هنر و سیاست
ارتباط هنر و سیاست
- ارتباط هنر و سیاست در تمدنهای کهن
- ورود اسلام به ایران و تأثیر تغییرات سیاسی بر هنر آن دوران
- درهمتنیدگی ارتباط هنر و سیاست در جهان معاصر
- ارتباط هنر و سیاست در ایران معاصر
هنر و سیاست از دیرباز پیوندی تنگاتنگ و درهمتنیده داشتهاند. گاه هنرمند تنها با انعکاس حالات روحی خود، بیانگر شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر دوران خویش بوده است. گاه نیز از زبان هنر برای بیان مستقیم احوالات سیاسی جامعهای که در آن میزیسته، بهره جسته است. این ارتباط در طول تاریخ با توجه به شرایط جغرافیایی، فرهنگ و نوع حاکمیت در هر تمدن و اجتماعی به شکلی ویژه نمود یافته است.
ارتباط هنر و سیاست در تمدنهای کهن
تصویر راست: نقش برجسته هخامنشی، تخت جمشید، دروازه ملل | تصویر چپ: اهرام مصر، جیزه
به طور مثال پیش از سیطرۀ غرب و استعمارِ جوامع افریقایی، حاکمان در دولتهای متمرکز نقش اساسی و ویژهای در حمایت از هنر در این جوامع داشتند. آنها برای بهرخکشیدن قدرت خود، از طیف وسیعی از مواد و مصالح گرانقیمت برای ساخت اشیا چشمگیر و بناهای عظیم بهره میجستند.
در ایران باستان نیز سلسلههای مختلف با رویکردِ معرفی خود به عنوان تمدنی پیشرفته و با قدرت، که دارای حکومت مرکزی واحد است، اقدام به خلق آثاری چون تخت جمشید، نقشبرجستههای عظیم و اشیا و زیورآلات زیبا، منطبق بر اقلیم خود کرده بود.
ورود اسلام به ایران و تاثیر تغییرات سیاسی بر هنر آن دوران
پس از ورود اسلام و حاکمیت اعراب در ایران، شرایط تغییر کرد. ایرانیان که تمدن ریشهدار خود را در معرض افول و نابودی میدیدند، سعی کردند علاوهبر تطبیق با شرایط موجود، قدرت ازدسترفته و فرهنگ و هویت روبه زوال خویش را احیا کنند. از اینرو بزرگانی چون فردوسی برای حفظ زبان فارسی به خلق اثر منظومی چون شاهنامه دست زد. اثری که دربرگیرنده مجموعه ای از باورها، اساطیر، افسانه ها و تاریخ ایران کهن است.
در واقع پساز ورود اسلام، برخلاف دوران باستان و سیطرۀ پادشاهان بر هنر، شرایط سیاسی حاکم، هنرمندان و اندیشمندانِ آن دوران را وادار کرد تا برای بازیابی هنر و فرهنگ کهن، دست بکار شوند. همین امر سبب شد تا پس از گذشت چند قرن، حاکمانی که روزی با این فرهنگ غریب بودند، خود به حامیان اصلی آن بدل شوند. چنانکه خلق شاهکارهای نگارگری بجایمانده از شاهنامۀ فردوسی بدون حمایت دربار و پادشاهان امکانپذیر نبود.
درهمتنیدگی ارتباط هنر و سیاست در جهان معاصر
در عصر حاضر و با ظهور جنبشهای سیاسی و اجتماعیِ چپ و گسترش رسانه، این پیوند پیچیدهتر از گذشته شد. حال دیگر هنر صرفا برای نمایش قدرت پادشاهان یا ابزاری برای معرفی پیشرفتهای یک تمدن محسوب نمیشد. بلکه زبانی است برای بیان خواستهها و اعتراضات و مطالبات یک جامعه. گاه گروهها و فعالان سیاسی و مدنی از این زبانِ آمیخته با سیاست، برای تبلیغ عقاید و ایدئولوژی خود بهره گرفتند. تغییرات بنیادینی که در اندیشه و سبک زندگی انسان معاصر پدید آمده، پیچیدگی ارتباط هنر و سیاست را دوچندان میکند.
درهمتنیدگی هنر و سیاست در میان مردم جوامع معاصر نیز به طرز چشمگیری نمود پیدا کرده است. حال اگر در بزنگاههای سیاسی و اجتماعی، هنرمندان سکوت کنند، با واکنش منفی مردم مواجه خواهند شد.
ارتباط هنر و سیاست در ایران معاصر
این موضوع در جامعه ایران تا بدان حد اهمیت یافته است که ما به وفور با اصطلاح «هنرمند متعهد» مواجه میشویم. با وقوع یک رخداد سیاسی یا حتی اتفاقی ناگوار برای یک شهروند، به نسبت اهمیت مسئله، آحاد جامعه از هنرمندان انتظار واکنش نسبت به آن رویداد را دارند.
به طور مثال در یک سال گذشته و با وقوع اتفاقات ناگوار پس از مرگ مهسا امینی، هنرمندان و صاحبان قدرت در حیطه هنر مدام با چالش چگونگی واکنش به رویدادهای پیش آمده، روبرو بودند.
از یک سو بحث تعهد و مسئولیت اجتماعی برای هر هنرمندی که به سهم خود تریبونی دارد، مطرح بود؛ و از سویی دیگر مسئله استقلال هر شهروند در انتخاب نوع برخورد با مسائل روز.
در ادامه گزیده ای از مناظره شهروز نظری و همایون عسکری سیریزی که بخشی از سلسله گفتگوهای مجموعه حرفه هنرمند با عنوان «هنرمند عاصی» است را مشاهده خواهید کرد. این گفتگوها به بررسی وقایعی که در سال ۱۴۰۱ و پس از مرگ مهسا امینی در جامعه تجسمی رخ داد، میپردازد.
این ارتباط در سالهای انقلاب ۵۷، در میان روشنفکران آن دوران هم چالشبرانگیز بود. در آن مقطع تاریخی بیش از آنکه مردم برای عدم واکنش یک هنرمند یا شاعر حساسیت نشان دهند، روشنفکران از هم قطاران خود انتظار ابراز عقیدۀ صریح داشتند.
روشنفکرانی چون احمد شاملو یا محمدرضا شفیعی کدکنی «تعهد سیاسی» را اصل اساسی هنر میدانستند. اینان که خود نیز سیاسی بودند، غالبا اشعار دیگر شاعران را هم با متر و معیار سیاسی نقد میکردند. پیکان بیشترین انتقادات به سوی سهراب سپهری بود. هر چند که امروز شفیعی کدکنی هنر و سیاست را لازم و ملزوم یکدیگر نمیداند. وی دیگر شان هنر را صرفا در محتوای سیاسی آن نمیبیند.
ارتباط هنر و سیاست در آراء برخی متفکران
- افلاطون: هنر به عنوان ابزاری برای ارتقای ارزشهای اخلاقی
- نیکولو ماکیاولی: قدرت هنر در شکل دادن به مفاهیم سیاسی از نظر نیکولو ماکیاولی
- جان لاک: مخالفت با تسلط مستقیم حکومت بر هنر
دیدگاه افلاطون در ارتباط با هنر به عنوان ابزاری برای ارتقای ارزشهای اخلاقی
افلاطون بر این باور بود که هنر باید در خدمت دولت باشد. او شانی اخلاقی برای هنر قائل بود و هنر را ابزاری برای ارتقاء ارزشهای اخلاقی میدانست. وی در رساله «جمهور» با این فرض که هنر قابلیت برانگیختن احساسات جامعه را دارد، قادر است مخل اتحاد و هماهنگی میان افراد جامعه شود؛ و از این منظر هنر را مورد انتقاد قرار میداد.
در واقع افلاطون معتقد بود با توجه به اینکه هنر میتواند بر اذهان عمومی تاثیرگذار باشد و عاملی شود برای تغییر افکار یک ملت، آن را عاملی در جهت عدم یک دستی و هماهنگی جامعه میدانست. و معتقد بود همین امر منجر به بروز رفتارهای غیراخلاقی میشود. این موضع افلاطون بیانگر اعتقاد وی به تاثیر مستقیم هنر بر جامعه است.
در دولت شهر آرمانی افلاطون، هنر و سیاست مسئله ای درهمتنیده و پیچیده است. به همان اندازه که هنر میتواند مخل اتحاد و هماهنگی میان افراد جامعه شود، قادر است تاثیر بسزایی در رشد و اقتدار سیاسی و ارتقاء ارزشهای اخلاقی شود. اما رسیدن به این آرمان نیازمند برخی ملزومات است که در ادامه به اختصار به آنها میپردازیم.
تندیسی از افلاطون
نکاتی پیرامون آرمان شهر افلاطون و نقش هنر در این آرمان شهر
- تقلید از جهان واقعی و تحریف حقیقت
- سانسور هنر برای دستیابی به ارزشهای اخلاقی والا و همسو با قدرت حاکم
- هنر به عنوان ابزاری برای تعلیم و تربیت جامعه و ارتقاء فضیلت اخلاقی
- ترویج و تبلیغ اندیشه های سیاسی حاکم بر جامعه از طریق هنر
- نقد دموگراسی و اعتقاد به کنترل آثار هنری توسط نظام حاکم
قدرت هنر در شکل دادن به مفاهیم سیاسی از نظر نیکولو ماکیاولی
ماکیاولی که با رساله «شهریار» شناخته شده است، اندیشه های خود مبنی بر رهبری سیاسی را در این رساله مکتوب کرده است. وی به طور مستقیم از رابطه هنر و سیاست سخن نگفته است؛ اما مطالعه اندیشه و دیدگاه او نسبت به نحوه حکمرانی و اداره امور یک کشور میتواند در درک تاثیر هنر بر تحولات و تصمیمگیریهای سیاسی موثر واقع شود.
تصویر نیکولو ماکیاولی اثر سانتی دی تیتو
بررسی برخی نکات محوری و کلیدی در آراء ماکیاولی در ارتباط با نقش هنر جهت تقویت سیاسی
- پروپاگاندا یا تبلیغات در تحکیم قدرت و تاثیر بر ادراک جامعه: ماکیاولی معتقد بود رهبری سیاسی باید همراه با زیرکی و ذکاوت باشد؛ درنتیجه بهره گیری از ترفندهای ویژه در پشت صحنه سیاست را امری ضروری میدانست. وی هنر را یکی از این ترفندها میدانست. ابزاری قدرتمند که در تغییر اندیشه حاکم بر جامعه موثر است. درواقع رهبران سیاسی با سفارش آثار هنری و تبلیغ رویدادهای فرهنگی که به تحسین حاکمیت میپردازند، به شکلگیری اندیشه آحاد جامعه در راستای تفکرات سیاستگذاریهای حاکم موثر هستند. ماکیاولی هنر را ابزاری کلیدی در تبلیغ افکار رهبران سیاسی، ترویج رویکردهای سیاسی حاکم و انتقال پیامهای سیاسی میدانست.
- نقش کلیدی هنر در وحدت جامعه: ماکیاولی معتقد بود هنر را وسیلهای است برای رواج هویت فرهنگی مشترک و استحکام وحدت اجتماعی. حاکمان با حمایت و ترویج هنرهایی که همراستا با اندیشه های آنها است، میتوانند احساس وحدت فرهنگی و هویت مشترک را به جامعه تزریق کنند.
- مشروعیت بخشیدن به رهبران سیاسی از طریق هنر: مشروعیت رهبر سیاسی برای حفظ ثبات سیاسی در آراء ماکیاولی اهمیت ویژهای دارد. وی نقاشیهای تاریخی را نمونه ای مناسب میداند برای به تصویر کشیدن رهبران سیاسی در کنار حاکمان مشروع در تاریخ و اثبات حق حاکمیت آنها.
- کنترل هنرمندان توسط حاکمیت: باتوجه به تاکید ماکیاولی بر کنترل حکومت بر تمام قلمرو خود، هنر نیز از این قاعده مستثنی نیست. هنرمندان و روشنفکران به عنوان افرادی که در شکلگیری اندیشه جامعه نقش مهمی دارند، باید تحت کنترل و نظارت دستگاه حاکم عمل کنند. این امر سبب میشود هنرمندان همواره در راستای اهداف سیاست حاکم عمل کنند.
جان لاک و مخالفت با تسلط مستقیم حکومت بر هنر
جان لاک فیلسوف برجسته قرن هفدهم بود. وی به طور مستقیم در مورد ارتباط هنر و سیاست و تاثیرگذاری این دو بر هم سخن نگفته است؛ اما آراء فلسفی او، به نوعی میتواند بیانگر تاثیرات متقابل هنر و سیاست بر یکدیگر باشد.
لاک به حقوق فردی معتقد بود. وی مخالف تسلط مستقیم حکومت بر هنر بود. از این منظر میتوان نتیجه گرفت لاک باور داشت جدایی هنر و سیاست، امکانی فراهم میکند تا طیف متنوعی از صداهای خلاق بروز پیدا کند. در واقع اندیشههای جان لاک زمینهساز رویکرد لیبرال و دموکراتیک در رابطه با هنر و سیاست بود. در ادامه به برخی از آراء این اندیشمند دوران روشنگری میپردازیم.
تصویر جان لاک، اثر جان گرین هیل
اندیشههای جان لاک و تاثیرات آنها در شکلگیری رویکرد لیبرال و دموکراتیک در هنر
- نقش دولتها در آزادی فردی شهروندان: دلیل شهرت جان لاک، اعتقاد وی به حقوق طبیعی افراد برای زیستی انسانی و آزادیهای فردی در یک جامعه است. او دولتها را به قدرت سیاسیشان محدود کرده است. به باور آنها باید صرفا حامی حقوق افراد، برقراری نظم و اجرای قانون و ارتقاء منافع جامعه باشند. از این منظر هنر هم به عنوان بخشی از انتخابهای شخصی افراد، باید خارج از اعمال نظر قدرت حاکم شکل گیرد؛ و هنرمندان بتوانند آزدانه و بدون دخالت حکومت، آثار خود را خلق کنند. هنر میتواند زمینهساز بستر انتقاد، مخالفت و به چالش کشیدن مسائل سیاسی باشد.
- تاثیر هنر بر شکلگیری افکار عمومی و ایجاد فضایی دموکراتیک: لاک تنوع آراء و آزادی در گفتمان را لازمه یک جامعه مترقی میدانست. از این ایده میتوان اینطور نتیجه گرفت که باتوجه به قدرت هنر در شکلگیری افکار عمومی، اگر هنرمند در خلق آثار خود آزاد باشد، قادر است تاثیر بسزایی در ایجاد تنوع آراء و عقاید سیاسی داشته باشد. همچنین باتوجه به اعتقاد جان لاک در آزادی فرهنگی و تنوع مذهبی در یک جامعه، هنر میتواند منعکس کننده باورها و اعتقادات متفاوت باشد؛ و ابزاری شود در جهت از میان بردن شکاف میان گروههای مختلف و ایجاد تساهل و تفاهم در یک جامعه.
- حق مالکیت معنوی و مادی: تاکید لاک بر حق مالکیت افراد بر اندیشهها و داراییهایشان را میتوان به حقوق خالقان آثار هنری به عنوان حق مالکیت معنوی هم تسری داد. باتوجه به اینکه یک اثر هنری منعکسکننده عواطف و افکار یک هنرمند است، پس حکومت، به عنوان حامی حقوق افراد جامعه، ملزم است با وضع برخی قوانین از حقوق صاحبان آثار هنری حمایت کند. در واقع قانون حق کپیرایت در عصر حاضر از این اندیشه جان لاک نشأت میگیرد.
- سانسور و نظارت بر آثار هنری: جان لاک در عین دفاع از آزادی بیان معتقد است باید محدودیتهایی بر هنری که مروج خشونت و تهدیدکننده امنیت جامعه است، اعمال گردد. برقراری تعادل میان نظم اجتماعی و آزادی بیان یکی از هستههای اصلی آراء لاک است.
هنر و سیاست/ Art and Politics - حرفه: هنرمند (herfeh-honarmand.com)