جامعهی مشارکتی،Participatory Society/مراد عظیمی
22-10-2020
بخش دیدگاهها و نقدها
1076 بار خواندە شدە است
جامعهی مشارکتی،Participatory Society،
سرمايهداری دولتی شوروی در سال 1991 فروپاشيد و تمام کشورهای تجزيهشده از آن به راست و راست افراطی تا فاشيسم چرخيدند. ظاهرن ليبراليسم نو يا انتقال از بازاربه مثابه ابزاری برای تحقق کالا در فرايند توليد سرمايهداری به بازار در نقش هدف، از اوخر دهه 1970 سرکشيد1. با تلاشی شوروی ليبراليسم نو ذوق زده پايان تاريخ را اعلام کرد و جار زد بديل ديگری نيست. ولی، نزديک به دو دهه بعد با انفجار بحران عميق سرمايهداری در شکل بحران مالی در سال 2008 تعبير ليبراليسم نوبه ديوار خورد. گرچه سرمايهداری غرب سرنگون نشد، ولی تعبير ليبراليسم نو در هر دوحيطه اقتصادی و گستره سياسی چالش شد. ناگهان، اقتصاددانانی که تا ديروز بستهبندی تعبير ليبراليسم نو را در اختيار سياستمداران قرار می دادند با رخداد بحران اقتصادی 2008 ليبراليسم نو را نقد کردند. در بعد سياسی و درجنبش وال استريت شعار: ما صدای 99 درصد مردم عليه يک درصد هستيم-ندا داده شد. در صدها شهر آمريکا مردم به خيابانها سرازير شدند. برآمد جنبش وال استريت فراسوی مرزهای آمريکا کشيده شد، بهار عربی غنچه زد، و با انقلاب روژاوا درسال 2012، اولين شيوه اداره جامعه در شکل دموکراسی مستقيم يا اداره جامعه بدست مردم، با برابری جنسی، نژادی و باورمذهبی و با سازههای کمونهای محلات، شوراهای شهری و شورای سراسری، کمونهای کشاورزی مختلط زن و مرد و کمون کشاورزی زنان و تشکيل تعاونیهای توليدی و کشاورزی در بطن جهنم خاورميانه و ليبراليسم نو اعلام وجود کرد. به تمثيل انگليسی شاه مرد زنده باد شاه، بهارعربی سقط شد زنده باد بهارانقلاب روژاوا2...
گفتمان جامعه مشارکتی3 يا شرکت همه مردم دراداره جامعه مترادف اداره شورائی جامعه، جامعه تعاونی، «رهائی بوم زيست، ظهور و انحلال سيستم سلسهمراتبی»4، جامعه برابر،سوسياليستی يا کمونيستی است. بنابراين، تعبير جامعه مشارکتی تجديد نظر در واژگان اداره شورائی، جامعه تعاونی، سوسياليسم يا کمونيسم نيست. اما، اين نيز گفته شود که پديداری گفتمان کمونيسم از همان نيمه اول قرن نوزدهم در يک نحله چپ در معنای آرمان خواهی دريافت شد تا درپس سرنگونی سرمايه داری وبرپائی ديکتاتوری پرولتاريا درآيندهای برابری تحقق يابد. ونهبسادگی کمونيسم درمعنای لغوی برای مردم يعنی هواداری از کمون و کمونيست هوادار وسازمانگر کمون ( معادل تحول محله درزبان فارسی) و البته نه در آينده، بلکه در درون همين روابط سرمايهداری و بهر درجهای چه دربعد آگاهی ويا عملی.
درپيامد بحران سرمايهداری سال 2008 ، تعابيری مانند جامعه مشارکتی، جامعه تعاونی به جای تعابير سوسياليسم و کمونيسم مطرح شدند. گرچه در بالا توضيح دادم اين تعابيربديل سرمايهداری هدف مشابهی را افاده می کنند، ولی منصفانه به عاقبت سوسياليسم يا کمونيسم روسیه، اروپای شرقی،حکومت پادشاهی کره شمالی و چين کمونيست حی و حاضر با ادعای سوسياليسم علمی اش تامل کنيم، بی دليل نيست که گرايشاتی راديکال، آزادی خواه و برابری طلب ترجيح می دهند تعبيرشان از بديل سرمايهداری را با نامهای ديگر بيان کنند، که البته جديد هم نيست. «يانيس وارافاکيس»اقتصاددان، بنيانگذارمشترک جنبش برای دموکراسی زائی اروپا و بنيانگذار مشترک انترناسيوناليسم مترقی درتعبيرش از بديل سرمايهداری می گويد آنچه گفتم کمونيسم است ولی من کمونيست نيستم.جرج مومبيوت،George Monbeot، کنشگربرجسته انگليسی «جنبش جامعه مشارکتی»را بديل ليبراليسم نو تعريف می کند. در تعابير گوناگون از جمله برپائی جامعه مشارکتی، سئوال محوری اين است که به پشتوانه کدام راهبرد شرائط لازم برای تحقق و سازمان يابی جامعه فراسرمايهداری را تدارک ديد.
درپس رويداد انقلاب صنعتی ازيک چهارم آخر قرن هيجدهم تا يک چهارم اول قرن نوزدهم دو ديدگاه متفاوت برای تحول دولت سرمايهداری از سوی مارکس و «جوزف پير پردون» 5، پدر آنارشيسم مطرح شد.پرودون به سادگی گفت دارائی، ثروت دزدی است وتکليف سرمايه و دولت را برای خودش روشن کرد. پردون مخالف تشکيل دولت بهرشکل وضد تمرکززائی،Centralism، و ضد سلسلهمراتبی،Hierarchy، وباورمند به سوسياليسم آزاد انديش،Libertarian Socialism، و طرفدار برپائی تعاونیهای کارگری بود، تا با راهبرد اقتصادی و نه سياسی يا انقلاب قهری برروابط سرمايهداری پيروز شد. «پردون» به مثابه يک فرد متفکرباقی ماند. از اينرو، جنبشی يا حزبی نساخت . پردون دعوت مارکس برای همکاری با «کميته مکاتبات بين المللی» International Correspondence Committee را که مارکس در سال 1846 در بروکسل پايتخت بلژيک تاسيس کرد به دليل رويکرد اقتدارگرائی وی نپذيرفت. اين رويداد و پذيرش يا عدم نياز به وجود دولت پايههای جدائی آنارشيسم با مارکسيسم گرديد که تا به امروز ادامه دارد.
هگل با کاربرد سبک شناختی ديالکتيک شرح داد که روح جهانی در سير حرکت اش دردولت -تجلی نهايت تعالی جامعه- عينيت می يابد.عاقبت روح جهانی يا خدای هگل، به تشکيل دولت فاشيست هيتلری درآلمان و قتل عام 50 ميليون انسان وويرانیهای هولناک درجنگ جهانی دوم گرديد. مارکس با پذيرش ضرورت دولت و به تاسی از روش ديالکتيک هگل وبرپايه مفهوم ماترياليسم تاريخی خطی از کمونهای اوليه، بردهداری، فئوداليسم تا سرمايهداری استدلال کرد در استمرارسيرمبارزه طبقاتی، مآلا پرولتاريا با سرنگونی بورژوازی و سامان دادن ديکتاتوری پرولتاريا وبا تشکيل سوسياليسم، در فرايندی دولت افول خواهد کرد-پروژهای اروپامحور.ميخائيل باکونين پيش بينی کرد که رژيمهای مارکسيستی ديکتاتوریهای تک حزبی عليه پرولتاريا خواهند شد و نه برعکس یعنی حکومت پرولتاريا؛ تجربه يک قرن ونيم پروژه مارکسيستی پيش بينی ميخائيل باکونين را تائيد کرد.
مارکس در انقلاب 1848 اروپا فعالانه شرکت کرد و با شکست انقلاب مجبور به پناهندگی در انگلستان گرديد.مارکس تا سال 1851 هنوز اميدواربود که دوباره انقلاب در اروپا جرقه زند. ولی، وقتی دريافت بورژوازی براوضاع مسلط شد و نشانی از برگشت انقلاب نيست، مارکس به اقتصاد روی آورد و روانه کتابخانه بريتانيا در لندن گرديد. به سخن ديگر، اگردوباره غليان انقلابی در اروپا شعله می کشيد مارکس به مطالعه روی نمی آورد و سرمايه يا کاپيتال نوشته نمی شد.مارکس برای تحليل سرمايه يا کاپيتال با اين فرض بحث انگيزشروع می کند که کارگر آزاد با سرمايهدار در بازار برسرفروش دستمزد معامله می کند! ولی، پيشتردرانگلستان با حصارکشی زمينهای عمومی،Common، ازدهقانان سلب مالکيت شد واکنون بردهی مزدی چيزی بجزفروش نيروی کاربرای زنده ماندن نداشت و بی چيزو آواره زير فشار ديو گرسنگی مجبور بود درب منازل اغنا را بکوبد و برای قرص نانی تقاضای کارکند!
با انقلاب صنعتی و مکانيزهشدن فرايند توليد و تقسيم کارپيچيده به اجزای سادهتر دهها هزار دختر جوان روانه کارگاهها شدند و تحت شرائط تحقير کارگران مرد سالار و تحقير و تجاوز سرمايهدارمردسالار شديدتر از کارگران مرد استثمار شدند.عليرغم اين لشگر کلان کارگران دختر جوان، مارکس انترناسيونال کارگری را تحت عنوان «انجمنهای تعاونی بين المللی کارگران مرد» نوشت6.
مارکس با نگرش اروپا محوری،براين باور بود که شهر-کشورهای آتن ورم در ميان دنيای بربريت،توحش، به دوران تمدن يا شهرنشينی گام نهادند، وعليرغم انتقادش به سرمايهداری آنرا مترقی دانست و هجوم کشورهای امپرياليستی، فرانسه،هلند،انگلستان، بلژيک، فرانسه وآلمان،آمريکا، اسپانيا و پرتقال تحت واژه عوام فريبانه استعمار،آبادانی، برای غارت،تجاوز،ستم و تحقيرنژادی مردم به اصطلاح وحشی وبربرافريقا،آسيا و آمريکا را اقدامی پيشرفته برای گذار به تمدن توجيه کرد!به چند نمونه اشاره کنم.مردم آفريقا را دزيدند وبرده کردند و درمزارع پنبه و نيشکر تحت شرائط غيرانسانی استثمارکردند... درهندوستان مستعمره انگلستان سه بارقحطی روی داد و 30 ميليون نفرمردند. درايرلند مستعمره انگلستان سه ميليون نفر از قحطی نابود شدند.آمريکا اولين کشورسرمايهداری بود که برای نابودی مردم بومی آمريکا ازاسلحه بيولوژيک حصبه استفاده کرد...
کاستی راهبردهای مارکس و پرودن دراين بود که هردوبا انتزاع از کليت جامعه تحول سرمايهداری را اولی در نقش سامان يابی کارگران مرد و دومی تشکيل تعاونیهای توليدی بسنده کردند، ومعضلات ديگر جامعه، وضعيت وحشتناک محيط زيست، ذهنيت تودهها،مردسالاری، نابرابری جنسی، نژادی، ستم، تجاوز وتحقير زنان، مذهب، ناسيوناليسم، فرهنگ، مسائل و مشکلات محلات کارگری وغيره را به آينده سپردند.
کمون پاريس
مارکس در برآمد کمون پاريس اعلام کرد: با کمون پاريس کليد حکومت کارگری کشف شد. ولی، کمون پاريس دولت ياساختاری حکومتی و سلسلهمراتبی نبود!دولت سرمايهداری فرانسه اختيارات مديريت شهرداریهای کشور را تعيين می کرد، شهرداریها تابع تصميمات دولت مرکزی و نهادهائی سلسلهمراتبی با قدرت اجرائی از بالا به پائين بودند. مارکس در رساله جنگ داخلی در فرانسه می نويسد: کمون پاريس از نمايندگان شهرداریها با آرای مردم شهرداریهای نواحی گوناگون شهر پاريس انتخاب شدند ونمايندهها به شهروندان شهرداریها پاسخگو.بنابراين، تحول شهرداریهای پاريس از نهادهائی سلسهمراتبی و ازبالا ودگرديسی شان به ارگانهای قدرت مستقيم مردم شهرداریهای پاريس در انتخاب و عزل نمايندهها، سامانه شهرداریها را از نهادهائی ايستاده روی سر به سازههائی روی پا دگرگون کرد. با اين نوآوری، شهرداریهای پاريس و پيدائی کمون پاريس نفس وجود دولت و قدرت دولت مرکزی سرمايهداری فرانسه را در پاريس زير سئوال برد. ولی، اهميت و جايگاه اين استحاله و تلاش برای دگرديسی شهرداریهای گونه سرمايهداری به شهرداریها يا کمونهائی از پائين به بالا درک نشد. مارکس اقدامات کمون را برشمرد، ولی پديده نوين تبديل شهرداریهای پاريس ،به بنا به باورش به ضرورت تشکيل دولت پرولتری مورد توجهاش قرارنگرفت.
عروج جنبشهای فراپارلمانی و دموکراسی ازپائين. تا برآمد جنبش وال استريت همه جا در خلال انتخابات پارلمانی و رياست جمهوری فضای تبليغات انتخاباتی ازبالا همچون کارناوالی براه می افتاد. سهم شهروندان از دموکراسی يا دخالت در فرايند سياست جامعه به يک روز رفتن پای صندوق انتخابات و ريختن رای محدود می شد تا به اين يا آن کارگزار سرمايهداری رای داده و چهار سال از دخالت درسياست محروم گردند. درجريان انتخابات رياست جمهوری آمريکا درسال 2016 و انتخاب رهبر جديد حزب کارگردرسال 2015شعبدهبازی بالا چالش شد. برای اولين بار در چهار دهه گذشته نسل جوان دختر و پسرکنشگران راديکال تحت تاثير پلتفرمهای سناتوربرنی سندرز و جرمی کوربين جنبشهای از پائين يا دموکراسی فراپارلمانی را کنش کردند. اين جوانان در انگلستان شيوه جديد بانک تلفنی و تشکل تکانه،Momentum، را ابداع ، تلفنی با مردم تماس گرفته وپلتفرم انتخاباتی جرمی کوربين را تبليغ کردند،درمحلات کارگری جلسات عمومی برپا کردند. در خلال چهاردهه گذشته، اليگارشی آمريکا از واژه سوسياليسم مفهومی نکوهيده ساخته بود، وقتی درسال 2015برنی سندرز ندای سوسياليسم دموکراتيک را سرداد و ازانقلاب سياسی سخن گفت، سخن پراکنیهای اليگارشی با دهان کجی سانسورش کردند. ولی، دهها هزار نسل جوان دختر و پسرآمريکا دور برنی سندرز جمع شدند، آنها نه تنها از واژه سوسياليسم دموکراتيک نهراسيدند، بلکه استقبالش کردند، ديوار سانسور شکست. تجربه راهبرد انگلستان به آمريکا رفت. «الکساندرا اوکازيو کورتز» دختر جوان کارگر رستوران و هوادار سوسياليسم دموکراتيک از ناحيه کارگرنشين «کوينز» واقع در نيويورک کانديد نمايندگی کنگره شد و به پاس جوانانی که شب و روز، به تاسی ازانگلستان به مردم تلفن کرده و به درب منازل کارگران ميرفتند تا پلتفرم وی را تبليغ کنند«ا و ک» توانست «جو کرولی» را که 20 سال نماينده کنگره بود وميرفت با پيروزی اش رئيس کنگره آمريکا شود، شکست داد. «اوک» دريکی از ويديوهای انتخاباتی اش می گفت: جو کرولی هوای محله مارا استنشاق نمی کند، جو کرولی آب آلوده مارا نمی نوشد و غذای مارا نمی خورد، پسراو در محله ما به مدرسه نمی رود، جوکرولی درمحله ما زندگی نمی کند- اينها همه پژواکی برای جامعه برابری بودند. يک زن جامعهشناس و حامی «اوک» تعريف می کرد: وقتی مضمون ويديو را همسايه محافظهکارش گوش کرد با تائيد سرش را پائين آورد.
جرمی کوربين با مخالفت ساختار قدرت، رسانهها و جناح راست حزب کارگر انگلستان در انتخابات پارلمانی سال 2019شکست خورد، و دويد کمرون رهبر پيشين حزب محافظهکاربرای ابراز تبريک به شتاب به ديداربوريس جانسون نخست وزيرجديد رفت و پای درب نخست وزيری به خبرنگاری گفت کوربينسم تمام شد. «سير کيرستمر»،Sir Keir Starmer، در ماه آوريل 2020 به رهبری حزب کارگر انتخاب شد و در حرف وفاداری اش به مانيفست جرمی کوربين را بيان کرد، وی پيش از اينکه درانتخابات سال 2015 از حزب کارگر به پارلمان وارد شود،از سال 2008 تا 2013 رئيس دادستانی کشوربود و به پاس خدماتش(؟) در سال 2014 ازملکه انگلستان لقب سر،Sir، دريافت کرد، آقای کير ستمر به چپ نرم معروفند، وی لباس آبی رنگ، رنگ مطلوب محافظهکاران، و کراوت رنگ زرشکی می پوشد، حال آنکه جرمی کوربين از کراوات رنگ سرخ استفاده می کرد. عليرغم اينکه بوريس جانسون در مبارزه با ويروس کرونا گند زد و بسيار آسيب پذيرشد، سيرکيرستمراز اين فرصت طلائی برای داغان کردن وی استفاده نکرد.
برنی سندرز نيز با دشمنی حزب دموکرات و رسانههای راست کانديداتوری گزينش از سوی حزب دموکرات را باخت. حزب دموکرات شکست برنی سندرز را به انتخاب دوباره دانلد ترامپ ترجيح داد. پرچم ناميمون ليبراليسم نو توسط مارگرت تاچر و رونالد ريگان درانگلستان و آمريکا بالا رفت. جرمی کوربين و برنی سندرز درانگلستان و آمريکا می رفتند تا پرچم ليبراليسم نورا پائين بکشند. به اين دليل بود که کل ساختار ليبراليسم نو بسيج شدند تا هردو را شکست دادند.
تا برهه مبارزه انتخاباتی جرمی کوربين و برنی سندرز، درتمام انتخابات پارلمانی انگلستان و آمريکا شخص نامزد انتخاباتی مطرح بود، او بود که از تلويزيون و همايش انتخابات اظهار می کرد من چنين و چنان می کنم،من زن وبچه و خانوادهام را دوست دارم، ولی، در حقيقت منافع اقليت ناچيزی را نمايندگی می کرد. برای اولين بار در شيوه مبارزه انتخاباتی انقلاب شد. هردو، درهمايش ها تکرار و تکرار کردند: نه من تنها بلکه من و شماها ما ،و بدون دخالت شما در سياست نه جرمی کوربين و نه برنی سندرز به تنهائی نمی توانند مانيفستی را که به شما قول دادهاند با رفتن به خانه شماره 10 داونينگ ستريت لندن و يا کاخ سفيد واشنگتن تحقق بخشند. وقتی، جوانان پسر و دختردر همايشها با صدای بلند آهنگ وارتکرار می کردند جرمی کوربين ،،، برنی برنی...برای اولين بار اين جوانان ازکنج فرديت درآمده و با تمرين پرشور و شوق دموکراسی وارد ميدان سياسی شدند،مانيفست جرمی کوربين و برنی سندرز به آنها تعلق داشت. ازاينرو، شکست انتخاباتی جرمی کوربين و برنی سندرز، شکست آرمانهای کوربينيسم و برنی سندرزيسم نيست، شرکت گسترده و پيوسته نسل جوان دخترو پسر سفيد و سياه در خيزش پرشکوه «زندگی سياه مهم است» و پائين کشيدن مجسمههای نژاد پرستان گواه روشنی است ازماندگاری مانيفستهای برنی سندرزيسم و جرمی کوربينيسم.
جليقهزردها
جليقهزردها با خواست تشکيل مجالس مردمی محلات،People`s Assemblies، دموکراسی بورژوائی و پارلمانتاريسم فرانسه را زير سئوال بردند. يک قرن نيم بعداز کمون پاريس، جليقهزردها با تشکيل مجالس مردمی روح دموکراسی کمون پاريس را زنده کردند، و نداگرجامعه مشارکتی شدند.خواست تحول شهرداریها به مجالس مردمی شهرداری ها آنچنان محبوبيت اجتماعی يافت که آمانوئل مکرون رئيس جمهوری فرانسه مجبور شد برای تحريف مطالبه مجالس مردمی جليقهزردها، فراخوان کنفرانسی از نمايندگان دست چين شده شهرداریها را برگزار وچندين فقره اصلاحات رقيق به نفع جليقهزردها پيشنهاد کرد، ولی جليقهزردها رد کردند. سرکوب وحشيانه پليس، استفاده از گلولههای لاستيکی، گاز اشک آور، ضرب و شتم و شليک به چشم چپ تظاهرکنندگان، که به کورشدن چشم چپ 217 تظاهرکننده منجر شد، کودکان مدرسه را که در پشتيبانی از جليقهزردها کلاسها را تعطيل کرده بودند، پليس دموکراسی سرمايه کودکان مدرسه را مجبورکردند با دستهای پشت سر ونيم زانو نشسته برای مدت طولانی بمانند. سخن کوتاه، محافظ شخصی جناب رئيس جمهور در صف تهاجم پليس جليقهزردهارا زيرمشت ولگد گرفت. زهی بر دموکراسی فرانسه.
نوآم چامسکی منتقد نام آورسرمايهداری می گويد: حمله جهانی به دموکراسی، وجود بيش از 15000 بمبهای هستهای و بحران اضطراری بوم زيست، بقای تمدن و بوم زيست را شديداً تهديد می کنند7. من تنها در باره بحران اضطراری بوم زيست و تهديد جدی جامعه بشری و بومزيست چند کلمهای می نويسم.
جنبش بحران اضطراری بومزيست
بحران اضطراری بومزيست پديدهایست جهانی و هيچ کشوری مستقيم يا غير مستقيم از عواقب دهشتناک اش مصون نيست. جنبش اضطراری بوم زيست نه حرکتی در چهارچوب محدود انتقال از سوختهای فسيلی بلکه همزمان مبارزهايست عليه شيوهی توليد سرمايهداری و به اين دليل عليه تخريب محيط زيست. مبارزه عليه نابودی محيط زيست بدون مبارزه عليه توليد سرمايهداری وبرعکس مبارزه عليه سرمايهداری و ناديده گرفتن مبارزه عليه نابودی محيط زيست، طبيعت غيرانسانی و طبيعت اجتماعی را نجات نخواهد داد.منابع طبيعی بی پايان نيستند، بايد فرهنگ کالائی و فيتيش کالائی را با فرهنگ مصرف کم، صرفهجوئی و قناعت را جانشين کرد وبرای رسيدن به اين مقصود بايد توليد سرمايهداری را دگرگون کرد. وقتی کنشگران جنبش نابودی بوم زيست،Extinction Rebellion، درلندن جلوسالن مد لباس با شعارعليه فيتيش مد اعتراض کردند، درحقيقت توليد سرمايهداری را آماج گرفتند.
برابربا تحقيقات دانشمندان بوم زيست شتاب افزايش کربن در جو از سال 1950 شروع شد و اکنون افزايش تعداد کربن جو از 300 واحد بی خطر به بيش از400 واحد در يک ميليون واحد اتمسفر زنگ خطر بحران اضطراری بوم زيست را نواخته است . دراواخر دهه 1970 دانشمندان متخصص بوم زيست کارتل نفت شل افزايش کربن در جو و تاثيرات نامطلوب اش را به کارتل گزارش دادند، ولی کارتل شل نتيجهی تحقيقات را عامداً بايگانی کرد و استخراج مواد فسيلی وکسب سود کوتاهمدت را فدای آيندهی جامعهی بشری و بوم زيست کرد. از دههی 1980 تا 2015 هيچ اقدام جدی برای فشار به دولتها اعمال نشد. کنفرانس سازمان ملل در پاريس درسال 2015 يک بسته اقدامات را برای کاهش سوخت فسيلی مطرح نمود ولی با مخالفت کشورهای آمريکا، چين، روسيه و عربستان، کنفرانس از اعضای شرکت کننده خواست داوطلبانه برای کاهش سوخت فسيل اقداماتی منظور کنند. با شکست کنفرانس سازمان ملل در پاريس، درسال 2017 جوانان دختر و پسر آمريکا جنبش طلوع آفتاب،Sun rise movement، را باهدف مبارزه عليه سوخت مواد فسيلی بنياد کرده، سپس دستهجمعی راهی کنگره آمريکا شدند و جلو «نانسی پلوسی» رئيس کنگره آمريکا را گرفته وبخاطربی عملی دولت از وی انتقاد کردند. در پی حرکت جسورانهی جوانان طلوع خورشيد، «الکساندرا اوکازيو کورتز» با همکاری متحدانش سال بعد پلتفرم «قرار داد سبز جديد» را بااقتباس از قرار داد جديد «فرانکلين روزولت» رئيس جمهوراسبق آمريکا اعلام کردند. در پی ورود برنی سندرز به مبارزه انتخابات رياست جمهوری پلتفرم «قرار داد سبز جديد» جز بسيار مهم پيکره اهداف مبارزه انتخاباتی وی گرديد. اين بار ابتکار جنبش طلوع خورشيد و پلتفرم قرار داد سبز جديد ازآمريکا وارد انگلستان شد و جرمی کوربين رهبر حزب کارگر آن زمان در پارلمان انگلستان ازآن پشتيبانی کرد و درغياب رهبر دولت محافظهکار در پارلمان، وزيرآبادانی به نمايندگی از سوی نخست وزير بحران اضطراری بوم زيست را تائيد کرد- البته درحرف باقی ماند.
درتابستان 2018جنبش عليه نابودی کره زمين،Extinction Rebellion، به ابتکار «راجر حلم» جامعهشناس و گيل برد-بروک زيست--فيزيک دان درانگلستان تاسيس گرديد و در تابستان 2019 جنبش با عمليات «نافرمانی مدنی مسالمت آميز» برای تبليغ و آگاهی مردم و وارد کردن فشار اقتصادی به دولت به مدت ده روز مرکز لندن را مسدودکردند و بحران اضطراری بوم زيست مسئلهای جهانی شد و نزديک به 40 کشوراز اروپا تا آمريکای شمالی و جنوبی، آسيا وافريقا جنبشهای خودمختار با پلتفرم E R جنبش عليه نابودی کرهی زمين را تشکيل و اقدام به عمليات گوناگون کردند. جنبش بحران اضطراری بوم زيست با انتخاب «راهکار نافرمانی مدنی مسالمت آميز» درعرصههای گوناگون فعالند، با راهبندی ترافيک به ويژه جلو پارلمان و خزانهداری انگلستان بخشی از نظم شهررا بهم ريخته و به اقتصاد ضربه می زنند، درمحلات با هدف ايجاد همبستگی در کنار خيابان دور هم جمع شده ونوعی مهمانی برگزار می کنند، برای امنيت خيابان ماشينها را به پارکينگ مخصوص انتقال می دهند، خيابانها درمحلات را برای دوچرخهسواران خط کشی می کنند، جلسات آموزش عمليات درمحلات برگزارمی کنند، کنفرانس اينترنتی سامان داده و با مصاحبه با افرادی که در محل زندگی شان اقدامات گوناگون برای بهبود زندگی مردم و بوم زيست انجام می دهند روحيه همبستگی و خلاقيت و فعاليت جمعی را تشويق می کنند.با صاحب نظران اقتصادی مسئول وفعال اجتماعی، نظيرکنفرانس اينترنتی راجر حلم بنياگزار مشترک جنبش ،Roger Hallam، با «ان پتيفور ،Ann pettifor،»، «پل ميسن،Paul Mason،» و «مالی سکات کتو،Molly Scot Cato،» برمحور تناقضات سرمايهداری و برون رفت از آن برگزار کردند.
جنبش عليه نابودی بوم زيست با حمايت از تشکيل مجلس مردمی برای اتخاذ تصميم راهحل انتقال از سوخت فسيلی به انرژیهای تجديد پذير محوريت پارلمان سرمايهداری را زير سئوال می برد. بنا به تمام آنچه برشمردم اين جنبش افق جامعه مشارکتی را تعقيب می کند.
جنبش دموکراسی برای اروپا، دی ام 25، Die M 25 ،. اتحاديه اروپا همانند آلمان فدرال ويا آمريکای فدرال نيست. دربحران 2008 خزانهداری دولت مرکزی درواشنگتن ايالتهای ورشکسته را به حال خود رها نکرد. خزانهداری آمريکا با پمپ پول کلان ايالتهای ورشکسته را نجات داد.دراتحاديه اروپا قدرت واقعی در دست عدهای بورکرات قرار دارد که به پارلمان اروپا پاسخگو نيستند و دولتهای متشکل اتحاديه اروپا هيچ قدرتی عليه مصوبات ديکته شده بوروکراتها در پارلمان اتحاديه اروپا ندارند. اتحاديهی اروپا بانک مرکزی دارد وهم دولتهای محلی. ولی، جالب اينکه بانک مرکزی اروپا برای کشورهای ورشکسته پول چاپ نمی کند و بانکهای کشورها اجازه چاپ پول ندارند. پرتقال، قبرس، ايرلند،اسپانيا، يونان، ايتاليا و تاحدی فرانسه به امان خود رها شدند. «ترويکا، Troika » کميسيون اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بين الملی پول، با ديکتهکردن سياستهای رياضت اقتصادی برای نمونه يونان را به فقر، فلاکت و بيکاری... کشاندند، و هنوز اتحاديه اروپا از بحران 2008 بيرون نيامده است8.
«يانيس واروفاکيس» و «سرکوهاوارد» فيلسوف اهل کرواسی «جنبش برای دموکراسی اروپا» را درسال 2016 تاسيس کردند. «ج ب د ا» تشکلی فرا-ملی يا پان اروپائی است و تلاش می کند در سطح اروپا با بسيج مردم از پائين و شرکت در مبارزات انتخابات پارلمان اروپا دموکراتيزهکردن اروپا و انتقال ازايدئولوژی ليبراليسم نو در فرايندی با تشکيل مجالس مردمی،Peoples Assemblies، مآلاً بسوی اروپای فرا-سرمايهداری گام بردارد.
مراد عظيمی
ملاحظات
1- سرمايهداری ليبرال نو با هدف بازار، سرچشمهی زايش پول با پول شد. انواع گوناگون «صندوق پرچين،Hedge Fund،»، سهامدار خصوصی،Private Equity، موسسات بيمههای مالی، رانت ،کرايه، خريد و فروش سهام بازار بورس، رهن، وام صفردرصد يا بدون بهره توسط خزانهداری يا بانک مرکزی به بانک ها و انتشار کارت اعتباری با بهره دورقمی به کارگران ...!
2-«کنفدراليسم دموکراتيک شمال سوريه» از بدو اعلام وجودش از طرف دول سوريه، ترکيه و اقليم کردستان عراق محاصره اقتصادی شد- از چهار سو. هم چنين مورد دشمنی قدرت های منطقه و جهانی واقع گرديد، جزئی از خاکش با همراهی آمريکا و روسيه توسط ترکيه اشغال شد. ولی، عليرغم تمام بدخواهی ها وتحميل نارسائی ها «ک د ش س»،اکنون بانام «خودمختاری دموکراتيک شمال و شرق سوريه» پايدار مانده است.
3-جامعه مشارکتی تعبيرسياسی جديدی برای تغيير جهان: جرج مونبيوت،George Monbeut.
https://www.youtube.com/results?search_query=George+Monbeut+and+Participatory+society
4- ماری بوکچين،Murray Bookchin، متفکرو جامعهشناس آمريکائی با بررسی کمون های اوليه مبتنی براخلاق هديه، همياری و همبستگی واحترام وافر به طبيعت، بديل سرمايهداری را در کتابش « آزادی بوم زيست، ظهور وانحلال سيستم سلسلهمراتبی، The Ecology of Freedom The emergence and dissolution of Hierarchy» جامعه تعاونی برپايه اخلال هديه، همبستگی و ايجاد تعادل با طبيعت وصرفهجوئی درمنابع طبيعی تعريف می کند.
5-آنارشی يا آنارکی واژهای يونانی از «آن» به معنی ضد و «ارکی» به معنی سرور يا دولت و آنارشی يا آنارکی به معنی ضد سرور يا ضد دولت. نزديک به يک قرن در يونان باستان اداره آنارشی جامعه وجود داشت. در دموکراسی مستقيم آتن همه شهروندان، بجز زنان، بردهها و مهاجرين، دريک همايش عمومی شهر مجريان جامعه را انتخاب می کردند. جالب اينکه مردم به کانديدهائی که سخنور، بليغ، زبانباز و فصيح بودند رای نداده واز شهرآتن طرد،Ostracize، می کردند- کلمه انگيسی، Ostracize، واژهای يونانی است. دليل طرد فرد سخنور اين بود که وی با بلاغت اش افراد عادی را ازفرصت انتخاب شدن محروم می کرد. گرچه، شيوه آنارشيستی اداره جامعه در دموکراسی يونان به خاطروجود بردهداری و محروم کردن زنان، بردهها و مهاجران کمبود کلانی داشت، ولی، دموکراسی مستقيم يونان باستان به نسبت دموکراسی پارلمانی بسيار پيشرفته بود.
6-مردسالاری. عبداله اوجالان اولين متفکری است که ريشه مردسالاری و تحقير زن را دراولين شهر-کشور«اوروک،Uruk،»عهد عتيق واقع درجنوب عراق توضيح می دهد. حدود 5500 پيش، جامعه کمونی مادرسالاری مبتنی بر برابری اجتماعی،اخلاق هديه و همبستگی با ظهور طبقات و دولت با قهر به دوران مردسالاری با خصائل جنگ، غارت، تصرف، بردگی، تحقير و تجاوز به زنان دگرگون شد. اين خصائل مردسالاری همچون «دی ان ا ، DNA» خون تا به امروز ادامه يافته. ولی، عليرغم غلبهی مردسالاری، خصائلی ازدوران مادرسالاری در حاشيه زنده مانده است.
7- انترناسيوناليسم يا نابوی،Internationalism or Extinction، جديدترين نوشته نوآم چامسکی
8-مطالعه کتاب:
1- «ضعيف رنج می برد، آنچه بايد نصيب شان گردد،And The Weak Suffer What Thy Must?
2-«آدم های بالغ در اطاق،«Adults in the Room» ،«يانيس واروفاکوس، Yanis Varoufakis»
3-يانيس وارافاکوس می گويد اگر از اقتصاددانی بپرسی اقتصادچيست، زبانش بند می آيد، وی کتاب کوچک اقتصادی تحت نام «گفتگوی من با دخترم» را برای نوجوانان و مردم عادی نوشته است.