تفکر شورایی و تحقق آن/ارنست دویمیک/برگردان:بیژن بهزادی
14-12-2020
بخش کمونیسم شورایی
1149 بار خواندە شدە است
تفکر شورایی و تحقق آن
ارنست دویمیک Ernest Daeumig
برگردان آزاد و خلاصه شده:بیژن بهزادی
تفکر شورایی ،سیستم شورایی، شورای کارگری،شورای کارخانه... این کلمات تا همین چندی پیش هنوز برای بسیاری از خوانندگان مفاهیم ناشناختهای بود. ناشناخته تر از آن،تفکری است که در پس این کلمات جای دارد. اما توفان روزهای نوامبر سال ۱۹۱۸ به یکباره بدون آمادگی و قرار قبلی در تمام مناطق آلمان شوراهای کارگران و سربازان را به وجود آورد.انقلاب با اتکا به پایه های خود با قدرت تمام به ایجاد ارگان هایش پرداخت.
تفکر شورایی در حقیقت محصول مغز یک فرد به تنهایی نبوده بلکه میتوان این تفکر را همه جا در سیر تاریخ انقلاب تشخیص داد: آنجا که پرولترها مبارزه برای آزادی را رهبری میکنند و مطالبات و اهداف پرولتاریایی و سوسیالیستی را پی میگیرند! سازمان های شورایی که در سیر تحولات اجتماعی قدم به صحنه میگذارند نه یک بازی سطحی تشکیلاتی بلکه نهادهایی هستند که تحت شرایط انقلابی پدیدار میشوند. آن جا که تودهی پرولتر برای اهداف صرفاً سوسیالیستی میجنگد باید سازمان شورایی را برپا کند. از این رو هیچ گاه نباید رسالت انقلابی سازمان شورایی فراموش شود. تمام آن تلاش هایی که میخواهد سازمان های شورایی را در چارچوب جامعهی بورژوایی و بر مناسبات کاپیتالیستی تولید بنا نهد،یا تصاویری فکاهی از سازمان شورایی به دست خواهد داد و یا در مقابل حرکت پیشروی تفکر شورایی شکست خواهد خورد. تشکیلات شورایی تنها میتواند محصول مبارزه پرولتاریایی- سوسیالیستی باشد.سازمان شورایی برای از میان برداشتن تولید کاپیتالیستی و دولت آمرانه ای که بر این شیوهی تولید بنا نهاده شده است و نیز برای برقراری تولید سوسیالیستی و اداره خودگردان جامعه اشتراکی برپا میشود.
بنابراین تفکر شورایی در کاربرد پیگیر و اصیل خود یعنی سوسیالیسم پراتیک،این تفکر باید موقعیتی را فراهم آورد تا پرولتاریا بتواند سوسیالیسم علمی و تئوری آن را که توسط احزاب سوسیالیستی تبلیغ میشود در عمل پیاده نماید.بر مبنای این اهداف و وظایف است که باید سازمانهای شورایی بنا شوند و گسترش یابند. این سازمان ها باید در یک سیستم شورایی جامعیت کسب کنند و متکامل شوند.
از آن جا که سازمانهای شورایی فرزندان انقلاب هستند،هیچگاه کامل و پرداخته نیستند و با اساسنامه های کاملاً پاراگراف بندی شده پا به میدان نمینهند بلکه در جریان تکوین،انقلابی شکل بیرونی و وظایف تاکتیکی خود را بر نیازهای هر موقعیت انقلابی منطبق میکنند.با این وجود باید خطوط جهت دهنده و عمومی سیستم شورایی ترسیم شود این خطوط همواره بر اهداف اصلی یعنی از میان برداشتن تولید کاپیتالیستی و برقراری تولید سوسیالیستی تاکید دارد(...)
جوهر تفکر شورایی متکی بر اصول زیر است:
1- فقط پرولتاریا میتواند حامل تفکر شورایی باشد؛یعنی همهی کارگرانی که کار یدی و فکری میکنند و مجبورند برای زندگی کردن نیروی کار خود را به سرمایه بفروشند.به دین ترتیب تفکر شورایی با تفکرات معمول دموکراتیک تضادی عمیق و ذاتی دارد؛زیرا که تفکرات رایج دموکراتیک بدون توجه به تضاد بین کار و سرمایه و تجزیهی طبقاتی ناشی از آن،همه مردم را به مثابهی یک توده هم شکل مینگرد.
۲ پرولتاریای حامل تفکر شورایی اهداف صرفاً ضد سرمایهداری را دنبال میکند و بنابراین نمیتواند در سازمانهای شورایی حضور نمایندگان سرمایهداری را تحمل کند.
۳ پارلمان تجسم تفکرات دموکراتیک و در خدمت گرایشات مختلف سرمایهداری است.تا وقتی که شیوه تولید سرمایهداری برقرار است،تفکر شورایی نمیتواند از طریق پارلمانتاریسم متحقق شود؛بلکه باید در حوزهی پایه ای تولید سرمایهداری یعنی در کارخانه، و سپس در همه نهادهای جامعهی سرمایهداری کاربرد پیدا نماید.
۴- از آنجا که تحقق تفکر شورایی ملزم به دخالت فعال و دائم پرولتاریا در همه مسائل اقتصادی و سیاسی است ارگان های سازمان شورایی نباید وکالت و نمایندگی طولانی مدت دریافت کنند؛بلکه باید همواره تحت کنترل انتخاب کنندگان قرار گیرند و هر لحظه قابل عزل باشند.
5-از آنجا که تفکر شورایی رهایی تمام طبقهی پرولتاریا از استثمار کاپیتالیستی را هدف خود قرار داده است نباید سازمان شورایی در قلمرو یک حزب یا گروه های شغلی منحصر به فرد قرار گیرد؛ بلکه باید پرولتاریا را به مثابه یک کلیت در بر بگیرد. چنان چه این اصول رعایت نشوند سازمان شورایی همواره از کاستی و نارسایی رنج خواهد برد.در این صورت یا سازمان شورایی در اثر نقصان خود از بین خواهد رفت و یا در بهترین حالت آخرین ستیز علیه سرمایه را به ضرر پرولتاریا دشوار و طولانی خواهد کرد.
به خاطر عدم رعایت همین اصول بود که در دوره نخستین انقلاب آلمان شوراهای سربازان کاملاً دچار فرسایش شدند و شوراهای کارگران رفته رفته بی اهمیت گشتند. من نمیخواهم در اینجا به تاریخ کم اهمیت ایجاد و نابودی شوراهای سربازان آلمان بپردازم.اکنون بر مزار این شوراها،وارثین خوشنود آن،مزدوران نوین میلیتاریسم آلمان ایستادهاند.آنها به کینه توزی با تفکر شورایی سوگند یاد کرده اند و این کینه ورزی را نیز تا کنون به طرز خونینی عملی نموده اند.بگذارید به بررسی کوتاه عللی بپردازیم که موجب از هم پاشیدگی تشکیلات شوراهای کارگران در نخستین شکل خود شد.
در اولین روزهای ماه نوامبر شوراهای کارگران حقیقتاً صاحب قدرت سیاسی بودند.طبقات سرمایهدار و حاکم ترسیده و سر به زیر در لانه های خود پنهان گشته بودند. شورای بزرگ کارگران برلین یک دولت موقت شش نفره را بر سر کار گمارد.نقصان تشکیلات انقلابی این بود که قوه مجریه را تمام و کمال توسط هیئت اجرایی شورای بزرگ برلین به این دولت شش نفره تحویل داد؛در حالی که سازمان های شورایی نقشه مندی میبایست به دست گیری پروسه تولید و اداره دولت توسط کارگران را امکانپذیر مینمودند.هیئت اجرایی که بالاترین مرجع تشکیلات شورایی آن وقت بود صرفاً به حفظ حق کنترل و نظارت برای خود اکتفا نمود.وسایل تولید در تملک سرمایهداران باقی ماند.گر چه دولتمردان جدید در رأس بوروکراسی دولت قرار گرفتند اما هسته مرکزی بوروکراسی از تحولات عظیم مصون ماند.گذشته از این که بخشی از این سروران جدید دولتی نه انقلابیون پیشتاز بلکه سودجویانی بودند که در شرایط اعتلای انقلابی رنگ عوض کردند. آن چند نفر باقی مانده در دولت نیز نتوانستند با وجود تلاش بی حد و حصر تحول خاصی در ماشین دولتی ایجاد کنند.هنگامیکه محافل کاپیتالیستی و ارتجاعی دریافتند که انقلاب تقریباً در همه حوزه های خود فقط در سطح باقی مانده است دوباره جرأت یافته و توانستند قدم به قدم در طول ماههای بعد موقعیت حاکم خود را تثبیت کنند.تنها اگر سازمان های شورایی نقشه مندی با دیدگاه ها و عملکردهای هماهنگ طرفداران خود را در هر کارخانه و در هر بخش اداری میداشتند،میتوانستند جلوی قدرت یابی مجدد ارتجاع کاپیتالیستی را بگیرند.چنین تشکیلات انقلابی ای آن زمان موجود نبود و نمیتوانست هم وجود داشته باشد؛چرا که توده وسیع پرولتاریای آلمان از هرگونه آموزش انقلابی محروم مانده بود.تجربیات سخت ماههای آتی انقلاب لازم بود تا چنین پروسهی آموزشی را اصلاً به جریان بیندازد؛ پروسه ای که همین امروز هم باید آگاهانه،اساسی و سیستماتیک ادامه یابد.
دلیل دوم پژمردن نخستین تشکیلات شورایی را باید در این جستجو کرد: بلافاصله بعد از نخستین روزهای انقلاب شعارهای دموکراتیک سر داده شد.در آن روزهای متحول هنوز توهمات بسیاری زنده بودند و پرولتاریای آلمان خود را درگیر کسب قدرت دولتی نکرد.فقط عده کمی صورت مسئله منظومه پاسخ به آن را فهمیدند. آیا آلمان رها شده از قید سلطنت میباید تبدیل به یک جمهوری بشود؛ یا یک جمهوری پرولتاریایی؟ این مسأله بود که در سوأل «مجلس موسسان یا سیستم شورایی؟» مطرح و خلاصه شد.مردم بدون توجه به تلاش مشکوک سرسختترین مخالفین پرولتاریا و سوسیالیسم که این بار با فریاد دموکراسی به میدان آمده بودند بدون توجه به تجارب و قبل و در حین جنگ در پارلمان( مجلس رایشتاگ)و بدون توجه به مقاومت صریح و فزاینده محافل کاپیتالیستی علیه اجتماعی کردن وسایل تولید، فریب آوای تله موش گذاران دموکراسی را خوردند و تصمیم به تشکیل یک مجلس ملی( موسسان) گرفتند. بدین ترتیب حکم مرگ شوراهای کارگری نیز قرائت شد. چه محق هستند آنان که با دموکراسی فرمال و پارلمانتاریسم امروز مبارزه میکنند.تفکر شورایی و سازمانی که بر مبنای این تفکر بنا نهاده شده است را نمیتوان با دموکراسی که در دنیایی کاپیتالیستی فقط به معنای برابری فرمان در حقوق سیاسی است آشتی داد.
دموکراسی فرمال سرانجام در مجلس ملی و بعد در دولت پارلمانی تجسم یافت. این اولین دولت ائتلافی از سه حزب تشکیل شده است که از آنان یکی با اعتماد به اتوریته خدا در آن دنیا ونیز اتوریته سرپرستان امور در این دنیا ریشه در قرون وسطی دارد. دومی با پرچم دموکراسی منافع سرمایه مالی و صنعتی را نمایندگی میکند و سومین با تابلو سوسیالیسم آویزان بر گردن میخواهد تحت هر شرایطی حزبی در دولت و قدرت باشد.چنین دولتی و پارلمان پشت سرش میبایستی از همان ابتدا دشمن خونی سازمان پرولتاری- سوسیالیستی شوراهای منتخب کارگران باشد.
مشابه همین توازن قوای حزبی در همهی پارلمان های استان ها،شهرها و محلات و در هر کجا که شوراهای کارگری حضور داشتند،به وجود آمد.بدین ترتیب یک لشکرکشی سیستماتیک علیه شوراهای کارگری آغاز گردید.این ستیز با اوج گیری جنبش های اعتصابی که در هر دوره انقلابی سر بر میآورد شدت هرچه بیشتری پیدا کرد.طبیعتاً هر اندازه پرولتاریا نقش محوری در جریان تکوین انقلابی داشته باشد بر دامنه و قدرت جنبش اعتصابی نیز افزوده میگردد.در حقیقت پیروزی دموکراسی در آلمان نه به آرامشدن بلکه به شدت یافتن تضادهای طبقاتی انجامیده است.از یک طرف سودجویان تولید کاپیتالیستی میخواهند بعد از طوفان های جنگ و انقلاب با تمام قوا نظم ضربه خوردهی سرمایهداری را دوباره مستحکم کنند و در طرف دیگر پرولتاریا قرار دارد که گرچه به طور غریزی اما تنها راه خروج از هلاکت موجود را در از میان برداشتن تولید کاپیتالیستی میبیند. به همین دلیل پرولتاریای مبارز در ماه های اول انقلاب ایده تشکیلات شورایی را با وجود همه کاستی های آن مصرانه حفظ کرده بود.
اعتصابات عمومی ماه فوریه سال ۱۹۱۹ دولت را وادار به عقب نشینی و دادن امتیاز میکند.دولت قول میدهد که شوراهای کارگری را در قانون اساسی که در دست تدوین است بگنجاند. این عقب نشینی اثبات این نکته است که پرولتاریا هنگامی میتواند پیروز شود که نیروی خود را به کار انداخته باشد. اما از طرف دیگر قول و قرار های دولت نشانگر این است که ابعاد هر پیروزی به میزان نیروی به کار انداخته شده بستگی دارد؛ بدین معنا که هماهنگی مبارزات کارگری در روزهای ماه فوریه و مارس ناچیز بود. از این رو قدرت مبارزاتی که بتواند تفکر شورایی را تماماً پیروز کند ناکافی بود. قدرت دولتی فقط تا آن اندازه کوتاه آمد که برای مقاومت در برابر فشار حرکت پرولتری لازم بود.از تجربه او باید این درس را گرفت که برای پیروزی نهایی قوای همگانی پرولتاریا باید متمرکز گردد؛ سازمان یابد و به کار انداخته شود.
«گنجاندن و ادغام شوراها» در قانون اساسی هم برای تفکر شورایی و هم برای سوسیالیسم هدیه ای مشکوک است.تصریح ارگانهای شورایی در یک قانون اساسی که جوابگوی دولت سرمایهداری است به معنای خفه شدن تفکر شورایی پیگیر و یا دست کم فلج شدن آن است.آن سازمان شورایی که مورد عفو دولت و پارلمان واقع گشته است باید این را هم بپذیرد که وی را جلوی گاری سرمایهداری ببندند. این واقعیت را لوایح بعدی و به ویژه قانون شوراهای کارخانه تایید میکنند.به هر نوع روند ترسیم شده در اینجا نشان میدهد که هرگونه آمیزشی با این تفکر شورایی و دموکراسی رایج به معنای کوتاه آمدن اولی در برابر دومی است.
یک دلیل دیگر برای زوال تشکیلات شورایی در اولین دوره انقلاب را باید در این جستجو نمود که شوراهای کارگری صرف نظر از چند مورد از توده وسیع پرولتاریا از کارخانه ها و مشاغل که زمینه ساز انقلاب پرولتاریایی هستند برنخاسته بودند؛ بلکه از ترکیب، موازنه و کنار هم قرار گرفتن تصادفی احزاب حاصل شده بودند.در بسیاری موارد برای تشکیل شوراهای کارگری حتی از اعضای ساده دو حزب سوسیال دموکرات سوال نشد بلکه به آسانی از بین گروه های رهبری اعضا شوراهای کارگری انتصاب گشتند.اصل تعادل اولیه یعنی تقسیم مساوی کرسی های شورای منتخب کارگری بین دو حزب در دوره بعدی تکوین انقلابی به انشعاب انجامید. رفرمیسم و سوسیالیسم انقلابی نمیتوانند با هم در دراز مدت کنار بیایند. در مناطق کمی از آلمان سازمان های شورایی برای نظارت بر پروسهی تولید تشکیل شدند. در محلات شوراهایی را مییابیم که قدرت آنها از کنترل بر کار مقامات دولتی و شهری فراتر نمیرود. اما این شوراها فقط دشمنی بوروکراسی دولتی را به سوی خود جلب میکنند که با اتکا به دموکراسی و تصمیم گیری های محلی برای از بین بردن شورا با موفقیت تلاش میکنند. از آنجا که این شوراها صرفاً دارای پایگاه حزبی آن هم ضعیف و فاقد پشتیبانی توده پرولتاریا هستند در بسیاری از محلات یا از صحنه سیاسی حذف یا بی اهمیت میشوند و فقط در حوزه های فعال خواهند بود که سیستم کاپیتالیستی بوروکراتیک برای پوشاندن برهنگی خود «برگ انجیر» از نوع کارگری اش را مفید مییابد؛مثلاً در حوزه فروشندگان دوره گرد و یا در ارتباط با مشکل مسکن.
کشمش بین دیسیپلین حزبی و وظیفه پرولتری هم یکی از آن چیزهایی بود که منجر به افول شوراهای محلات شد؛چرا که بسیاری از اعضای سوسیال دموکرات شوراها به طور نیم بند به تشکیلات شورایی متصل بودند. بسیاری از اعضای شوراها از جبههی سوسیال دموکراسی با جدیت کمر همت برای نابودی تشکیلات شورایی بستند؛ زیرا رهبری حزب شان که در دولت نشسته بود به خاطر حفظ موقعیت خود به دشمنی با تفکر شورایی پرداخت. بسیاری از اعضای شوراهای محلات تحت کنترل پرولتاریا نبودند. این ها گاهی اوقات حتی تحت کنترل های حزبی خود نیز قرار نداشتند و بدین ترتیب پرنسیپ شورایی یعنی قابل عزل بودن نمایندگان در مورد ایشان اجرا نمیشد. نتیجه اینکه این جا و آنجا هنوز شوراهایی حضور دارند که وجودشان از جانب دولت تحمل میشود.این شورا ها نوعی بوروکراسی شورایی و یا حتی ارتشاء شورایی را ایجاد کردند. از این همه باید این نتیجه را گرفت که اگر قرار است تفکر شورایی زنده بماند و به پیروزی برسد باید اشکال تا کنونی تشکیلات شوراها تمام از میان برداشته شود به جای آنها باید یک سیستم شورایی شکل بگیرد که قادر به پاسخگویی به همه مطالبات تفکر شورایی پیگیر باشد.
در ابتدا وظیفه سیستم انقلابی شورایی را عملی کردن تئوری سوسیالیسم تعریف کردم.این تئوری و تجارب واقعی مبارزات اجتماعی به ما میآموزد که تنها پرولتاریا توانایی پاسخ گویی به این سوال و حل مسئله را دارد. در نتیجه سیستم شورایی در رابطهی تنگاتنگ با مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا قرار میگیرد.بورژواها همیشه از این مفهوم هراس داشتند؛اما اخیراً برخی از سوسیال رفرمیست ها نیز دیکتاتوری پرولتاریا را همانند مترسک و لولو به کار گرفته اند. اتفاقات روسیه ،مجارستان، مونیخ و غیره ظاهراً نوعی مجوز برای این کار در اختیار آنها قرار داده است.
یک دیکتاتوری که نه متکی بر پایه تودهی پرولتاریایی بلکه بر یک اقلیت از پرولتاریا بنا نهاده شده و حاکمیت را صرفاً میتواند با ابزار قدرت نظامی سرپا نگاه دارد از همان ابتدا نطفه از هم پاشیدگی را در خود حمل مینماید.
اما آن دیکتاتوری که میلیونها پرولتر آگاه به منافع طبقاتی خود به کمک آن میخواهد سوسیالیسم را متحقق کند احتیاجی ندارد مرکز کار خود را بر استفاده از ابزار قدرت ارتشی و حرکت تروریستی بگذارد؛چرا که میتواند با اتکا به دینامیسم میلیونی درون خود جلو برود؛ حتی اگر پیش روی همواره بدون اصطکاک و سختی انجام نگیرد و ضد انقلاب دست بردن به اسلحه و شیوه های جنگ داخلی را تحمیل کند.
در سیستم شورایی ابتدا باید دیکتاتوری پرولتاریا به لحاظ تشکیلاتی آماده شود. دوم اینکه با این سیستم قدرت سیاسی به چنگ آید؛ و سوم بعد از پیروزی هم در پروسه اقتصاد و هم در دستگاه دولت دیکتاتوری پرولتاریا برقرار شود.معنی عملی اش این است که برقراری دیکتاتوری پرولتاریا در ادامه خود باید به سلب مالکیت بدون قید و شرط سرمایهداران بیانجامد: مالکیت خصوصی این ها بر وسایل تولید تبدیل به مالکیت اشتراکی خواهد شد.اما به خاطر منافع عموم،پروسه تولید نباید به طور طولانی مدت دچار اختلال و تکان های شدید بشود.سیستم شورایی باید از همان ابتدا بر مبنای ادامه و هدایت تولید اما به مفهوم سوسیالیستی خود ایجاد شود و برقرار گردد.این در طبیعت دوران انقلابی ما نهفته است که سیستم شورایی حتی اگر در ظاهر صرفاً برای رسیدن با اهداف اقتصادی ساخته شده باشد از همان روز نخست نتایج سیاسی به بار خواهد آورد و مستقیم و یا غیر مستقیم به ستیزهای سیاسی کشیده خواهد شد.
لایه بالایی پرولتاریای انقلابی و آگاه به منافع طبقاتی خود هم اکنون در تلاش است تا با اتکا بر این دیدگاه ها یک سیستم شورایی بسازد که ابتدا در محیط تولید برپا خواهد شد. همین گام های مقدماتی تمام جهان سرمایهداری دولتی و نظامیون را علیه این نقش بسیج کرده است.غریزه طبقاتی محافل حاکم و مالک خطر از دست دادن قدرت و تملک خود را شناخته است. ولی همین تلاش ضد انقلابیون برای ما بهترین اثبات درستی راه مان است
مقاله فوق برای نخستین بار در سال ۱۹۲۰ سوسیال دموکرات انتشارات یافت.
Ernst Däumig (born 25 November 1866 in Merseburg; died 4 July 1922 in Berlin) was a German politician and newspaper editor who became co-chairman of both the Independent Social Democratic Party of Germany (USPD) and Communist Party of Germany (KPD).