پاسخ به پرسش های سایت گزارشگران
29-05-2024
بخش دیدگاهها و نقدها
288 بار خواندە شدە است
پاسخ به پرسش های سایت گزارشگران
پرسش اول: مهم ترین نقاط قوت و جایگاه و نقش این تشکل ها در جنبش کارگری و اوضاع سیاسی کنونی و آینده ایران چیست؟
-در آستانه قیام ۵۷ به این سو با بنبست مشی مسلحانه جدا از توده،پیش از انقلاب و جنبش بزرگ اعتراضی توده ها و کارگران در واحدهای صنعتی و نقش تعیین کننده و ویرانساز این جنبش در سقوط سلطنت، رویکرد روشنفکران رادیکال و انقلابی و چپ در استقبال از این رویدادها که احزاب سیاسی و سازمانها نقش حاشیه ای در آن داشتند، توجه به اشکال اصلی و سازمانی با رویکرد و مشی سیاسی- تشکیلاتی رونق گرفت.این تحول به شکلگیری شمار قابل ملاحظه ای ازسازمان ها و گروه های چپ گردید.طی سالهای ۵۶ تا ۶۰ ،بحث ها و تلاشهای متعددی میان این تشکل ها برای اتحاد، ایجاد حزب ویژه طبقه کارگر و یا حزب کمونیست و چالشگری بر سر مواضع صحیح مارکسیستی و سوسیالیستی در گرفت .شعار پیش به سوی ایجاد حزب طبقه کارگر، عملاً در بیانیه ها و نشریات و اعلامیه های اکثریت قریب به اتفاق سازمان های چپ به عنوان شعار روز و حیاتی مطرح میشد. حاصل این تحولات، پیش کشیده شدن مفهوم برنامه حزبی که تا آن موقع چندان مورد توجه این نیروها نبود، به عنوان پایه اصلی هر گونه تشکیلات حزبی و از جمله حزب کمونیست و حزب طبقه کارگر مطمع نظر قرار گرفت ؛ و برای دستیابی به این «برنامه» مبارزه با انحرافات راست و «چپ» و موانع پیشرفت و تشکل سیاسی و حزبی طبقهی کارگر به طور جدی به پیش کشیده شد. از هم گسیخته شدن و به بن بست رسیدن و فروپاشی و انشعاب در بزرگترین سازمان های چپ آن دوره از قبیل «سازمان چریک های فدایی خلق»،« سازمان پیکار»،« سازمان رزمندگان» و غیره مستقل از سرکوب سراسری و نهایی پس از خرداد ۶۰، نگرش برنامهای بخشی از این جریانها موسوم به «مارکسیسم انقلابی» در برابر پوپولیسم یا خلق گرایی سازمان های یاد شده و مانند آن، منجر به پلاریزه ای تحول ساز گردید که در نهایت به شکل حزب کمونیست ایران در شهریور ۱۳۶۲ اعلام موجودیت کرد. تحولات پس از آن حتی در سازمان هایی که با این روند همراهی نکردند همچون جریانهای مختلف فدایی، راه کارگر اتحادیه کمونیست ها منهای جریانهای مائوئیستی و تروتسکیستی که خود به سبب پیروی از گرایشهای جا افتاده بین المللی از همان ابتدا حزب خود را پی ریزی کردند-مثلاً حزب کارگران سوسیالیست منسوب به بینالملل چهار و جنبش تروتسکیستی و حزب رنجبران به عنوان تداوم گرایش طرفدار کمونیسم چینی -همه برنامه ای را به عنوان مبانی تئوریک- تشکیلاتی ، تاکتیک و استراتژی موجودیت خود تدوین و با ایجاد ارکان حزبی مبتنی بر اساسنامه های نسبتاً پایدار و نظام مند ،برگزاری کنفرانس ها، کنگره ها و تشکیلات های خارج ،ارگانهای رسمی و ادبیات حزبی و ابزارها و و وسایلی که به طور جدی به امر تحزب می پردازند؛ بعلاوه اتکا و رویکرد آنها به جنبش و مبارزه و تشکل طبقه کارگر به عنوان چشم انداز و اهرم سیاسی خود ،عملاً دوره تازه ای از جنبش چپ را در حیات روشنفکری، فعالیت سیاسی رادیکال و کنش گری اجتماعی آفریدند. مستقل از اینکه این احزاب و سازمانها و تا چه اندازه به هدف های آرمانی و برنامه ای خود نائل شده باشند، میتوان نقطه قوت آنها را در دو راستا جمع بندی کرد: شکل گیری مفهوم تحزب بر مبنای برنامه و اتکا به جنبش مستقل طبقه کارگر و اینکه سوسیالیسم به طور مشخص و تاریخی از تحقق رهبری و پیروزی طبقه کارگر و جنبشهای اعتراضی مختلف انجام می پذیرد. این مبانی برنامه ای، هر یک از این سازمان ها و حزب های چپ را ملزم ساخته که با شفافیت و صراحت از مسایل کلیدی همچون مفهوم حزب طبقه کارگر،سوسیالیسم، مرحله انقلاب و تکالیف و وظایف انقلاب پیشِ رو، ماهیت اقتصادی اجتماعی جامعه، روندهای سرمایهداری جهانی و بسیاری مفاهیم استراتژیک در جنبش جهانی طبقه کارگر، سرمایه داری و تضادها و موانع و مشکلات به طور مکتوب و رسمی و مستند، حضور خود را در رسانه ها، مجموعه فعالیتهای اپوزیسیون خارج ،تشکیل اجتماعات و مانند آن، اعلام نمایند.
پرسش دوم:مهمترین ضعف ها و اشکالات و انحرافات را که به نظر شما باعث عدم کارایی و ایفای نقش انقلابی مورد انتظار و یا نسبی آنها در جنبش کارگری و عرصه عمومی سیاست ایران شده چیست؟
پاسخ: مهمترین نقطه انحراف را غلبه فرقه گرایی (سکتاریسم) بر این تشکل ها می دانم ؛که این عارضه را در مقالهای تحت عنوان «سکتاریسم: بنیان ها و نمودها» (1396) به دست دادهام .عامل و آبشخور این انحراف را پیروی و تقلید متعصبانه و غیر تاریخی از تجربه کمونیسم روسی،بولشویسم، انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بین الملل ۳ میدانم. این رویکرد اساساً با تبدیل سوسیالیزم به ایدئولوژی، در نقش حزب کمونیست در جنبش تاریخی طبقه کارگر بسیار غلوآمیز و اغراق گویانه عمل میکند؛ و مبارزه طبقاتی و جنبش خود انگیخته و تشکل یابی طبیعی و مبارزه کارگران را تابعی مطلق و یکجانبه از حزب کمونیست ادعایی تصور می کند. امر خود رهایی کارگران را معلول و منسوب به حزب واحد کمونیستی میکند و رهبری طبقه کارگر بر جنبشهای خودانگیخته و نیز بر جنبش های اجتماعی را نه از طریق شوراهای کارگری که خود محصول مستقیم این جنبش ها هستند،بلکه آن را محصول بلاواسطه حزب تحت رهبری کمونیست ها و انقلابیون کمونیست، طبقه نخبگان و الیت روشنفکری و الیگارشی حزبی می داند. این دیدگاه هم اکنون از زاویه های نقد اصولی، تاریخی و مشخص،بی وجه و ساخته گی است. درک بخش غالب این تشکل ها در باره شکست ها و پیروزی های جنبش کارگری در کشورهایی که به اصطلاح انقلاب پیروزمند کارگری داشته اند، تحت تأثیر شدید روایتها و نسخههای غیر تاریخی نسبتا سطحی و فرمایشی کمونیسم روسی و زراد خانه بلافصل آن یعنی استالینیسم و رویزیونیسم نوین اعم از خروشچفیسم،مائوئیسم،کاستریسم و غیره و غیره است. در مقاله متافیزیک قطب چپ (۱۳۹۸) به طور مشخص به نقد مقوله حزب واحد طبقه کارگر پرداخته ام و ضرورت و واقعیت تعدد احزاب کارگری را برشمردهام ؛در عین حالی که خود مسئله حزب وضرورت آن را برای طبقه کارگر امری نسبی و نه مطلق دانسته ام. آنچه اصیل و قابل اتکاست خود جنبش خودانگیخته کارگران و توده های تحت ستم و متحدان طبیعی طبقه کارگر است که بایستی مورد تاکید قرار گیرد. نقش کمونیست ها کمک به اعتلای همین جنبش ها از مجاری امکانات،ابزارها و موقعیت های در دسترس آنان است. حزب و تشکیلات حزبی فقط یکی از این ابزارها است و خود تابعی از سطح مبارزه طبقاتی است .احزاب موجود چپ مثلاً در اپوزیسیون کنونی، فقط نقش کارکنان سیاسی جنبش کارگری را میتوانند به عهده داشته باشند ؛ و در این راستا با تکیه برابزارها، امکانات و یافتن راههای نیرومند سازی و سازمان یابی و اتحاد طبقاتی در جنبش کارگری در صورتی که بتوانند و درک کنند،این کنش گری را در میان کارگران تبلیغ و ترویج نمایند. رهبران طبقه کارگر اساسا از میان توده کارگری این احزاب در صورت داشتن پیوندی طولانی با طبقه و کنشگران آن بر می خیزند .خود طبقه است که دستور کار این احزاب را معین میکند و نه برعکس؛ یا حداقل می توان گفت که این رابطه به طور حقیقی می تواند به همین صورت وجود داشته باشد. نگاهی به نقش احزاب سیاسی در غرب که دقیقا دستور کار خود را از نظام کاپیتالیستی و طبقه سرمایه دار می گیرند نشان میدهد که این گزاره برای تعیین رابطه طبقه کارگر و احزاب سیاسی که خود را به عنوان کمونیست و طرفدار برنامه و نقش تاریخی طبقه کارگر در نظر میگیرند، ده ها بار بیشتر این رابطه را تصدیق و تایید می کند.رابطهای که متأسفانه به طور تاریخی تحت تاثیر آموزه های اینترناسیونال ۲ و ۳ و به ویژه سیطره کمونیسم روسی بر اذهان چپ جهانی، کاملا برعکس و به زیان طبقه کارگر و تبدیل آن به زائده و بنده ای از این گونه به اصطلاح احزاب کمونیستی و کارگریِ برساخته مسکوی دوران پیش از فروپاشی سوسیالیسم اردوگاهی تبدیل گردید.
پرسش سوم: آیا رهبری پیروزمندانه طبقه کارگر در انقلاب آینده در گرو وجود یک حزب کمونیست واحد و سراسری است؟ آیا کارگران بایستی الزاماً در یک حزب متشکل شوند؟ رابطه حزب کارگری و کمونیستی با حکومت و دولت شوراها در آینده سیاسی کشور چیست؟ آیا دولت شورایی یک دولت و حاکمیت حزبی است؟
پاسخ:در پاسخ به قسمت اول پرسش بایستی در مورد انقلاب آینده تصور نسبتاً محتمل و واقعی داشت. آن یک امر قطعی و بستهبندی شده نیست و به سطح و عمق و کیفیت مبارزه طبقاتی حال و آینده توده های کارگر و زحمتکش مربوط می شود. ترکیب طبقاتی ،سطح این مبارزه و مطالبات و مسایل ریشهدار کنونی در ایران ،و سطح تکامل مناسبات کالایی و شیوه تولید سرمایهداری به طور عینی ضرورت یک انقلاب دموکراتیک پیگیر و اصیل با جهتگیری ضد کاپیتالیستی و سوسیالیستی را به پیش می کشد. پیروزی در این انقلاب که به طور اصولی بایستی به حاکمیت و دولت زحمتکشان و حذف طبقه بورژوازی از رژیم سیاسی آینده باشد، در گروه وجود حزب کمونیست واحد و سراسری نیست و نمیتواند باشد. این امر نه شدنی است و نه از یک ضرورت واقعی برمیخیزد .دولت شورایی دولت شورایی است؛دولت حزبی نیست؛هرچند احزاب و از جمله حزب یا احزاب کمونیستی و کارگری به عنوان جزئی از کنشگری سیاسی و اجتماعی نقش پر اهمیتی را میتوانند در این تحول به عهده داشته باشند .عالی ترین ارگان سیاسی و طبقاتی کارگران همان شوراهای کارگری است که بخش اصلی مضمون ها و هدفها و کنشگری طبقه را در خود حمل میکند و ابزار و میانجی طبیعی و حقیقی بخش های بسیار متنوع طبقه کارگر است .امری که برای سایر متحدان این طبقه نیز به طور معمول،عملی و واقعی است.در ارتباط با جایگاه و دولت شورایی در پرسش پیشین و در نقد جنبش چپ تا اندازهای به این جنبه ها پرداخته شده است. طبیعی است که جنبش شورایی به عنوان امری معاصر و رهایی بخش در صورت تحقق و اِعمال هژمونیسم و راهنمای اجتماعی مدل و شکل بروز انقلاب در شکل گیری رژیم سیاسی آینده بر همین سامانه می تواند از انحراف به «چپ» و راست ،افتادن به دام شارلاتان های سیاسی و احزاب دست ساز و توطئه چین، مداخله گری های ارتجاعی سرمایهداری جهانی، اسلام سیاسی در نسخه های تازه و الهیات رهایی بخش ،باستان گرایی و دهها رهبری دروغین و پروپاگاندا های مصنوعی و کاذب،مصون و سالم و زنده بماند. امری که در قیام و جنبش انقلابی سال ۵۷ علیرغم گستره و عمق آن ،چنین سامانه و روندی دنبال نگردید و خیلی زود به انحراف کشیده شد؛ به طوری که ضد انقلاب از طریق پروپاگاندای ارتجاع داخلی و سرمایهداری جهانی در رأس این انقلاب جا خوش کرد و به گمراهی این رزم مشترک و تودهای و افتادن به دام نسخه های دیگری از استبداد و دیکتاتوری انجامید.
پرسش چهارم: آیا جنبش خود انگیخته و غیر حزبی در میان کارگران و متحدان وی میتواند مستقیما به آلترناتیو شورایی و دولت انقلابی زحمتکشان نائل گردد؟ رابطه جنبش خود انگیخته در میان کارگران و جنبشهای اجتماعی دیگر با مقوله سازمان حزبی و تشکیلاتی چیست؟ و چگونه باید باشد؟
پاسخ:جنبش خودانگیخته و غیر حزبی بنا به تعریف از شرایط عینی و ذهنی طبقه و میزان آمادگی آنان در مبارزات جاری علیه سیستم کارمزدی و کارفرمایان و در موقعیت تحول یافته، علیه شیوه تولید سرمایه داری برمی خیزد؛ و تحت تاثیر مستقیم شرایط حاکم بر کار و زیست زحمتکشان می باشد .این پدیده امری طبیعی و زاییده آگاهی طبقاتی آنان است و تاریخاً نیز همواره به همین صورت توسط توده ها ایجاد شده است. در جنبش کارگری که نوع تازه ای از دولت را به پیش می کشد، یعنی دولت شورایی، عملاً همین روند دنبال میشود و یا در مصاف با بدیل های بورژوایی و توهمات خرده بورژوایی، بایستی از سوی کارگران دنبال شود. نقش حزب سیاسی صرفا در یاری رساندن به همین روند و پروژه می باشد و نمی تواند در ایجاد آن چندان نقشه درجه اول و اصلی را ایفا کند و یا جایگزین آن شود.نظریه سنتی در احزاب وابسته به بین الملل ۲ و ۳ و گرایشات تروتسکیستی ،استالینیستی ،مائوئیستی و غیره این نقش را مطلق و یک طرفه میکند و رهبری تشکیلات حزبی را مستقل از اینکه این تشکیلات چگونه قدرت را به دست می گیرد، خود قرار گرفتن این قدرت را در چنگال خود ،هدف غایی و اصلی میداند؛ در حالی که در عمل این امر میتواند- و همیشه هم توانسته- به تداوم استثمار وستم بر طبقه و از قدرت باز ماندن و بیرون رانده شدن آنان بیانجامد. بنابراین تلاش کمونیست ها بایستی معطوف به انتقال قدرت به شوراهای کارگری و مردمی مستقل از گرایشهای سیاسی حاکم بر آنها باشد. در چنین روندی است که امر قدرت یابی و هژمونیسم کارگری و چشم انداز سوسیالیستی و پذیرش این بدلیل توسط متحدان طبقه تامین می گردد. نقش احزاب کارگری و کمونیستی صرفاً در این راستا قابل فهم و قابل پذیرش است.
پرسش پنجم: مضمون انقلاب پیشِ رو برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار حکومت انقلابی، در چه شاخصه ها، هدف ها ،مطالبات و محورهایی خواهد بود ؟رابطه دموکراسی،آزادی و برابری با مفهوم سوسیالیسم در این انقلاب به چه صورتی می باشد؟ به طور کلی پیروزی انقلاب آینده به چه معناست؟
پاسخ:تکلیف مقدم و بیواسطه جنبش تودهای، سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار حکومت و یا دولت کارگری است. این دولت کارگری به معنای صرف شوراهای اخص کارکنان کارخانه های تولیدی و صنعتی نیست؛ بلکه مدل و الگویی است که کارگران و زحمتکشان جامعه با پی افکندن آن و اعتلای تشکل های شورایی، امر مدیریت سیاسی،اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را در همه بخشها و شاخههای تولیدی، خدماتی، کشاورزی، نظامی و غیره در سطح شهر و روستا تامین میکنند. لغو فرماندهی و هژمونی سیاسی بورژوازی و نظام مسلط سرمایهداری و کارمزدی، جهت گیری اصلی این انقلاب خواهد بود.طبعاً در این روند ارتقای سطح رفاه عمومی، دموکراسی، آزادی و برابری بسیار فراتر از آنچه در دموکراسی غربی رایج است می بایستی مورد آماج و هدفگذاری توده های کارگر و زحمتکش باشد؛ و در این راه از کلیه ظرفیتهای علمی، تکنولوژیک، معنوی و انسانی جامعه سود بَرَد .رشد آزاد و نامحدود استعدادها و آفرینش های فردی و جمعی در قالب نهادها و بنیادها، انجمن ها و احزاب مختلف در سرلوحه نظام سیاسی آینده و تضمین کننده پیروزی آن در مصاف های پیش رو خواهد بود. سه مفهوم آزادی،برابری و دموکراسی به روشنی آشکار میسازد که مفهوم رهبری و آلترناتیو کارگری یک قالب بسته و تک راستایی نیست و طیف گستردهای از انباشت های فکری، تولیدی، آفرینندگی و انسانی را در میان طبقات و لایههای اجتماعی در میان خود طبقه کارگر و نیز تودههای زحمتکش و مزد و حقوق بگیر و یا بنگاههای خصوصی کوچک و متوسط را-که هنوز در عرصه اقتصاد و فرهنگ و خدمات حضور دارند - در برمیگیرد. انقلاب پیگیر و مداوم یک چشمانداز واقعی و اصولی را برای استقبال از این تحولات محتمل و تحقق مطالبات و خواسته ها و هدف های واقعی و اصیل توده ها تامین می نماید.
پرسش ششم:نقش وظیفه و تکلیف مقدم و اساسی کمونیستهای خارج کشور- سازمانی و غیر سازمانی و منفرد - در حال حاضر چیست؟ حمایت از جنبش کارگری اتحاد عمل افشاگری و غیره...؟
همین کارها و بسیاری دیگر لازم و ضروری است کنشگران جنبش کارگری و گرایش سوسیالیستی بسته به توان و موقعیت طبقاتی و شبکه اجتماعی و محیط کار و زیست خود می توانند برنامه عملی ویژه ای را تنظیم و در یاری رساندن به جنبش کارگری و سایر جنبش های اجتماعی همسو با طبقه به سمت گیری های دموکراتیک و رادیکال آنها یاری رسانند وتلاش ورزند. در جنبش شورایی و باورمندان به این گرایش تلاش ها طبعاً در جهت همسویی، اتحاد و تبلیغ و ترویج ایده های مربوط به اعتلا و استحکام قدرت طبقاتی کارگران و متحدان طبیعی و واقعی وی بایستی انجام گیرد. ایجاد هر گونه تشکیلات حزبی، اتحادیه های صنفی، فرهنگی و غیره توسط کنشگران ، روشنفکران انقلابی و رادیکال، گرایشهای سوسیالیستی در بخشهای مختلف جامعه، مغایرتی با این جنبش ندارد؛ به شرط اینکه خود را جایگزین آن نکند .حزب سیاسی چپ با هر درجه از «خلوص ایدئولوژیک» و مدعیات مارکسیستی و کمونیستی از پیش نمی تواند خود را نماینده این طبقه و یا هر طبقه دیگری قلمداد و بر این طبل توخالی و غیرکارگری بکوبد.حزب سیاسی چپ که در حاشیه جنبش کارگری است و در حال حاضر و برای سالهای طولانی در خارج کشور زیسته و میتوان آن را در حاشیه یِ حاشیه ارزیابی کرد، نبایستی با گزافهگویی و فرقه گرایی مفرط و رهبر تراشی، ایده های منسوخ و شکست خورده را در جنبش کارگری بازسازی و تبلیغ و ترویج و تکرار نماید. جای امیدواری است که بسیاری از اعضا و هواداران این تشکیلات های سنتی به بیعملی بی فایدگی و سکون و رکود آنان پی برده و در جستجوی راه های تازه در جهت یاری رساندن به جنبش واقعی و اصیل طبقه تلاش میورزند. جنبش شورایی اگر بتواند ساختارهای مناسب و شایسته را در هر گوشه و کنار جنبش کارگری و متحدان طبیعی وی در یافته، ایجاد کرده و در آن عرصه ها امر قدرت گیری و رزمندگی کارگران و زحمتکشان را پیشه خود سازد، به هر میزان و توان و اندوخته و امکاناتی که در اختیار دارد، میتواند امیدوار باشد که در آستانه برآمد انقلابی خود را با جنبش پیشرو و اصیل کارگری و همه توده های زحمتکش جامعه همسو و همراه نموده است.امر مهم تدارک و آماده سازی برای هر گونه اعتلای انقلابی در آینده در این چشم انداز امکان پذیر است. در این مسیر دست یازیدن به هرگونه همکاری اتحاد عمل، ایجاد شبکههای اجتماعی و مرتبط در داخل و خارج ،با اتکا به دموکراسی مستقیم ،سوسیالیسم از پایین، شعار آزادی و برابری و دستیابی به اشکال نوین مبارزه جمعی در دستور کار فعالان جنبش شورایی می باشد.
پرسش هفتم: پراکندگی، انشعاب های مکرر و تلاش های نافرجام و بیحاصل که تاکنون به منظور ائتلاف، اتحاد عمل و همکاری در میان احزاب و سازمانها در خارج کشور انجام شده، از چه عوامل وعلت هایی ناشی می گردد؟ برای عبور از این وضعیت چه باید کرد؟
پاسخ:این عوامل متعدد است و ارزیابی از هر یک از این عوامل به درازا می کشد .بخشی به شرایط عینی و تاریخی تحول سرمایه داری که اساساً دولتی و از بالا پدیدار گردیده و به این ترتیب فاقد یک طبقه سرمایه دار مستقل و مُرَجَع سیاسی مستقل و خصوصی با تفکر لیبرالیسم و دموکراسی وابسته به آن بوده، توسعه نیافتگی وضعیت اقتصادی اجتماعی ایران و صورتبندی و تحول طبقاتی دوران اخیر و نه چندان دیر سال ،سلطه حاکمیت دیرمان دیکتاتوری و استبداد سیاسی و مواردی از این دست مربوط می گردد، که خارج از اراده و خواست هر یک از این احزاب و سازمانها می باشد. این عوامل البته در دامنه محدود و بسته جنبش کارگری و آگاهی و تشکیلات سوسیالیستی خود را با زنمون می سازد. در حال حاضر سکتاریسم و نظرگاه متکی به آن یعنی غلبه کمونیسم روسی و حتی اردوگاهی که در پاسخ به پرسش آورده ام ،مانع اصلی آزادسازی نیروها و پتانسیل انقلابی و گرایش چپ در میان فعالین می باشد. برای عبور از این وضعیت چارهای جز نقد بی امان ویژگی ها و تاثیرات این قسم از استراتژی و تاکتیک احزاب و سازمانهایی که عملاً بخش رادیکال و سرنگونی طلب جنبش را به هر طریقی تشکیل میدهند، نیست من در جای دیگری آن را به صورت زیر تراز بندی کردهام.امیدوارم این ترازبندی بتواند تاحدودی به شناسایی خط سیر راه ها و راستاهایی که جنبش شورایی بایستی در دستور کار خود قرار دهد،یاری رساند:
1. حزبها و سازمانهای چپ، کم و زیاد، پس از نیم قرن فعالیت انقلابی، موسوم به «جنبش نوین کمونیستی»، هماکنون کاملاً در حاشیه جنبش کارگری و کشاکشهای طبقاتی و عرصهی فعلوانفعالهای سیاسی قرارگرفتهاند و از همین رو تأثیر بسیار اندکی بر جنبشهای کارگری و اجتماعی دارند.
2. ضرورت ارزیابی انتقادی از این فرایند فرساینده و گرانبار، به باور ما حیاتی و غیرقابل چشمپوشی است. این ارزیابی بایستی بتواند شرایط نفی این موقعیت ایستا ، بی آینده و متوهم را فراهم آورد.
3. این نفی مستلزم فراهم نمودن موقعیت ایجابی و جانشین، رهیافت تازهای در جنبش چپ و کارگری و سوسیالیستی خواهد بود؛ که ما آن را از جنبهٔ نظری و ترویجی، به عنوان یک گفتمان – دیسکورس – در نظر میگیریم.
4. ماهیت و پایههای این گفتمان، نقد دیدگاههایی است که سوسیالیسم و نظریه مارکس را ابتدا تبدیل به «ایدئولوژی» کرده و از این راه، طی بیش از یک قرن و به ویژه با سیطره بلشویسم بر جنبش ضدسرمایهداری کارگران در طی انقلاب 1917 روسیه و پس از آن، فاکتورهای فرعی و ثانوی و انعکاسی و تَبَعی هم چون حزب و سازمان، پیشاهنگ و رهبر و رهبری، روشنفکر و عنصر «آگاه» و خودِ مسأله آگاهی، حزب واحد و یا تعدد حزبهای کارگری، آگاهی و به ویژه آگاهی سوسیالیستی و چندین مقولهٔ تبعی و ثانوی دیگر را به شیوهای وارونه جایگزین حکومت کارگری، مبارزه طبقاتی، آگاهی طبقاتی، اصل خودرهایی کارگران، جنبش شورایی، خودانگیختگی جنبشها و به ویژه جنبش کارگری، دمکراسی مستقیم و مانند آن، کردهاند. به راستی که کارکرد ایدئولوژی همین وارونهسازی امر واقع و حقیقی است!
هم اکنون نشانههایی اندک از این نفی در جنبش چپ ایران پدیدار شدهاند.از لحاظ تاریخی و در مقیاس جهانی البته این امر به کهنسالی کل انترناسیونال 2 و 3 پیشینه دارد.ما خواهان این هستیم که به استقبال این رهیافت برویم.رهیافتی که با گفتمان خودانگیختگی جنبشهای طبقاتی –واقعیتی که از سوی بلشویسم و پیروان آنها در کل تاریخ سوسیالیسم اردوگاهی به تحقیر از آن به عنوان «جنبش خود به خودی»! یاد شده و یا بهتر بگوییم سرکوب گردیده- جنبش شورایی، دموکراسی مستقیم و بی بدیل،اصل خودرهایی کارگران و پایهگذاری قدرت کارگری و متحدان وی در ساختار حکومت و دولت کارگری و مانند آن تعریف و مشخص میگردد.
پرسش هشتم:آیا ناگفته ای مانده است و تمایل دارید اضافه بگویید؟
پاسخ:طبعا ناگفته ها بسیار است.تا همین جا از شما رفقای گرامی در سایت گزارشگران که این بحث را در سطح جنبش گشوده اید سپاسگزارم.امیدوارم با شرکت سایر کنش گران جنبش چپ و کارگری در این مباحثه باز و رفیقانه،شرایط و موقعیت برای عبور از این مرحله ی باریک و سخت در اختیار کنش گران جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی دیگر قرار گیرد.پیروز باشید.
کاوه دادگری
20/6/2019-30 خرداد 1398