کمونیسم شورایی (1)
1987
مارک شیپ وی
برگردان:کاوه دادگری
کمونیسم شورایی تئوری مبارزه و انقلاب طبقه کارگر است که معتقد است ابزاری که کارگران برای مبارزه با سرمایه داری، سرنگونی آن و ایجاد و اداره جامعه کمونیستی به کار می برند، شوراهای کارگری خواهند بود.
از لحاظ تاریخی، شوراهای کارگری (یا «سوویت»، از کلمه روسی به معنی شورا) برای اولین بار در سال 1905 در روسیه به وجود آمدند. در آن سال، کارگران در بسیاری از مناطق صنعتی دست به اعتصاب توده ای زدند. در غیاب هر گونه تشکل صنفی گسترده، این اعتصابات توسط کمیته هایی از نمایندگان منتخب از کف کارخانه سازماندهی شد. در جایی که کارگران چندین صنف یا صنایع همزمان در اعتصاب بودند، نمایندگان کمیته های اعتصاب جداگانه اغلب در ارگان های مرکزی گرد هم می آمدند تا مبارزه را متحد و هماهنگ کنند. معروفترین نمونه آن، شورای سن پترزبورگ بود که در اکتبر 1905 تشکیل شد. شوراها علاوه بر مبارزه بر سر مسائل اقتصادی، مانند محدود کردن طول روز کاری، مطالبات سیاسی مانند تشکیل مجلس موسسان را مطرح کردند. .
رویدادهای روسیه در سال 1905 تأثیر قابل توجهی بر انقلابیون اروپای غربی و به ویژه آلمان گذاشت. اما در این مرحله، شوراها هنوز به عنوان مهمترین ویژگی مبارزه در نظر گرفته نشده بودند. آنتون پانهکوک، نظریهپرداز برجسته کمونیسم شورایی که نوشتههایش اساس این گزارش را تشکیل میدهند، بعداً یادآور شد که در آن زمان شوراها «به سختی بهعنوان پدیدهای خاص مورد توجه قرار گرفتند».[1] در عوض، این اعتصابات تودهای سال 1905 بود که بیشترین تأثیر را برجای گذاشت، همانطور که در گزارش معروف رزا لوکزامبورگ در سال 1905، که عنوان اعتصاب تودهای نام داشت، و تنها یک اشاره زودگذر به شوراها داشت، مشخص میشود.[2]
برای انقلابیونی مانند پانه کوک و لوکزامبورگ از «جناح چپ» حزب سوسیال دموکرات آلمان (SPD) اعتصاب تودهای یکی از اولین نشانههای مهم اشکال جدید سازماندهی و مبارزه منطبق با تحولات جدید درون سرمایهداری بود. پس از جنگ جهانی اول، این شناخت به نظریه ای تبدیل شد که استفاده طبقه کارگر از پارلمان و اتحادیه های کارگری را متعلق به دوره ای می دانست که سرمایه داری هنوز یک سیستم در حال گسترش بود و کارگران می توانستند اصلاحات اساسی را به دست آورند. با این حال، از حدود اوایل قرن به بعد، با ورود سرمایه داری به بحرانی که منجر به جنگ جهانی اول شد، گرفتن هرگونه امتیازی از طبقه حاکم به جز از طریق اقدام در مقیاس توده ای برای کارگران دشوارتر شد. علاوه بر این، پایان گسترش سرمایه داری چشم انداز سرنگونی انقلابی نظام را نیز گشود، و این دوباره وظیفه ای بود که اشکال جدید کنش توده ای بهتر از روش های پارلمانی و اتحادیه های کارگری قدیمی با آن سازگار می شد.
هنگامی که شوراهای کارگری در روسیه پس از انقلاب فوریه در سال 1917 دوباره پدیدار شدند، از نقطهای که در سال 1905 به آن رسیده بودند، پیشی گرفتند و خود را به عنوان رقیب اقتدار دولت معرفی کردند و سپس (یا در آن زمان به نظر می رسید) خود در انقلاب اکتبر قدرت را به دست گرفتند.پانه کوک نوشت: «اکنون کارگران اروپای غربی به اهمیت آنها پی برده بودند».[3] در جزوه ای که در ژوئیه 1918 تکمیل شد، یکی دیگر از کمونیست های برجسته شورایی، هرمان گورتر، در مورد شوراهای روسیه نوشت:
«طبقه کارگر جهان در این شوراهای کارگری سازمان و تمرکز، شکل و بیان آن را برای انقلاب و برای جامعه سوسیالیستی یافته است.»[4]
تحت تأثیر انقلاب روسیه و انقلاب آلمان در سال بعد، گروههای مختلف انقلابی کوچکی که از SPD به دلیل حمایت آن از جنگ جهانی اول جدا شده بودند، خود را در حزب کمونیست آلمان (KPD) متشکل کردند که با اکثریت آرا در کنگره موسس در سال 1918به اتخاذ مواضع ضد پارلمانی و ضد اتحادیههای کارگری رای دادند. وقتی به این دوره اشاره میکنیم، این اکثریت ضد پارلمانی و ضد سندیکایی را برای راحتی میتوان «کمونیستهای چپ» نامید، زیرا در آن زمان به نظر میرسید که دیدگاههای سیاسی آنها نسخهای «افراطیتر» از «ارتدوکسی» یعنی بلشویسم لنین و انترناسیونال سوم،باشد.
با این حال، خیلی زود تفاوت های تاکتیکی، اختلاف بین کمونیستهای چپ و بلشویکها را به اوج خود رساند. در طول سال 1919 اکثریت کمونیست چپ با مانورهای بوروکراتیک از KPD اخراج شد و در آوریل 1920 خود را در حزب کمونیست کارگران آلمان (KAPD) متشکل کرد. KAPD یکی از گروههایی بود که لنین در بحث خود علیه کمونیسم «چپ»، بیماری بچه گانگی (1920) به آن حمله کرد.[5]
انتقادات لنین بلافاصله توسط هرمان گورتر در نامه ای طولانی "نامه سرگشاده به رفیق لنین" که در تابستان 1920 نوشته شد، پاسخ داده شد. گورتر پیش از این در کار خود در سال 1918 در مورد انقلاب جهانی، پیش فرض اصلی "نامه سرگشاده" را بیان کرده بود. استدلال کرده بود که «شرایط انقلاب اروپای غربی، به ویژه در انگلستان و آلمان، کاملاً متفاوت با انقلاب روسیه است و قابل مقایسه با آن نیست.»[6] گورتر استدلال میکرد که در روسیه طبقه کارگر توانسته بود برای سرنگونی طبقه حاکم ضعیف با دهقانان متحد شود. از سوی دیگر، در اروپای غربی، طبقه کارگر هیچ متحد طبیعی نداشت و با طبقه حاکم بسیار قدرتمندی روبرو بود. بنابراین تمام تاکتیکهای مبارزه طبقاتی در اروپای غربی باید افزایش قدرت، خودمختاری و آگاهی طبقاتی کارگران را هدف قرار میداد. تاکتیک های مورد حمایت لنین و انترناسیونال سوم - مانند شرکت در پارلمان و اتحادیه های کارگری، و اتحاد با احزاب سوسیال دموکرات به هیچ وجه به تحقق چنین معیارهایی نزدیک نبود. به گفته گورتر:
«از آنجایی که انترناسیونال سوم به این واقعیت اعتقاد ندارد که در اروپای غربی پرولتاریا به تنهایی خواهد ایستاد، از رشد ذهنی این پرولتاریا که هنوز از هر نظر عمیقاً درگیر ایدئولوژی بورژوایی است غفلت میکند ؛و تاکتیکهایی را برمیگزیند که پرولتاریا را در شرایط برده وار و اطاعت از ایده های آزارنده ی بورژوایی به طور کامل تنها می گذارد.
جناح چپ [در مقابل] تاکتیک های خود را به گونه ای انتخاب می کند که در وهله اول ذهن کارگر آزاد شود.»[7]
در ابتدا، KAPD، همراه با گروههای همفکر خود از کشورهای دیگر، برای دیدگاههای خود در انترناسیونال سوم مبارزه کرد، و معتقد بود که «هر کسی که میخواهد انقلاب اروپای غربی را بر اساس تاکتیکها و در مسیر انقلاب روسیه انجام دهد، صلاحیت انجام آن را ندارد.»[8] اما در این مبارزه با موفقیت مواجه نشد و در سال 1921 پس از کنگره سوم، انترناسیونال را ترک کرد.
اندکی پس از آن، بخشی از KAPD (به اصطلاح «گرایش اسن») تلاش کرد تا یک انترناسیونال جدید، چهارم (کارگران کمونیست) راه اندازی کند. با توجه به بازگشت موج انقلابی پس از جنگ، چنین سرمایهگذاری محکوم به شکست بود، اما انترناسیونال چهارم (یا KAI)هنوز از این جهت جالب است که تلاش برای تأسیس آن باید با نقد انترناسیونال سوم، دولت روسیه،و انقلاب روسیه توجیه می شد.
«مانیفست چهارمین انترناسیونال کمونیستی» (نوشته شده توسط گورتر در سال 1921) استدلال می کرد که انقلاب روسیه یک «انقلاب دوگانه» بوده است: در شهرها، یک انقلاب کمونیستی طبقه کارگر علیه سرمایه داری، و در روستاها، انقلاب دهقانی و سرمایه داری علیه فئودالیسم. این دوگانگی متناقض و متضاد در سال 1921 با ارائه سیاست اقتصادی جدید به نفع منافع دهقانی-سرمایه داری حل شد. از آن پس «حکومت شوروی» از خدمت به منافع طبقه کارگر دست برداشت؛ به یک دولت سرمایه داری تبدیل شده بود. از آنجایی که انترناسیونال سوم به منافع دولت روسیه گره خورده بود، خیلی زود به یک نهاد سرمایه داری تبدیل شد. از این رو نیاز به تشکیل انترناسیونال کارگری جدید است.[9]
در حالی که گورتر انقلاب روسیه را یک «انقلاب دوگانه» توصیف میکرد - بخشی کمونیستی، بخشی سرمایهداری - سایر کمونیستهای چپ در نقد خود فراتر رفتند. در سال 1921، پانه کوک استدلال کرد که «انقلاب روسیه یک انقلاب بورژوایی است، مانند انقلاب فرانسه در سال 1789».[10] با گذشت زمان این دیدگاه در میان کمونیست های چپ غالب شد. در سال 1923 گورتر به نظر می رسید که تز "انقلاب دوگانه" خود را رها کرده بود، زیرا او استدلال کرد که «بلشویک ها حتی در مرحله اول، انقلابی و به اصطلاح کمونیستی خود، شخصیت بورژوایی خود را نشان دادند».[11] یکی دیگر از کمونیست های چپ، اتو روله، به این نتیجه رسیده بود که انقلاب روسیه حتی قبل از پانه کوک یا گورتر یک انقلاب سرمایه داری بوده است، و در سال 1924 نیز نوشت که انقلاب روسیه «آخرین انقلاب در خط انقلاب های بزرگ بورژوایی» بوده است. [12]
پس از آن، اصطلاح "کمونیسم چپ" به طور فزاینده ای تکرار شد. آنچه در ابتدا به نظر می رسید اختلاف نظر بر سر تاکتیک های انقلاب طبقه کارگر در روسیه و اروپای غربی بود، اکنون به عنوان تفاوت های اساسی بین روش های انقلاب سرمایه داری در روسیه و انقلاب کمونیستی در اروپای غربی درک می شود.
انقلابیونی مانند گورتر، روله و پانه کوک انقلاب روسیه را به عنوان یک انقلاب «بورژوایی» تحلیل کردند که منجر به استقرار سرمایه داری دولتی شد. برای طبقه کارگر اهمیت ماندگار انقلاب روسیه نه در نوع جامعه ای که آن را به وجود آورده بود، بلکه در اشکال کنشی بود که کارگران روسیه در طول انقلاب به کار بردند:
«روسیه به کارگران اروپایی و آمریکایی محصور در ایدهها و رویههای اصلاحطلب نشان داد که اولاً چگونه یک طبقه کارگر صنعتی با اقدامات تودهای عظیم اعتصابات وحشی میتواند قدرت دولتی منسوخ را تضعیف و نابود کند؛ و دوم اینکه چگونه در چنین اقداماتی اعتصاب میکند. کمیتهها به شوراهای کارگری، ارگانهای مبارزه و خودمدیریتی تبدیل میشوند و وظایف و مسئولیت های سیاسی را به دست میآورند.»13]]
بنابراین، از طریق تأکید مرکزی آنها بر شکل شورا، آنهایی که قبلاً «کمونیستهای چپ» نامیده میشدند به عنوان «کمونیستهای شورایی» شناخته شدند.
در آغاز دهه 1920، KAPD ادعا کرده بود یش از 40000 نفر عضو دارد. 200000 کارگر دیگر در "سازمان های کارخانه ای" انقلابی ضد سندیکایی زیر چتر اتحادیه عمومی کارگران آلمان( (AAUD در اتحاد نزدیک بودند. با این حال، همانطور که در مورد هر سازمان کمونیستی فعال خارج از دوره های آشفتگی انقلابی ، این تعداد به طور پیوسته در طول دهه 1920 کاهش یافت، به طوری که در دهه 1930 کمونیست های شورایی تنها به عنوان گروه های کوچک و پراکنده تبلیغاتی، عمدتاً در آلمان و هلند وجود داشتند. گروه هلندی کمونیست های بین المللی (GIG)، که در سال 1927 تشکیل شد، مجله Rätekorrespondenz ("مطابقات شورا") را منتشر کرد. این مجله به عنوان وسیلهای برای بسیاری از بحثهای نظری مهم عمل کرد، که بسیاری از آنها توسط مهاجران انقلابی آلمان در ایالات متحده آمریکا که انتشار مکاتبات شورای بینالمللی (که بعداً به نام مارکسیسم زنده و سپس به عنوان مقالات تازه شناخته شد) در سال 1934 آغاز شده بود، مطرح گردید. این مجله توسط پل ماتیک، عضو سابق KAPD ویرایش شد و همکارانش شامل روله، پانه کوک و کارل کورش بودند. این گروه در آمریکا تا حدودی با طولانیترین سازمان کمونیستی شورای بریتانیا، یعنی فدراسیون کمونیست ضد پارلمانی، ارتباط داشت. APCF (تشکیل شده در 1921) به طورمتوالی روزنامه منتشر کرد که بهترین و آخرین آنها همبستگی (1938-1944) بود. در طول جنگ جهانی دوم، آنتون پانهکوک چیزی را نوشت که احتمالاً شناختهشدهترین بیان ایدههای کمونیستی شورایی، یعنی شوراهای کارگری است، و تا زمان مرگش در سال 1960 به مقالههای خود در مطبوعات انقلابی ادامه داد. در ایالات متحده، پل متیک تعدادی از مقالات منتشر کرد؛ کتابهای پس از جنگ که عمدتاً به نقد مارکسیستی اقتصاد بورژوایی میپردازد. «کمونیسم ضد بلشویکی» او (1978) ثمرات یک عمر تعهد به جنبش انقلابی را گردآوری کرد.[14]
پرسش های نظری
در بررسی ایدههای نظری اصلی کمونیسم شورایی، در نظر گرفتن این نکته مفید است که کمونیسم شورایی در ابتدا در تقابل با برخی روندهای مسلط در جنبش کارگری موجود، بهویژه در درون سوسیال دموکراسی و سندیکالیسم پدید آمد. در واقع، ایدههای کمونیست شورایی وقتی از این زاویه مورد بررسی قرار میگیرند، شاید به آسانی قابل درک باشند.
بنابراین، از یک جهت، کمونیسم شورایی را می توان نقدی بر استفاده از پارلمان و اتحادیه های کارگری به عنوان سلاح در مبارزه طبقاتی دانست. در نوشتههای اولیهاش، آنتون پانهکوک اینها را کاملاً رد نکرد. متن او در مورد تفاوتهای تاکتیکی در جنبش کارگری (1909) استدلال میکند که بحثهای پارلمانی و تبلیغات در طول مبارزات انتخاباتی میتواند برای «روشن کردن کارگران درباره وضعیت طبقاتیشان» استفاده شود. سازمانهای اتحادیههای کارگری میتوانند حس انضباط، همبستگی و آگاهی طبقاتی جمعی را القا کنند. انگیزش برای اصلاحات همچنین می تواند آگاهی طبقاتی و قدرت سازمانی کارگران را افزایش دهد.[15] با این حال، این ارزیابی از ارزش پارلمان، اتحادیه کارگری و انگیزه رفرمیستی نشاندهنده دیدگاهی است که کمونیستهای شورایی از آن همه اشکال مبارزه را ارزیابی میکردند، دیدگاهی که پانهکوک در شوراهای کارگری خلاصه کرد:
«اینجا معیار هر شکلی از عمل، برای تاکتیکها و روشهای مبارزه، برای اشکال سازماندهی است: آیا آنها قدرت کارگران را افزایش میدهند؟ برای حال، اما مهمتر از آن، برای آینده، برای هدف عالی. از بین بردن سرمایه داری؟»[16]
همانطور که دیدیم، هرمان گورتر در بحث خود با لنین استدلال کرده بود که تمام تاکتیک های انقلابی باید در جهت افزایش قدرت، خودمختاری و آگاهی طبقاتی کارگران باشد. این دیدگاه مشترک پانه کوک بود، و بر اساس چنین معیارهایی بود که کمونیست های شورایی روش های قدیمی سوسیال دموکراسی را رد کردند. بنابراین، در سال 1920 پانه کوک مخالفت خود با استفاده از پارلمان را به شرح زیر خلاصه کرد:
«فعالیت پارلمانی پارادایم مبارزاتی است که در آن فقط رهبران به طور فعال درگیر هستند و خود توده ها در آن نقش فرعی ایفا می کنند. این شامل نمایندگان فردی است که نبرد اصلی را انجام می دهند؛ این امر ناچار است این توهم را در میان توده ها برانگیزد که دیگران می توانند مبارزه خود را برای آنها انجام دهند».
…مشکل تاکتیکی این است که چگونه میخواهیم ذهنیت سنتی بورژوایی را که قدرت تودههای پرولتری را فلج میکند، ریشه کن کنیم. هر چیزی که به تصورات دریافتی قدرت جدیدی بدهد مضر است. سرسخت ترین و غیرقابل حل ترین عنصر در این ذهنیت، وابستگی به رهبرانی است که توده ها آنها را برای تعیین سؤالات کلی و اداره امور طبقاتی خود رها می کنند. پارلمانتاریسم ناگزیر تمایل به مهار فعالیت خودمختار تودهها دارد که برای انقلاب ضروری است».[17]
قبل از جنگ جهانی اول، پانهکوک نیز با تأکید بر آگاهی طبقاتی و فعالیت خودمختار، از فعالیت اتحادیههای کارگری انتقاد کرده بود. او در باره اتحادیه ها چنین استدلال کرد:
«به نظر میرسد که موفقیت یا شکست به ویژگیهای شخصی رهبران، به مهارت استراتژیک آنها، به توانایی آنها در خواندن درست موقعیت بستگی دارد؛ در حالی که شور و شوق و تجربه خود تودهها به عنوان عوامل فعال در نظر گرفته نمیشوند»[18]
«موفقیت جنبشهای تودهای به ظرفیت آنها برای کنش خودمختار، شوق خاموش نشدنی آنها برای نبرد، و جسارت و ابتکار تودهها بستگی دارد. اما دقیقاً این ویژگیها، شرط اولیه مبارزه برای آزادی هستند که توسط تجارت سرکوب و نابود میشوند. نظم صنفی» [19]
کمونیسم شورایی علاوه بر نقد روشهای پارلمانی و سندیکالیستی از منظر خود رهایی طبقه کارگر، بهعنوان مخالفی با ایدههای مسلط در مورد اینکه سرنگونی سرمایهداری شامل چه مواردی و چگونه انجام میشود، ظاهر شد. در این باره در سال 1938 پانه کوک نوشت:
«بسیاری هستند که انقلاب پرولتاریا را به عنوان یک سلسله مراحل متوالی در نظر میگیرند: اول، فتح دولت و نصب یک دولت جدید، سپس سلب مالکیت طبقه سرمایهدار توسط قانون، و سپس سازماندهی جدید فرآیند تولید»[20]
این مفهوم غالب در انترناسیونال دوم سوسیال دموکرات بود. به طور مشابه، مفاهیم طرحوارهای از انقلاب در جنبش سندیکالیستی نیز حاکم بود، که عمدتاً به ایجاد تدریجی اتحادیههای صنعتی در درون سرمایهداری، سرنگونی طبقه حاکم توسط اعتصاب عمومی، و سپس سازماندهی مجدد جامعه توسط اتحادیه ها مربوط می شد.
کمونیست های شورایی این عقاید را رد کردند. پانه کوک در «شوراهای کارگری» نوشت که «پیروزی یک رویداد، پایان دادن به مبارزه و ورود به دوره بازسازی بعدی نخواهد بود»،[21] و همچنین شامل یک سری «رویدادهای متوالی متفاوت» نمی باشد.[22] از نظر پانه کوک:
«انقلابی که طبقهی کارگر به وسیلهی آن چیرگی و آزادی را به دست میآورد، یک رویداد منفرد با مدت محدود نیست، بلکه یک فرآیند سازماندهی و خودآموزی است که در آن حال کارگران به تدریج، در حال رشد و سپس در طی مراحل و جهیدن هستند. آنان جهش می کنند، نیروی خود را برای غلبه بر بورژوازی، نابودی سرمایه داری و ایجاد سیستم جدید تولید جمعی افزایش می دهند»[23]».
این ایده که انقلاب یک فرآیند است برای کمونیسم شورایی یک ایده مرکزی است، و ما را مستقیماً به بررسی ایدههای کمونیستی شورایی در مورد آگاهی و سازماندهی طبقاتی میکشاند، که پانهکوک در سال 1909 آن را «آن دو ستون قدرت طبقه کارگر» توصیف کرد.[24] از نظر کمونیستهای شورایی، انقلاب شامل کنش تودهای اکثریت عظیم طبقه کارگر است. این یکی از نکات اصلی اختلاف کمونیست های شورایی و بلشویک ها بود. در باره ی انقلاب کمونیستی پانه کوک در سال 1938 نوشت:
«[انقلاب کمونیستی] نمی تواند توسط تودهای ناآگاه و پیروانی متکی به حزبی که خود را رهبری خبره معرفی می کند ، به دست آید. تنها در صورتی میتوان به آن دست یافت که خود کارگران، کل طبقه، شرایط،،راهها و ابزار مبارزهشان را درک کنند؛ زمانی که همه بدانند و قضاوت بکنند که چه عملی بایستی انجام دهند. هر یک از آنها باید خودشان عمل کنند، خودشان تصمیم بگیرند، از این رو خودشان فکر کنند و درک کنند»[25].
همانطور که این قسمت به خوبی نشان می دهد، کنش توده ای از آگاهی توده جدایی ناپذیر است، و کمونیست های شورایی پیوسته تأکید می کردند که آگاهی طبقاتی گسترده یکی از شرایط ضروری خود رهایی طبقه کارگر است. با این حال، این بدان معنا نیست که کمونیستهای شورایی فکر میکردند که آگاهی طبقاتی گسترده پیششرط اساسی انقلاب است، اگر این بدان معناست که اکثریت طبقه کارگر باید قبل از هرگونه اقدام انقلابی، کاملاً آگاه باشند، تأکید در کمونیسم شورایی به سمت معکوس چنین رابطه ای بین آگاهی طبقاتی و کنش طبقاتی گرایش می داشت. همانطور که پانه کوک بیان می کند، مبارزات کارگران «آنقدرها نتیجه آغاز رشد معنوی آن ها نیست».[26] کمونیستهای شورایی، مطابق با ایدهشان از انقلاب بهعنوان یک فرآیند، استدلال میکردند که آگاهی طبقاتی عمومی و گسترده تنها میتواند محصول مشارکت فعال کارگران در خود مبارزه طبقاتی باشد. رزا لوکزامبورگ در گزارش خود از انقلاب 1905 روسیه استدلال کرده بود که «درجات بالای آموزش سیاسی، آگاهی طبقاتی و سازماندهی» که طبقه کارگر برای موفقیت مبارزاتش به آن نیاز داشت، «با جزوه ها و اعلامیه ها» به دست نمی آید. آن فقط توسط مکتب سیاسی زنده، با مبارزه و در مبارزه، در جریان مداوم انقلاب ایجاد می شود».[27] تصور لوکزامبورگ توسط کمونیست های شورایی مشترک بود. در سال 1927 پانه کوک استدلال کرد که آگاهی طبقاتی:
«از کتابها یا از طریق دورههای تئوری و شکلگیری سیاسی آموخته نمیشود، بلکه از طریق تمرین زندگی واقعی مبارزه طبقاتی آموخته میشود. درست است که قبل از عمل، و همچنین پس از عمل، نظریه را میتوان در مفاهیمی بیان کرد که دانش سازمانیافته را ارائه میکند. اما، برای توسعه به معنای واقعی، خود این دانش باید در مدرسه سخت تجربه به دست آید، تجربه ای سخت زیسته که ذهن را در گرمای کامل نبرد شکل می دهد... فقط از طریق تمرین آن است. مبارزه علیه سرمایه داری ... که پرولتاریا به طبقه ای انقلابی تبدیل می شود که قادر به تسخیر نظام سرمایه داری است»[28].
کمونیستهای شورایی به موازات این دیدگاه که آگاهی طبقاتی گسترده از دخالت فعال تودهای در مبارزه طبقاتی به جای «تغییر ساده مردم از طریق تبلیغات به عقاید سیاسی جدید» [29] پدید میآید، همچنین پیشبینی میکردند که سازمان طبقه کارگر، دومین شرط اساسی انقلاب کمونیستی نیز به همین شکل بوجود می آید. از طریق سازماندهی تدریجی طبقه کارگر در آمادگی برای اقدام انقلابی واحد و قاطع، نمی توان انقلاب را از قبل آماده کرد. در سال 1912 آنتون پانهکوک از این نگرش انتقاد کرد که معتقد بود انقلاب «یک رویداد در آینده، یک آخرالزمان سیاسی است، و تنها کاری که باید انجام دهیم این است که با جمعآوری نیرو و جمعآوری و حفاری نیروهایمان برای نمایش نهایی آماده شویم». [30] در برابر این نگرش او این دیدگاه را مطرح کرده بود که:
«تنها با مبارزه برای به دست گرفتن قدرت است که تودهها میتوانند گرد هم آیند، عمل کنند و به سازمانی تبدیل شوند که قادر به گرفتن قدرت باشد»[31]
او این دیدگاه را در شوراهای کارگری تکرار کرد:
«نیروهای کارگری مانند ارتشی هستند که در طول نبرد جمع می شوند! آنها باید با خود جنگ رشد کنند»[32]
در اینجا ایدههای پانهکوک منعکسکننده ی فرمولبندی روزا لوکزامبورگ از رابطه بین مبارزه طبقاتی و سازمان در اعتصاب تودهای بود: «سازمان نیروها را برای مبارزه مهیا نمیکند، اما مبارزه، در درجهای رو به رشد، افراد را برای سازمان مهیا میکند».[33] در سال 1920 پانه کوک استدلال کرد که سازمان های انقلابی توده ای (مانند «اتحادیه بزرگ» یا «اتحادیه های صنعتی» که سندیکالیست ها به دنبال ایجاد آن بودند) نمی توانند:
«خیزش برای آمادگی و احساس انقلا بی وعمل انقلابی برای زمان پیشِ رو درون یک نیروی کار هنوز منفعل در زمان آینده: این شکل جدید خود-سازماندهی را تنها میتوان در فرآیند انقلاب، توسط کارگرانی که مداخلهی انقلابی انجام میدهند، راهاندازی کرد»[34]
یکی از مثالهایی که پانهکوک در شوراهای کارگری به کار برد، ایدههای کمونیستهای شورایی در مورد سازمان را به خوبی نشان میدهد. در ایالات متحده آمریکا در دهه 1930، حضور تعداد زیادی از کارگران بیکار (و بنابراین بالقوه اعتصاب شکن) به این معنی بود که "هر گونه اعتصاب منظم علیه کاهش دستمزد غیرممکن می شد، زیرا کارگاه ها پس از ترک توسط اعتصاب کنندگان، بلافاصله توسط جمعیت بیکار خارج جایگزین می شد. «برای غلبه بر این مشکل، کارگران تاکتیک اشغال را در پیش گرفتند، یعنی اعتصاب کردند، اما در محل کار ماندگار شدند». کارگران همچنین دریافتند که با اشغال محل کار به صورت دسته جمعی، نیروی کار اعتصابی دیگر «در خیابان ها و خانه ها... به افراد بی بند و بار از هم جدا تبدیل نمی شوند» و دیگر لازم نیست اعتصاب ها «با درگیری مداوم با پلیس برای استفاده از خیابان ها و مکان ها به منظور اجتماع همراه باشد». همانطور که پانه کوک اشاره کرد، تاکتیک اشغال، که تقریباً به عنوان یک نتیجه جانبی، همبستگی و مشارکت فعال اعتصاب کنندگان را افزایش می داد، آگاهانه پیش از مبارزات واقعی برنامه ریزی نشده بود: «این تاکتیک توسط تئوری ابداع نشد، بلکه در برابر نیازهای عملی به طور خودانگیخته به وجود آمد؛تئوری نمی تواند بیش تر از آن چه رخ می دهد علل و پیامدهای آن را توضیح دهد.»[35] باز هم، در اینجا تداومی بین ایده های کمونیست های شورایی و رزا لوکزامبورگ وجود دارد، زیرا در سال 1904 لوکزامبورگ استدلال کرده بود که «تاکتیک های مبارزه» توسط انقلابیون «اختراع» نمی شود، اما عبارت بودند از:
«نتیجه یک سلسله اقدامات خلاقانه ،بزرگ و مترقیانه در جریان مبارزه طبقاتی، تجربی و غالباً عنصری... ناخودآگاه مقدم بر خودآگاهی است، منطق فرآیند عینی تاریخی از منطق ذهنی سخنگویانش پیشی می گیرد».[36]
بنابراین سازمان و آگاهی طبقاتی از طریق یک رابطه دیالکتیکی به هم پیوند خورده اند. اشکال جدید مبارزه و سازماندهی به صورت خودجوش به وجود میآیند؛ به این معنا که از قبل آگاهانه برنامهریزی نشدهاند و به عنوان پاسخی عملی به مشکلاتی که کارگران در جریان مبارزات با آنها مواجه هستند پدید میآیند. با این حال، هنگامی که این اشکال جدید پدید آمدند، میتوان آنها را به طور گستردهتر شناخت و گروههای دیگر از کارگران میتوانند بر اساس الگوی آنها عمل کنند.
برای جمع بندی این ایده ها، از دیدگاه کمونیست شورایی، فرآیند انقلابی را می توان به عنوان فرآیندی در نظر گرفت که در آن طبقه کارگر به طور مداوم ایده های جدید و اشکال جدید سازماندهی را در پاسخ به مشکلات عملی که در جریان مبارزه ی طبقاتی با آن مواجه است، اتخاذ می کند. هنگامی که کارگران مبارزه علیه حملات طبقه حاکم را آغاز کردند، ضرورت غلبه بر مشکلات عملی که در جریان مبارزه پدیدار می شوند، کارگران را به سمت درک این موضوع سوق می دهد که اشکال موجود سازمانی دیگر برای وظایف آنها مناسب نیست، و باید اشکال جدیدی ایجاد شود. در جریان تشدید مبارزات، هر گام عملی رو به جلو توسط طبقه کارگر در جهت پیگیری جدی مطالبات خود، در جهت سرنگونی نظام موجود و سازماندهی مجدد جامعه در راستای منافع خود طبقه کارگر،آنان را هدایت می کند. همانطور که پانه کوک در سال 1920 بیان کرد:
«تودهها بدون اینکه به طور اعتقادی کمونیست باشند، مسیری را که کمونیسم به آنها نشان میدهد، بیشتر و بیشتر دنبال میکنند، زیرا ضرورت عملی آنها را به آن سمت می برد».[37]
این یک فرآیند خطی نیست. پیشروی ها و عقب نشینی ها به دنبال یکدیگر می آیند. با این حال، گرایش اساسی به سمت کمونیسم است، در صورتی که بدون در نظر گرفتن هیچ دلیل دیگری جز این که اتکا به ایده های منسوخ و اشکال سازماندهی همواره به شکست منجر می شود، در حالی که پذیرش ایده های جدید و اشکال جدید موفقیت هایی را به همراه دارد. پانه کوک در کتاب خود، لنین به عنوان فیلسوف (1938) این مفهوم را بر اساس یک «نظریه دانش» بنیادی استوار کرد:
«انسان بر اساس تجربیات خود تعمیم ها و قوانین طبیعی را به دست می آورد که انتظاراتش بر آنها استوار است. آنها به طور کلی درست هستند، همانطور که بقای او گواه است. اما گاهی اوقات ممکن است نتایج نادرستی گرفته شود،توأم با شکست و نابودی . زندگی فرآیندی مستمر از یادگیری، سازگاری و رشد است. تجربه ی عملی آزمون سخت درستی یک تفکر است».
پانویسها و منابع:
[1] آنتون پانه کوک، شوراهای کارگری (2-1941) (کمبریج، ماساچوست: ریشه و شاخه، 1970) ص. 83.
[2] رجوع کنید به رزا لوکزامبورگ، اعتصاب تودهای، حزب سیاسی و اتحادیههای کارگری (1906) (لندن: مرلین، بدون تاریخ)
[3] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 83.
[4] هرمان گورتر، انقلاب جهانی (1918) (گلاسکو؛ دفتر اطلاعات و تحقیقات سوسیالیستی (اسکاتلند)، 1920) ص. 61.
[5] V. I. لنین. مجموعه آثار، ج. XXXI (مسکو: پیشرفت، 1996) ص 17 به بعد.
[6] گورتر. انقلاب جهانی، ص. 51.
[7] هرمان گورتر، "نامه سرگشاده به رفیق لنین"، دردنات کارگران، 11 ژوئن 1921. "نامه سرگشاده" (که امروزه بیشتر به عنوان "پاسخ به لنین" شناخته می شود) در روزنامه دردنات کارگران منتشر شد. کمونیست های چپ در بریتانیا که بین 12 مارس و 11 ژوئن 1921 در اطراف سیلویا پانکهورست جمع شده بودند.
[8] همان، 4 ژوئن 1921.
[9] «مانیفست انترناسیونال کمونیستی چهارم» در بین 8 اکتبر و 10 دسامبر 1921 در Dreadnought کارگران منتشر شد.
[10] Anton Pannekoek، 'Sovjet-Rusland en het-Europeesche Communisme'، در De Nieuwe Tijd (1921)، ترجمه شده در S. Bricianer، Pannekoek and the Workers' Councils (Saint Louis: Telos, 1978) ص. 229.
[11] هرمان گونر، انترناسیونال کارگران کمونیست (1923) (لندن؛ 1977) ص. 4.
[12] اتو رول، از بورژوازی تا انقلاب پرولتری (1924) (گلاسکو/لندن: دیدگاه های انقلابی/بازتولید سوسیالیستی، 1974) ص. 8.
[13] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 86.
[14] برای شرح دقیقتر کمونیستهای شورای آلمان در دهههای 1920 و 1930، و از گروههایی که آنها در کشورهای دیگر تحت تأثیر قرار دادند، به Denis Authier و Jean Barrot، La Gauche communiste en Allemagne (19I8-1921) (پاریس: Payot) مراجعه کنید. ، 1976)، به ویژه صص 189-216 و 221-30.
[15] رجوع کنید به Bricianer, 1978, pp. 73-117.
[16] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 104.
[17] آنتون پانهکوک، انقلاب جهانی و تاکتیکهای کمونیستی (1920)، در مارکسیسم D. A. Smart، Pannekoek and Gorter's Marksism (لندن: پلوتون، 1978) صفحات 110-11 (تاکید در اصل).
[18] Anton Pannekoek, Tactical Differences In the Worker' Movement, in Bricianer, 1978, p. 105.
[19] Anton Pannekoek, 'Gewerkschaftsdisziplin', Bremer Burger-Zeitung (18 اکتبر 1913)، ترجمه شده در Bricianer, 1978, p. 132.
[20] پانه کوک، «تذکرات کلی در مورد مسئله سازماندهی»، در مارکسیسم زنده، IV: 5 (نوامبر 1938)، تکثیر شده در Bricianer، 1978، ص. 273.
[21] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 54.
[22] همان، ص. 108.
[23] همان، ص. 91.
[24] Pannekoek, Tactical Differences In the Worker' Movement, in Bricianer, 1978, p. 87.
[25] آنتون پانه کوک، لنین به عنوان فلسفه (1938) (لندن: مرلین، 1975) ص. 103.
[26] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 98.
[27] لوکزامبورگ، اعتصاب جمعی، ص. 32.
[28] Anton Pannekoek, 'Prinzip und Taktik', Proletarier, 7-8 (1927) ترجمه شده در Bricianer, 1978, pp. 241-2.
[29] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 35.
[30] پانه کوک، «نظریه مارکسیستی و تاکتیکهای انقلابی»، در Die Neue Zeit، XXXI (1912)، ترجمه شده در اسمارت، 1978، ص. 52.
[31] همان، ص. 52.
[32] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 91.
[33] لوکزامبورگ، اعتصاب جمعی، ص. 62.
[34] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، 1978، ص. 116.
[35] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. 72.
[36] رزا لوکزامبورگ، "مسائل سازمانی انقلاب پرولتری" (با عنوان اصلی "مسائل سازمانی سوسیال دموکراسی روسیه")، در لنینیسم یا مارکسیسم (گلاسکو: فدراسیون کمونیست ضد پارلمانی، 1935) ص. 14.
[37] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، 1978، ص. 95.
[38] پانه کوک، لنین به عنوان فیلسوف، ص. 17