد دگرگونی های عمیق جامعه نیست که هر هر آنچه را که دوست دارد در آن بسته بندی کند. 35 عدد
توافق آخر هفته گرنل شامل افزایش دستمزدها، پوشش پزشکی بیشتر و کاهش آهسته ساعات کار بود - بسیاری از مواردی که CGT و CFDT سال ها پیشنهاد کرده بودند. اتحادیه ها همچنین از بسیاری از خواسته ها، از جمله دستمزد معوقه اعتصاب کنند، زیرا سعی کردند به سرعت اعتصاب را کاهش دهند. متأسفانه برای آنها، کارگران، که طعم قدرت واقعی را چشیدند، بسیار فراتر از یک برنامه اقتصادی از گذشته بودند. در مجامع اعتصاب در کارخانه های یکی پس از دیگری، کارگران به توافق رأی منفی دادند. در مورد همه پرسی دوگل، کارگران در هر چاپخانه در فرانسه از چاپ برگه های رأی مورد نیاز خودداری کردند. آنها حکومت نخبه گرایانه دوگل را با چنین طرح های «مشارکت» دروغین به یاد می آوردند. دولت حتی نتوانست کارگران بلژیکی را وادار به چاپ آنها کند، زیرا چاپخانه ها در همبستگی با رفقای فرانسوی خود این کار را رد کردند. در مواجهه با چنین فشار توده ای، کنسیل دتات همه پرسی را خلاف قانون اساسی اعلام کرد.
در همان زمان، دولت اقدام به خشونت وحشیانه علیه جنبش دانشجویی کرد. اشپیگلگزارش های شاهدان عینی را از ۲۴ و ۲۵ مه جمع آوری کرد. یک زن بیست و هشت ساله به همراه ده نفر دیگر به آپارتمانی در بلوار سن میشل فرار کرد و توسط CRS تعقیب شد. پلیس ضد شورش در حمام را شکست، یک زوج را بیرون کشید و آنها را کتک زد. "من شنیدم که چگونه زن فریاد زد: "من باردارم." اما به هر حال او کتک خورد. "شلخته ، به زودی متوجه خواهی شد که چقدر باردار هستی." 36 عددبه گفته یک پرستار داوطلب، پلیس بیمارستان بوجون را به "نوعی اردوگاه کار اجباری" تبدیل کرد:
وقتی از ون پلیس پیاده شدیم، ضرباتی به ما بارید. پس از اینکه از میان دستکش پلیس CRS عبور کردم، وارد یک محوطه سیم خاردار شدم. هر از گاهی، ون های CRS مردان و زنانی را که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند یا از مسمومیت با گاز اشک آور رنج می بردند، وارد می کردند. برخی از آنها زخم های جدی در سر و بازوهای شکسته داشتند. چینی ها، ویتنامی ها و سیاهپوستان به ویژه با آنها رفتار وحشیانه ای شد. . .
من در یک سلول حبس شده بودم. . . از میان میله ها می توانستم زمین را ببینم. مرد جوانی نیمه برهنه از آنجا گذشت و پاهایش در اثر ضربات چماق پاره شده بود. خونریزی داشت و مدام مجبور بود ادرار کند. از زن جوانی که با او بود متوجه شدم که CRS او را بیهوش کتک زده و سپس او را پهن کرده و اندام تناسلی او را کتک زده است تا پوست پاره شده باشد.
دختران جوان آورده شدند. در میان آنها یک دختر 16 ساله بود که توسط CRS در بلوار سن میشل دستگیر شده بود. آنها او را به داخل یک ون پلیس کشانده بودند که در آنجا چهار پلیس به او تجاوز گروهی کردند. 37 عدد
در حالی که پلیس همچنان ماموران قابل اعتماد دولت باقی ماند - حتی در یک نقطه حتی تا آنجا پیش رفت که ادعا کرد دوگلبه اندازه کافیبا دانشجویان سخت گیر نبود - همین امر در مورد ارتش صادق نبود. در میان 168000 سرباز، 120000 سرباز وظیفه بودند و برخی تلاش کردند تا کمیته های عملیاتی خود را تشکیل دهند. طبق گزارش ها، ملوانان در ناو هواپیمابرکلمانسو شورش کردند. در اعلامیه ای که توسط اعضای هنگ 153 پیاده نظام مکانیزه منتشر شد، اعلام کرد: «سربازان این گروه هرگز به کارگران شلیک نخواهند کرد. . . ما با هم برادری خواهیم کرد.» 38 عدد
اوضاع در حال رسیدن به اوج خود بود و کنترل هم از رهبران اتحادیه و هم از دولت در حال لغزش بود. این لحظه حساسی بود که در آن یک حزب انقلابی واقعی می توانست برای مسیری مستقل بجنگد – با گرفتن احساسات رزمنده کارگران، پیوند دادن آنها با خواسته های رادیکال دانشجویان، و سوق دادن جنبش به مرحله جدیدی از مبارزه. در عوض، دبیر کل حزب کمونیست فرانسه استراتژی خود را اینگونه توصیف کرد:
به گونه ای عمل کنید که اعتصاب اجازه دهد خواسته های اساسی کارگران برآورده شود، و . . . در عین حال، در سطح سیاسی، سیاستی را با هدف ایجاد تغییرات دموکراتیک لازم از طریق قانون اساسی دنبال کنید. 39 عدد
انقلابیون دانشجو بازی خود را انجام دادند. روز دوشنبه، 27 مه، سوواگوت یک گردهمایی توده ای را در استادیوم شارلتی فراخواند که بین 35000 تا 50000 نفر در آن شرکت کردند تا یک برنامه مشترک برای کسانی که در سمت چپ حزب کمونیست فرانسه قرار دارند، تنظیم کند. اگرچه توسط چپ دانشجویی فراخوانده شده بود، رهبران CFDT آن را تأیید کرده بودند و کارگران، عمدتا مبارزان جوان، نزدیک به 40 درصد از شرکت کنندگان را تشکیل می دادند. مارشال های JCR جمعیت را به داخل استادیوم هدایت کردند. آنارشیست ها با پرچم های سیاه خود به اهتزاز درآمدند. PSU از این جلسه حمایت کرد. از این گذشته، سوواگوت و رهبر اتحادیه سخنرانان، آلن گیسمار، کارت های حزب را در دست داشتند و حزب با پیشرفت ماه مه به چپ تغییر مکان داده بود. اما تأیید آن نه به حزب و نه مجلس راه روشنی به جلو ارائه نداد. گستردگی مجمع به هیچ عمق یا جهتی تبدیل نشد. در حالی که شخصیت ستاره حزب سوسیال سوسیالیست، پیر مندس-فرانس روی صحنه مستقر بود، او تشویق های گسترده عضو سابق حزب کمونیست سوسیالیست آندره بارجونه، را هنگام اعلام "انقلاب امروزممکن است!" دریافت نکرد. مندس-فرانس می خواست حضورش دیده شود، نه شنیده شود. در طول شب سکوت کرد. او نمی خواست پشت یک انقلاب قرار بگیرد. در عرض یک ماه او PSU را رها کرد.
بقیه «چپ بزرگسال» گسترده چیزی بیش از کمونیست ها ارائه ندادند. روز سه شنبه 28، فرانسوا میتران از FGDS در مطبوعات سخنرانی کرد. با تلاش های ناموفق دوگل و پمپیدو، او یک دولت موقت را پیشنهاد کرد. او پیشنهادات مورب به کمونیست ها داد اما خود و مندس-فرانس را در رأس آن قرار داد. این فقط کمونیست ها را خشمگین کرد، اما رفرمیست ها انتخاب چندانی نداشتند. FGDS و مندس-فرانس با یک تناقض روبرو بودند: آنها می خواستند شرکای اصلی در دولت باشند، اما پایگاه اجتماعی واقعی آنها نمی توانست با کمونیست ها برابری کند. آنها می خواستند دوگل را جایگزین کنند، اما اصلاح طلبی آنها حمله مستقیم را خنثی کرد. اعتصاب عمومی تعادل واقعی چپ را نشان داده بود، قدرت واقعی کمونیست ها در خیابان ها. در 29 مه، حزب کمونیست چین و CGT بیش از نیم میلیون کارگر را فراخواندند تا برای یک «دولت مردمی» راهپیمایی کنند و حکم اصلاح طلبان تأیید شد. رادیکال های لیبرال-سرمایه دار در FGDS مطمئنا از یک دولت تحت رهبری کمونیست پیروی نمی کنند. آنها همچنین از برکناری اجباری دوگل استقبال نکردند. با این حال آن مرد به سادگی نمی رفت.
برای لحظه ای کوتاه، به نظر می رسید که رئیس جمهور کل دقیقا همین کار را کرده است. در 29 مه، دوگل ناپدید شد. او را نمی توان در مقصد اعلام شده اش، خانه روستایی خود در کلمبی پیدا کرد. شب قبل، شایعه شده است که نخست وزیر با او برای استعفا و قربانی کردن دوگل برای نجات گولیسم بحث کرده است. خاطرات پمپیدو بعدا نشان داد که رئیس جمهور کل واقعا در حال بررسی استعفای خود است، که او مخفیانه فرار کرده است. اما شش ساعت بعد، او در آلمان غربی حاضر شد و با ژنرال ماسو، قصاب و وحشی جنگ الجزایر ملاقات کرد. دوگل با کنایه ای بیمارگونه موافقت کرد که رهبران فاشیست OAS را در ازای وفاداری راست از زندان آزاد کند. این همان گروهی بود که در سال 1962 علیه دوگل توطئه کرده بود و در پایان جنگ الجزایر با دانشجویان ضد فاشیست در خیابان ها جنگید. در حالی که مندس-فرانس در آپارتمانی در پاریس با رهبران FGDS ملاقات می کرد و با عصبانیت سعی می کرد با جناح های FGDS و PSU به سازش برسد، دوگل در حال آماده شدن برای بازگشت خود بود. در کنفرانس مطبوعاتی اواخر شب مندس-فرانس در مجلس ملی، جایی که او قصد خود را برای رهبری یک دولت موقت اعلام کرد، دوگل به راحتی خوابیده بود. پنجره عمل میتران و مندز-فرانس بسته شده بود. ضد حمله به زودی آغاز می شود.
از آن به بعد، دولت موضع سختی را برای به دست آوردن کنترل و درهم شکستن جنبش در پیش گرفت. این انتخابات عمومی را فراخوان داد. حامیان خود را به خیابان ها فراخواند: بیش از نیم میلیون عضو طبقه متوسط و جناح راست به خیابان ها آمدند. گروه های انقلابی را که نقش کلیدی در قیام دانشجویی داشتند ممنوع کرد. و سپس شروع به شکستن اعتصاب با زور کرد.
اواخر بعد از ظهر پنجشنبه دوگل خطاب به ملت سخنرانی کرد. اعتصاب کارگران تلویزیون فقط به او اجازه رادیو را داد. او به شنوندگان هشدار داد: «فرانسه توسط دیکتاتوری تهدید می شود. اما در مورد "دیکتاتوری"، دوگل به معنای حکومت یک نفره و ده ساله خود نبود. منظورش دستگاه خفقان آور نبود که دانشجویان، تکنسین ها و کارگران علیه آن شورش کرده بودند. در عوض منظور او انقلاب کمونیستی، دیکتاتوری کارگران و دانشجویان بود که سرمایه را به وحشت انداخته بود اما بیشتر شبح باقی ماند تا جوهر. "در این شرایط من استعفا نخواهم داد. من وظیفه خود را در قبال مردم دارم، آن را انجام خواهم داد.» 40 عدداو خودش را قربانی نمی کرد. در عوض، او استعفای پمپیدو را پذیرفت و باعث انتخابات زودهنگام در 23 و 30 ژوئن برای مجلس ملی شد.
پس از سخنرانی او، ضد انقلاب عضلات خود را در خیابان ها به نمایش گذاشت. نیم میلیون، شاید تا یک میلیون گول به پاریس سرازیر شدند. اتوبوس ها برای آوردن بسیاری از استان ها برای افزایش مشارکت سازماندهی شده بودند. مانند اعتراضات گسترده طرفدار رژیم که در جریان انقلاب های ۲۰۱۱ در سوریه و لیبی مشاهده شد، ضد انقلاب اغلب ارتش های توده ای خود را برای ادعای مشروعیت دموکراتیک دارد. در مورد دوگل، افراد اجتماعی طبقه بالا با مغازه داران ارتجاعی و کارمندان پایین تر آمیخته شدند. فاشیست های OAS و حامیان ویشی با لیبرال های طبقه متوسط مخلوط شدند. جناح راست و چپ گولیسم که مدت ها در طول اعتصاب در سایه پنهان شده بودند، به سمت نور فریاد زدند و در انزجار خود از ارواح کمونیستی و قدرت واقعی مردمی متحد شدند. در میان دریای سه رنگ و اجرای پر گلوی "La Marseillaise"، شعارهای زشتی مانند "Cohn-Bendit to Dachau" از لبهای این ضد انقلاب در راهپیمایی زوزه می کشید.
دوگل در حالی که میدان مبارزه را از اعتصاب عمومی به انتخابات عمومی تغییر می داد، از PCF و CGT کمک گرفت. کمونیست ها می توانستند رفراندوم را رد کنند. از این گذشته، دوگل سال ها از آنها برای تضمین حکومت تک نفره خود استفاده کرده بود. با این حال، یک انتخابات، بلوف حزب کمونیست فرانسه را در کل استراتژی خود نامید. حزب کمونیست چین به جای اینکه شبح کمونیستی جناح راست را به یک وحشت با جوهر تبدیل کند، با سر به کارزار پارلمانی پرید. اتحادیه ای که آنها کنترل می کردند به نوبه خود عمل می کرد. همانطور که Séguy اظهار داشت، "CGT اعلام می کند که به هیچ وجه قصد ندارد به هیچ وجه مانع از برگزاری انتخابات شود." 41 عددبه همین ترتیب، یوجین دکمپس از CFDT ساعاتی قبل از سخنرانی دوگل از مندس-فرانس حمایت کرده بود. بنابراین اتحادیه ها پایان اعتصاب را ترتیب دادند. برخلاف توافق گرنل، این بار آنها موفق بودند.
اتحادیه ها به جای اطمینان از یک توافق متحد در مورد مزایا و دستمزدها در سراسر طبقه، اجازه دادند جنبش بازگشت به کار در هزاران محل کار مختلف پخش شود. هر جزئیاتی که در سطح ملی چکش کاری نشده بود باید به صورت محلی مورد مذاکره قرار گیرد. معلمان از طریق رادیو از دستور بازگشت به کار خود مطلع شدند. کارگاه های فردی به این سوال رای دادند که به عقب برگردند، با ارتباط کمی بین آنها. اتحادیه ها حتی شایعات دروغین را برای تشویق رای های خاص پخش می کنند:
در حمل و نقل پاریس – زیرزمینی و اتوبوس – نمایندگان اتحادیه های کارگری تنها کسانی بودند که از یک انبار به انبار دیگر می رفتند. آنها به کارگران هر انبار گفتند: "شما مخالف بازگشت به کار هستید، اما شما تنها هستید. همه می خواهند به سر کار برگردند.» بنابراین در حالی که انبار در خیابان لبرون به ادامه اعتصاب رأی داده بود، به انبارهای دیگر گفته شده بود که به بازگشت رأی داده اند. پس از صحبت با مقامات اتحادیه، کمیته اعتصاب منتخب در لبرون، با شنیدن اینکه همه انبارهای دیگر به کار خود بازگشته اند، با نادیده گرفتن رای گیری که قبلا گرفته شده بود، دستور بازگشت را صادر کرد. 42 عدد
اتحادیه ها آنقدر مضطرب بودند که به اعتصاب پایان دهند، اغلب به سرکارگران، سرپرستان و حتی مدیریت اجازه می دادند رای دهند. در Thomson-Gennevilliers، قبل از رای گیری، CGT اعلامیه ای توزیع کرد وL'Humanité را فروخت، هر دو اعلام کردند که تامسون با کسب مزایای بزرگ به کار خود بازگشته است. برای اطمینان از صحت اظهارات آنها، آنها به افراد غیراعتصابی اجازه دادند رای دهند. در مغازه های سازمان نیافته، کارفرمایان خوشحال بودند که کارگران را تشویق می کردند، فریب می دادند یا می ترساندند تا به سر کار بازگردند.
حتی با وجود این فشار، توده ها کاملا در سکوت به عقب برنمی گردند. آنها طعم قدرت را چشیده بودند. با وجود دریافت افزایش دستمزد، کارگران نیروگاه دولتی در Cheviré به اعتصاب خود ادامه دادند. یکی از کارگران توضیح داد: "مدیران دو هفته است که اینجا نبوده اند و کارخانه هنوز هم کار می کند." ما به آنها نیاز نداریم تا جریان را تامین کنند.» 43 عددکارکنان تلویزیون، که با سانسور دولتی و کنترل امواج رادیویی مبارزه می کنند، اعتصاب خود را برای چند هفته دیگر ادامه خواهند داد. در همین حال، پرچم های قرمز هنوز بر فراز سوربن و اودئون آویزان بود و کمیته های اقدام همچنان کار خود را انجام می دادند. قوی ترین پشتی طبقه کارگر و بدنه اجتماعی دانشجویی باید با زور شکسته می شد.
در کارخانه رنو در فلینز، نیروهای ارتجاعی حمله وحشیانه خود را آغاز کردند. در ساعت سه بامداد 6 ژوئن، حدود 1000 CRS و گارد سیار کارخانه را محاصره کردند و موانع اعتصاب کنندگان را با بولدوزر تخریب کردند. برای دو روز بعد، کارگران جوان و شبه نظامیان CFDT در نبردها با CRS به دانشجویان پیوستند تا اعتصاب را بشکنند. در خارج از کارخانه و در مزارع ذرت و چغندر اطراف آن، نارنجک ها و باتوم ها با کلاه ایمنی و چوب موتورسیکلت درگیر می شدند. اگرچه کارخانه های رنو تا 18 ژوئن اعتصاب کردند، اما بدون هزینه نبود. ژیل تاوتین جوان مائوئیست در حالی که سعی داشت از دست پلیس فرار کند غرق شد و به یکی از اولین شهدای سرکوب تبدیل شد.
او تنها نبود. روز دوشنبه، 10 ژوئن، همان روز مرگ تاوتین، ژاندارم ها و CRS به کارخانه پژو در سوچو حمله کردند. کارگران که از شغل خود بیرون رانده شده بودند، با سلاح های موقت بازگشتند و با پلیس جنگیدند. رگبار گلوله دو کارگر را کشت و چندین نفر دیگر را زخمی کرد. جنبش دانشجویی سه شنبه شب با عصبانیت به خیابان ها ریخت. نارنجک های CRS و کوکتل های مولوتف بر روی خطوط نبرد قوس می زدند و بیش از 300 بار آتش نشانی را بیرون می کشیدند. آن شب هفتاد و دو سنگر برپا شد، اما این بار نشان دهنده یک جزر و مد بود و دیگر آغازی نبود. 44 عدد
سرکوب تشدید شد. روز چهارشنبه، ۱۲ ژوئن، دولت تمام تظاهرات در فرانسه را ممنوع کرد و همه گروه های انقلابی را غیرقانونی اعلام کرد. JCF، UJC(M-L)، جنبش 22 مارس، و سایر سازمان های تروتسکیستی و مائوئیستی چپ دانشجویی و مستقل به زیر زمین رانده شدند و رهبران آنها شکار و دستگیر شدند. «دوازده رفق، از جمله پیر روست، آیزاک جاشوا و آلن کریوین. . . دانیل بنسعید نوشت: "خود را در زندان سانته یافتند، در حالی که تعدادی از رفقای زن، از جمله پیرت چنوت، در روکت زندانی بودند." 45 عددبنسعید چند ماه بعد را در آپارتمان یکی از آشنایان سپری کرد. پس از راهپیمایی عظیم خود در ۲۹ مه، ضد انقلاب گول کمیته های مردمی خود را برای ارتجاع راه اندازی کرده بود که حملات مسلحانه ای را در چندین شهر به راه انداختند. مهاجران "دردسرساز" اخراج شدند. پلیس لباس شخصی به اتاق یک روزنامه نگار اینترکانتیننتال پرس و عکاس او هجوم برد، اسناد و عکس های آنها را ضبط کرد و حدود بیست و هفت ساعت از آنها بازجویی کرد.
شورش مورد حمله قرار گرفت، اما هیچ در انتخابات از آن دفاع نکرد. دوگل کمپین را چارچوب بندی کرده بود و ادعا می کرد که انتخاب رای دهندگان بین فرانسه (که توسط رئیس جمهور کل و رژیم ده ساله او تجسم یافته است) یا انقلاب است. حزب کمونیست، هدف گالیسم و FGDS هیچ تلاشی برای گرفتن جای خود در محور انقلاب نکردند. «علیه بی نظمی و علیه هرج و مرج – به کمونیست رأی دهید!» 46 عدداین شعاری بود که حزب کمونیست فرانسه بر روی دیوارهای گرنوبل نصب کرد. والدک روشت، دبیر کل حزب کمونیست فرانسه، حزب خود را "حزب نظم" نامید. 47 عددآنها چیزی برای گفتن در مورد فرمان علیه سایر گروههای انقلابی نداشتند، حتی زمانی که یک مبارز جوان کمونیست توسط اراذل و اوباش گول به قتل رسید. روزنامه آنها آهنگ های شادی آمیزی در مورد بازگشت به کار می خواند، در حالی که روحیه همان کارگرانی را که قدرت انتخاباتی آنها به آنها متکی بود، تضعیف می کرد. اتحاد رادیکال ها و SFIO در داخل FGDS بر سر لیست نامزدها مشاجره کرد اما به عنوان چپ لیبرال milquetoast متحد باقی ماند. در همین حال، PSU به سمت چپ تغییر کرده بود. این حزب از سیاست توافقات انتخاباتی خود با نیروهای کمونیست و فدراسیون در دور اول شکست. اگرچه این حزب سعی کرد در هر منطقه ای که می توانست رقابت کند، اما بی نظم باقی ماند و هنوز فاقد ریشه های عمیق و گسترده در جامعه بود. بسیاری از نامزدهای PSU تنها چند ساعت قبل از مهلت ثبت نام برای شرکت در انتخابات فراخوانده شدند.
با شورش روی طناب ها، مبارزات انتخاباتی فقط به عقب نشینی آن کمک کرد. رژیم هر روز هر قدم را محکم تر می کرد. کارگران و دانشجویان از چشیدن شیرینی قدرت واقعی به بلعیدن قرص های تلخ رفته بودند. آنها را فریب داده بودند، سرکوب شده بودند و به صندوق های رای در حال تنگ شدن رها شده بودند. پلیس پرچم های قرمز را در سوربن در 16 ژوئن برداشت، دانشگاه را دوباره اشغال کرد و با مقاومت کمی روبرو شد. تا انتخابات 23 ژوئن و 30 ژوئن، موج خوش بینی و قدرت کارگری - اگر نه برای همیشه، مطمئنا برای مدت طولانی پس از آن کاهش یافته بود. آخرین سنگرهای اعتصاب، کارگران تلویزیون در ماه ژوئیه به طور شتابزده اخراج می شدند، اعتصاب آنها منزوی و کاملا شکست خورده بود.
با این حال، علیرغم تمام کارهایی که در ماه ژوئن انجام داده بود، چپ انتظار داشت که گردباد می را درو کند و موقعیت خود را بهبود بخشد. نتایج یک انکار طاس از آن بود. فقط ضد انقلاب از جنبش تضعیف شده رونق گرفت. حزب «اتحاد برای دفاع از جمهوری» (UDR) دوگل ۲۹۴ کرسی از مجموع ۴۸۵ کرسی را به دست آورد. دوگل به جای پایان گالیسم، کرسی های بیشتری نسبت به انتخابات قبلی به دست آورد. در دور اول، UDR 1.2 میلیون رای بیشتر از گول ها در سال 1967 به دست آورد. در دور دوم، سهم خود از آرا را به 46.4 درصد افزایش داده بود. مترسک انقلاب را در دست داشت، فشرده شده بود و میانه روهای متزلزل کشور را به دست آورده بود.
به طور کلی چپ نزدیک به 680,000 رای از دست داد. سهم آرای کمونیست ها به سختی دو امتیاز کاهش یافت. حزب سوسیالیست سوسیالیست حتی موقعیت خود را در جناح چپ بهبود بخشید و سهم خود را از ۲.۲ به ۴.۷ درصد افزایش داد. اما به طور کلی، صدای چپ در مجلس ملی قاطعانه کاهش یافت. حزب کمونیست فرانسه و FGDS هر کدام شاهد ناپدید شدن نیمی از کرسی های خود بودند. حزب سوسیال سوسیالیست تنها سه نماینده خود را در مجلس از دست داد، از جمله مندس-فرانس.
می توان باخت انتخاباتی را به عوامل تخفیف دهنده خاصی نسبت داد. قوانین رأی گیری پویاترین بخش جنبش، میلیون ها دانشجو و کارگر جوان، را از شرکت در انتخابات منع کرد. مانند انتخابات قبلی، فقط افراد بالای بیست و یک سال می توانستند رای دهند. دو میلیون کارگر مهاجر نیز از رای دادن منع شدند. اما این حقایق فقط جزئیات را ارائه می دهند. توضیح واقعی در ماه آخر مبارزه نهفته است، زیرا بزرگترین احزاب چپ جنبش را در محراب احترام و امیدهای پارلمانی قربانی کردند. تلخ ترین خیانت و بزرگترین تقصیر شکست به گردن سازمان یافته ترین حزب چپ فرانسه است: کمونیست ها. علیرغم اشغال دانشجویی، اعتصاب عمومی، دست زدن به قدرت، و تسلیم شرم آور چپ بزرگسالان، والدک روشه به حزبش تبریک گفت: «ما سرمان را از دست ندادیم»، او در ۸ ژوئیه به کمیته مرکزی گفت. 48 عدددرست است. کمونیست ها ثابت قدم ماندند. حزب کمونیست فرانسه در عمل گرایی فرضی خود نه تنها یک انقلاب احتمالی را محکوم به فنا کرده بود، بلکه سرنوشت انتخاباتی خود را نیز محکوم کرده بود.
درس های مه 68
آیا اصلا انقلاب یک گزینه بود؟ مطمئنا نیروهای قدرتمندی مانند حزب کمونیست چین و CGT وجود داشتند که نمی خواستند همه چیز به این سمت پیش برود: خاک شورش را از دستان خود بشویید و برای انتخابات تمیز کنید. سیل و مک کانویل، در کتابی که اندکی پس از وقایع ماه مه نوشته شد، این استدلال را مطرح می کنند:
این سال 1789 یا روسیه در سال 1917 یا حتی آلمان پس از شکست 1918 نبود. توده عظیم کارگران و دهقانان فرانسوی آسایش بورژوایی بیشتری می خواستند، نه یک نظم اجتماعی جدید... اعتصاب کنندگان که با ماشین هایشان محبوس شده بودند و رویای تعطیلات تابستانی خود را در سر می پرورانند، هیچ وجه اشتراکی با نظریه پردازان انقلابی JCR نداشتند، جز به عنوان حلقه هایی در زنجیره ای آشفته از رویدادها. 49 عدد
می توان به انتخابات شکست خورده نگاه کرد و انقلاب را به عنوان یک رویای تب ناامید کننده خواند. اما چنین دیدگاهی به انفجار خلاقیت انبوه ای که در آن روزهای گرم ماه مه به راه افتاده بود، آسیب می رساند - خلاقیتی که بسیار فراتر از مجامع سوربن و موانع محله لاتین بود. سیل و مک کانویل آن جرقه هایی را نادیده می گیرند که در آن طبقه جدیدی به دنبال قدرت بود: کارگران برق که از بازگشت به کار خودداری کردند، مردم نانت که شهر آنها را تصرف کردند، نمایندگان جوان مجلس بیلانکور که پرچم قرمز را برافراشتند. دانیل کوهن-بندیت در مصاحبه ای با سارتر در اوج ماه مه یک اصلاح کلیدی ارائه می دهد:
همیشه در مبارزات کارگری بین قدرت عمل و خواستهای اولیه گسستی وجود داشته است. اما ممکن است موفقیت عمل، پویایی جنبش، بتواند ماهیت مطالبات در مسیر را تغییر دهد. اعتصابی که برای پیروزی جزئی آغاز شده است ممکن است به جنبشی برای قیام تبدیل شود. 50 عدد
درست است، آن "ممکن است باشد" در ماه مه به واقعیت تبدیل نشد. حتی زمانی که چشم های کارگران بالا می رفت، حتی زمانی که دستان آنها اهرم هایی را برای متوقف کردن سیستم می کشیدند، در نهایت عملکرد آن را به طور دسته جمعی به دست نگرفتند. در عوض، اصلاح طلبی روز را ادامه داد. اما هیچ چیز اجتناب ناپذیری در این مورد وجود نداشت. توسعه مبارزه در هر مرحله به همان اندازه با رهبری سیاسی مربوط بود که اعتماد به نفس رو به رشد (و سپس رو به زوال) طبقه. دانشجویان و کارگرانی که سال 68 را ساختند نتوانستند رهبری های سیاسی به ارث رسیده از گذشته را به طور کامل متزلزل کنند.
هیچ حزبی با اندازه کافی چشم انداز انقلابی نداشت، در حالی که آنهایی که دومی داشتند فاقد اولی بودند. کمونیست ها مدتها پیش انقلاب را رد کرده بودند. موریس تورز، دبیر کل سابق حزب کمونیست در سال ۱۹۵۸ در محکومیت مخالفان کمونیست چپگرا اعلام کرد: «ما اجازه نخواهیم داد که از تزهای خود برگردانیم... در مورد امکان یک راه مسالمت آمیز به سوی سوسیالیسم." 51 عدددر همین حال، حزب سوسیال سوسیالیست به شورش پاسخ داد، همانطور که اکثر احزاب سوسیالیست میانه رو انجام می دهند: به چپ تغییر مکان داد اما نتوانست رهبری کند. بین یک هسته فعال (که در ژاک سواژو تجسم یافته است) و سیاستمدارانی با جذابیت گسترده تر (که در پیر مندس-فرانسه دیده می شود) پاره شده بود. سرانجام، گروه هایی که سیاست های انقلابی داشتند و می توانستند با نیروهای گسترده تر ارتباط برقرار کنند، زمان کمی برای ساختن کادرهای خود داشتند. JCR کنفرانس بنیانگذاری خود را در 2 آوریل 1966 در کافه ای در Place Saint-Sulpice برگزار کرده بود. بیش از پنجاه نماینده که تازه از اخراج از حزب کمونیست فرانسه آمده بودند، در اتاق جلسه کوچک جمع شدند. تا سال 1968 آنها فقط 300 عضو داشتند. 52 عددآیا 300 انقلابی می توانند 10 میلیون را رهبری کنند؟ رهبری انقلابی به چیزی بیش از ایده های سیاسی صحیح نیاز دارد. به ارتباطات پر جنب و جوش با افراد واقعی نیاز دارد. اینها باید از قبل ساخته شوند.
سال ۱۹۶۸ شروع به شکستن کنترل حزب کمونیست فرانسه کرد، اما کارگران عمدتا تا ماه مه و ژوئن با آن حزب در ارتباط بودند. از سوی دیگر، اکثر توده های دانشجویی احزاب استالینیستی و گروههای انقلابیرا به طور یکسان رد کردند. در عوض، آنها روحیه شورش را مستقیما به کمیته های اقدام و نبردهای خیابانی منتقل کردند. کوهن-بندیت و ژان پیر دوتوئیل از M22 این دیدگاه را در مصاحبه ای منعکس کردند:
ما هرگز قصد ایجاد یک حزب جدید را نداشتیم، بلکه یک موقعیت عینی داشتیم که ابراز وجود را در همه سطوح ممکن می کرد. کمیتههایمحلهو کارخانه باید خود نیروهای انقلابی مخالف مقامات باشند. شما با تقلید از طرحواره های سازمانی بورژوازی با آن مخالفت نمی کنید. 53 عدد
با این حال، تجربه ماه مه ۱۹۶۸ دقیقا برعکس آن را ثابت می کند. ابراز وجود توده ای و احزاب سیاسی مکمل یکدیگر هستند. مواد مختلف برای خورش متفاوتی درست می شدند و احزاب و رهبری مواد تعیین کننده بودند. مسلما آن خورش ممکن است طعم انقلاب سوسیالیستی را از دیگ خارج نکرده باشد – اما می توانست به تعمیق و گسترش انگیزه های رادیکال ماه مه کمک کند که پتانسیل باز کردن امکان انقلاب را داشت. دوگل ممکن است از سلطنت کناره گیری کرده باشد. دولت موقت میتران و مندس-فرانسه ممکن است این خلا را پر کرده باشند. این ممکن است گلدان را روی مشعل نگه داشته باشد، به اصطلاح، یا کارگران و دانش آموزان ممکن است مورد ضرب و شتم قرار گرفته باشند یا فریب داده شوند. پیروزی هنوز تضمین نشده بود. اما رفرمیسم این امکانات را در هر مرحله از بین میبرد. این رهبران گمراه سیاسی همان نیرویی را مختل کردند - طبقه کارگر - که می توانست حتی خودخواهانه ترین خواسته های آنها را برای مقام سیاسی به دست آورد. فقط یک رهبری انقلابی توده ای، که در یک حزب سازماندهی شده بود، می توانست ابراز وجود باورنکردنی طبقه را بگیرد و آن را به یک رقابت واقعی برای قدرت برساند.
مه 68 و امروز
هیچ کاربرد خام از تمرین انقلابی فرانسه در واقعیت خودمان نمی تواند وجود داشته باشد. اما درک پویایی ماه مه 68 شرایط امروز را به وضوح نشان می دهد. نئولیبرالیسم، حمله چند دهه ثروتمندان به ما، هم کارخانه و هم دانشگاه را دگرگون کرده است. پس از رکود اوایل دهه 1970، سرمایه خرد شد و راه خود را به سمت سودآوری گرفت. این روندها در دوران رکود اقتصادی بدتر شد، زیرا ثروتمندان و سیاستمدارانشان کمر ما را برای کمک های بانکی خود شکستند. اکنون ترامپ شروع به تکان دادن چکش حتی محکم تر کرده است.
دستمزد ساعتی واقعی کمتر از سطح سال 1972 است. نزدیک به یک سوم نیروی کار به کاهش کمک های عمومی متکی است. تولید تولیدی از سال 1982 تا 2007 131 درصد افزایش یافته است، اما اشتغال تولیدی از 27 درصد کارکنان خصوصی در سال 1980 به 11 درصد آنها در سال 2010 کاهش یافته است. 54 عددتولید ناب، با استفاده از تکنیک های تولید مدرن، سود بیشتری را از هر کارگر خارج می کند، در همه جا از تولید گرفته تا بخش های خدماتی با رشد بالا مانند مراقبت های بهداشتی رواج یافته است.
دانشگاه نیز متحول شده است. پس از جنگ جهانی دوم، آموزش عالی حتی بیشتر گسترش یافته است تا نیاز سرمایه به نیروی کار ماهر و فناوری پیشرفته را برآورده کند. در سال 1949، 2.4 میلیون دانش آموز در کالج تحصیل کردند. در سال 2014، این تعداد به 20 میلیون افزایش یافت. در اکتبر 2016، نزدیک به 70 درصد از کسانی که در بهار آن سال از دبیرستان فارغ التحصیل شده بودند، در کالج ها یا دانشگاه ها ثبت نام کرده بودند. 55 عدددر میان کل جمعیت هجده تا بیست و چهار ساله در ایالات متحده، 40 درصد در کالج ثبت نام کرده اند. این را با 12.7 درصد از جمعیت در سن دانشگاه که در سال 1967 در کالج فرانسه ثبت نام کرده بودند، یا 26 درصدی که در سال 1970 در کالج در ایالات متحده ثبت نام کردند، مقایسه کنید. 56 عدد
برای برآورده کردن این نیاز نیروی کار، هم سرمایه و هم دولت برای شکل دادن به آموزش عالی مداخله کرده اند. حتی هنوز، تحت نئولیبرالیسم، هزینه های مالی آموزش نسل جدیدی از کارگران به طور فزاینده ای بر دوش خود این کارگران آینده می افتد. افزایش ثبت نام در کالج با کاهش بودجه آموزش عالی عمومی، کمک های مالی و درآمد خانواده همزمان شده است. هم قیمت برچسب کالج و هم تعداد دانشجویانی که برای پرداخت آنها به بدهی متکی هستند نیز افزایش یافته است. همه اینها دانش آموزان بیشتری را به پرداخت هزینه مدرسه با کار سوق داده است. 40 درصد از دانشجویان کارشناسی کالج سی ساعت یا بیشتر در هفته کار می کنند که بسیاری از آنها در مشاغل کم درآمد مانند فست فود هستند. 57 عددترکیب طبقاتی بدنه دانشجویی حتی بیشتر از طبقه کارگر است و حتی نسبت بیشتری از جمعیت در سن دانشگاه نسبت به فرانسه در سال 1968 است.
این بدان معناست که دانشجویان در معرض همان فشارهایی هستند که طبقه کارگر تحت نئولیبرالیسم و تحت بحران های اقتصادی با آن مواجه است. آنچه در خارج از محوطه دانشگاه اتفاق می افتد پتانسیل بیشتری برای شکل دادن به مبارزات دانشجویی دارد و بالعکس. دانش آموزان بیشتری به طور ارگانیک به طبقه کارگر متصل هستند، هم به دلیل جایی که از آن آمده اند و هم به دلیل ارتباط مستقیم آنها با محل کار.
البته این بلافاصله به مبارزه تبدیل نمی شود. همچنین درست است که دانش آموزان تحت فشار بسیار بسیار بیشتری برای موفقیت نسبت به دانش آموزان دهه های 1960 و 1970 هستند. دانش آموزان باید بدهی بالایی داشته باشند و برای موفقیت تحت فشار باشند تا پس از فارغ التحصیلی شانس شغلی مناسب داشته باشند. بنابراین به هر دو صورت کار می کند: دانش آموزان بیشتر در دنیای خارج از دانشگاه "یکپارچه" می شوند، اما به همین دلیل آنها نیز بسیار بیشتر از گذشته استرس دارند - که می تواند منجر به انفعال ("من باید تحمل کنم و مطالعه کنم") و همچنین انفجار ("من دیگر نمی توانم این را تحمل کنم") شود.
به همین دلیل می توان گفت که خیزش مبارزات دانشجویی، مانند سایر بخش ها، اجتناب ناپذیر است اما در عین حال، کاملا قابل پیش بینی نیست. به یک معنا، وضعیت امروز شباهت هایی با آنچه تونی کلیف، مارکسیست فقید در مقاله خود با مقایسه ماه مه 1968 با انقلاب 1905 روسیه با عنوان "در مورد چشم اندازها" نوشته شده در سال 1969 توصیف کرده است، دارد:
برای دهه ها مارکسیست ها وضعیت آگاهی توده ای را از فشارسنج های نهادی جدید استنباط می کردند - عضویت در سازمان ها، خوانندگان مقالات و غیره. بیگانگی عمیق کارگران از سازمان های سنتی، همه این فشارسنج ها را تکه تکه کرد. این توضیح می دهد که چرا هیچ راهی برای تشخیص قریب الوقوع تحولات در ماه مه 1968 وجود نداشت. و همچنین، مهمتر از آن، ماهیت شدید و انفجاری رویدادها را توضیح می دهد. اگر کارگران فرانسه به شرکت در زندگی شاخه ای اتحادیه های کارگری یا حزب کمونیست عادت کرده بودند، این نهادها هم به عنوان کمک و هم به عنوان بالاست برای جلوگیری از گسترش سریع و کنترل نشده جنبش اعتصابی عمل می کردند. مفهوم بی علاقگی یا خصوصی سازی یک مفهوم ایستا نیست. در مرحله معینی از توسعه، زمانی که مسیر اصلاحات فردی در حال باریک شدن یا بسته شدن است، بی تفاوتی می تواند به اقدام توده ای متضاد و سریع تبدیل شود. با این حال، این چرخش جدید به عنوان نتیجه مرحله قبلی، پایان و پیشگفتار با هم اتفاق می افتد. کارگرانی که وفاداری خود را به سازمان های سنتی از دست داده اند، که در طول سال ها خود را فلج کرده اند، مجبور به مبارزات شدید و انفجاری به تنهایی می شوند. 58 عدد
شورش مه 68 اگرچه شکست خورده و به او خیانت شده است، اما باید چراغی برای کسانی که به دنبال دگرگونی رادیکال در یک کشور سرمایه داری پیشرفته هستند، باقی بماند. ماهیت جمعیت دانشجویی امروز به این معنی است که همانطور که در سال های اخیر در سراسر جهان انجام شده است، به مبارزه سوق داده می شود و این مبارزات به مبارزات بزرگتر و انفجاری تر طبقه کارگر و ستمدیدگان کمک می کند، همانطور که در پاریس در ماه مه ۱۹۶۸ انجام شد.
* ارنست رید
ارنست رید یک سوسیالیست انقلابی است که در بوستون زندگی می کند.
- دانیل سینگر، مقدمه انقلاب: فرانسه در ماه مه 1968 (شیکاگو: کتابهای هی مارکت، 2013)، 131.
- جان میچام. 50 سال پس از سال 1968، ما هنوز در سایه آن زندگی می کنیم، زمان، 18 ژانویه 2018.
- خواننده ، مقدمه انقلاب ، 310.
- پاتریک سیل و مورین مک کانویل، پرچم قرمز/پرچم سیاه: انقلاب فرانسه ۱۹۶۸ (لندن: کتاب های پنگوئن، ۱۹۶۸)، ۲۳.
- به نقل از جورج ن. کاتسیافیکاس، تخیل چپ جدید: تجزیه و تحلیل جهانی سال 1968 (بوستون: انتشارات ساوت اند، 1987)، 92.
- لیندا فرید. دانشجویان فرانسوی مبارزه قاطعی را آغاز می کنند. بین المللی، ژوئن 1968، 8-9.
- دانیل بنسعید. یک زندگی بی حوصله: خاطرات. (لندن: ورسو ، 2015) ، 57.
- بنسعید ، 53.
- مری آلیس واترز. جوانان دبیرستانی فرانسوی به نبرد پیوستند.» ستیزه جو، 14 ژوئن 1968 ، 8.
- آنجلو کواتروچی و تام نیرن، آغاز پایان: فرانسه، مه ۱۹۶۸، چه اتفاقی افتاد، چرا اتفاق افتاد (لندن: ورسو ۱۹۹۸)، ۵۴.
- هنری تانر، «فرانسه با اعتصاب عمومی گره خورده است»، نیویورک تایمز، ۱۸ مه ۱۹۶۷.
- به نقل از سینگر ، 65-66.
- همانجا، 88.
- همانجا، 118.
- به نقل از سیل و مک کانویل، 113.
- گیزلا ماندل. "پاریس در سنگبرها: گزارشی در محل". ستیزه جو، 31 مه 1968، 4.
- "ویژه: مصاحبه با رهبر جنبش ممنوعه فرانسه." مبارز، 21 ژوئن 1968. 1, 6–8.
- به نقل از ایان بیرچال، «فرانسه 1968»، در کالین بارکر، ویراستار، تمرینات انقلابی (شیکاگو: کتابهای هی مارکت، 2002)، 11.
- خواننده ، 139.
- همانجا، 142.
- همانجا، 123-4.
- مندل ، 4.
- خواننده ، 131.
- به نقل از بیرچال، «فرانسه ۱۹۶۸»، تمرینات انقلابی، ۱۲.
- به نقل از سیل و مک کانویل، 90.
- «نانت: کل شهر قدرت مردم را کشف می کند»، اکشن، 15 ژوئن 1968.
- مری آلیس واترز. "داخل سوربن - یک گزارش دست اول." ستیزه جو، 14 ژوئن 1968، 9.
- سیل و مک کانویل ، 102.
- همانجا، 111.
- به نقل از بیرچال، تمرینات انقلابی، 14.
- سیل و مک کانویل ، 121.
- مری آلیس واترز. "مصاحبه با کارگران رنو". ستیزه جو، ژوئن ، 14 ژوئن 1968 ، 8.
- به نقل از سیل و مک کانویل، 185.
- واترز، «مصاحبه با کارگران رنو»، 8.
- به نقل از سینگر ، 174.
- "شاهد عینی وحشیگری پلیس در پاریس." ستیزه جو، 5 ژوئیه 1968 ، 5.
- همانجا، 5.
- به نقل از بیرچال، تمرینات انقلابی، 26.
- همان، 28.
- به نقل از سیل و مک کانویل، 213.
- به نقل از سینگر ، 205.
- به نقل از بیرچال، تمرینات انقلابی، 37.
- به نقل از "نانت: یک شهر کامل قدرت مردم را کشف می کند" ، در وقتی شعر بر خیابان ها حکومت می کرد: وقایع ماه مه فرانسه در سال 1968 ، ویراستاران اندرو فنبرگ و جیم فریدمن (آلبانی: انتشارات دانشگاه ایالتی نیویورک ، 2001) ، 175.
- سیل و مک کانویل ، 224.
- بنسعید ، 61.
- به نقل از «چگونه حزب کمونیست فرانسه کمپین می کند»، میلیتانت، ۲۸ ژوئن ۱۹۶۸، ۸.
- به نقل از سینگر ، 215.
- به نقل از سیل و مک کانویل، 184.
- سیل و مک کانویل ، 188 ، 232.
- «مصاحبه دانیل کوهن-بندیت با ژان پل سارتر»، در شورش دانشجویی فرانسه: رهبران صحبت می کنند، هروه بورژ و بن بروستر، ویراستاران (نیویورک: هیل و وانگ، ۱۹۶۸)، ۷۳-۷۴.
- به نقل از ریچارد جانسون، حزب کمونیست فرانسه در برابر دانشجویان (نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل، 1972)، 40.
- آلن کریوین و دانیل بنسعید، «ما وارثان اردیبهشت ۶۸ هستیم»، دیدگاه بین المللی، ۱ ژوئیه ۲۰۱۴، http://www.internationalviewpoint.org/sp....
- "دانیل کوهن-بندیت و ژان پیر دوتویل: جنبش 22 مارس،" 58-59.
- کیم مودی، «وضعیت کار آمریکا»، ژاکوبین، ۲۰ ژوئن ۲۰۱۶، https://www.jacobinmag.com/2016/06/preca....
- وزارت کار ایالات متحده. اداره آمار کار. "ثبت نام در کالج و فعالیت کاری فارغ التحصیلان دبیرستان 2016." بیانیه خبری، 27 آوریل 2017، https://www.bls.gov/news.release/hsgec.n....
- وزارت آموزش و پرورش ایالات متحده، مرکز ملی آمار آموزش. "درصد افراد 18 تا 24 ساله ثبت نام شده در موسسات تحصیلات تکمیلی اعطای مدرک، بر اساس سطح موسسه و جنسیت و نژاد/قومیت دانش آموز: 1970 تا 2015." جدول 302.60، https://nces.ed.gov/programs/digest/d16/....
- S. Waheed، J. Shadduck-Hernandez، A. Alvarez، M.K. Amin، و همکاران، من یک #YOUNGWORKER هستم: کارگران رستوران و خرده فروشی در لس آنجلس، (لس آنجلس، کالیفرنیا: مرکز کار UCLA، 2015)، 15.
- تونی کلیف، «درباره چشم اندازها»، سوسیالیسم بین المللی(سری اول) شماره ۳۶، آوریل-مه ۱۹۶۹، https://www.marxists.org/archive/cliff/w....