جمعه - ۳۱-۰۱-۱۴۰۳
فلاکت دین یک باره هم بیان و هم اعتراض علیه فلاکت واقعی است.دین آه آفریده ستم دیده،دل جهانی بی دل،و روح شرایط بی روح است.افیون توده هاست

شوراها

گرایش کمونیسم شورایی

نامه سرگشاده به "کمونیسم شورایی" (دانمارک)-قسمت نخست/جریان کمونیست بین المللی/برگردان:کاوه دادگری


جریان کمونیست بین‌المللی
14-02-2021
913 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :


 

نامه سرگشاده به "کمونیسم شورایی" (دانمارک)

جریان کمونیست بین‌المللی

برگردان: کاوه دادگری


21 تز کمونیسم شورایی امروز که توسط گروهی از کمونیست‌های شورایی در دانمارک نوشته شده است، بیانگر ادامه تجدید قوا و عقاید گروه‌ها و ایده‌های انقلابی از سال 1968 است. تصادفی نیست که این تزها در بهار 1980، در پی اوج گیری سطح مبارزه طبقاتی در فرانسه، انگلیس، هلند و غیره و فقط چند هفته قبل از اعتصاب عمومی سوئد منتشر می‌شود. ما نمی‌توانیم علاوه بر این، نمونه درخشان اعتصاب توده‌ای اخیر در لهستان را نادیده بگیریم، و تأیید کنیم که ما در دوره‌ای از مبارزات طبقاتی قرار داریم که منجر به یک سری خیزش‌های پرولتری می‌شود .به راستی سهم رفقای دانمارکی را فقط می‌توان از این منظر و به عنوان نشانه اقبال دیگری از دوران ما دید. مشارکت آنها مایه امیدواری است که بتواند بحث‌های بیشتری را برانگیزد و به روشن شدن مواضع انقلابیون برای مداخله در این دوره سرنوشت ساز تاریخ کمک کند.

ما اعتقاد نداریم که بحث بین انقلابیون برای گرفتن امتیاز علیه گروه‌های دیگر یا مقایسه نوشته‌های محلی و باب روز آکادمیک باشد. ما معتقدیم که گروههای انقلابی مسئولیت بحث و گفتگو را دارند تا عقاید خود را روشن کنند. این کار را آنها انجام می‌دهند زیرا داشتن ایده‌های روشن هنگام مداخله در مبارزه طبقاتی بسیار مهم است. در گرماگرم مبارزه طبقاتی و در عمل  است که اعتبار مواضع انقلابی آزمایش می‌شود. بنابراین بحث و گفتگو در بین گروه‌های انقلابی بخشی حیاتی از اقدامات آنها است. با این حساب، ما فکر می‌کنیم موثرترین راه مداخله در مبارزه طبقاتی بین المللی این است که انقلابیون نیروهای خود را بر مبانی روشن و همچنین در مقیاس بین المللی مجدداً سازمان دهی کنند. این فرایندی است که فقط می‌تواند از طریق شفاف سازی سیاسی سیستماتیک و رفیقانه انجام شود، تا امکان تقابل آشکار ایده‌ها را فراهم نماید.با این روحیه و با این هدف نهایی  است که ما در پاسخ به تزهای 21گانه کمونیسم شورایی، با این ملاحظات انتقادی مشارکت می‌کنیم.

1. سرمایه داری، بحران، انقلاب، کمونیسم

این بخش از تزها از بسیاری از مواضع طبقاتی که از جنبش کمونیستی جدایی ندارند دفاع می‌کند. رفقا هم صدابا مارکس اظهار می‌دارند که تنها راه حل مترقی بحران سرمایه داری انقلاب کارگری است. بنابراین آنها از دیکتاتوری پرولتاریا دفاع می‌کنند، بدون اینکه آن را با هیچ قاعده حزبی یکی کنند، همانطور که جایگزین سازهای امروز می‌کنند. دیکتاتوری پرولتاریا در عوض با حاکمیت شوراهای کارگری مشخص می‌شود:

"نتیجه انقلاب فرض قدرت مستقل و تولید برای نیازهای بشری است. بنابراین شورای کارگری عنصر اساسی مبارزه ضد سرمایه داری، دیکتاتوری طبقه کارگر و جامعه آینده کمونیستی است." (تز شماره 4)

با این حال، همچنین ادعا می‌شود که:

"... سرمایه داری در روند تولید یعنی در مبارزات خودمختار کارگران برای فرماندهی یک کارخانه واحد می‌تواند و باید به زیر کشیده شود. کارگران حاکمان مستقیم و عملی ماشین آلات هستند." (تز شماره 2)

این تصور برای ما گمراه کننده به نظر می‌رسد زیرا کل تمرکز مبارزه طبقاتی را همانند سنت آنارکو-سندیکالیسم در نقطه تولید یا در روند تولید قرار می‌دهد. اما این دیدگاهی است که نادرستی آن توسط تاریخ ثابت شده است. همچنین، اینکه کارگران کارفرمای مستقیم و عملی ماشین آلات هستند، درست نیست. سرمایه داری به وضوح مالکیت و تسلط بر ماشین آلات را دارد، و سرمایه داری فقط سرمایه ثابت نیست - بلکه بیش از هر چیز یک رابطه اجتماعی مبتنی بر بهره برداری از کار مزدی است. درست است که کارگران نمی‌توانند بدون از بین بردن کل دستگاه استثمارگر و سلسله مراتبی که در صنعت حاکم است، خود را آزاد کنند. اما چیزی فراتر از استبداد کارخانه‌ای است که شرایط استثمار طبقه کارگر را تأمین می‌کند. کل دستگاه سیاسی دولت به طور غیرمستقیم و مستقیم، با رازگونه سازی امور و سرکوب آشکار، به انقیاد کامل پرولتاریا به سرمایه داری کمک می‌کند. همانطور که می‌دانیم دولت متعلق به روبنای سرمایه داری است. اما به این سبب[روبنایی بودن] کمتر تعیین کننده و بی اهمیت نیست. برعکس، به عنوان حافظ کل منافع سرمایه داری، نقشی بسیار خطرناک تر از طبقه کارگر در موقعیت مدیریت و یا سرپرستی در کارخانه‌های منفرد دارد.

بنابراین حکومت سیاسی دولت بر جامعه باید توسط کارگران به زیر کشیده شود. این نیاز هنگامی آغاز می‌شود که کارگران می‌بینند خود قادر به تحول کل جامعه - و نه فقط یک کارخانه واحد - از طریق اقدامات متحدانه و جمعی هستند. آن گاه جنبش مبارزه طبقاتی به طور واقعی عهده دار نقش انقلابی می‌گردد.

واضح است که کارگران نمی‌توانند یاد بگیرند که در این مقیاس با توقف در کارخانه‌های منفرد خودشان به طور جمعی عمل کنند. آنها باید از جدایی‌های مصنوعی که توسط سرمایه داری به آنها تحمیل شده است و نماد آنها دروازه‌های کارخانه است، فراتر روند. بنابراین ما نیز با این تصور مخالف هستیم:

« اساس انقلاب قدرت اقتصادی شورا است که بر اساس هر کارخانه سازمان یافته است - اما وقتی عملکرد کارگران چنان قدرتمند شد که بسیاری از ارگان‌های دولت فلج شده‌اند، شوراها باید وظایف سیاسی را نیز انجام دهند».

در اینجا می‌خواهیم متذکر شویم که «قدرت اقتصادی شورا»ی مبتنی بر هر کارخانه تا زمانی که دولت سرمایه داری هنوز بر اقتصاد ملی حاکم باشد و از آن دفاع کند، خیالی است. پیش شرط هر تحول اقتصادی و اجتماعی واقعی و پایدار، لغو دولت سرمایه داری است. شوراهای کارگری  اگر بخواهند در برابر مانورهای دولت زنده بمانند، بی آن که منتظر کسب قدرت سیاسی پس از یک دوره «قدرت اقتصادی» بمانند، باید عملکردهای سیاسی فوری را بر عهده گیرند.

اعتصاب گسترده اخیر در لهستان این گرایش را که به وضوح فقط در دوره انحطاط سرمایه داری پدیدار می‌شود، به خوبی تأیید می‌کند (به سرمقاله ما مراجعه کنید ‘بعد بین المللی مبارزات کارگران در لهستان در بررسی اخیر بین المللی شماره 24). اقدامات مربوط به دفاع اقتصادی  کارگران با انگیزه‌های سیاسی درگیر شده است که تمایل به رویارویی با دولت، افشای پلیس مخفی تروریستی آن و غیره دارد. تصور اینکه کارگران در طی یک اعتصاب گسترده اقدامات خود را محدود به اشغال کارخانه‌ها کنند، همانطور که متأسفانه در ایتالیا در سال 1920 انجام دادند، محدود کردن خودسرانه دامنه انقلابی اقدامات آنها است. طبقه کارگر برای مقابله با دولت نیازی به نوعی آموزش دبیرستان در "تسلط بر تولید" ندارد.

دولت با اقدامات کارگران که اساساً دفاعی بوده و در نقطه‌ی تولید منزوی بماند، نمی‌تواند دولت را منزوی یا فلج کند. تنها راهی که از طریق آن دولت در روند ضعیف شدن قرار می‌گیرد، فرایند قدرت دوگانه است که در آن ارگانهای حکومت توده‌ی پرولتری به طور مداوم دامنه سلطه‌ی سیاسی خود را بر دولت گسترش می‌دهند. این نمی‌تواند یک فرآیند دائمی باشد و مطمئناً نمی‌تواند یک "دوره آموزش" برای به دست آوردن "مهارت" به اصطلاح تسلط اقتصادی باشد. دوره قدرت دوگانه، که از همان آغاز ترکیبی از تعرض اقتصادی و سیاسی است، باید دیر یا زود به اقدام شورشی شوراهای کارگری ختم شود. این تنها راه برای برانداختن دولت است. ما نباید هیچ توهمی داشته باشیم که دولت، این ماشین ترور حیله گر، به راحتی شکست در برابر اشغال کارخانه را بپذیرد.

ما موافق هستیم که لحظه‌ای پیش خواهد آمد که حمله شوراهای کارگری چنان قدرتمند باشد که دولت عقب نشینی کرده و حتی از هم پاشیده شود. اما این تنها در صورتی آغاز می‌شود که ارگانهای توده‌ای کارگران موفق به ترکیب روشهای اقتصادی و سیاسی مبارزه شوند. روند اعتصاب توده‌ای نه تنها شامل کنترل کارخانه‌ها (به عنوان یک کل، نه "یک به یک") بلکه رشد مسلح شدن پرولتاریا و هم گامی جمعیتی است که به طرف کارگران می‌روند (تحلیل روزا لوکزامبورگ از اعتصاب توده‌ای در مقاله‌ی اعتصاب توده‌ای، حزب سیاسی و اتحادیه‌های کارگری، برای دوره امروز بسیار مهم به نظر می‌رسد. به ویژه بخشهایی که به روابط میان مبارزات سیاسی و اقتصادی پرولتاریا می‌پردازند).

تصوراتی که در تزهای مربوط به شوراهای کارگری از آن دفاع می‌شود، به نظر ما شبیه نظرات آنتونیو گرامشی، انقلابی ایتالیایی است که نظریه‌های خود را در روزنامه L'Ordine Nuovo در اوایل دهه 1920 نظریه پردازی کرد. گرامشی ادعا کرد که ایده‌های وی در نتیجه تجربه‌های مشخص پرولتاریای روسیه بوجود آمده است. اما در این کار او اشتباه می‌کرد. تمام پویایی شوراهای کارگری در روسیه از فوریه تا اکتبر 1917 مخالفت با دولت سرمایه داری کرنسکی بود. حرکت کمیته‌های کارخانه و برای "کنترل کارگران" از همان آغاز بخشی از این هجوم گسترده بود. این مورد کلاسیک "قدرت دوگانه" بود، همانطور که تروتسکی در تاریخ خود آن را به خوبی توصیف کرد. برای کارگران در حال جنبش آسان بود که درک کنند بدون بیرون راندن کرنسکی نمی‌توان کاری انجام داد که در کارخانه‌ها پایدار بماند. فقط پس از سرنگونی کرنسکی در ماه اکتبر امکان سازماندهی مجدد منابع اقتصادی داخلی پرولتاریای روسیه برای قرار دادن آنها در اختیار انقلاب جهانی وجود داشت. این که انقلاب اکتبر در پایان کار منزوی شد و تحت سیاست‌های غلط بلشویک‌ها و کمینترن بیشتر منحط شد، مسئله اینجا نیست. آنچه ما سعی در توضیح آن داریم این است که گرامشی تجربه شوراهای کارگری روسیه را تحریف کرده است. ما بیشتر توضیح خواهیم داد

گرامشی انقلاب در ایتالیا را بر اساس تصرف تدریجی جامعه توسط شوراهای کارگری تئوریزه کرد. از نظر گرامشی، کمیته‌های کارخانه و شوراها در روسیه این روند تصاحب اقتصادی را در ماه اکتبر انجام داده بودند. اما این اتفاق در جریان انقلاب روسیه رخ نداد. در روسیه، کمیته‌های کارخانه و تلاش‌های آنها برای "کنترل کارگران" سلاح‌های سیاسی طبقه کارگر نه تنها علیه کارفرمایان بلکه علیه دولت بود. آنچه کارگران در آن فرآیند قدرت دوگانه آموختند سیاست، به عبارت دیگر، چگونگی دستیابی به هژمونی سیاسی در جامعه علیه دولت سرمایه داری بود. اما از نظر گرامشی، کارگر ابتدا باید خود را به عنوان یک "تولید کننده" در یک کارخانه ببیند. فقط در این صورت است که او نردبان آگاهی طبقاتی را طی می‌کند:

"با شروع کار اصلی خود، کارخانه (کذا!)، که به عنوان یک واحد در نظر گرفته می‌شود، به عنوان عملی که محصول خاصی را ایجاد می‌کند، کارگر به درک واحدهای بزرگتر، دقیقاً در سطح خود ملت ادامه می‌دهد. ... "[1]

گرامشی از این قله متعالی، ملت، کارگر منفرد خود را به سطح جهان و سپس کمونیسم ارتقا داد:

"در این مرحله او از وجود طبقاتی خود آگاه می‌گردد. او كمونیست می‌شود، زیرا بهره وری به مالكیت خصوصی احتیاج ندارد. او انقلابی می‌شود، زیرا سرمایه دار، دارنده مالكیت خصوصی را به عنوان یك دست مرده[کار انباشته=کارمرده]، عامل مزاحم بر امر تولید محصولات تولیدی می‌بیند که باید از بین برود. "[2]

گرامشی از این "شعور افزایش یافته" (که برخی ممکن است آن را هذیان تکنوکراتیک بنامند) کارگر خود را به اوج روشنگری می‌رساند: "آگاهی دولت"  که "دستگاه عظیم محصول" "اقتصاد کمونیستی"  را به روشی" هماهنگ و سلسله مراتبی" توسعه می‌دهد". [3]

در طرح گرامشی، کارگران آگاهی طبقاتی را نه از طریق مبارزه طبقاتی، همانطور که مارکس توصیف کرد، بلکه از طریق یک فرایند تدریجی "تسلط اقتصادی" به دست می‌آورند. گرامشی کارگران را مورچه‌های مجرد می‌دانست، مورچه‌ای تک شماره‌ای، که تنها با آگاهی از نحوه قرار گرفتن‌شان در یک طرح بزرگ اقتصادی، از موجودیت پایه‌ای خود رستگاری به دست می‌آورند. جدای از جنبه حشره شناسی، این یک دیدگاه ایده آلیستی از مبارزه طبقاتی است، و دیدگاهی است که گرامشی را به سمت فرصت طلبی سوق داد. انقلاب پرولتری با سطح تحصیلات قبلی کارگران، فرهنگ یا مهارتهای فنی آنها تعیین نمی‌شود. برعکس، انقلاب پرولتری دقیقاً برای بدست آوردن و عمومی کردن آن پیشرفتهای فنی موجود در جامعه که پیشتر توسط انسان‌ها آفریده شده  اتفاق می‌افتد. این انقلاب ناشی از بحران درونی سیستم سرمایه داری است. این به درستی توسط شما[کمونیست‌های شورایی دانمارک] تأیید شده است:

"اقدامات ضد سرمایه داری به گونه‌ای خودانگیخته افزایش می‌یابد.این امر توسط سرمایه داری به کارگران تحمیل می‌گردد.این اقدام با قصد آگاهانه فراخوانده نمی‌شود، بلکه خود به خود و غیرقابل مقاومت افزایش می‌یابد." (تز شماره 3)

به همین دلیل تصور اینکه انقلاب پرولتری به تدریج، از واحد سلولی کارخانه واحد تا کل جامعه، از طریق فرآیند آموزشی پیش بینی شده توسط گرامشی پی گرفته می‌شود اشتباه است. از نظر تاریخی، خیزش‌های بزرگ انقلابی طبقه کارگر به این شیوه شماتیک[قراردادی] توسعه نیافته است. درست است که رویدادهای  منفرد سبب اقدامات جمعی شده‌اند و ادامه خواهند داشت. اما این هیچ وجه مشترکی با ایده تدریجی گرایانه ندارد که آگاهی طبقاتی در مجموع همه این حوادث کوچک، یا در نتیجه "آزمایش‌های کنترل کارگران" رشد می‌کند. در هر صورت، حوادث منفردی که ممکن است منجر به یک واکنش جمعی شود، محدود به کارخانه‌های منفرد یا حتی کمتر از کف مغازه نیست. آنها می‌توانند در یک تظاهرات، صف اعتصاب، صف نان، مرکز بیکاری و غیره برگزار شوند. در مورد کنترل کارگران، Paul Mattick کاملا درست است وقتی که می‌گوید:

"كنترل كارگران بر توليد پيش فرض يك انقلاب اجتماعي است.این امر به تدريج از طريق اقدامات طبقه كارگر در درون نظام سرمايه داري حاصل نمي شود." [4]

اندیشه‌های گرامشی اساساً اصلاح گرایانه بود و این ایده را فراهم می‌کرد که کارگران می‌توانند به طور دائمی کنترل تولید سرمایه داری را از درون سرمایه داری یاد بگیرند. این ایده دو چندان نادرست است، زیرا انقلاب کارگری در مورد کنترل تولید سرمایه داری نیست، و همچنین در مورد "خودمدیریتی" یا "تسلط بر تولید" در سرمایه داری نیست. همه اینها اسطوره‌های سرمایه داری هستند حتی اگر به شیوه آنارکوسندیکالیستی تند و خشونت بار آنها ارائه شود.

همانطور که متذکر می‌شوید، شوراهای کارگری به طور خودجوش و گسترده در جامعه در طی یک شرایط پیش از انقلاب ظاهر می‌شوند. آنها از نظر فنی یا اقتصادی از قبل آماده نشده‌اند. بحران سرمایه داری سرانجام کارگران را وادار می‌کند تا در همه سطوح خود را متحد کنند.

- اقتصادی، سیاسی، اجتماعی - در کارخانه‌ها، در محله‌ها، در اسکله‌ها و معادن، در همه مکان‌های کاری.

هدف نهایی آنها فقط می‌تواند نابودی دولت سرمایه داری باشد. بنابراین هدف "فوری" آنها آماده سازی خود برای قدرت سیاسی است. هر اندازه اقدامات «كنترل كارگری» در محل كار یا جامعه كلی انجام شود، آنها كاملاً تابع این هدف مبرم و فوری هستند: ازهم گسیختن و منزوی كردن قدرت دولت سرمایه داری. بدون این هدف، اقدامات خودمختار کارگران از هم پاشیده و پراکنده است، زیرا آنها محور یا هدفی برای پیگیری ندارند. هدف «تسلط اقتصادی» در هر کارخانه، هزاران «هدف کوچک منفرد» را فراهم می‌کند، همه اینها نیروهای متحد کارگران را متفرق می‌کند. این هدف باعث کندشدن تهاجم شوراهای کارگری می‌شود و وظیفه آنها را به کمیته‌های ضعیف کارخانه کاهش می‌دهد که فقط به امور "کارخانه واحد آنها" مربوط می‌شود. اما، همانطور که سوسیالیسم در یک کشور واحد قابل آماده سازی یا دستیابی نیست، در یک کارخانه نیز نمی‌تواند تحقق یابد.

آخرین "تز" در این بخش (شماره 7) توضیح می‌دهد که اساس جامعه کمونیستی تولید ارزش مصرفی است:

"تعیین کننده برای اقتصاد سیاسی کمونیسم این است که اصل کار مجرد منسوخ شده است: قانون ارزش دیگر بر تولید ارزش مصرفی حاکم نیست. اقتصاد سیاسی کمونیسم کاملاً ساده است: دو عنصر اساسی زمان کار مشخص و اندازه کمی آن . "

این درست است اما ناقص است زیرا بعد بین‌المللی انقلاب پرولتری ذکر نشده است. در حقیقت، این عنصر تعیین کننده در حذف تدریجی قانون ارزش است: انقلاب جهانی که به طبقه کارگر اجازه می‌دهد دسترسی نامحدودی به تمام منابعی که قبلاً توسط سرمایه داری ایجاد کرده بود، داشته باشد. ما شیوه تولید کمونیستی را "اقتصاد سیاسی کمونیسم" نمی‌نامیم، زیرا این امر به طور ضمنی بقای سیاست و اقتصاد را نشان می‌دهد، دو عاملی که از ویژگی‌های اساسی سرمایه داری است. ما همچنین توجه داریم که دوره گذار از سرمایه داری به کمونیسم ذکر نشده است. اما انقلاب جهانی در یک روز اتفاق نمی‌افتد. بنابراین ما باید انتظار داشته باشیم که یک دوره تاریخی کوتاهتر یا طولانی تر طی آن، دولت سرمایه داری در همه جا شکست بخورد و بقایای سرمایه داری در کل کره زمین از بین برود. تنها در این صورت است که طبقه کارگر واقعاً قادر خواهد بود که بقایای قانون ارزش را کنار بگذارد و از هرگونه اقدامات موقت که برای مقابله با کمبود یا مشکلات فنی لازم بود عبور کند. بنابراین وجود یک "اقتصاد کمونیستی" در یک کشور واحد یک خطای اساسی خواهد بود. این یکی از ابهاماتی است که در اصول اساسی تولید و توزیع کمونیست نوشته شده توسط GIK-H (گروه کمونیست‌های بین المللی هلند) آمده است و انقلابیون امروز باید آن را روشن کنند.

قبل از بحث در مورد بخش دوم تز‌های شما، ما می‌خواهیم به این نکته اشاره کنیم که در تحلیل مختصر پذیرفته شده شما از علل بحران سرمایه داری، به اصل اساسی ماتریالیسم تاریخی اشاره نشده است. یعنی آیا شیوه تولید سرمایه داری از نظر تاریخی منسوخ شده است؟ یا اینکه از مفهوم خود مارکس استفاده کنیم، آیا این روند سیر نزولی پیدا کرده است؟ این یک پرسش تعیین کننده برای انقلابیون و طبقه کارگر است. برای ICC، سیستم سرمایه داری از زمان جنگ جهانی اول، یک سیستم تولیدی رو به انحطاط بوده است. این وضعیت در قلب پلاتفرم سیاسی ما قرار دارد.

تأیید اینکه سرمایه داری هنوز در حال عروج یا جوان است (حتی اگر این وضعیت "فقط" در مناطق خاصی از کره زمین باشد) برابر است با گفتن اینکه انقلاب کمونیستی حداقل برای یک دوره تاریخی پیشِ رو به تعویق می‌افتد. یک عمل ویژه و نادرست سیاسی این تصدیق را به دنبال دارد.

از سوی دیگر، انکار اینکه مفهوم مارکسیستی انحطاط هیچ ارتباطی با شیوه تولید سرمایه داری ندارد، یک خطای جدی روش شناختی خواهد بود، که منجر به اقدامات نابجایی می‌شود.

شما همچنین اشاره می‌کنید که تولید بیش از حد دلیل بحران سرمایه داری نیست. به نظر می‌رسد این انتقادی باشد به رزا لوکزامبورگ، که دقیقاً این مشکل را در کتاب خود "انباشت سرمایه" تحلیل کرده است. با این حال، تحلیل لوکزامبورگ بیش از هر چیز تحلیلی است در انحطاط تاریخی نظام سرمایه داری دوران امپریالیستی آن. مسئله بازار و در نتیجه تولید بیش از حد در اینجا به وضوح با یکدیگر مرتبط هستند، و موضوعی نیست که به عنوان "مصرف نامکفی" (که موضع لوکزامبورگ نبود) نادیده گرفته شود. حتی ماتیک، که دائماً از نظرات اقتصادی لوکزامبورگ انتقاد می‌کند، نمی‌تواند از این مسئله بازار چشم پوشی کند:

"... بحران ابتدا باید در سطح مارکت ظاهر شود، حتی اگر قبلاً در روابط ارزش در فرآیند تولید تغییر وجود داشته باشد. و از طریق بازار است که سازماندهی مجدد سرمایه مورد نیاز است که تحقق یابد، حتی اگر این امر باید از طریق تغییر در روابط استثماری سرمایه و کار در مرحله تولید محقق شود. "[5]

نیازی نیست که از تقلیل‌گرایی ماتیک پیروی کنیم که بحران تولید را بیش از حد به جلوه‌ای صرف از روابط ارزشی تغییر یافته در مرحله تولید تبدیل می‌کند. اما بدیهی است که بحران بازارها بیانگر محدودیت تاریخی سرمایه داری در دوران امپریالیستی آن است. این محدودیت توسط جنگ امپریالیستی 1914 با خشونت تأیید می‌شود. ماتیک به طور واضح به این پرسش پاسخ نداده است: آیا سرمایه داری وارد مرحله انحطاطی خود شده است یا خیر؟ لوکزامبورگ پاسخ مثبت داد، و تحلیلی برای تأیید این تصدیق مادی ارائه کرد. کسانی که اصرار دارند که دلیل بحران تنها سقوط نرخ سود با مبارزات طبقاتی متناظر با آن "در نقطه تولید" است، عموماً مسئله انحطاط را نادیده می‌گیرند و بنابراین تحلیل جهانی سرمایه مارکس، که شامل بحران‌ها است را نادیده می‌گیرند. تولید بیش از حد از سال 1914، منجر به بحران دائمی شد، زیرا گسترش سرمایه داری به یک مانع ساختاری در بازار جهانی تقسیم شده توسط امپریالیسم مواجه شد.

چگونه و چه موقع سرمایه داری به اوج خود می‌رسد و سپس رو به زوال می‌رود، چنان که شیوه‌های تولید قبلی زوال  یافته بود، مارکس نمی‌توانست درک کاملی از آن داشته باشد. اما مطمئناً این یک سوال موجه برای انقلابیون است. این در مرکز بحث بین لوکزامبورگ و برنشتاین در مورد اصلاح طلبی بود، و بعداً بین او و سوسیال دموکراسی آلمان (مارکسیست) چپ علیه راست و کائوتسکی "مرکزگرا" در SPD. بنابراین بدون هیچ تردیدی می‌گوییم که مسئله اصلی در "دلیل بحران سرمایه داری چیست؟ " مسئله انحطاط سرمایه داری است. ما موافق هسایم که سرمایه داری ادر حال انحطاط در درون از یک ترکیب ارگانیک در حال رشد[سرمایه] رنج می‌برد که انباشت بیشتر را غیرممکن می‌کند (به عنوان یک گرایش)، و همچنین از یک مشکل خارجی رنج می‌برد (که امروز کل اقتصاد جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد) که فقدان بازارهای سودآور است. . چگونگی تقابل و تکمیل کننده گی این دو بحران مرگبار یک مسئله بسیار پیچیده است. پرسش این نیست که یکی را برای دیگری انکار کنیم. پرسش این است که ببینیم آنها چگونه فرسودگی کامل سیستم امروز را نمایان می‌کنند. از نظر مارکسیست‌ها، مسئله انحطاط سرمایه داری یک مسئله سرنوشت ساز و عملی است.

 


[1] آنتونیو گرامشی، منتخبی از نوشتارهای سیاسی 1910-1920؛ ‘سندیکالیسم و ​​مجالس، مقاله در L'Ordine Nuovo، 8 نوامبر 1919. لندن 1977، ص 110-111.

[2] همان، ص 111

[3] برای نقد جامع آن دوره (از جمله مشاغل کارخانه ای)، به "انقلاب و ضد انقلاب در ایتالیا"، در بررسی بین المللی ICC No. 2، ص 18

[4] پل ماتیک، "کنترل کارگران"، در چپ جدید، بوستون، 1970، ص. 392

[5] پل متیک، اقتصاد، سیاست و عصر تورم، لندن، 1980، ص. 123

اسم
نظر ...