|
نقد اقتصاد سیاسی
سپتامبر 22
|
اگر جرقهی آذرخش محو شد
پی طنین طولانی رعد را بگیر
نسخهی پیدیاف: Arman Naseri - Jhina dual portrait
«در عرصههایی که ما با آنها سروکار داریم، شناخت فقط بهشکل جرقههای آذرخش فرامیرسد. متن همان طنین طولانی رعد است که از پی میآید.» (بنیامین، 1395: 91)
احتضار، وضعیتی است که یک روی به مرگ دارد و یک روی به زندگی. محمل این دوگانه، دیالکتیک مرگ و زندگی است. این تناقض درون ماندگار ما را بهیاد خدای رومی، ژانوس میاندازد که دو چهره دارد، یکی روبه جلو که همه آن را داریم و یکی روبه پس که به او قدرتی الهی و در لحظات بغرنج، رهاییبخش میبخشد. تصاویر منتشرشده از ژینا (مهسا) امینی، دقیقاً احضار دوبارهی همین تصویر، در حالت «انفعال فعال» است؛ لحظهی تعلیق همهی قواعد زور و لحظهی نگریستن در مغاک برای ایمان توأم با ترس و لرز به امید رستگاری. سرانجام افق نگاه خیره (gaze) این مغاک را فعالیت یا انفعال اجتماعی تعیین خواهد کرد. این انفعال فعال در احتضار ژینا همزمان به هم رسیده و صرفاً بهمیانجی کنش یا سکون جامعه ازهم خواهد گسست. رهبر مرده است؛ اما دهانهی قبرش باز است و مردم را فرامیخواند. چراکه پروژه ناتمام مانده است. او وظیفهای دارد که انجام آن برعهدهی همه است. همانطور که در فرهنگ کوردی، آنکه دهانهی قبرش باز است، هنوز کاری ناتمام دارد که برعهدهاش نهاده شده است و تا ابد هم شده روزی بازخواهد گشت و آن را به اتمام خواهد رساند- این بخشی از ذخیرهی فرهنگی ماست.
در تصاویر روی تخت بیمارستان میبینیم که ژینا دقیقاً به حالتی به احتضار افتاده که روایت قالب حجاب، فاقد و ضد آن است. توگویی که در دیالکتیک میان مرگ و زندگی که متأسفانه به مرگ او انجامید، تصویری را برای ما به جا گذاشت که تداوم زندگی در مقام مقاومت، برای دیگران است. این تداوم، پرچمی برای احقاق حق زنان، یعنی همان حق انتخاب است. تصویر منجمد این دیالکتیک، تناقض آن را تبدیل به پرچمی برای حق انتخاب میکند. این همان مسیانیسم/ رستگاری نهفته در تصویر ژانوسی حالت احتضار اوست. او بهواسطهی این تصویر همواره از گور برمیخیزد و به ما مینگرد و ما را فراخوانده و مسیانیسم ضعیف درون ما را فعال میکند و هرگونه رویگردانی از آن، حرکت بهسوی خاموشکردن شعله نهفته در آن است: انفعال.
این جستار مناقشهای انتقادی نسبت با لغودانستن هرگونه راهحل از بالا از نوع محافظهکارانه و اصلاحطلبانه- همان شکل ریاکارانهی محافظهکاری- است که در روزهای اخیر حول مسألهی حجاب و جنبش رهاییبخش زنان شکل گرفته و طنین آن پس از جرقهی حاصل از مرگ ژینا امینی فرودستان ایرانی را دربرگرفته است. میانجی ورود به بحث بیانیهی ستاد امربهمعروف و نهی از منکر است که برای برائت خویش از این مرگ، میتوان گفت که علیه اقدام گشت ارشاد صادر شده است. لذا تلاش دارد نشان دهد که مردم خود در روزهای اخیر، رویهی دقیقتری را برای مسأله یافتهاند و هرچه نتیجهی آن باشد، تجلی عطف به آزادی و رهاییبخشی است. ضمن آنکه بهواسطهی خود موضوع، مدعی قائلبودن حاکمیت به این بیانیه را تأیید نمیکند، فقط آن را بازنمایانندهی حقیقت حاکم بر راهحل از بالا میداند که با خود موضوع منطبق نیست.
1
در پی مرگ ژینا (مهسا) امینی، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، در بامداد ۲۸ شهریور، منباب برائت از گشت ارشاد، بیانیهای ۶ بندی منتشر کرد که ماحصل آن تغییر دلالت بدحجابی از «جرمبودن» به «تخلف» است. ضروری است که این تغییر دلالت تحلیل زبانی شود. برهمین اساس، بند را در ذیل میآوریم:
«ستاد امربهمعروف و نهی از منکر همچنان تأکید دارد برای رفع معضل بدحجابی باید مسأله جرمبودن بدحجابی که نیاز به دستگیری و پروندهسازی و دادگاهیشدن دارد، برداشته شود و براساس طرح جامع عفاف و حجاب با نگاه تخلف با بدحجابی برخورد گردد که حل مسأله بدون هرگونه تنش اجتماعی کمک میکند، البته دشمنان مایلاند همیشه تنشهای اجتماعی وجود داشته باشند.»
این تلقی، درواقع بازسازی ناخودآگاه تقسیمبندی دورکیمی (۱۳۹۲) مجازات برای تمایز همبستگی ارگانیکی از مکانیکی است: مجازات تنبیهی و ترمیمی. از نظر دورکیم، «مجازاتها بر دو نوع است. یک نوع آنها فقط عبارت است از تحمیل نوعی درد، یا، دست کم، نوعی کاستی بر عامل متخلف؛ هدف این نوع مجازاتها آسیبرساندن به متخلف از لحاظ ثروت، خوشبختی، حیات یا آزادی اوست؛ هدف این است که وی چیزی از آنچه در اختیار اوست ازدست بدهد و از آن محروم شود. این نوع مجازاتها را تنبیهی (Repressive) مینامند». از سوی دیگر، مجازات ترمیمی (Restorative)، «الزاماً دربردارندهی محرومیتی برای متخلف نیست، بلکه عبارت است از ترمیم دوبارهی امور، برگرداندن مجدد روابط برهمخورده و بازآوردنشان به حالت عادی، یا بهطریقی که مورد تخلف بهزور دوباره به حالت عادیاش برگردد، یا به صورتیکه بهطور کلی ملغی شود، یعنی هیچ ارزش اجتماعی نداشته باشد.» (دورکیم، ۱۳۹۲: ۶۸)
براساس این مدعا، بهنظر میرسد که نوع مواجههی جزایی با مسألهی حجاب تاکنون از وجه تنبیهی بوده است و پس از این تحولات و به رهبری ستاد مذکور، ترمیمی خواهد شد. به اصطلاح تاکنون مواجههی حاکمیت با این موضوع که نام آن را «بدحجابی» که از منظری اروتیک تن زن را مینگرد، گذارده است، بهعنوان نمایندگی وجدان عمومی با فرد مجرم بوده است و اکنون متوجه شده که باید این تلقی را کنار بگذارد. پیآمد ناخودآگاه این گذار، تأیید عدم نمایندگی وجدان جمعی یا به اصطلاح فقدان شکل همبستگی نیز هست. بههرحال در این تلقی مجرم باید بهشدت تقاص جریحهدارکردن وجدان عمومی را پس بدهد که چه بسا به قیمت جان متخلف نیز تمام شود. این وجه رسوب سنت جزایی است که این ستاد در بند مذکور خواهان بهروزرسانی آن و درنتیجه گذار از آن است. اما نمیتوان تفسیر موضوع را در همین دقیقهی بهاصطلاح دورکیمی رها کرد- آنچنان که باب میل محافظهکاران و حتی ذهنیت اصلاحطلبانه است.
ما همواره با کاربست موضوع در تاریخ آن سروکار داریم و وظیفهی مواجههی انتقادی، گذار به حقیقت موضوع است که خود نیز تاریخی است. اما اصل مبنایی این است که دعوی مالکیت بر حقیقت در کلیت آن وجود نداشته باشد که حقیقت نه انطباقپذیری موضوع با مفهوم که توجه به عدم قصدیت موضوع و درنتیجه حقیقت (Unintentional Truth) به مثابه حرکتی در دل موضوع و ساخت منظومهای برای به پرسش کشیدن هرگونه داعیه انطباقپذیری است؛ همان جستجوی منطق نااینهمانی (Non-Identity) برای فروپاشی هرگونه منطق اینهمانی (Identity). این اصل بدان سبب است که خود موضوع (The Object) فروپاشیده است و حقیقت نیز در موضوع نهفته است. از این رو پیشفرض هرگونه مواجهه منطقی با آن، خود نوعی منطق فروپاشی (Logic of Disintegration) است (رجوع شود به آدورنو، ۱۳۹۵ و ۱۳۹۷؛ اوکانر، ۱۳۹۹؛ باکمورس، ۱۹۷۷). پس نگرش دورکیمی، شیوه پژوهشی است که عرصه را برای دعوی حقیقت، به سیاق اینهمان آن فراهم میسازد. این نوع تحلیل را نباید سراسر کنار گذاشت؛ زیرا مبانی امکان نقد درونماندگار (Immanent- Critique) را فراهم میسازد. ازاینرو منظومهی مفاهیمی که حول گذار مطروح مفصلبندی میشود، آنچنان که به لحاظ تاریخی فعلیت مییابند، اهمیتی ژرف دارد.
اکنون مفصلبندی موضوع، یعنی حجاب، نوعی معما مینماید که گذار جزایی فوق فقط معنا را در دل خود پرسش حل میکند. اینکه اگر مجازات از تنبیهی به ترمیمی گذار کند، موضوع خواست تغییر موازین حجاب یا خواست بدحجابی و نیز خشونت اعمالشده بر آن ازبین میرود. اما «پاسخ معما همان «معنای» معما نیست، بدین مفهوم که هردوی آنها بتوانند در آنِ واحد وجود داشته باشند. پاسخ در بطن معما نهفته است... [از اینرو] پاسخ در تقابلی قطعی با خود معماست، باید از دل عناصر خود معما برپا شود، و نهایتاً معما را نابود سازد...» (آدورنو، ۱۳۹۵: ۳۸). تاکنون عناصر این موضوع- معما برپا شدهاند؛ اما مقصود فقط حل آن نیست که در لحظه دورکیمی ممکن میشود، بلکه موضوع تغییر از طریق تفسیری دیالکتیکی است، یعنی از خلال نقد مفصلبندی عناصر مسأله حجاب یا چنانچه گفته میشود، بدحجابی، قرار است خود پرسش از حل بدحجابی یا معمای آن نابود شود. برای نگریستن دقیقتر و یافتن میانجی دقیق برای نوعی فانتزی انتقادی، نیاز است که مرکزهای تحولات اکنون را در تاریخ آن جستجو کنیم، یعنی در لحظهی پروبلماتیکشدن مسألهی حجاب، در لحظهی قانون کشف حجاب.
2
رضاشاه در تاریخ 17 دی 1314، هنگامیکه با دختر و همسرش، بدون پوشش معیار در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی شرکت کردند، پس از توزیع جوایز، در بخشی از سخنانشاش چنین گفت: «بینهایت مسرورم که میبینم خانمها درنتیجهی دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود بردهاند... شما خانمها این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصتهایی که دارید برای ترقی کشور استفاده نمایید.» (سخنرانی رضاپهلوی در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی، 17 دی 1314). در همین روز قانون کشف حجاب تصویب شده بود و مفاهیمی چون «ترقی» و «وضعیت امروزه» که نشانههای اصلی تحولات مبتنیبر مدرنیزاسیون از بالا بودند، دلالتهای حجاب را تعیین میکردند تا جایی که متنی به تاریخ 15 آذر 1316، تحت عنوان جلوگیری از لباس بلند از حکومت سبزوار به شهربانی سبزوار میخوانیم:
«اغلب دیده میشود بیشتر بانوان سبزوار در موقع رفتوآمد در شهر لبهی دور گردن پالتو یا روپوش خود را طوری بیتناسب بلند کردهاند که بهواسطهی آن میخواهند خود را محفوظ در حجاب داشته باشند. چون مشاهدهی این منظره در معابر بدنما و مخالف با وضعیت امروزه میباشد لازم است در حدود دستورات از این قبیل بانوان که با این طریق لباس بیرون میآیند جلوگیری و ممانعت به عمل آید.» (وزارت داخله، ایالت خراسان، حکومت سبزوار، شمارهی 6550، تاریخ نوشتن 5/ 09/ 1316، محرمانه)
زنان بسیاری بههمین واسطه مجازات یا خانهنشین شدند که از طبقات مختلف اجتماعی، حتی زنان و دختران رجال سیاسی تصویبکنندهی همین قانون نیز بودند. بهمیانجی مفهوم «بدنما» که نوعی نگاه خیرهی مردسالارانه، برای کنترل خارجی بهواسطهی قانون کشف حجاب بر بدن زن و خارجکردن آن از دسترس خود او و درنتیجه ابژهکردن آن بود، بهسخنرانی 16 اسفند 1357 آیتالله خمینی که زمینهساز حجاب اجباری بود، پلی باید زد:
«زنان اسلامی باید با حجاب اسلامی بیرون بیایند. نه اینکه خودشان را بزک کنند. زنها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار میکنند. زنها باید وضع خودشان را عوض کنند...»
زین پس گفتارها حول حجاب اجباری زنان آغاز شد. در متنی آمده که «جنسیت و عشق از موضوعاتی است که از طبیعت و سرشت انسانی سرچشمه گرفته و اساس تولید نسل و اتحاد و تکامل است و بهخاطر اینکه این تداوم به بهترین وجه خود چه بهلحاظ بهداشتی یا روانی صورت پذیرد خداوند به آن عنایت بهخصوصی داشته است و مقررات بسیار دقیقی برای آن وضع نموده...» (برداشتهایی از آیات قرآن دربارهی زنان، 1360: 131) از منظر نگارنده یکی از مهمترین موضوعات این مقررات دقیق مسألهی حجاب است؛ زیرا استعدادهای انسان را منحرف، او را از خودبیگانه و نیز مشمول «استحمار» میکند. مفصلبندی مفاهیمی چون جنسیت با طبیعت/ سرشت، تولید نسل و نیز تکامل، تلاشهایی زبانی برای «طبیعیسازی» حجاب اجباری بوده است که به دقیقترین شکل بازنمایانندهی شکلگیری گفتاری دینی- علمی از نوع داروینیستی آن بود. سرانجام پس از چند سال و با گذار از لحظات دموکراتیک دوران پساانقلابی که تا حدود سال 1360 بهطول انجامید، بهنحوی که همهی جریانهای انقلابی صدایی در عرصهی آن داشتند و بهمرور حذف شدند، قانون حجاب اجباری تصویب شد و بهموجب آن، «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس 10 روز تا 2 ماه یا از 50 هزار تا 500 هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» (تبصرهی مادهی 141 قانون مجازات اسلامی، 18 مرداد 1362) وجود عناصر مجازات ترمیمی در همین تبصره نیز مشهود است، اما بهمرور تثبیت گفتاری تعلق مجازات تنبیهی بر نقض حجاب اجباری رقم خورد و در مصوبهی حجاب و عفاف مصوبهی جلسهی 427 مورخ 13/ 10/ 1384 با گرهزدن موضوع به عفاف و امنیت بدنی، روانی و اجتماعی ابعادی گستردهتر یافت. مصوبهای که بهسبب هزینهی گزاف آن تا به امروز اجرا نشده است؛ اما آقای رییسی، در جلسهی 14 تیر 1401، شورای عالی انقلاب دستور اجرای آن را صادر کرد (رجوع کنید به سایت شفقنا، به تاریخ 15 تیر 1401).
بازگشت به تعلق مجازات ترمیمی به مسألهی حجاب که قرارست آن را از جرم بدل به تخلف کند، بهنظر بازگشت به اصل قانون اساسی و مادهی 141 قانون مجازات اسلامی است، اما وقوع تاریخی آن نشان از داعیهی دیگری دارد که نمیتوان آن را صرفاً در نیتها و مقصود پیشنهادکنندگان آن یافت. زیرا از دلالتهای آن ماده برمیآید که لغو حجاب اجباری را نوعی جرم میانگارد، نه تخلف. لذا این تلقی نو و متفاوت است؛ زیرا کاربست مفهومی آن بهلحاظ تاریخی نو و متفاوت است. از اینروست که حقیقت را در ساحت غیرقصدی آن باید جستجو کرد. یعنی حقیقت را نمیتوان از مفصلبندی فکتها و نیات عاملان آن کشف کرد، بلکه باید به بطن آن رفت و با لغو کردن و فراروی از دلالتهای نیتمند آن، به آن چنگ انداخت- بهاصطلاح پیآمدهای ناخودآگاه آن. در شکافها و ناگفتههایی که فقط از دل ویرانههای موضوع میتوان به آن دست یافت. اما چگونه میتوان این حقیقت غیرقصدی تاریخی را در باب مسألهی حجاب برای این لحظه از تاریخ صورتبندی کرد؟ حول فرهنگ آزادسازی بازارگرایانه.
فرهنگ آزادسازی بازارگرایانه نزد ما بهمعنای فرهنگی است که بر اعطای منابع به مردم برمبنای اصول ارزش مبادلهای اشاره دارد. منابع در این فرهنگ فقط کالاهای متعارف نیستند، بلکه با سیطرهی ارزش مبادلهای، تمام وجوه زندگانی کالایی میشود و از خلال کالاها تعین مییابد. برهمین اساس، خود آزادی برخورداری از حقوق که نامشروط بهنظر میرسد، اکنون بهمیانجی این فرهنگ مشروط به پرداخت جریمه میشود. همانطور که مشخص است، رانهی تثبیت و بسط این فرهنگ، سیاستهای بازار آزادگرایانه است که اکنون به ناخودآگاه رویاپردازی مناسبات جامعه رسوخ کرده است که یکی از وجوه آن، رابطهی حاکمیت با مردم و در اینجا مشخصاً زنان، در رابطه با حجاب است. درواقع ما معتقدیم که این پیشنهاد ستاد امر بهمعروف... در مقام قسمی بدیل برای پروبلماتیک حجاب، از دل همین ناخودآگاه رویاپردازی در ساحت سیاستگذاری بهاصطلاح فرهنگی بیرون میجهد و برای لحظهای همچون طنینی هولناک خود را مینمایاند.
این بیانیه میخواهد با زنان و شاید گستردهتر با خانوادهها وارد معاملهی شود تا خشونت عریان را نمادین کند و مانند تمام ساحتهای حقوق عمومی که با مسئولیتزدایی دولت، به عرصهی خانواده محول شده است، قیمومیت زنان در حوزهی عمومی را که تاکنون بر عهدهی پدرسالاری دولت بود، به مناسبات پدرسالارانه خانواده و بازار برونسپاری کند. بهعبارت دیگر، تبدیل لغو حجاب یا بهاصطلاح خودشان، بدحجابی از جرم به تخلف، از خلال پرداخت جریمه، بیان فرهنگی آزادسازی اقتصادی است که آخرین اقدام دولت حاکم در راستای اجرای سیاستهای بازار آزادگرایانه یا نولیبرال است. در اینجا نوعی قرابت انتخابی رقم خورده است.
بهخوبی میتوان نشان داد که چگونه برمبنای ردیابی تحولات مفهومی و همنشینی منظومهای آن، میتوان نگرشهای پوزیتیویستی که قائل به تمایزات معرفتی و هستیشناختی هستند را بلاموضوع و لغو کرد. در اینجا نیز بیانیهی ستاد مذکور، آمیزهای از خوانش محافظهکار دینی در باب حجاب و علم بورژوایی است که میتوان آن را ذیل منظومهی فرهنگ آزادسازی از قالب معماگون خود بیرون کشید. در این ناخودآگاه توتالیتر، دو نوع بنیادگرایی دینی و بازار بههم گره خوردهاند و در باب مسألهی حجاب، وزنهی هرکدام از دو نوع سنگینتر شود، به حال سوژهی ابژهشدهی آن، یعنی زنان، تفاوتی نمیکند. پس راهحل معما جای دیگری است. همانجا که علاوه حل معما، آن را نیز نابود کند: بهرسمیتشناختن جنبش زنان، بهعنوان قسمی سیاست حقیقی رهاییبخش.
3
تکرارها در تاریخ پروبلماتیک حجاب، از قانون کشف حجاب تا حجاب اجباری، نوعی کمدی تراژیک بوده است که در آن حق آزادی انتخاب زنان نادیده گرفته شده است. برهمین اساس، منظومهی مفهومی حول حجاب- کشف یا اجبار- دلالت بر فرمی مشترک، باوجود محتوایی متضاد دارد. کاربست تاریخی نزاع قدرت حول مسألهی حجاب، نشاندهندهی ابژهشدن تن زن از سویی و از کفرفتن حق زن بر تن خویش از سوی دیگر است. نتیجهی منطقی این امر، محل تعرض قرارگرفتن سوبژکتیویتهی زن بوده است. این سوبژکتیویته از تن زنانه جدا نیست و از اینرو نمیتوان آن را از مسألهی حجاب منتزع کرد. آنان که برآنند که مسأله صرفاً حجاب نیست، فقط بخشی از حقیقت ماوقع را میگویند و دقیقتر مادیت تعیینکنندهی آن را نادیده گرفتهاند؛ زیرا در حال حاضر و در این لحظهی تاریخی و بهواسطهی سیاسیشدن تن زن، نمیتوان حق آزادی انتخاب زنان بر زیست خود را بدون میانجی حجاب و درنتیجه کنترل خودبنیان بر تن خویش ممکن کرد.
از همینروست که باید در برابر هرگونه نگرش انتزاعکننده از سویی و نیز راهحل یا زور از بالا در رابطه با مسألهی حجاب، از سوی دیگر ایستاد و امیدوار بود که نتایجی که جنبش اجتماعی روزهای اخیر حول مسألهی حجابرقم خورده است، این پروبلماتیک را روبه نابودی هدایت کند. راهحلی که دموکراتیکترین و در عین حال رهاییبخشترین راه حل است. راهحلی که زنانگی، زندگی و آزادی را بههم گره زده است و از این نظر، ایدهی آزادی را اینبار بهشکلی انسانیتری دوباره یادآور شده است؛ زیرا نظم پدرسالارانه عموماً حاکم بر جنبشها در ایران را از سویی و نیز ایدهی زندگی را از سوی دیگر بههم پیوند زده است. این همان چیزی بود که در چهرهی ژانوسی احتضار زینا (مهسا) امینی به ودیعه نهاده شد که مرگ تن او را همچون آخرین وارث نظم پدرسالارانهی تاکنون حاکم با خود برد، اما نام او را نتوانست؛ زیرا نامنهادن مهمترین توانش بشری است. نام او، زنانگی را به تلاشهای موجود در تاریخ آزادی این سرزمین خواهد افزود و آن را به مسیری جدید منتقل میکند.
منابع
آدورنو، تئودور (1395) علیه ایدهآلیسم: دو مقالهی فلسفی، ترجمهی مراد فرهادپور، تهران: هرمس
اوکانر، برایان (1399) دیالکتیک منفی آدورنو: فلسفه و امکان عقلانیت انتقادی، ترجمهی آرام مسعودی، تهران: نشر سیب سرخ
بنیامین، والتر (1395) دربارهی زبان و تاریخ، گزینش و ترجمهی مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران: هرمس
دورکیم، امیل (1392) دربارهی تقسیم کار اجتماعی، ترجمهی باقر پرهام، تهران: نشر مرکز
Buck- Morss, Sussan (1977) The Origin of Negative Dialectics: Theodor W. Adorno, Walter Benjamin, and the Frankfurt Institute, New York: A Division of Macmillan Publishing Co\
|