تحول مبارزه و ساختارها در جنبشهای اجتماعی
03-02-2024
بخش دیدگاهها و نقدها
405 بار خواندە شدە است
تحول مبارزه و ساختارها در جنبشهای اجتماعی
در این گفتار جنبش کارگری به عنوان بخشی از جنبشهای اجتماعی در نظر گرفته شده است در هر جا که ویژگی جداگانهای در آن مشاهده گردد یادآور میشویم.
کارگران در جریان تولید و بازتولید زیست اجتماعی در جامعه سرمایهداری در برابر کارفرمای سرمایهدار قرار میگیرند در این مناسبات تولیدی آنچه که از سوی کارفرما به کارگر تحت عنوان مزد پرداخت میشود به ترتیبی که در نقد اقتصاد سیاسی مارکس در کتاب سرمایه میخوانیم فقط معادل هزینه بازتولید نیروی کارگر است تا وی بتواند با تهیه نیازمندیهای اساسی خود و خانوادهاش زندگیشان را سر و سامان داده و نسل کارگران به این ترتیب پایدار بماند. مضافاً میدانیم که نیروی کار صرف شده در طی کار روزانه منشا میزانی از تولید است که ارزشی بیش از دستمزد پرداختی به کارگر دارد.مقدار مازاد کار صرف شده که در مقابل آن پرداختی به کارگر انجام نمیگیرد کار اضافی محسوب میگردد؛ که منبع تولید ارزش اضافی است. سود کارفرما از محل همین ارزش اضافی که معادل کار پرداخت نشده است تامین میگردد. بخش پرداخت شده عبارت است از کار لازم.
این رابطه مزدی به این قرار یک رابطه استثماری است که در بازار سرمایهداری به عنوان پایه این شیوه تولیدی محسوب میگردد.
کارگران برای بهبود شرایط کار و کاهش ساعات اشتغال، افزایش دستمزد، امنیت شغلی و بیمههای اجتماعی و حفظ سلامت تنی و روانی خود و خانوادهاش به ضرورت مبارزه و دفاع از خواستههای خود اقدامات معینی را به عمل میآورد؛ اما چون این خواستهها با روند سودآوری کارفرما مغایرت دارد با مخالفت شخص اخیر مواجه میگردد.
مبارزه در ابتدا فردی و شخصی است که به شخص کارگر و کارفرما محدود میگردد؛ اما به تدریج به تناسب روی آوری سایر همکاران که آنان نیز با عدم تامین همین خواستهها دست به گریبان هستند و مقاومت کارفرما در عدم پاسخگویی به انان، اعتراض و مطالبهگری کارگران حالت جمعی به خود میگیرد. مبارزه جمعی اشکال مختلفی پیدا میکند: اعلام درخواست جمعی به صورت کتبی و یا شفاهی مذاکرات جمعی با کارفرما، راهپیمایی در کارخانه، اعتصاب کوتاه مدت اخطاری و ساعتی، اعتصاب طولانی و…
همین الگو در بخشهای دیگر کارکنان مزدی در شاخههای اداری، ـ مالی، خدماتی، آموزشی، بهداشت و درمان و مانند آنها به تقریب به همین صورت جریان مییابد. این مرحله از مبارزات که منطبق بر قسمتهای معین و محدود در هر کارگاه و حتی در اجزایی از کارگاههای مختلف مثلاً در میان برقکاران یا رانندگان یا تراشکاران و غیره رخ میدهد و عمدتاً حول مطالبات مزدی و شرایط کار انجام میشود به مبارزات صنفی موسوم میگردد. به این ترتیب مبارزات صنفی به محدودیت مکانی و وقوع آن در میان کارکنان یک قسمت از کارخانه و یا یک شرکت پیمانکاری و مانند آن و نیز جنس مطالبات که کاملا اختصاص به یک قسمت معین کار دارد اشاره میگردد.
گسترش مبارزه صنفی در سطح دهها و صدها تن از کارکنان یک شرکت، کارخانه، واحد خدماتی، حمل و نقل، فرهنگیان، بازنشستگان، پرستاران و مانند آنچه که هم اکنون و طی دو دهه گذشته در ایران در جریان بوده است از آنجا که توده های وسیعتری را در بر میگیرد و مطالبات صنفی را در شکل خواستهای مشترک و سراسری دنبال میکند واجد اهمیت اساسی است که این مطالبات را در شرایط کنونی از حالت جزئی و قسمتی به سراسر کشور گسترش داده است. مطالبات هم اکنون برخواستهای مهم اقتصادی مانند تعیین حداقل دستمزدها، سن بازنشستگی، تورم، تغییر قراردادهای کار و درخواست حذف پیمانکاران از رابطه استخدامی، طبقهبندی مشاغل و مطالبههای پایهای و عمومی سراسری دیگر متمرکز شده است.بهای ترتیب این خواستهها و مبارزه برای تحقق آنها، به امری اجتماعی و سرتاسری تبدیل شده است .مبارزه علیه خصوصیسازی و و خواست بازگشت این واحدها به بخش عمومی(دولتی) و در برخی از شرکت ها طرح مسئله نظارت کارگری بر این واحدها از اهمیت اجتماعی و طبقاتی مهمی برخوردار است. مجموعه این خصوصیات در حال حاضر به صورتی است که هم اکنون میتوان مجموعه این مبارزات را ذیل مبارزه اقتصادی و اجتماعی ترازبندی کرد.
این مبارزه اقتصادی اجتماعی هم اکنون واجد خصوصیات ذیل است:
اول اینکه میان این مبارزات همبستگی و اتحاد وجود ندارد و بنابراین جدایی هر یک از آنها واجد خصوصیت پراکندگی میباشد.
دوم علی رغم این پراکندگی اما مبارزات به گواه شمار بی سابقه آن همانطور که اشاره شد سراسری است یعنی اعتراض کنندگان و کارکنان اعتصابی در سراسر کشور و به طور تقریباً همزمان دست به اعتراض و راهپیمایی میزنند و اعتصابهای گسترده و پرشمار و طولانی را تجربه میکنند. علاوه بر اعتصابهای قدرتمند در واحدهای صنعتی در بخش فولاد و در صنایع نفت و پتروشیمی و گاز، که عمدتاً در بخشهای خصوصی و پیمانکاری جریان مییافت در حال حاضر به سبب تنگناهای بروکراتیک بخشهای رسمی در صنعت نفت و فولاد نیز به این اعتصابها پیوستهاند.
سوم اینکه این اعتصابها و اعتراضها در کل سر متوقف شدن ندارند و هفتهها و ماهها تداوم مییابند به طوری که شمار سالانه این اعتصابها به تقریب به عدد ۲۰۰۰ در سال میرسند.
این خصوصیت سه گانه دقیقاً وضعیتی را به ما نشان میدهد که میتوان ادعا کرد مبارزات در عرصههای گوناگون به سطح جنبشهای طبقاتی و اجتماعی ارتقا داده است.
جنبش کارگری، جنبش فرهنگیان، جنبش بازنشستگان، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش اقلیتهای قومی- ملی و جنبش فعالان محیط زیست ازمهمترین این جنبشهاست. بنابراین لازم است از این مرحله به بعد به تحول ساختاری این جنبشها و کم و کیف آنها بپردازیم. به این منظورمیکوشیم در آیینه جنبشهای اجتماعی در ایران و برخی کشورهای دیگر سیر تحولات آینده را تا اندازهای ترازبندی کنیم.
+++++
کارگران و سایر مزد و حقوق بگیران جامعه و نیز البته بخشهای گستردهای از زحمتکشان موسوم به طبقه متوسط در شرایط رکود اقتصادی و افزایش هزینههای کمرشکن زندگی و عدم تناسب درآمدها با این هزینهها، روز به روز بیشتر در ورطه فقر و فلاکت و ناامنی شغلی قرار میگیرند. این امر آنان را ضرورتاً به اعتراض علیه وضع موجود میکشاند. در واحدهای صنعتی و خدماتی کارگران وارد اعتصابات میگردند. آموزگاران، پرستاران، بازنشستگا ن و بسیاری از گروههای اجتماعی دیگر چارهای جز اعتراض و اعتصاب و درگیری با عوامل کارفرمایان و قوانین و مقررات دستگاه بوروکراتیک حاکم ندارند. به این ترتیب بیش از دو دهه است که در ایران با شمار فزایندهای به میزان نزدیک به ۲۰۰۰ اعتصاب و راهپیمایی در سال مواجه هستیم. به علاوه در پاسخ به رفتارها و سیاستهای ارتجاعی و سرکوبگرانه رژیم در مقاطعی از دوران پس از قیام ۵۷ بخشهایی از جامعه به طور منفرد و یا عمومی به پیکارهای میدانی با سرکوبگران پرداختهاند. جنبش دانشجویی در تیرماه ۷۸ از اولین خیزشهای اجتماعی در دانشگاههای کشور بود. پس از آن از ابتدای دهه ۸۰ جنبش اعتراضی کارگران پتروشیمیها در منطقه ماهشهر برای تبدیل قراردادهای پیمانکاری با شرکتهای واسطهای به قراردادهای مستقیم با وزارت نفت مبارزات هماهنگ و گستردهای را در جنوب به پیش بردند. سپس در سال ۱۳۸۸هزاران نفر از معترضان به نتیجه انتخابات که آن را مدلول تقلب آشکار در نتایج آن میدیدند به خیابانها ریختند و اولین تجربه جنبش وسیع اجتماعی خود را عملی ساختند. سپس در دهه ۹۰ این جنبشهای رادیکال و بسیار عمیق خود را به قیام دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ اعتلا بخشیدند. سپس در مهر ۱۴۰۱ با قیام زن زندگی آزادی عملاً وارد یک انقلاب محدود اما بسیار عمیق و رادیکال که حاوی ارزندهترین هدفهای آزادیبخش و سکولار بود گردیدند. در انقلاب ژینا حداقل نیم میلیون از جوانان، زنان، دانشجویان، دانش آموزان و زحمتکشان شهری با سرکوبگران رژیم دست و پنجه نرم کردند و با دادن بیش از ۵۰۰ کشته و هزاران زندانی نمونه افتخارآمیز و درس آموزی را در تاریخ یکصد ساله اخیر کشورمان به یادگار گذاردند. رویدادی که قطعاً الهام بخش قیامهای بیش از پیش عمیقتر، پایدارتر و نیرومندتری علیه رژیم اسلامی خواهد بود.
در این فاصله زمانی با نگاهی به گذشته و حال و آینده ضرورت دارد که این تجربیات را ترازبندی و مفهوم پردازی کنیم تا بتوانیم به شیوهای نظام مند و اصولی سیر جدلی(دیالکتیکی) تحولات تاریخی را در این دوره ادراک کنیم. این امر به ما امکان میدهد تا با چشمانی باز و ذهنی آگاه و هوشیار رویدادهای پیش رو در فرایندهای انقلابی آینده را به درستی ادراک کنیم؛ و با اتخاذ تاکتیکهای صحیح راه خود را از میان انبوهی از پیچیدگیهای مبارزه طبقاتی حتی الامکان به روشنی و اصولیت هموار نماییم.
بسیاری از پژوهشگران و فعالان جنبشهای فوق الذکر اذعان دارند و بارها به این نقیصه در گفتارهای خود پرداختهاند که فقدان تشکل سراسری در هر یک از جنبشهای مذکور پاشنه آشیل آنها را تشکیل میدهند این. نقیصه باعث میگردد ازظرفیتها و انگیزهها و تجربههای ارزشمند و فراوانی که در گذر و گردنههای پر فراز و نشیب این مبارزات انباشت گردیده است به نحو مقتضی و پیشرونده و پیروزمندانه مورد بهرهبرداری قرار نگیرند. اغلب نظرات و پیشنهاداتی که برای ایجاد تشکیلات سراسری و سازمان یابی جنبشها پیشنهاد میگردد توجهی به پویایی و خصلت و محدودیت و شرایطی که این جنبشها در آن به سر میبرند ندارند. آنها اغلب با ارائه چند نسخه دل بخواهی و ارادهگرایانه بی آنکه کوچکترین تاثیری بر مبارزات بگذارند حتی از انتقال این گفتمان در میان فعالان و کارورزان در میمانند.آنها به یک اصل پایهای توجه نمیکنند که ایجاد سازمان سراسری در هر یک از عرصههای اجتماعی مستلزم وجود پایههای پویا و خود سازمان یافته و فعال میباشد. سازمان سراسری اعم از ناحیهای، منطقهای، استانی و کشوری فقط بر مبنای وجود چنین پایههای مقاوم و پایداری میتوانند به وجود آیند و نه برعکس. جای تاسف است که بسیاری از فعالان و پژوهندگان جنبشها که همدلی و همراهی با آن دارند اما در عمل فاقد نظریه واقعی و راهبردی برای پاسخ دهی به سوالات و گرهگاههای آن هستند. اگر گفتارمان را برای نمونه به یکی از این جنبشها مربوط سازیم از جمله جنبش کارگری شاید بهتر بتوانیم منظور خود را بیان کنیم.
+++++
برای اینکه تصور روشنتر، واقعیتر و به هنگام تری از احتمالها و رویکردهای جریانهای اصلی و اساسی در چشم انداز سیاسی کشور داشته باشیم بایستی یک الگوی حتی الامکان تجربی که پیشتر در تاریخ سیاسی بسیاری از انقلاب های ملتهای دیگر روی داده است مورد توجه دقیق و احتیاط آمیز قرار دهیم. ما میکوشیم وضعیت کنونی جنبشهای اجتماعی در ایران را با توجه به چنین الگویی مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم. قطعاً این سنجه خالی از برخی لغزشها نبوده و طبعاً آینده و نحوه بروز و پدیداری و بسط مبارزه طبقاتی در ایران است که برای سرنوشت جامعه تعیین کننده میباشد و و به طور واقعی و قطعی مهر خود را بر سیر جریانها و رویدادهای آتی خواهد زد.
گفتار خود را پی میگیریم. در شرایطی که رشد تضادهای اجتماعی و عدم پاسخگویی و ناتوانی و عدم تمایل دولت و حاکمیت کشور تودههای کارگر و زحمتکش را در ابتدا به ناامیدی و احتمالاً به انفعال و محافظهکاری بیش از پیش در برخورد به سیر رویدادها سوق دهد- وضعیتی که هم اکنون به نسبت وجود دارد و تاثیرات و ضربات مهلکی را بر عدم یکسره کردن کار رژیم وارد آورده است- اما میتوان این را نیز مشاهده کرد که حاکمیت غرق شده در این نابهنجاری و نابهنگامی اوضاع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور، اوجگیری شکافها و تضادهای درون بورژوازی بوروکراتیک و ارتجاعی حاکم در برخورد به اعتراضات و اعتصابات دم افزون تودهها، متوسل به مانورها تاکتیکها و حقه بازیهای گوناگون میگردد: با تعویض مهرهها و تغییر به اصطلاح سیاستها و گسترش وعده وعیدها و طبعاً حرفهای بی سر و بنیان و رجزخوانیهای بیمعنا و بحران آفرینی بیشتر و بیشتر در عین حال میتوان از هم اکنون باز شدن شکافها و درگیریها و انتقادات درون طبقاتی میان خودیها و ناخودیهای رژیم در کشاکشهای چند جناحی و جنگهای زرگری و واقعی میان آنها مشاهده و ردیابی کرد. بی آنکه بخواهیم از هم اکنون در اهمیت سیر این شکافها اغراق کرده باشیم اما به عنوان یک واقعیت مهم در نظریه سیاسی میتوان به درستی عنوان کرد که رژیم فعلی مانند هر رژیم دیگری قبل از سقوط معمولاً وارد یک دوران معین و آشکار از بحران سیاسی میگردد. این بحران ناشی از به تنگنا رسیدن و بی نتیجه ماندن همهی سرکوبگریها و از دست دادن همهی فرصتهای تاریخی است که بورژوازی ایران در مصاف با شرایط داخلی و جهانی نه تنها پامال کرده است بلکه اساساً با تحمیل سنگینترین هزینهها بر جان و مال و روان تودههای کارگر و زحمتکش بزرگترین خیانتها را نسبت به منافع ملی مردم ما مرتکب گردیده است. کوچکترین جزای آن، سرنگونی و به محاکمه کشاندن عاملان و آمران این وضعیت فلاکت بار و بحرانی به عنوان خائنان به منافع مردم ایران در پس از قیام ۵۷ میباشد.
در شرایط بحران سیاسی و ناتوانی رژیم در سرکوب بیشتر مردم طبیعتاً فرصتهای فراوانی برای اعتلای بیشتر جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی دیگر فراهم میآید که با توجه به شکلگیری این جنبشها ذخایر تجربی فراوانی که به دست آوردهاند و تاکید بر مداومت و سراسری بودن آنها که در ابتدای گفتار تا اندازهای به آن پرداخته شد، در این موقعیت میتوانند بر ضعفهای ساختاری و سازمانی خود به طور موثر و پایدار غلبه کنند؛ به این ترتیب که با سازمان یابی در اشکال گوناگون اقتصادی اجتماعی و سیاسی، سازمانهای حرفهای و شورایی مبارزات خود را متشکلتر، آگاهانهتر و تاثیرگذارتر و با اعتماد به نفس بسیار بیشتر کار را علیه رژیم ضد انقلابی حاکم به پیش ببرند.
اما بحران سیاسی نمیتواند دایمی و پایان ناپذیر باشد. این یک موقعیت اضطراری و ناپایدار است که در نهایت باید صورتبندی سیاسی جامع تغییر بکند.در پایینترین سطح میتواند از این ستون به آن ستون و غلتیدن روی پهلوی دیگر باشد. به این ترتیب که جناح غالب در حکومت جای خود را به جناح مغلوب میدهد و یا به طور دائم یا به طور موقت از هژمونی سیاسی برکنار میماند.این وضعیت با اصلاحاتی در رابطه میان حکومت و مردم، برخی عقب نشینیهای موضعی و حتی به محاکمه کشاندن تعدادی از مهرههای جناح مغلوب قرین میگردد؛ اما به هیچ روی این سیاست تازه، در مناسبات میان ارتجاع حاکم و مردم تغییرات اساسی ایجاد نمیکند.به این معنا که کماکان ابزارهای اصلی سرکوب مانند ارگانهای نظامی و انتظامی و امنیتی و قضایی با همان ترتیبات و تکالیف قانونی و ذاتی بر سر جای خود باقی میمانند و تغییرات به تعویض مهرهها و تغییر گفتار و زبان حکمرانان محدود میماند.
بحران سیاسی حتی در صورت تغییرات اصلاحی در بالا، در صورتی که جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی دیگر به خود آرایش تشکیلاتی داده و به این ترتیب امکانات مناسب برای همبستگی استوار میان این جنبشها فراهم آمده باشد، پدیدهای که موسوم به «ابرجنش» میشود، طبعا نمیتواند با این تغییرات و جا به جا شدن جناحهای حاکم از پیشروی و ادامه کارزار علیه کلیت رژیم دست بردارد.در این موقعیت درخواست تغییرات اساسی در حاکمیت و حتی سرنگونی آن و ایجاد نظمی تازه و دموکراتیک در حکمرانی، بخشهای وسیعی از مزد و حقوق بگیران و طبقات میانی جامعه را به عرصهی مبارزهی رادیکال و سرنگونی طلب میکشاند.در این وضعیت ما وارد دورهی اعتلای انقلابی میشویم.اعتلای انقلابی مقدمهی انقلاب سیاسی است.در این مرحله، رژیم در وضعیت شتابزدگی، بی تکلیفی و تغییرات تند و ناپایدار در تصمیمات خرد و کلان میشود؛ و به ویژه قادر نیست انسجام خود را حفظ کند.در این نقطه احتمالا سیاست خارجی مداخله گرانه و تروریسم در پوشش گروههای نیابتیاش کلا به مغاک میرود.با چنین روندی که ما این را با توجه به وضعیت ایران توضیح میدهیم، اعتلای انقلابی مقدمهی فروپاشی کلیت رژیم هم هست.در این نقطه انقلاب فرا میرسد؛ به طوری که انقلاب از پایین کلیت رژیم را به زباله دان تاریخ میسپارد.
در اینجا بسیار ضروری است که بر دو نکته بسیار مهم توقف کنیم و دیدگاه نسبتا روشنی درباره آن از پیش داشته باشیم. نکته اول همان روند رو به گسترش آگاهی و تشکل در میان تودههای کارگر و زحمتکش میباشد؛ به این ترتیب که در تجربه مبارزاتی آنان اشکال نوپدید و نوین که پیشتر هرگز امکان دسترسی به آنها در شرایط استبداد سیاسی فراهم نبوده است به پیش کشیده میشود. همانطور که در بالا توضیح داده شد سازمانهای حرفهای اتحادیهای و صنفی و کمیتههای اعتصاب و اشکال شورایی مبارزه در میان بخشهای میلیونی زحمتکشان جامعه پدیدار میگردد. اهمیت این فرایند تا آنجاست که در واقع سرنوشت تاریخی انقلاب مردم اساساً به این آگاهی و تشکل یابی منوط و مربوط میگردد.
نکته دوم به درستی استنتاج و مشتقهای از نکته پیش گفته است؛ به این معنا که در شرایط بحران سیاسی- پیش تر یا در حین این بحران و یا در جریان تحولات تند روی به سوی اعتلای انقلابی- میزان آگاهی و تشکل یابی تودههای کارگر و زحمتکش و به طور کلی مردمان زیر ستم روی به سوی آینده میگشایند و در جستجوی نظمی تازه و سامانی نو، به فراسوی چارچوبهای نظم کهنه و پوسیده و استبدادی میاندیشند، گفتگو میکنند و برای عملی ساختن آن میرزمند. در چنین پویشی است که بدیل انقلابی و رادیکال شکل میگیرد و راه آینده و روشها و راههای شکستن دیوارههای ارتجاع موجود را فرایافت و شدنی میسازد. به فراخور گسترش و روشنی و تثبیت این بدیل رادیکال، نیروها و طبقات و گروههای اجتماعی تازهای به جنبش میپیوندند و از این طریق وارد دوران انقلابی میشوند. اعتلای جنبش انقلابی و غلبهی قدرت سازمان یافته تودهای در شکلهای شورایی اعم از شوراهای کاری و شهری در محلات و روستایی، و نیز کمیتههای اعتصاب و انجمنها و نهادهای مدنی مداخله گر حاصل چنین فرایند انقلابی میباشد.
در چنین موقعیتی ستمگران حاکم که بر اقلیت کمینهای از جامعه اتکا دارند و در بحران سیاسی و بیکفایتی خود دست و پا میزنند؛ معمولاً با سرعتی کم و زیاد در هم فروپاشیده میشوند.این فروپاشی حتمی است و مستقل از میزان مقاومت و سرسختی حاکمیت ضد انقلابی قطعی است. بنابراین دیالکتیک نفی و اثبات رژیم کنونی و رژیم سیاسی آیند در تناسبی نسبی با یکدیگر عمل میکنند و تحول انقلابی جامعه را تامین و تضمین مینمایند.
به عنوان جمع بست مطالب بالا بایستی بر این نکته تاکید کنیم که جامعه در یک تند پیچ ورود به صف بندیهای گستردهتر، فشردهتر و آگاهانهتر در مقابل رژیم اسلامی قرار گرفته است.پدیدهی جنبشهای کارگری و اجتماعی مصداق این وضعیت میباشد. نقاط ضعف و آسیب پذیر رژیم همانطور که اشاره شد از جنبههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیار است. علی رغم اینکه هنوز وارد اعتلای انقلابی نشدهایم اما این دوره شاید چندان به درازا نکشد و با رویدادهای پیشبینی نشده میتوانیم در آستانه یک انقلاب دموکراتیک و آزادی بخش و ضد استبدادی قرار بگیریم.تا رسیدن به آن دوره تمام شرایط موجود و مبارزات جاری و اشکال ابتدایی و ساختارهای مبارزاتی جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی دیگر کارمایه اصلی ورود پیروزمندانه در تحولات آینده جامعه ایران میباشد.
کاوه دادگری
31 ژانویه 2024-11 بهمن 1402
kavedadgari@gmail.com