خشونت علیه زنان و ریشههای آن/فرشته محمدی
21-12-2020
بخش دیدگاهها و نقدها
1238 بار خواندە شدە است
خشونت علیه زنان و ریشههای آن
در سالهای ۱۹۳۰ مبارزاتی در جمهوری دومینیکن علیه دیکتاتوری و دیکتاتور حاکم، رافائل تروخیو انجام گرفت، در این مبارزات سه خواهر به نامهای، پاتریا، مینروا و ماریا ترزا که به خواهران میرابل معروف بودند شرکت موثر و شجاعانهای داشتند، از سازماندهان و مشوقان مبارزات نیز بودند، شجاعانه برای رهایی مردم خود به میدان آمده بودند.
این سه خواهر مبارز بارها توسط دیکتاتور دومینیکن دستگیر، زندانی و شکنجه میشوند، اما دست از مبارزه بر نمیدارند تا عاقبت توسط ترخیو در سال ۱۹۶۰ به قتل میرسند. قتل بیرحمانه سه خواهر میرابل بازتاب شدید و وسیعی در بین مردم ایجاد میکند و مردم کشور دومنیکن این زنان مبارز را به عنوان قهرمانان ملی خود میشناسند. بیش از دو دهه بعد از ترور خواهران میرابل در سال ۱۹۸۱، زنان مبارز از آمریکای لاتین در پایتخت کلمبیا گرد آمدند و در یک همایش بزرگ از قتل دردناک آنان روز بزرگی ساختند و این روز را یعنی ۲۵ نوامبر را به عنوان روز منع خشونت علیه زنان پیشنهاد کردند. زنان آمریکای لاتین جسارت و مبارزه خواهران میرابل را اصل مهمی برای این پیشنهاد عنوان کردند. سالها بعد در سال ۱۹۹۹ سازمان ملل این روز را به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان اعلام کرد، که البته لازم به یادآوری است بعد از گذشت سالها از این به رسمیت شناختن و ادعاهای سازمان دول و حاکمیت نظام کاپیتالیستی در رابطه با این مورد، سیاستهای خشونت بار علیه زنان اعمال شده و زنان همچنان تحت خشونتهای گوناگون و وسیع و سیستماتیک میباشند. با شیوع بیماری کوید ۱۹(کرونا) پرده از این واقعیت برداشته شد و ما شاهد رشد و شدت خشونت علیه زنان در همه جهان بودیم و بسیار آشکار و به وضوح دیده شد که هیچ گامی برای مبارزه ریشهای و بنیادی از سوی نظام حاکم برای رفع خشونت علیه زنان برداشته نشده است. برعکس نظام حاکم از قدرت خود برای هرچه بیشتر نهادینه کردن این خشونت در تار و پود جامعه انسانی گام برداشته است. در ادامه به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.
چگونه میتوان خشونت را تعریف کرد؟ ریشه خشونت کجاست و به عبارتی خشونت از کجا آمده است؟
برای جواب به سوال اول چنین باید گفت که، هر گونه برخوردی چه فیزیکی و روانی به دلیل جنسیت زن نسبت به او اعمال شود و موجب آزار و دردش را فراهم سازد، در کتگوری خشونت علیه زن قرار میگیرد. این خشونت در شرایط خاص و در جغرافیای خاصی که زن در آن قرار دارد میتواند به اشکال گونان بروز نماید. این تغییر شکل خشونت تحت تاثیر عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دین و مذهب میباشد، که در هر صورت فاکتور مشترکی دارند و آن این است که به دلیل جنسیت زن است، که خشونت نسبت به او اعمال میگردد.
اکنون به سوال مهم و اساسی ریشه خشونت میرسیم، خشونت علیه زن ریشه در ستم و تبعیض جنسیتی دارد، اما خود ستم جنسیتی و تبعیض جنسیتی نیز ریشه در تفکر مردسالاری دارد که مناسبات اقتصادی و نابرابری اجتماعی در جوامع بشری موجب ایجاد آن گشته و ریشه در اعماق تاریخ این جوامع دارد.
برای پاسخ درست به این سوال اجبارا نگاهی گذرا و اجمالی به تاریخ انسان و جوامع بدوی میافکنیم. در واقعیت طبق شواهد باستان شناسان و انسان شناسان در جوامع بدوی هیچگونه اثری از نابرابری دیده نشده است، البته این عدم نابرابری به دلیل سیاست و یا قاعده و قانونی مشخص که در آن جوامع قید شده باشد نبوده است. انسان درجوامع بدوی در شرایطی بسیار سخت و فقر مفرط زیسته است. وابستگی شدید به طبیعت و عدم توانایی در به دست آوردن غذا و تهدید گرسنگی و مرگ و انقراض نسل او را مجبور کرده است که به طور مداوم در حال کار گروهی باشد و به صورت اشتراکی ساختار اجتماعی خود را اداره نماید. تنها راه دسترسی انسان به غذا، جمع آوری میوه و شکار حیوانات بوده، که آن هم به اندازه کافی نبوده است، زیرا ابزار بسیار سادهای که در اختیارش بوده اجازه بالابری تولید را به او نداده است. همیشه هم طبیعت با او مهربان نبوده و گاهی تهدید هم برایش به حساب آمده است و ناتوانی مفرطی در مقابله با تهدید طبیعت، یکی از ویژگیهای انسان اولیه بوده است؛ به اضافه اینکه اگر بخشی از قبیله بر بخش دیگر قبیله برتری میافت، این برتری قحطی و گرسنگی و در پی آن مرگ بخش دیگر را به دنبال میداشت، و این خود میتوانست عاملی برای انقراض نسل انسان باشد و با توجه به این، انسان سعی در ایجاد حداکثر برابری برای زنده ماندن گروه در جوامع بدوی داشته است.
جامعه انسانی به این منوال پیش میرود تا زمانی که انسان قدم به عصر نوسنگی یا نیولیتیک مینهد، عصری که انسان فن زراعت را ابداع مینماید، یعنی انقلاب زراعی صورت میگیرد. البته باید به این موضوع مهم اشاره شود که جامعه بشری انقلاب زراعی و همچنین حرفه بافندگی و کوزه گری را مدیون زن میباشد. زن بود که با توجه به اینکه طبیعت، در وجود او قدرت تولید مثل و محافظت از تولید خود یعنی انسان را نهادینه کرده است و در این جهت هوش ظریفی در اختیارش نیز گذاشته است درآن زمان در کشف و شناخت دانههای خوراکی و تکثیرشان برای فراهم کردن غذای کافی برای قبیله که همگی، همسران، فرزندان و یا برادران و خواهران او بودهاند نقش تاریخی در جوامع نخستین داشته است. به عبارتی زن غذا و درمان و در نتیجه ادامه حیات را به قبیله هدیه داده است.
در این شرایط زایندگی زن نیز که در حقیقت تولید نیروی کار و نقش او در تولید غذای کافی بوده است زمینه ایجاد نقش برتری را برایش فراهم مینماید، به عبارتی اولین برتری در جامعه بشری ایجاد میشود. در نقاطی هم این برتری تا به رسیدن زن به مقام خداوندی و الهه گی پیش میرود. اصطلاحا به این دوران، دوران مادر سالاری میگویند، اما باز هم جامعه انسانی نابرابری ستم و ستم جنسیتی را هنوز تجربه نکرده است.
در کنار انقلاب زراعی انسان آموخته است که به نگهداری و پرورش حیوانات نیز بپردازد، به عبارتی فن دامداری هم ابداع میشود و همچنین به مرور زمان با توجه به تکاملی که در مغزش صورت میگیرد، ابزاری هر چند ابتدایی و ساده اما متفاوت با زمانی که فقط یک سنگ تراش خورده بوده است در اختیارش قرار میگیرد، در نتیجه تولید افزایش مییابد و غذا نه تنها به اندازه کافی در دسترس قبیله قرارمیگیرد بلکه امکان ذخیره غذا نیز ایجاد میشود. وفور تولید، بخشی از قبیله را از نیاز به کار، آزاد میگرداند، تقسیم کار اجتماعی و اقتصادی صورت میگیرد، کار یدی و فکری تفکیک میشود و همین تخصصی شدن کار، تولید را بیشتر و بیشتر افزایش میدهد. مازاد بر مصرف انباشت میشود، تا زمانی که این انباشت غذا به صورت پراکنده بوده است، مشکلی در برابری ایجاد نمینماید.
اما با گذشت زمان بخشی همچنان به تولید میپردازند و برای بقیه امکان بهبود شیوه زندگی را فراهم میسازند. تولید اضافه توسط گروهی و در یک جای مشخص انباشت میشود، بدین گونه گروه دارا بوجود میآید و داراییش بیشتر و بیشتر میگردد، برای محافظت از داراییاش گروه نظامی تشکیل میدهد و از گروه متفکر برای ذهنیت سازی و توجیه برتری خود استفاده میکند و به وسیله ذهنیت سازیهای آنان (متفکرین که خالقان خدایان مرد هم بودهاند ) برای بخش تولید کننده، تفاوت دارایی و شیوه زندگی و امکانات خود را به سرنوشت و تقدیر خویش ربط میدهند، و این گونه اولین نابرابری و ستم توسط مذهب و دین آن زمان برای عموم توجیه میشود.
خدایان متعدد مرد ظهور میکنند، خدای مرد به فکر خلع سلاح زن میافتد وزن را از تخت خدایی به زیر کشیده و خود به جایش تکیه میکند. که البته این پروسه طی مبارزاتی صورت میگیرد. برتری بخشی بر بخش دیگر و در حقیقت مناسبات پدرـ مردسالاری بر پایه مناسبات اقتصادی و در جهت تثبیت نابرابری اقتصادی متولد میشود. جامعه مردسالار زمانی بوجود میآید که هنوز خبری از طبقات نیست و یا طبقات به صورت کامل ظهور نکردهاند، مرد دارا که فرزندان او مشخص نیستند،زیرا بنا به قاعدهی بازمانده از دوره مادرسالاری زنان در یک زمان دارای چند همسر هستند، برای انتقال ثروت خود به نسل بعد از خود و یا به عبارتی ادامه مالکیت خود بر ثروت از طریق فرزندان، دچار مشکل میشود و برای حل این مشکل، اتحاد گروه دارا و روسای نظامی و مذهبی با اتکا به قدرت خود به میدان آمده و برای جامعه قواعد ازدواج تعیین میکنند، که در پی آن خانواده تشکیل شده واز این طریق مالکیت خصوصی ایجاد شده بر ثروت و ابزار تولید از طریق مالکیت مرد بر زن و فرزندان تثبیت و تحکیم پیدا میکند، که البته شکل آن خانواده تا امروز نیز به همان گونه ادامه پیدا کرده است. این مناسبات بنا شده بر پایه ستم بر زن و نابرابری اقتصادی و تفکر مرد سالاری از دوره انتقالی به دوره ظهور طبقات یعنی دوره برده داری رسیده و به صورت تکامل یافته تر زن را مورد ستم قرار داده و او را به بردهی برده تبدیل مینماید.
طبقه برده دار یعنی مالکین زمین و دامها، بر همهی جامعه خدایی کرده و صاحب هر آنچه که برای تولید ضروری است میشوند. برای حفظ و تداوم خدایی خویش، خدایی در خانه و حاکمیت بر زن و فرزندان زن را به مرد میسپارند. مرد برده دلخوش به خدایی در خانه تن به خفت برده گی میدهد و خشم خود را از بردگی خود در شکل تحکم و خشونت در خانه علیه زن به نمایش میگذارد. زن نقش بردهی برده را ایفا کرده و به عنوان ماشین تولید نیروی کار بر زمین و خدمتکار خانه از او بهره کشی میشود که البته در کنار همه اینها موظف است برده جنسی حاکم خانه هم باشد. با انقراض سیستم و یا دوره برده داری مناسبات حاکم از بین نرفته با تغییری هر چند کم به دوره فئودالی رسیده و به واسطه نقش مذهب در این دوره ستم و بردگی انسان و بویژه ستم و خشونت علیه زن با شدت بیشتر و سیستماتیک تر ادامه میابد تا نظام سرمایه از راه میرسد و این میراث را با خود حمل کرده و با خصلتهای خود عجین و دهشتناک تر از قبل، آن را به تار و پود جامعه انسانی تزریق مینماید. بورژوازی بر عکس ادعایش تمام قدرت خویش را به کار میگیرد تا بتواند، مناسبات مرد سالاری به ارث رسیده به خود را نهادینه و حفظ نماید، شاهد ما بر آنچه میگوییم، شرایط زن در سال ۲۰۲۰ است که خشونت علیه او به حدی رسیده است که خود رئیس سازمان دول و رئیس دین مسیحیت به آن اعتراف کرده و به اصطلاح در این رابطه ابراز نگرانی میکنند.
غرض از این نگاه مختصر و اجمالی به تاریخ انسان این بود که بگوییم، خشونت علیه زن ریشه در ستم جنسیتی و تفکر مرد سالاری و مناسبات اقتصادی و نابرابری اجتماعی دارد.
در ادامه به خشونت علیه زن در جامعه امروزی میپردازیم. خشونت اعمال شده بر زن امروز به چهار دسته تقسیم میشود، خشونت سیستمی یا دولتی، خشونت اجتماعی، خشونت اقتصادی و خشونت خانگی، که هر کدام از این خشونتها بنا به جغرافیا، سیاست حاکم بر کشورها، فرهنگ، رسومات و شرایط اقتصادی جوامع در اشکال گوناگون ظهور میکنند.
خشونت سیستمی یا خشونت دولتی:
تقویت فرقههای مذهبی و ایجاد جنگهای منطقهای برای چپاول و سلطه گری اقتصادی و اشغالگری جهت منافع خویش و جنگ قدرت، برای نمونه اعمال سیاستهایی چون کمک به تثبیت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی ایران و به قدرت رسیدن حزبی چون آ ک پ در ترکیه، فراهم کردن زمینه رشد، تقویت و حمایت از مجاهدین در افغانستان در سالهای گذشته، توافق و سازش با طالبان و تولید دیگر نیروهای ارتجاعی چون داعش، که هیلاری کلینتون (سیاستمدار آمریکایی) به طور واضح به این موضوع اشاره و اعتراف کرده است که داعش نتیجه سیاستهای آنان(آمریکا) برای مقابله با حضور اتحاد جماهیر شوروی آن زمان در منطقه بوده است. موضوع مهم و مد نظر ما این است که همه این نیروهای بزرگ و کوچک که به آنها اشاره شد یک فاکتور مشترک را دارا میباشند و آن هم سرکوب و خشونت علیه زن است. که در ادامه موضوع را در این رابطه شرح خواهیم داد.
نتیجه جنگ هایی نیز که در پی این سیاستها و در جهت منافع و توسعه طلبی سرمایه اتفاق افتاده است، زمینه بیشترین خشونتها را در مناطق جنگ زده علیه زنان و کودکان فراهم ساخته است.
برای نمونه در جنگی که توسط داعش در خاورمیانه اتفاق افتاد، هزاران زن مورد تجاوز قرار گرفتند و به بردگی جنسی کشیده شدند و در بازارها به فروش رسیدند، جهان شاهد این اتفاق وحشتناک و شرمگین که برای زنان کورد ایزدی در شنگال افتاد، بود.
استفاده از حربه تجاوز به زنان از سوی طرفین درگیر در جنگهای تجاوزکارانه، اشغالگرانه و توسعه طلبانه به صورت یک تاکتیک جهت شکست طرف مقابل در تاریخ مورد استفاده قرار گرفته است.
جنگ ویتنام، بوسنی و هرزگوین، ایران و عراق، حمله اخیر ترکیه به غرب کوردستان و اشغال عفرین، نمونههایی دیگر از جنگهایی هستند که از تاکتیک تجاوزبه زنان برای کمک به، به شکست کشاندن طرف مقابل استفاده شده است، عوارض و آسیبهایی که بعد از جنگ نیز گریبان زنان را میگیرد خود در خور اختصاص ساعتها بحث میباشد.
موارد اشاره شده گوشهای کوچک از خشونت سیستماتیک نهفته در سیاستهای کلی حاکمیت سرمایه علیه زنان است، که این رسالت و وظیفه بر عهده کارگزاران او نیز (دولتها و حاکمیت کشورها) گذاشته شده است، که با توجه به فرهنگ، اقتصاد و دین و مذهب موجود در جوامع گوناگون به شیوههای متفاوت و در شکلهای متمایزی علیه زنان صورت میگیرد.
خشونت دولتی در کشورهای خاورمیانه با عجین شدن سیاستهای زن ستیزانه نظام کاپیتالیستی با بنیادگرایی مذهبی و تفکر مردسالارانه، عرف و شرع نشات گرفته از دین و مذهب بسیار شدیدتر، عمیق تر و عریان تر صورت میگیرد.
برای نمونه در ایران خشونت به صورت قانون درآمده و چنان در جامعه نرمالیزه شدهاند، که در افکار عمومی جامعه حتی خشونت به حساب نیامده و زن به صورت لحظهای و روزانه مورد سرکوب و خشونت از سوی قانون قرار میگیرد. تبعیض جنسیتی نهادینه شده در تار و پود جامعه چنان عریان و بیشرمانه صورت میگیرد که در واقعیت زن به عنوان انسان کامل در نظر گرفته نشده و از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود محروم میباشد. قوانین مذهبی، سرمایه داری و مردسالاری، ایران را برای زنان به جهنم و زندانی زجرآور تبدیل کرده است.
طبق قانون زن نصف مرد حساب شده و عملا تحت مالکیت مرد میباشد. مرد در نقشهای مختلف مانند پدر، همسر، برادر و پسر خود را خدای زن دانسته و امتیاز ایفای نقش خدایی را در زندگی زن از سوی دین و دولت و خدا دریافت کرده است. خدایی که خود تحت تسلط و فرمان خدایان قدرت میباشد. قانون حجاب اجباری، چهار همسری، کودک همسری، صیغه، نداشتن حق حضانت فرزند و به عنوان ناموس مرد حساب شدن، نمونههایی از خشونتهای قانونی از سوی دولت نسبت به زنان میباشد، زنی که تسلیم این قوانین نشود و این شیوه به بردگی کشیدن خود را به چالش بکشد به شدیدترین نحو سرکوب و مجازات خواهد گشت. زنان آگاه و قوی که برای تغییر این سیاستها قدم بر میدارند و سعی در ایجاد دگرگونی و رفع ستم جنسیتی دارند و قدم در راه مبارزه و فعالیت سیاسی و یا فعالیتهای حقوق بشری میگذارند، با خشونتهای زندان، شکنجه و اعدام مواجه میشوند که البته در زندانهای رژیم نیز برای سرکوب بیشتر زنان از حربه تجاوز هم بهره گرفته میشود و گرفته شده است.
خشونت دولتی علیه زنان متعلق به خلقهای تحت ستم، بخشی از جامعه زنان که ستم مضاعف ملی و طبقاتی را همراه با ستم جنسیتی متحمل میشوند بسیار شدیدتر اعمال میشود. زنانی که در برابر ستمهای جنسیتی، ملی و طبقاتی قدم به عرصه مبارزه میگذارند، رژیم را به وحشت میاندازند، چرا که اعمال ستم بر جامعه انسانی با به میدان آمدن زنان به چالش جدی کشیده میشود، چون در اصل ستم و استثمار انسان از جادههای ستم، خشونت و به اسارت درآوردن زن میگذرد. خشونت و سرکوب رژیم علیه این دسته از زنان بسیار شدیدتر و سیستماتیک تر انجام میشود. برای نمونه یک زن کورد چنانچه از حقوق ملی خود دفاع نماید، بلافاصله دستگیر، زندانی و مورد شدیدترین شکنجههای فیزیکی و روانی و جنسیتی قرار میگیرد. این خشونتها نسبت به یک زن فعال کارگری نیز اعمال میگردد. هر گونه حرکت در هر زمینهای از سوی زنان در جامعه ایران با سد بزرگی از قوانین خشونت بار علیه آنان مواجه میشود.
در کشور ترکیه نیز خشونت دولتی خود را علیه زنان در هنگام سرکوب ملت کورد آشکارا به نمایش گذاشته است، دستگیری زنان کورد فعال در عرصههای سیاسی و اجتماعی هر روزه و در ابعاد بسیار وسیع صورت میگیرد. قوانین جدید علیه زنان وضع میشود، برای نمونه تنها مجازاتی که برای مرد متجاوز به دختران زیر ۱۸ سال در نظر گرفته میشود ازدواج با دختر مورد تجاوز قرار گرفته شده است، یعنی به عبارتی مجازات پدوفیلی علیه دختران کم سن و سال به شدت تخفیف پیدا میکند و حتی عملا به جای مجازات متجاوز، مورد تجاوز قرارگرفته شده مجازات میشود. این خشونت در تجاوزهای گروهی سربازان ارتش فاشیست ترکیه در شهرهای اشغال شده شمال کوردستان بروز پیدا میکند. رژیم حاکم بر ترکیه، هر روزه به دستاوردهای به دست آمده زنان را که در پی توازن قوا به نفع احزاب چپ سازمان یافته که مستقیما مدافع آزادی زنان بوده اند و در۴۰ سال اخیر به نفع زنان و خلقهای تحت ستم به میدان آمدهاند و همچنین مبارزات اتحادیههای کارگری، نهادها و سازمانهای فمینیستی و مدافع زنان کسب شده است حمله ور میشود، ودر این جهت خشونت و سرکوب زنان را به شدت پیش میبرد.
خشونت اجتماعی:
به ایران بازگردیم،خشونت دولتی و قوانین زن ستیز رژیم ایران جامعه را نیز تحت تاثیر قرار داده و خشونت اجتماعی را علیه زنان رقم میزند. ازدواج اجباری، ازدواج در سنین پایین، نابرابری در جامعه، اسید پاشی بر صورت زنان، عدم امنیت جنسیتی در محل کار، خیابان و مکانهای عمومی، بیکاری زنان، سوء استفاده کارفرما از کارگر و کارمند زن، ایجاد فقر اقتصادی و در پی آن به وجود آمدن زمینه اجبار به تن فروشی زنان از جمله خشونتهایی هستند که جامعه نسبت به زن اعمال میدارد، استفاده از ادبیات زن ستیز نهادینه شده در فرهنگ ضد زن این جوامع نیز خشونتهای لفظی هستند که روزانه زنان با آن مواجه میشوند. این خشونتهای لفظی روح و روان زنان را در این جوامع بیرحمانه مورد آزار قرار میدهد. قتلهای ناموسی هر روزه جان زنان را میگیرد، پدران به جای عشق به دختران خود، با تبر و داس آنها را میکشند، میسوزانند و یا مجبورشان میکنند که به خودسوزی و خودکشی پناه ببرند. دختران جوان به دلیل عدم امنیت در خانه مجبور به فرار از خانه میشوند، در دام باندهای تجارت سکس و مواد مخدر قرارمیگیرند و مرگ رشد، سلامت جسمی، روانی و بالندگی این زنان به دست این باندها رقم میخورد. آنچه که دختران جوان و زنان در جغرافیای ایران تجربه میکنند همه و همه نتیجه سیاستهای خشونت بار جامعه و حاکمیت بنیادگرا، مردسالار و سرمایه علیه نیمی از جامعه انسانی یعنی زنان میباشد. یکی دیگر از خشونتهای رژیم ایران علیه زنان ایجاد مراکز تن فروشی اسلامی است، که زن به عنوان صیغه میتواند ساعتی، روز و یا ماهانه خود را به معرض فروش بگذارد. در این مکانها دختران کم سن و سال هم هستند که فقر و گرسنگی ایجاد شده توسط سیاستهای رژیم مجبورشان میکند در قبال غذا و جای گرمی به صیغه مردان مسن درآیند و به صورت زنده مرگ و خفت را تجربه کنند.
خشونت اقتصادی:
خشونت اقتصادی یکی دیگر از انواع خشونتها علیه زنان است که در نتیجه تبعیض و ستم جنسیتی جامعه مرد سالار علیه زن اعمال میشود. تعریف کار به عنوان کار زنانه و مردانه، کم ارزش کردن کار زنانه در برابر کار مردانه و در نتیجه پرداخت دستمزد کمتر در برابر این نوع کارها به زنان خشونتی دیگر است که زنان با آن مواجه میشوند. کارهایی چون، پرستاری، نگهداری از کودکان، خیاطی و آرایشگری، آشپزی و بعضی از کارهای خدماتی دیگر در کاتگوری این تعریف قرار میگیرند. در کنار این کارگاهها، شرکتها و کارخانه ها در همه جهان زمانی که با بحران روبرو میشوند و نیاز به تعدیل نیرو دارند، اولین کسانی را که از کار اخراج میکنند زنان هستند و به همان اندازه که اخراج و بیکار کردن زنان راحت و به هر بهانهای انجام میشود به همان اندازه یافتن کار برای زنان دشوار و گاهی در برخی جوامع غیر ممکن میباشد. هر چند بیکاری به صورت عمومی در جهان تحت حاکمیت ایدئولوژی به بن بست رسیدهی سرمایه روز به روز بیشتر و بیشتر میشود و در کشورهایی چون ایران به یک بحران تبدیل گشته است اما در این بحران زنان بیشتر آسیب دیده و قربانی سیستمهای نشات گرفته از مناسبات مردسالارانه و ارتجاعی میشوند. با اینکه درصد فارغ التحصیلان زن، از دانشگاهای ایران بسیار بیشتر از فارغ التحصیلان مرد هستند، اما درصد بسیار کمی از زنان با آنکه مدارج بالای علمی دارند، میتوانند وارد عرصه فعالیت اقتصادی گشته و یا شانس استخدام و یافتن کار مناسب با رشته تحصیلی خود را در سازمانها و نهادهای دولتی داشته باشند.
دختران جوانی که بین ۱۳ تا ۲۵ سال هستند و به دلیل شرایط نامطلوب و بد اقتصادی برای کمک به هزینه خانواده مجبور به کار نیمه وقت در هنگام تحصیل میشوند، دستمزدشان نسبت به مردان هم سن خود کمتر است.این دختران جوان گروه دیگری از زنان هستند که باز هم به دلیل زن بودنشان مورد نوعی از خشونت و سوء استفاده اقتصادی قرار میگیرند، که در همه جای جهان به ویژه در کشورهای در حال توسعه تعدادشان بیشمار است.
در جامعه مهاجران نیز در کشورهای مهاجرپذیر و پناهنده پذیر، قوانینی نانوشته علیه زنان وجود دارد، که کارفرما ترجیحاش استخدام مرد است و زنانی که برای کار به کارفرمای مهاجر و یا پناهنده مراجعه میکنند، معمولا با درهای بسته مواجه میشوند، آمار ادارات مهاجرت و جذب جامعه در رابطه با بیکاری زنان پناهنده و مهاجر دلیلی بر وجود این واقعیت میباشد. در شرکتها و نهادهای دولتی و غیر دولتی هم هنگام استخدام زنان جوان و دختران با برخوردهای ناشی از تبعیض و خشونت جنسیتی مواجه میشوند حتی در کشورهای نیمچه دموکراتیک، به این معنا که سد تبعیض و خشونت جنسیتی، یک خشونت اقتصادی هم علیه زن پدید آورده است.
خشونت خانگی:
خشونت سیستماتیک دولتی و اجتماعی و اقتصادی نهادینه شده در قوانین و سیاستهای نظام حاکم و ریشه دوانده در تار و پود جامعه انسانی از دیوار خانهها عبور کرده و به صورت خشونت خانگی، خانه را نیز به ناامن ترین مکانها برای زنان و دختران جوان تبدیل مینماید. زن در خانه با خدای مرد به عنوان همسر، پدر، برادر و پسر زیر سقف زندگی میکند. سرپیچی از دستورات و خواستههای آنان منجر به قهر خدای خانه شده و این قهر موجب اعمال انواع خشونتهای فیزیکی علیه او(زن) میشود، حتی در کشورهایی که ظاهرا خشونت فیزیکی در ملا عام و به صورت عریان صورت نمیگیرد اما همانطور که گفته شد در مغز جامعه وجود دارد و خود را در بحرانها به نمایش میگذارد.
قتل زنان در ایران توسط نزدیکان زن تحت عنوان ناموس به کمترین سن رسیده است، دختران ۱۳ ساله توسط پدرانشان گردن زده میشوند، برای زن سیر طبیعی احساسی و عاطفی و جنسی خطر مرگ به دنبال دارد، سعی در نرمالیزه کردن قتل عام زنان میشود، زنان کشته شده به عنوان زنان ناپاک و غیرقابل پذیرش برای جامعه قلمداد میشوند، این زنان که مورد حمله از طرف خانواده، جامعه، عرف، شرع و قانون قرار میگیرند، گاهی خود به پایان دادن به زندگی خویش اقدام میکنند. آمار خودکشی و خودسوزی زنان نیز بیداد میکند و این پدیده در مناطق اشغال شده و فقیر نگه داشته شده بیشتر از جاهای دیگر به چشم میخورد، این شرایط مختص زنان در یک منطقه نیست بلکه کل خاورمیانه به قتلگاه زنان تبدیل شده است. تن بیجان دختران و زنانی که به دلیل عشق ورزیدن و استفاده از حق طبیعی عشق ورزی که از اولین حقوق انسان است نیز مهر ناپاک میخورند و در گورستانهای عمومی اجازه دفن شدن ندارند. و در بعضی مناطق حتی مزارشان بدون اسم و تنها بر سنگ گورشان یک عدد نوشته میشود.
ازدواج اجباری و در سنین پایین جنایت و خشونتی دیگر علیه کودکان دختر است، کودکانی که باید از حق آموزش و زندگی راحت برخوردار باشند روانه قتلگاههای ازدواج اجباری و کودک همسری گشته و در بیشتر موارد به دلیل آماده نبودن و نداشتن رشد کافی برای ارتباط جنسی با مردان هم سن پدرانشان و همچنین بارداری و زایمان در معرض خطر ابتلا به بیماریهای متعدد جسمی و روحی و حتی گاهی مرگ قرار میگیرند. اغلب این دختران به ملل تحت ستم و طبقه کارگران و زحمتکشان جامعه تعلق دارند. یعنی سیستم حاکم و تضاد طبقاتی باز هم در خشونت علیه زنان نقش دارد و با کمک فرهنگ، مذهب و عرف حاکم بر جامعه زمینه تداوم و نهادینه کردن خشونت علیه زن را فراهم مینماید. این کودکان که همسر و مادر هم هستند، قربانیان تفکر مرد سالاری و انباشت سرمایه هستند. برخی از این دختران علاوه بر آنچه اشاره شد مورد اعمال خشونت جسمی و روحی نیزاز طرف مرد قرار میگیرند و گاهی جان خود را بر اثر این برخوردها و کتک کاریهای مستمر از دست میدهند. زنان مورد اعمال خشونت قرار گرفته از هیچگونه حمایت قانونی برخوردار نیستند و برعکس قوانین نیز خود یک خشونت و سرکوب علیه آنان است.
برای پایان دادن به خشونت از هر نوع و شکل آن علیه زنان، باید به قوانین و سیاستهایی که حق مالکیت و خدایی بر زن را به مرد داده است، پایان داد. حقی که ریشه در مالکیت خصوصی دارد، حقی که توسط دین، مذهب و سرمایه برای استثمار و بهره کشی انسان از انسان و اعمال سلطه و خدایی کردن ۱٪ بر ۹۹٪، به مرد داده شده است و مرد با ذهنیت مرد سالارانه دلخوش به این خدایی واین امتیاز تن به اسارت و بردگی میسپارد و ستم بر خود را میپذیرد؛ و اسارت انسان از طریق اسارت زن با پشتوانه مالکیت خصوصی و مالکیت مرد بر زن ادامه میابد. اما چگونه باید به این خدایی و سلطه گری و مناسبات مرد سالاری و سرمایه پایان داد؟
البته مبارزات فمنیستی و برابری طلبانه زنان جهت رهایی زن، دستاوردهای بسیاری در بخشی از نقاط جهان به دنبال داشته است، برای نمونه تحمیل به رسمیت شناختن روز۸ مارس به عنوان روز جهانی زن و همچنین ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، بر سازمان دول، نتیجه این مبارزات است، اما متاسفانه این مبارزات به صورت ریشهای و در بعد وسیع نتوانسته است، در زندگی همه زنان جهان تاثیر داشته باشد. این مبارزات بیشتر لوکالیزه و در جغرافیای مشخص انجام گرفته است، در نتیجه بر زندگی زنان در آفریقا و آسیا و هندوستان و به ویژه در منطقه خاورمیانه و به صورت مشخص تر زنانی که در کشورهایی با حاکمیت اسلامی و اسلام سیاسی به سر میبرند هیچ گونه تاثیری نداشته است. به همین دلیل قتل عام زنان ادامه دارد، و همانطور که گفته شد در بحرانهای گوناگونی که نظام بیمار حاکم بر جهان با آن مواجه میشود، شدت، عمق و وسعت این خشونت افزایش مییابد و زنان اولین قربانیان هر گونه بحران هستند.
به همین دلیل برای رفع ریشهای و قطعی ستم بر انسان و در نتیجه رفع خشونت علیه زنان، چارهای جز مبارزه مستمر و پیگیر زنان و به میدان آمدن این نیروی عظیم که نظام مردسالار- سلطه گر با استفاده از انواع و اقسام ابزار منجمله دین و مذهب به حاشیهاش رانده است، وجود ندارد، این مبارزه باید به صورت یک مبارزه جهانی پیش برود. زنان جهان دو گزینه بیشتر ندارند: یا باید در سیاستهای مدرنیته کاپیتالیستی حل شده و وضعیت اسفبار امروز را بپذیرند یا با حضور و ایفای نقش در جهت جایگزین کردن مدرنیته دموکراتیک هم خود و هم انسانیت را از بردگی و اسارت برهانند. به میدان آمدن زنان باید همراه با سازماندهی باشد، سازماندهی در همه عرصهها، با اتکا به قدرت سازمان یافته خود و حضور در عرصه سیاست خود را از ایفای نقش حاشیهای و ظاهری رها ساخته و نقش واقعی و جدی ایفا نمایند، در این جهت اتحاد زنان با کارگران و زحمتکشان جامعه و ملل تحت ستم ضرورتی غیر قابل انکار است. ما زنان چه در ایران، ترکیه، منطقه خاورمیانه و کل جهان دارای متحدین مبارزاتی هستیم، اما این بار این اتحاد و مبارزه با پیشاهنگی ما باید صورت بگیرد و زمان آن رسیده است که ما جهان را تغییر دهیم.
فرشته محمدی18/11/2020
mohammadifarishteh@gmail.com