شوراهای کارگری/آنتون پانه کوک/برگردان:کاوه دادگری
18-11-2020
بخش کمونیسم شورایی
1182 بار خواندە شدە است
شوراهای کارگری،آنتون پانه کوک(1936)
برگردان:کاوه دادگری
طبقهی کارگر در مبارزات انقلابی خود نیاز به سازمان دارد.هنگامی که انبوه تودهها عمل متحدانه ای را میآغازند سازوکار این امر نیاز به آگاهی و گفتگو ،نیاز به تصمیمگیری و صدور آن،و اعلام عمل و هدفها است.
این البته به این معنا نیست که همه حرکتهای بزرگ و اعتصابهای عمومی به صورت نظمی سرباز گونه و پس از تصمیم گیری هیأت مدیره مرکزی انجام میشود.درست است که چنین مواردی اتفاق میافتد اما اغلب کارگران با روحیه مشتاق مبارزه با همبستگی و احساساتشان وارد اعتصاب میشوند تا به رفقای خود یاری رسانند.یا علیه برخی شقاوتهای سرمایه داران اعتراض کنند؛بی آن که نقشه ای عمومی در نظر داشته باشند. آنگاه اعتصاب مانند گستره ای از آتش سراسر کشور را فرا میگیرد.
در اولین انقلاب روسیه[1905] موجهای اعتصاب فراز و نشیب داشت.اغلب موفق ترین اعتصابها آنهایی نبودند که پیش تر برای برپایی آنها تصمیم گیری شده باشد.در حالی که اعتصابهایی که توسط کمیتههای مرکزی اعلام شده بودند،اغلب با شکست مواجه میشدند.اعتصاب کنندگان هنگامیکه در موقعیت اعتصاب قرار میگیرند برای یک پارچه شدن در یک نیروی سازمان یافته تلاش میکنند که ارتباط و تفاهم متقابل به وجود آورند.در این وضعیت مشکلی پدیدار میشود:بدون سازمان دهی نیرومند،بدون پیوستن نیروها و ادغام در یک کالبد مستحکم،بدون متحد کردن عملیات در یک اقدام مشترک ،نمیتوانند در مقابل سازمان قدرتمند سرمایهداری پیروز شوند.اما هنگامیکه هزاران و میلیونها کارگر،چونان تنی یگانه متحد شدند،این کار را فقط با اقدامات نهادی و در قالب نمایندگان اعتصاب گران میتوانند تأمین کنند و ما دیده ایم که پس از آن ،این نمایندگان با منافع متفاوت با منافع انقلابی کارگران ،تبدیل به رؤسای سازمان میشوند.
چگونه طبقه کارگر در مبارزات انقلابی میتواند نیروی خود را در سازمان بزرگی متحد کند بدون آن که به دام این صاحب منصبان سقوط نکند؟پاسخ با طرح پرسشی دیگر داده میشود:اگر کارگران این گونه باشند که بار مبارزه را به دوش کشند و از این رهبران اطاعت و پیروی کنند،آیا در این صورت آنان خود واقعاً در حال مبارزه برای آزادی هستند؟
جنگیدن برای آزادی این نیست که رهبران شما به جای شما فکر کنند و تصمیم بگیرند و شما از آنها فرمانبردارانه پیروی کنید،و یا هر از گاهی آنها را سرزنش کنید.نبرد برای آزادی در گرو بروز تمام ظرفیتهای فردی است:فکر کردن و تصمیم گیری برای خود،پذیرش مسئولیت به عنوان یک فرد خوداتکا که به طور مساوی با سایر رفقا این امر را انجام میدهد.درست است که فکر کردن برای خود، دشوارترین کار است؛بسیار سخت تر از دنباله روی و فرمان برداری از رهبران است؛اما این تنها راه رسیدن به آزادی است.آزاد شدن توسط دیگران ،که رهبری آنها بخش اساسی روند این نوع از آزادی است،به معنای به دست آوردن اربابان تازه به جای اربابان پیشین است.
آزادی به عنوان هدف کارگران،به این معناست که آنها میتوانند با هدف انسان برای انسان،جهان را اداره کنند،از منابع ارزشمند زمین استفاده و آن را مورد بهره برداری قرار دهند،تا که آن را به خانهای شاد برای همگان مبدل سازند.در صورتی که آنها خودشان توانایی این پیروزی و حفظ آن را نداشته باشند،چگونه نسبت به تحقق این تکالیف اطمینان داشته باشند؟
انقلاب پرولتری صرفاً از میان برداشتن قدرت سرمایهداری نیست.آن به معنای اعتلا و رهایی تمام تودههای کارگر از وابستگی و ناآگاهی و کسب استقلاب و دانایی نسبت به چگونگی ساختن زندگیشان میباشد.
سازمان حقیقی ،سازمانی که کارگران در انقلاب به آن نیاز دارند ،دلالت بر آن دارد که هر کدام جزیی از پیکره ،روان و مغز آن باشند؛هر کس جزیی از رهبری در هنگام عمل باشد؛که بیندیشد،تصمیم گیری کند و همهی ظرفیتهای خود را به کار گیرد.چنین سازمانی،کالبدی از انسانهای خودمختار است.در این جا،جایی برای رهبران حرفه ای نیست.مطمئناً فرمانبرداری وجود دارد:هر کس از تصمیمی که خود در گرفتن آن شرکت داشته پیروی میکند.اما قدرت کامل همواره به خود کارگران اتکا دارد.
آیا میتوان چنان شکل سازمانی را ایجاد کرد؟ساختار آن چیست؟نیازی به ساختن و فکر کردن دربارهی آن نیست.تاریخ پیش تر آن را پدید آورده است.آن ساختار از درون مبارزهی طبقاتی آفریده شد.نخستین نمونه و رد پای آن در کمیتههای اعتصاب پدیدار شد.در یک اعتصاب بزرگ همه کارگران نمیتوانند در یک جا گرد آیند.آنها نمایندگان خود را برای اقدام در شکل کمیته برمیگزینند.چنین کمیته ای فقط ارگان اجرایی اعتصاب کنندگان است.آنها همواره با اعتصاب گران در تماس هستند و اجراکننده تصمیمهای آنها میباشند. هر نماینده در هر لحظه میتواند توسط دیگری جایگزین و تعویض شود.چنین کمیته ای هیچ گاه به یک قدرت مستقل تبدیل نمیشود.به این ترتیب یک کنش جمعی ناشی از یک اندام میتواند با اطمینان انجام شود و کارگران هم چنان روند تصمیم گیری را در دستان شان نگاه دارند.معمولاً ذر اعتصابها بالاترین سطح رهبری این کمیتهها توسط رهبران اتحادیه تأمین میگردد.
در انقلاب روسیه زمانی که اعتصابها به طور نامنظم در کارخانهها آغاز گردید،اعتصاب کنندگان نمایندگانی را برای کل یک شهر یا صنعت یا خطوط راه آهن در ایالت یا استان انتخاب میکردند تا در یک جا جمع گردند و امر متحد شدن در مبارزه را تامین کنند.آنها مجبور میشدند بلافاصله در بارهی مسائل سیاسی بحث کنند و عملکرد سیاسی را بر عهده گیرند؛زیرا اعتصابها علیه رژیم تزاری بود.آنها سوویتها،شوراها،خوانده میشدند.در جلسههای این شوراها تمام جزئیات اوضاع ،منافع کارگران ،همهی رویدادهای سیاسی مورد بحث قرار میگرفت.نمایندگان دایماً میان مجمع شورایی و کارخانههای خود در رفت و آمد بودند.در کارخانهها و کارگاهها کارگران در جلسات عمومیدربارهی همان موضوعات بحث میکردند،تصمیم گیری میکردند و اغلب نمایندگان جدیدی به شورا میفرستادند سوسیالیستهای توانا به عنوان دبیر به کار گرفته میشدند تا براساس آگاهی گسترده ترشان به شوراها مشاوره دهند.غالباً این شوراها مجبور بودند در هنگامیکه قدرت تزاری فلج میشد و صاحب منصبان اداری و افسران نمیدانستند چه بکنند و میدان را خالی میکردند،به عنوان یک دولت ابتدایی وارد عمل شوند.به این ترتیب شوراها به مرکز دائمی انقلاب تبدیل شدند.شوراها توسط نمایندگان کلیه کارخانههای در حال اعتصاب و در حال کار انتخاب میشدند.آنها تصور نمیکردند که یک قدرت مستقل شده اند.نمایندگان دایما عوض میشدند و برخی مواقع تمامی اعضای شورا بازداشت میشدند و باید نمایندگان تازه ای جایگزین بازداشت شدهها میشدند.به علاوه آنها میدانستند که تمام قدرت آنها از کارگران اعتصابی و غیر اعتصابی است؛و هرگاه فراخوان آنها با احساس غریزی کارگران نسبت به توانایی و یا ناتوانی خود هم خوانی نداشته باشد،پاسخی از سوی آنان نمیگیرد.به این ترتیب نظام شورایی به عنوان شکل مناسب سازمانی برای طبقه کارگر انقلابی اثبات شد.در 1917 بلافاصله در روسیه تصویب شد و همه جا شوراهای کارگران و سربازان به وجود آمدند و نیروی محرک انقلاب گردیدند.
سپس گواه تأیید کننده در انقلاب آلمان پدیدار شد.در 1918،پس از فروپاشی نیروی نظامی،شوراهای کارگران و سربازان با سرمشق قرار دادن روسیه به وجود آمدند.اما کارگران آلمانی ،که با انضباط حزبی و اتحادیه ای آموخته شده بودند و انباشه از ایدههای سوسیال دموکراسی و جمهوری و اصلاحات به عنوان هدفهای سیاسی آینده بودند،مقامات حزبی و اتحادیه ای را به عنوان نماینده در شوراها انتخاب کردند.هنگامیکه خودشان میجنگیدند و عمل میکردند،عمل و مبارزه آنها صحیح انجام میشد؛لیکن به سبب فقدان اعتماد به نفس نمایندگانی را برگزیده بودند که مملو از ایدههای سرمایهداری بودند و آنان همواره کار را به فساد میکشاندند.طبیعی بود که «کنگرهی شوراها» پس از آن مصمم شدند که از پارلمان کناره گیری کنند و هرچه زودتر نمایندگان تازه ای را برای پارلمان بعدی انتخاب نمایند.
در این جا آشکار گردید که ساختار شورایی شکل مناسب سازمان دهی فقط برای یک طبقه کارگر انقلابی است.اگر کارگران قصد انقلاب نداشته باشند شوراها هیچ فایده ای برای آنها ندارد.اگر کارگران هنوز به اندازه کافی پیشرفت نکرده اند که راه انقلاب را برگزینند،اگر آنها از رهبرانی که تمام کارهای سخن رانی و میانجی گری و چانه زنی را به منظور اصلاحات در چارچوب سرمایهداری انجام میدهند راضی باشند،پارلمانها و کنگرههای حزبی و اتحادیه ای ،تمام آن چیزهایی است که آنان نیازمندند.اما اگر آنها با تمام توانایی خود برای انقلاب میجنگند ،اگر با شور و اشتیاق فراوان در هر رویدادی شرکت کنند،اگر آنها اندیشه میکنند و همهی جزئیات جنگ شان را به این هدف که خود تصمیم گیرنده باشند در نظر بگیرند،زیرا آنها هستند که میجنگند،آن گاه شوراهای کارگری آن سازمانی است که آنان به آن نیازمندند.
این به آن معنا است که شوراهای کارگری نمیتوانند توسط گروههای انقلابی[غیرکارگری] تشکیل شوند.هنگامیکه طبقه کارگر چونان نیروی تصمیم گیرنده و خودمختار برای آزادی میجنگند،این گروهها فقط میتوانند ایدهی ضرورت سازمان شورایی را میان کارگران همراه خود ترویج کنند.شوراها فقط شکل سازمانی برای مبارزهی توده ای،یعنی کل طبقهی کارگر، و نه برای گروههای انقلابی است.
شوراها با اولین اقدام واجد خصلت انقلابی پدیدار میگردند و رشد میکنند.با پیشرفت انقلاب،اهمیت و کارکرد آنها افزایش مییابد.زمانی که اعتصاب به فراتر از خواست رهبران گام میگذارد و به نافرمانی علیه اتحادیهها و رهبرانشان میپردازد،در مخالفت با رهبران کارگری در ابتدا ممکن است هم چون یک کمیتهی اعتصاب ساده به وجود آیند.
در اعتصابهای عمومی کارکرد این کمیتههای اعتصاب بزرگ تر میگردد.در این وضعیت نمایندگان همهی کارخانهها و کارگاهها بایستی دربارهی همهی شرایط مبارزه گفتگو و تصمیم گیری کنند.آنها تلاش خواهند کرد تمام نیروی مبارزهی کارگران را به شکل اقدامات آگاهانه تنظیم نمایند؛و در برابر اقدامات دولتها،اعمال سربازان یا باندهای سرمایه داران واکنش نشان دهند.با استفاده از همین اقدامات اعتصابی،تصمیم گیری واقعی توسط کارگران به عمل درمیآید.در این شوراها نظرات،خواستهها،آمادگی ،تردید با اشتیاق،انرژی(توانمندی) و موانع بر سر راه،همهی این موارد به صورت انبوه، متمرکز و ترکیب میگردند تا در یک خط مشی عمومی برای عمل آماده و تدارک شوند.شوراها نمادهای قدرت کارگری هستند ؛اما در عین حال فقط سخن گویانی هستند که در هر لحظه میتوانند[از طریق عزل و نصبهای فوری] جایگزین شوند.از نظر جهان سرمایهداری،در این دوران آنها غیرقانونی محسوب میگردند ،در حالی که در همان حال آنها باید به عنوان احزاب برابر با بقیه،با کارمندان عالی مقام دولتی وارد مذاکره شوند.
هنگامی که نیروی انقلاب به چنان سطحی رسید که قدرت دولت به طور جدی تحت تأثیر آن قرار گیرد،شوراهای کارگری باید وظایف سیاسی را هم به عهده گیرند.در یک انقلاب سیاسی این نخستین کارکرد اصلی آنها به شمار میرود.آنها ارگانهای اصلی قدرت کارگران هستند.آنها باید تمام اقدامات را برای تضعیف و شکست دادن دشمن انجام دهند. آنها مانند قدرت در جنگ ، باید مراقب کل کشور باشند ، و تلاش طبقه سرمایه دار را برای جمع آوری و بازگرداندن نیروهای خود و زیر سلطه کارگران کنترل کنند. آنها باید به تعدادی از امور عمومی که در غیر این صورت امور دولتی بودند ، رسیدگی کنند: بهداشت عمومی ، امنیت عمومی و روند بی وقفه زندگی اجتماعی. آنها باید از خود تولید مراقبت کنند. مهمترین و دشوارترین کار و نگرانی طبقه کارگر در انقلاب است.
یک انقلاب اجتماعی در تاریخ هرگز به عنوان تغییر ساده حاکمان سیاسی آغاز نشده است که پس از دستیابی به قدرت سیاسی ، تغییرات اجتماعی لازم را با استفاده از قوانین جدید انجام داده باشد. پیش تر ، قبل و در طول مبارزه، طبقهی در حال رشد ارگانهای نوین اجتماعی خود را چونان شاخههای جوانه زده تازه در پوسته مرده ارگانیسم قبلی کرد. در انقلاب فرانسه ، طبقه جدید سرمایه دار ، شهروندان ، بازرگانان ، صنعتگران ، در هر شهر و روستا هیئت مدیرههای جمعی خود ، دادگاههای جدید دادگستری خود را در آن زمان به طور غیرقانونی تشکیل دادند ،و به سادگی نهادهای بی قدرت سلطنتی را غصب وخلع ید میکردند.در همان حالی که نمایندگان آنها در پاریس قانون اساسی جدید را مورد بحث و بررسی قرار میدادند ، قانون اساسی واقعی در سراسر کشور توسط شهروندان برگزار کننده جلسات سیاسی خود ساخته شد ؛و سپس ارگانهای سیاسی خود را ایجاد کردند که بعداً توسط قانون اساسی این نهادها صورت قانونی یافتند.
به همین ترتیب در طی انقلاب پرولتری ، طبقه جدید در حال ظهور اشکال جدیدی از تشکیلات خود را ایجاد میکند که گام به گام در روند انقلاب جایگزین سازمان دولتی قدیم میشود. شوراهای کارگری ، به عنوان شکل جدید سازمان سیاسی ، جایگزین پارلمانتاریسم-یعنی شکل سیاسی حاکمیت سرمایهداری- میشوند.
2
دموکراسی پارلمانی توسط نظریه پردازان سرمایه دار و همچنین سوسیال دمکراتها به عنوان دموکراسی کامل ، منطبق با عدالت و برابری در نظر گرفته میشود. در حقیقت ، این فقط یک لباس مبدل برای سلطه سرمایهداری است و برخلاف عدالت و برابری است. این نظام شورایی است که دموکراسی واقعی کارگران است.
دموکراسی پارلمانی دموکراسی ناقصی است. مردم مجازند هر چهار یا پنج سال یک بار رأی دهند و نمایندگان خود را انتخاب کنند. وای بر آنها اگر مرد مناسبی را انتخاب نکنند. فقط در نظرسنجیها رای دهندگان میتوانند قدرت خود را اعمال کنند. پس از آن آنها ناتوان هستند. نمایندگان منتخب اکنون حاکمان مردم هستند. آنها قوانینی وضع میکنند و دولتها را تشکیل میدهند و مردم باید از آنها اطاعت کنند. معمولاً با سازوکار انتخابات ، فقط احزاب بزرگ سرمایه دار با دستگاه قدرتمند خود ، با اوراق ، تبلیغات پر سر و صدا خود ، شانس پیروزی دارند. متولیان واقعی گروههای ناراضی به ندرت شانسی برای کسب چند کرسی دارند.
در سیستم شورایی، هر نماینده میتواند هر لحظه عزل شود. کارگران نه تنها به طور مستمر با نماینده در ارتباط هستند ، و در مورد خودشان بحث کرده و تصمیم میگیرند ، بلکه نماینده فقط یک پیام رسان موقت در مجامع شورایی است. سیاستمداران سرمایه دار این نقش "فقدان شخصیت" نماینده را خوار میشمارند؛زیرا [چنان نماینده ای] ممکن است مجبور شود علیه نظر شخصی خود صحبت کند. آنها فراموش میکنند که فقط به این دلیل که هیچ نماینده ثابت وجود ندارد ، فقط کسانی فرستاده میشوند که نظرات آنها با نظرات کارگران مطابقت داشته باشد.
اصل نمایندگی پارلمان این است که نماینده در پارلمان طبق وجدان و اعتقاد خود عمل کرده و رأی دهد. اگر در مورد پرسشی وی باید نظر رای دهندگان خود را جویا شود ، این فقط به دلیل دوراندیشی خود او است. نه مردم ، بلکه او با مسئولیت خودش باید تصمیم بگیرد. اصل نظام شورایی برعکس است. نمایندگان فقط نظرات کارگران را بیان میکنند.
در انتخابات پارلمانی ، شهروندان بر اساس مناطق و شهرستانهای حوزههای رأی گیری دسته بندی میشوند. یعنی با توجه به محل زندگی آنها. اشخاص با تعلق به مشاغل و طبقات اجتماعی متفاوت ، فاقد هرگونه ویژگی مشترکی ، که به طور تصادفی در نزدیکی یکدیگر زندگی میکنند ، در یک گروه مصنوعی ترکیب میشوند و باید در این حال نماینده خود را انتخاب کنند..
در شوراها ،کارگران در گروههای طبیعی خود یعنی کارخانهها ، کارگاهها و مزرعهها ، به انتخاب نماینده خود اقدام میکنند.کارگران متعلق به یک کارخانه یا یک بخش از یک واحد تولیدی بزرگ را تشکیل میدهند و با کار جمعی خود به هم تعلق دارند. در دورههای انقلابی ، آنها بلافاصله با یکدیگر در ارتباط هستند تا نظرات شان را تغییر دهند. آنها در شرایط هم سانی زندگی میکنند و علایق یکسانی دارند. آنها باید با هم عمل کنند. کارخانه،جایی است که به عنوان یک واحد باید اعتصاب کند یا کار کند و کارگران آن باید تصمیم بگیرند که به طور مشترک چه کاری باید انجام دهند. بنابراین تشکیلات و نمایندگی کارگران در کارخانهها و کارگاهها شکل ضروری این موقعیت است.
در همان زمان اصل بازنمایی نظم کمونیستی است که در انقلاب رشد میکند. تولید اساس جامعه است ، یا به عبارت بهتر ، محتوا و هستی جامعه است. از این رو نظم تولید در عین حال نظم جامعه است. کارخانهها واحدهای کاری هستند ، سلولهایی که ارگانیسم جامعه از آنها تشکیل شده است. وظیفه اصلی ارگانهای سیاسی که معنای دیگری جز ارگانهای مدیریت کننده کلیت جامعه ندارد ، مربوط به کار تولیدی جامعه است. ناگفته نماند که افراد شاغل در شوراهای خود در مورد این موارد بحث کرده و نمایندگان خود را که در واحدهای تولیدی خود جمع شده اند انتخاب میکنند.
اگرچه نباید باور کنیم که پارلمانتاریسم ، به عنوان تشکل سیاسی سرمایهداری ، بر پایه تولید بنا نشده است. همیشه سازمان سیاسی با ویژگی تولید به عنوان اساس جامعه سازگار است. نمایندگی ، با توجه به محل سکونت ، به سیستم تولید خرده سرمایهداری تعلق دارد ، جایی که قرار است هر فرد، صاحب کسب وکار کوچک خود باشد. سپس بین همه این کاسب کاران در یک مکان ارتباط متقابل وجود دارد ، با یکدیگر معامله میکنند ، همسایگی میکنند ، یکدیگر را میشناسند و بنابراین یک نماینده مشترک را به پارلمان میفرستند. این اساس پارلمانتاریسم بود. ما دیدیم که بعداً این سیستم نمایندگی پارلمانی ثابت شد که سیستم مناسبی برای نمایندگی منافع طبقات در حال رشد و تغییر در سرمایهداری است.
در عین حال اکنون روشن است که چرا نمایندگان در پارلمان مجبور بودند قدرت سیاسی را در دست خود بگیرند. وظیفه سیاسی آنها فقط قسمت کوچکی از کارکردهای جامعه بود. مهمترین قسمت ، کار تولیدی ، وظیفه شخصی همه تولیدکنندگان جداگانه ، شهروندان به عنوان صاحبان کسب وکار بود که تقریباً به تمام انرژی و مسئولیت آنها احتیاج داشت. وقتی هر فردی ازکسب وکارکوچک خود مراقبت میکند ، جامعه نیز در کلیت خود درست پیش میرود. مقررات عمومی طبق قانون ، بدون تردید و یا با حداقل تردید و شرایط ضروری[و لازم برای حفظ جامعه]، میتواند تحت مراقبت یک گروه خاص یا صنف هم چون سیاستمداران باشد. با وجود تولید کمونیستی عکس این درست است. در اینجا کار تولیدی جمعی چونان یک کل مهم، وظیفه کل جامعه است. این امر جمعی مربوط به همه کارگران است. کار شخصی آنها مدعی تمام انرژی و مسئولیت آنها نیست.ذهن آنها به وظیفه جمعی جامعه معطوف شده است. مقررات کلی این کار جمعی را نمیتوان به گروه خاصی از افراد واگذار کرد. این امر حیاتی کل مردم کارگر است.
تفاوت دیگری بین پارلمانتاریسم و سیستم شورایی وجود دارد. در دموکراسی پارلمانی ، به هر مرد و گاه زن بالغی یک حق رای چونان حق ذاتی متعلق به نوع بشراعطا میشود ، همانطور که در جشنها در باره این حق بسیار زیبا سخن رانی میشود. از طرف دیگر ، در شوراها فقط کارگران نمایندگی دارند. آیا میتوان سیستم شورا را در صورتی که سایر طبقات جامعه حذف شوند ، واقعاً دموکراتیک دانست؟
سیستم شورایی مظهر دیکتاتوری پرولتاریا است. مارکس و انگلس ، بیش از نیم قرن پیش ، توضیح دادند که انقلاب اجتماعی به دیکتاتوری طبقه کارگر به عنوان شکل سیاسی بعدی منجر میشود و این برای ایجاد تغییرات لازم در جامعه ضروری است. سوسیالیستها که فقط به نمایندگی پارلمان فکر میکردند ، سعی کردند تخطی از دموکراسی و بی عدالتی در خارج کردن خودسرانه افراد از حق رأی را به دلیل اینکه آنها به طبقات خاصی تعلق دارند ، نادیده گرفته یا انتقاد کنند. اکنون میبینیم که چگونه توسعه مبارزه طبقاتی پرولتری به روشی طبیعی موجب پیدایش ارگان این دیکتاتوری یعنی شوراها میشود.
قطعاً هیچ نقض عدالت نیست که شوراها ، به عنوان مراکز پیکارجوی یک طبقه کارگر انقلابی ، نمایندگان طبقه مخالف را شامل نشوند. و پس از آن موضوع متفاوت نیست. در جامعهی رو به رشد کمونیستی جایی برای سرمایه داران وجود ندارد. آنها ناپدید میشوند و ناپدید خواهند شد. هر کسی که در کار جمعی شرکت کند ، عضوی از مجموعه است و در تصمیم گیریها شرکت میکند. با این حال ، افرادی که خارج از روند تولید جمعی قرار دارند ، با توجه به ساختار سیستم شورایی ، به طور خودکار از نفوذ بر آن خارج میشوند. آنچه از استثمارگران و دزدان سابق باقی مانده است ، هیچ رأیی در تنظیم تولیداتی که آنها در آن مشارکت ندارند ، نخواهند داشت.
طبقات دیگری نیز در جامعه وجود دارند که مستقیماً به دو طبقه مخالف اصلی تعلق ندارند: کشاورزان کوچک ، صنعتگران مستقل ، روشنفکران. در جنگ انقلابی ممکن است به این سو و آن سو کشیده شوند ؛اما در کل آنها از اهمیت زیادی برخوردار نیستند؛ زیرا نیروی جنگندگی کمتری دارند. عمدتا اشکال سازماندهی و اهداف آنها متفاوت است. برای رفاقت با آنها یا خنثی کردن[تعارض] شان ، اگر این امر بدون چشم پوشی از اهداف اصولی ممکن باشد ،ویا در صورت لزوم مبارزه قاطعانه با آنها وتصمیم گیری در مورد نحوه برخورد منصفانه و قاطع ،موجب نگرانی خواهد بود؛و اغلب موضوع دشواری در اتخاذ تاکتیک توسط طبقه کارگر مبارز میباشد. در سیستم تولید ،از آنجا که کار آنهایی که مفید و ضروری است ، آنها جایگاه خود را پیدا میکنند و بنابراین با توجه به این اصل که هر کس کار میکند رای اصلی در تنظیمات کار دارد ، تأثیر خود را اعمال میکنند.
بیش از نیم قرن پیش ، انگلس گفت که از طریق انقلاب پرولتری دولت از بین خواهد رفت و اداره کردن امور به جای حکمرانی بر مردم خواهد بود. این در زمانی گفته شد که نمیتوانست ایده روشنی در مورد چگونگی به قدرت رسیدن طبقه کارگر وجود داشته باشد. اکنون میبینیم که حقیقت این گفته تأیید شده است. در روند انقلاب ، قدرت دولت قدیم نابود خواهد شد ، و ارگانی که جای آن را میگیرد ، و در حال حاضر شوراهای کارگری ، مطمئناً وظایف سیاسی مهمی را برای سرکوب بقایای قدرت سرمایهداری خواهند داشت. عملکرد سیاسی آنها در زمینه حاکمیت ، به تدریج به چیزی غیر از عملکرد اقتصادی مدیریت فرآیند جمعی تولید کالا برای نیازهای جامعه تبدیل نخواهد شد.
جی. اچ
یادآوری:
[1] این مقاله برای اولین بار در مجله آمریکایی International Council Correspondence (جلد دوم شماره 5 آوریل 1936) به انگلیسی منتشر شد. (چند سال بعد پانه کوک کتابی با این عنوان نوشت که میتوانید در آرشیو مارکسیستها در اینترنت پیدا کنید). متن با حروف اول J.H (جان هارپر) منتشر شده است ؛نام مستعاری که اغلب از آن استفاده میشد و ترجمه ممکن است توسط خود پانه کوک بوده باشد. در متن منتشر شده دو خطای آشکار وجود دارد که سعی در اصلاح آنها نداریم. مقاله در دو قسمت است - جالب است بدانید که شاید در اصل دو متن کوتاه بوده که سپس بهم پیوسته بودند. (یادداشت توسط Endpage.com)