کمونیسم شورایی و نقد بلشویسم
22-11-2021
بخش کمونیسم شورایی
801 بار خواندە شدە است
کمونيسم شورائی و نقد بلشويسم
کايو برندل
1999 مترجم : مريم صبا
1
«به فرض که رهبريت مرکزی بتواند آن چه را توليد شده عادلانه تقسيم کند، اين واقعيت همچنان باقی ميماند که توليدکنندگان، وسائل تولید را در تصاحب خويش ندارند. اين وسائل متعلق به آنها نيست، بلکه از اين وسائل استفاده ميشود تا آنها را بکار گيرند. پيامد جتناب ناپذير اين مسئله اين است که گروههائی که با رهبريت موجود مخالفت ميکنند، از طريق زور سرکوب خواهند شد. قدرت اقتصادی مرکزی در دستهائی است که بطور همزمان، قدرت سیاسی ا اعمال ميکنند. هر اپوزيسيونی که به گونهای متفاوت در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی بينديشد، به هر وسيله ی ممکنی سرکوب خواهد شد. بدين ترتيب بجای، بنا بتعريف مارکس، مجامع توليدکنندگان آزاد و برابر، دارالتاديبی وجود دارد که هيچکس مانند آن تا تاکنون نديده است »
اين نقل قول که ترجمه آزاد بخشی از يک متن هفتاد ساله است، روشن ميسازد که روابط توليد در روسيه بگونهای که پس از اکتبر 1917 تکامل يافت، هيچ ربطی به درک مارکس و انگلس از کمونيسم نداشت. زمانی که جزوه ی نقل قول شده منتشر شد، وحشت دههی سی هنوز در پيش بود. اين جزوه صرفاً جنبه ی پيشگوئی داشت. هيچ واقعه ی سياسی باعث چنين انتقادی از جامعه شوروی نشده بود، بلکه اين انتقاد از تجزيه و تحليل اقتصادی ناشی گرديد. براين مبنا، استالينيسم در حال رشد، نمود سياسی يک سيستم اقتصادی شناخته شد که به استثمار سرمايهداری دولتی تعلق داشت، و اين فقط بهحساب استالينيسم گذارده نميشد . متن فوق الذکر که اعتبار پايداری به دست آورد، نتيجه کار يک گروه بود و نويسندگان آن وابسته بهجريانی بودند که در سالهای پس از جنگ جهانی اول شکل گرفت. اين جريان با انتقاد شديد از سوسيال دموکراسی و نيز بلشويسم مشخص گرديد. جريانی بود که با دقت تجربيات روزانهی طبقه ی کارگر را تجزيه و تحليل کرد، و از اين راه به ايدههای جديدی دست يافت. اين جريان، سوسيال دموکراسی و بلشويسم را به عنوان "جنبش کارگری کهنه" میديد که متضاد آن " يک جنبش جديد کارگران" بود . جزو اولين نمايندگان اين جريان، مارکسيستهای آلمانی و هلندی بودند که همواره در جناح چپ سوسيال دموکراسی قرار داشتند . آنان طی سالهای طولانی مبارزه دائمی شان بر عليه رفورميسم، بيش از بيش منتقد سوسيال دموکراسی شدند. معروفترين اعضای اين جريان دو شخص هلندی به نامهای آنتون پانهکوک ( 1960-)(1872 ) و هرمن گورتر (1927-1864 ) و دو شخص آلمانی به نامهای کارل شرودر (1950-1884) و اُتو روله (1943-1874) بودند. بعداً،پل متيک (1980-1904 ) بسيار جوانتر يکی از مهمترين نظريه پردازان اين جريان شد.
اندکي پس از شروع قرن، افکار پانه کوک بدليل برخي بازتابهای مارکسيستي بر فلسفه مورد توجه قرار گرفت. او از سال 1906 تا شروع جنگ جهانی اول در آلمان کار ميکرد. در ابتدا، يک سال معلم مدرسه حزبی SPD بود، و پس از تهديد به اخراج از آلمان، در برمن Bremen شاغل شد و مقالاتی برای نشريات مختلف چپی نوشت. پانهکوک در زمان اقامتش در برمن شاهد يک اعتصاب غيرقانونی و بسيار پر اهميت کارگران بارانداز بود. اين تجربه بر افکارش درمورد مبارزه طبقاتی و نيز برداشت وی از مارکسيسم تاثير گذاشت. در نتيجه، تئوريهای بلشويکی مربوط به سازماندهی، استراتژی و خط مشی را در همان روزهای اوليه رد کرد . اتو روله هيچگاه خود را وابسته به جريانی در درون جنبش کارگری آلمان ندانست، ولی هرگز نيز منافع عمومی طبقه کارگر را نديده نگرفت. او نيز مانند پانهکوک بلشويسم را در دهه 1920 رد کرد، و يکی از اولين کسانی بود که وارد اين بحث شد که انقلاب پرولتاريائی کاملاً متفاوت از انقلاب بورژوائی است؛ و از اين رو، اشکال سازماندهی کاملا متفاوتی را نياز دارد. بدين دليل، او اين توهم که انقلاب پرولتاريائی میبايست مسئله يک حزب باشد را رد کرد. "انقلاب" بنا به گفته وی "يک امر حزبی نيست، بلکه از لحاظ سياسی و اقتصادی مسئلهی تمام طبقه کارگر است."
اين افکار که تفصيل بيشتری يافت، وجه مشخصه جريانی بود که به عنوان کمونيسم شورائی شناخته شد. کمونيسم شورائی از همان ابتدای دهه 1920 بر تجربيات ناشی از انقلابهای روسيه و آلمان متکی بود و از دموکراسی شوراها دفاع نمود و قدرت حزب را رد کرد. اين جريان در پی اين بود که خود را از بلشويسم و بلشويکها و آنهائی که کمونيست خوانده ميشدند متمايز سازد. با اين وجود، در آغاز، از نظرات تکامل يافته بعدی خود فاصله بسياری داشت .
2
كمونيسم شورائي در ابتدا تفاوت چنداني با لنينيسم نداشت. باوجوداين، روله احزاب انترناسيونال سوم را كمونيستى نميدانست. چند سال بعد، كمونيستهاى شورائى ناچار شدند به طور روشنترى خود را از بلشويسم مشخص سازند. به اصطلاح انقلاب اكتبر به تزاريسم خاتمه داد، روابط فئودالى را به پايان رساند و راه را براى روابط سرمايهدارى هموار كرد .
كمونيستهاى شورائى از اين فراتر رفتند . آنها به اين واقعيت اشاره كردند كه اقتصادى مانند اقتصاد روسيه كه بر پايه كار مزدى -يعنى اقتصادى كه در آن نيروى كار يك كالاست- قرار دارد، چيزى نميخواهد به جز توليد ارزش اضافى و استثمار كارگران. تفاوتى هم ندارد كه اين ارزش اضافى از آن سرمايهداران خصوصى بشود و يا نصيب دولت بهعنوان صاحب وسايل توليد. كمونيستهاى شورائى آموزش ماركس را به خاطر داشتند كه ملى كردن وسايل توليد ارتباطى به سوسياليسم ندارد. آنان به اين واقعيت اشاره كردند كه در روسيه، توليد از همان قوانين موجود در سرمايهدارى خصوصى كلاسيك پيروى ميكند. استثمار، بنا به گفته ماركس، فقط زمانى ميتواند به پايان رسد كه كار مزدى وجود نداشته باشد. كمونيستهاى شورائى، با اشاره به مسكو، توضيح دادند كه كمونيسم چه چيزى نبود. بدين ترتيب، کمونيسم شورائی و نقد بلشويسم تفاوت ميان كمونيسم شورائى و بلشويسم روشنتر و كاملتر گرديد.
3
از آن چه گفته شد نبايد چنين برداشت شود كه كمونيسم شورائى ناقد استالينيسم به صورت خاص است، بلكه در واقع ناقد بلشويسم به طور كلى است. كمونيستهاى شورائى استالينيسم را نوعى ضد انقلاب نمى بينند كه انقلاب اكتبر را از ثمرهی خود محروم كرده باشد. بلكه آن را ثمره اين انقلاب ميدانند،انقلابی كه در را به روى سرمايهدارى در روسيه گشود. استالين وارث بلشويسم و انقلاب بلشويكى بود. تكامل اين تئورى همانند تكامل اجتماعى به كندى صورت گرفت. كمونيستهاى شورائى در طول حيات خود نظرات و پراتيك خود را تغيير دادند. احزاب كمونيستهاى شورائى ابتدا در آلمان و هلند شكل گرفتند. اين امر با نظر اشخاصى مانند روله كه چنانجه گفته شد، معتقد بودند كه احزاب مسئله طبقه كارگر نيستند، مغاير بود. روله بههرحال اين سازمانها را به صورت احزابى ميديد "با ماهيتى كاملا جديد - حزبى كه ديگر حزب نبود."
روله چهار سال بعد، در سال 1924 ،به گونه ديگرى سخن گفت: " يك حزب با ماهيت انقلابى بهمعناى پرولتاريائى كلمه بی معنا است. ماهيت انقلابى آن فقط به معناى بورژوائى وجود دارد، آنهم صرفا هنگامى كه مسئله تبديل فئوداليسم به سرمايهدارى مطرح باشد." او کاملاً درست ميگفت و اين چيزهای به اصطلاح بی معنا در خلال ده سال از صحنه جدال پرولتاريائى محو گرديد. استثناهاى اندكى وجود داشتند و كمى پس از جنگ جهانى دوم، اين اصطلاح ديگر به كار نرفت.
كمونيستهاى شورائى در همان زمان رشد كردند. آنها متوجه شده بودند كه انقلاب روسيه چيزى بيش از يك انقلاب بورژوائى، و اقتصاد روسيه چيزى بيش از سرمايهدارى دولتى نبود. آنها درك مشخص تر از مسائلى که آماده بررسی جديد بودند، داشتند. مسائلى كه قبلا شكافته نشده بودند، اكنون روشنتر بودند . مهمترين تجزيه و تحليل در اين زمينه توسط پانهكوك در سال 1938 انجام شد. او جزوهاى در مورد فلسفه لنين منتشر نمود و بررسي عميقترى از بلشويسم ارائه داد. پانهكوك به اين نكته اشاره كرد كه ماركسيسم لنين چيزى بيش از يك افسانه نبود و با ماركسيسم واقعى در تضاد قرار داشت. او علت را چنين توضيح داد: "مبارزه با تزاريسم در روسيه از جنبههاى بسيارى شبيه به مبارزه با فئوداليسم در اروپا در گذشته دور بود. در روسيه، كليسا و مذهب قدرت موجود را حمايت ميكردند. به دين دليل، مبارزه برعليه مذهب يك ضرورت اجتماعى به شمار مى آمد " . از اينرو، آنچه لنين به عنوان ماترياليسم تاريخى در نظر داشت، به سختى از ماترياليسم بورژوائى فرانسه در قرن هيجدهم، يعنى ماترياليسمى كه در آن زمان به عنوان سلاحى معنوى برعليه كليسا و مذهب به كار مي رفت، قابل تشخيص بود. بايد گفت كه به همين طريق و با اشاره به شباهتهاى موجود بين روابط اجتماعى در روسيه پيش از انقلاب و روابط اجتماعى فرانسهى قبل از انقلاب، كمونيستهاى شورائى به اين واقعيت اشاره كردند كه لنين و اعضاى حزبش نام ژاكوبينها را بر خود گذاشتند. منظورشان اين بود كه حزب آنها در انقلاب بورژوائى روسيه همان عملكرد ژاكوبينهاى فرانسه را داشت . کمونيسم شورائی و نقد بلشويسم همانگونه كه كمونيستهاى شورائى گفتند، اين نتيجه منطقى انقلاب اكتبر بود كه بلشويسم در مارس 1918 يعنى فقط پنج ماه پس از اكتبر 1917 ،قدرت شوراها را كه در سطح حداقل بود، به زور از آنها گرفت . شوراها با سيستمى كه روبناى سياسى روابط توليدى سرمايهدارى دولتى بود، همخوانى نداشتند . آنچه نهضت كمونيست شورائى از كمونيسم در نظر دارد، كاملا متفاوت از آن سيستم است. ديكتاتورى يك حزب با آن روابط اجتماعى كه بر الغاى كار مزدى و پايان بخشيدن به استثمار كارگران متكى است، تناسبى ندارد. جامعه اى كه در آن توليدكنندگان آزاد و مساوى هستند، نميتواند چيزى متفاوت با دموكراسى توليدكنندگان باشد.