سنتهای انقلابی کمونیسم شورایی/استیو رایت
13-09-2024
بخش دیدگاهها و نقدها
82 بار خواندە شدە است
سنتهای انقلابی کمونیسم شورایی
1991
نویسنده:استیو رایت
برگردان به فارسی:شوراها
وقتی از جان مینارد کینز، که همواره یکی از متفکران زیرک سرمایهداری بوده است، خواسته شد که اهمیت انقلاب اکتبر را توصیف کند، او پیشنهاد داد که سال ۱۹۱۷ نوید پیروزی «حزب فاجعه» را میدهد. با این حال، برای بسیاری از انقلابیونی که به تأسیس جنبش کمونیستی بینالمللی کمک کردند، خواست ساده و بیابهام «تمام قدرت به شوراها» به نظر میرسید که سیاست طبقاتی جدیدی را بیان میکند که سرانجام قادر است بر فجایع جنگ و خیانت غلبه کند. یکی از آنها، شاعر هرمان گورتر، در آن زمان از لنین به عنوان «پیشتازترین جنگجوی پرولتاریای بینالمللی» استقبال کرد و شوراها را با این عبارت توصیف کرد:
«طبقه کارگر جهان در این شوراهای کارگری، سازماندهی و تمرکز خود، شکل و بیان خود را برای انقلاب و جامعه سوسیالیستی یافته است» (نقل شده در Shipway 1987: 105)
برای بیشتر افرادی که در جناح چپ افراطی قرار دارند، اگر گورتر و همکارش آنتون پانهکوک شناخته شوند، بهعنوان دو تن از «چپگرایان» به خاطر آورده میشوند که در «کمونیسم چپگرایانه، یک بیماری کودکان» لنین مورد انتقاد قرار گرفتند. با این حال، در سال ۱۹۱۷، هر دو از شخصیتهای برجسته در جنبش انقلابی بینالمللی بودند. از نظر آنها، مشارکت احزاب سوسیال دموکرات و اتحادیهها در جنگ جهانی اول نه تنها فساد اخلاقی رهبری انترناسیونال دوم، بلکه ورشکستگی سازمانهایی را نشان میداد که «مرکز ثقل را از تودهها به رهبران منتقل کرده بودند» (گورتر). در مقابل اتحادیههای صنفی قدیمی، آنها کمیتههای کارخانه و شوراها را مطرح کردند؛ و در برابر حزب سوسیال دموکراسی، آنها پیشتاز سیاسی «نوع جدیدی» را تأیید کردند که بهطور انحصاری به توسعه خودسازماندهی کارگران اختصاص داشت.
در بخش بزرگی از اروپای غربی - و بالاتر از همه در آلمان - چنین دیدگاههایی بین سالهای ۱۹۱۷ و ۱۹۲۳ طنین وسیعی یافت. چپهای کمونیست آلمانی، که در اواخر سال ۱۹۱۹ به دلیل رد پارلمانگرایی و اتحادیههای قدیمی از حزب کمونیست آلمان (اسپارتاکیستها) اخراج شده بودند، حزبی جدید، KAPD، تشکیل دادند که بهطور موقت در مبارزات و نفوذ، رقیب «رسمی» خود را تحت الشعاع قرار داد. از طریق شبکه سازمانهای محل کار وابستهشان، AAUD، چپها مدتی حضور مهمی در طبقه کارگر آلمان بهویژه در مناطق استراتژیک روهر و برمن به دست آوردند. در طول تلاش کودتای راستگرایانه کاپ در اوایل سال ۱۹۲۰، فعالان آنها نقش رهبری در ارتشهای سرخ داشتند که برای مدت کوتاهی روهر را تحت تسلط خود داشتند.
شکافهای جناحی، مجادلات مداوم با اکثریت رهبری بلشویکها، و رقابت مجدد داخلی با یک حزب کمونیست که اکنون با سوسیال دموکراتهای چپ ادغام شده بود، همه دست به دست هم دادند تا جایگاه «چپها» در میان طبقه کارگر پس از سال ۱۹۲۱ تضعیف شود. شاید مهمترین اختلافات درونی KAPD به ماهیت حزب مربوط بود. یک جناح به رهبری اتو روهله معتقد بود که از آنجا که «انقلاب یک مسئله حزبی نیست» - و فرم حزب ذاتاً بورژوایی است - KAPD باید در سازمانهای جدید محل کار ادغام شود، چرا که این سازمانها ابزارهای مناسب دیکتاتوری پرولتاریا هستند. در مقابل، اکثریت، «نظریه حمله» را بیان میکردند که بر اساس آن حزب کادر («سخت همچون فولاد، شفاف همچون شیشه») تلاش میکرد تا با الگو قرار دادن خود، پرولتاریا را هدایت کند - با نتایجی نه چندان موفقیتآمیز، همانطور که «عملیات مارس» فاجعهبار اوایل سال ۱۹۲۱ به وضوح نشان داد.
تا اوایل دهه بیست، زمانی که مشخص شد شوراها تنها به نام شورا باقی ماندهاند و کمینترن تابع سیاست خارجی روسیه شده است، کمونیستهای چپ نهایتاً از بلشویکها جدا شدند. در اروپا، تثبیت نسبی کشمکش طبقاتی پس از سال ۱۹۲۳ منجر به از دست رفتن مخاطبان باقیمانده این گرایش شد. با بازگشت به درون خود، کمونیستهای چپ باقیمانده بهتدریج شروع به بازنگری در دیدگاههای سیاسی خود کردند. با توسعه یکی از اولین نظریههای سرمایهداری دولتی، آنها به این نتیجه رسیدند که رژیم بلشویکی محصول آخرین «انقلابهای بزرگ بورژوایی اروپا» است. مانند روهله، بسیاری نیز بهتدریج درباره مناسب بودن فرم حزب برای سیاست کمونیستی شک کردند و بهجای آن استدلال کردند که در حالی که گروههای انقلابی باید هر کاری که میتوانند برای «تقویت خودابتکاری و خودعملی» در میان طبقه کارگر انجام دهند، اقدامات خودجوش تودههای ناراضی در فرایند شورش خود، سازمانهای خود را خلق خواهند کرد، و این سازمانها که از شرایط اجتماعی برمیخیزند، تنها ابزار برای پایان دادن به نظم اجتماعی کنونی هستند (ماتیک ۱۹۷۸: ۸۵، ۸۴).
در دهه سی، تعداد کمی از نشریات کوچک اما پویا فضایی برای بحث و تبادل نظر میان کمونیستهای «شورایی» فراهم کردند، بهطوری که «چپها» اکنون خود را اینگونه مینامیدند. شاید مشهورترین این نشریات، «مکاتبات بینالمللی شوراها» به سردبیری پل ماتیک بود (که بعدها به مارکسیسم زنده تغییر نام داد)، که روهله، پانهکوک و کارل کُرش نیز به آن کمک کردند. در حالی که کار نظری و تحلیل سیاسی ارائهشده در این نشریات اغلب در سطح بالایی بود، انزوای کمونیستهای شورایی تا دهه بعد ادامه یافت؛ در واقع، جو جنگ سرد حتی برای کسانی که بلوکهای رقیب را تنها اشکال مختلف امپریالیسم سرمایهداری میدیدند، خصمانهتر بود.
مانند بسیاری از گرایشهای دیگر جنبش قدیمی کمونیستی، کمونیسم شورایی توسط سیاستهای رادیکال دهههای شصت و هفتاد «دوباره کشف شد». اگرچه هرگز قادر به جذب تعداد زیادی از افرادی که به گروههای لنینیستی پیوستند نبود، این جریان با این وجود تأثیر قابلتوجهی بر چشمانداز چپ لیبرتارین پس از ۱۹۶۸ گذاشت. با این حال، حتی در اینجا نیز دسترسی آن بهطور عمده غیرمستقیم بود، از طریق گروهها و اندیشمندان دیگر - مانند موقعیتگرایان، سوسیالیسم یا بربریت، گرایش جانسون-فارست - که شکاف زودهنگام آنها با لنینیسم در دهه پنجاه آنها را با کمونیستهای شورایی باقیمانده مرتبط ساخت. در برخی موارد نیز تصادفات تاریخ خانوادگی نقش خود را ایفا کرد: به عنوان مثال، نوام چامسکی اولین برخورد خود با سیاستهای رادیکال را مدیون عموی کمونیست شورایی خود در نیویورک بود.
در بسیاری از موارد، این بازتفسیر لیبرتارین از کمونیسم شورایی به شکل «شوراگرایی» درآمده است؛ ایدئولوژیای که دموکراسی مستقیم شوراها را تجلیل میکند در حالی که مبارزه برای جامعه بیطبقه را به پروژه مدیریت خودگردان تولید توسط کارگران کاهش میدهد (برای مثال به بسیاری از استدلالهای مطرح شده در مجله بریتانیایی Solidarity در دهه هفتاد بنگرید).
در مقابل این دیدگاه، نسل جدیدی از اندیشمندان اولتراچپ استدلال کردهاند که «سوسیالیسم مدیریت سرمایه نیست، هرچند که ممکن است "دموکراتیک" باشد، بلکه نابودی کامل آن است» (بارو و مارتین ۱۹۷۴: ۱۰۵).
البته که سیاستهای کمونیستهای شورایی اولیه نیز بسیار قابل نقد است و بحثهای قابلتوجهی در مورد میزان ارتباط این دیدگاهها با شرایط امروز وجود دارد. بدون شک، یکی از پیامدهای آسیبزای (اگرچه ناخواسته) تلاشهای آنها برای دفاع از چشمانداز خودمختاری طبقه کارگر در برابر سرمایه و همه نجاتدهندگان خودخوانده، درک از ترکیب طبقاتی است که در زمان خود متوقف مانده است. این کاستی باعث شده برخی از پیروان امروزی آنها برای مواجهه با خواستهها و رفتارهای جدید طبقه کارگر، و همچنین مسائل نژادی و جنسیتی که اغلب با این خواستهها درهم تنیدهاند، آمادگی لازم را نداشته باشند - هرچند در این زمینه، حداقل، آنها تنها گروهی در جناح چپ نیستند که با این مشکل مواجهاند.
با این حال، با توجه به وضعیت نگرانکننده جنبش کارگری، تأکید کمونیستهای شورایی بر خودسازماندهی کارگران به عنوان قلب سیاست طبقاتی همچنان به همان اندازه مهم باقی مانده است. در همین حال، شوراهای کارگری انقلابی همچنان در بسیاری از لحظات کشمکش اجتماعی شدید در طول هفتاد سال گذشته ظاهر شدهاند: از مجارستان تا شیلی، از لهستان تا ایران. آخرین نمونه از این شوراها تنها چهار ماه پیش، در جریان شورش ۱۹۹۱ در کردستان، رخ داد؛ و این آخرین مورد نخواهد بود.